لیما بووی: آزاد کردن هوش، اشتیاق و بزرگی دختران
-
0:00 - 0:02من بارها
-
0:02 - 0:05برای سخنرانی
-
0:05 - 0:07به اطراف دنیا رفتهام.
-
0:07 - 0:09در مورد چالشها،
-
0:09 - 0:12لحظات مهمم
-
0:12 - 0:14و گاهی پشیمانیهایم میپرسند.
-
0:14 - 0:17سال ۱۹۹۸
-
0:17 - 0:19من، مادر مجرد چهار فرزند
-
0:19 - 0:23سه ماه پس از به دنیا آمدن چهارمین فرزندم
-
0:23 - 0:26برای انجام شغلی
-
0:26 - 0:30به عنوان پژوهشیار
-
0:30 - 0:33به لیبریای شمالی رفتم.
-
0:33 - 0:36به عنوان قسمتی از کار
-
0:36 - 0:39دهکده به ما مسکن میداد
-
0:39 - 0:42و به من هم مسکنی به همراه یک مادر مجرد
-
0:42 - 0:44و دخترش داد.
-
0:44 - 0:47از اتفاق، این دختر
-
0:47 - 0:49تنها دختری در تمام آن دهکده بود
-
0:49 - 0:51که توانسته بود
-
0:51 - 0:53به کلاس نهم برسد.
-
0:53 - 0:56او مایهی تمسخر جامعه بود
-
0:56 - 0:59مادرش اغلب از زنان دیگر دهکده میشنید که
-
0:59 - 1:01"تو و دخترت
-
1:01 - 1:04از فقر میمیرید."
-
1:04 - 1:07پس از دو هفته کار کردن در آن دهکده
-
1:07 - 1:09زمان برگشت رسیده بود
-
1:09 - 1:13آن مادر به سراغ من آمد و زانو زد
-
1:13 - 1:17و گفت: "لیما، دختر من را با خودت ببر.
-
1:17 - 1:19من آرزو دارم
-
1:19 - 1:22او پرستار شود."
-
1:22 - 1:26من که زیر خط فقر بودم و در خانهی پدر و مادرم زندگی میکردم
-
1:26 - 1:29توان مالی کافی نداشتم
-
1:29 - 1:31با اشک در چشمانم
-
1:31 - 1:34گفتم "نه"
-
1:34 - 1:36دو ماه بعد
-
1:36 - 1:38برای همان کار
-
1:38 - 1:40به دهکدهی دیگری رفتم.
-
1:40 - 1:44آنها از من خواستند که با رئیس دهکده زندگی کنم
-
1:44 - 1:47رئیس زنان دهکده دختر کوچکی داشت
-
1:47 - 1:49که مثل من پوست روشنی داشت
-
1:49 - 1:51کاملاً کثیف بود
-
1:51 - 1:53و تمام روز
-
1:53 - 1:55تنها با لباس زیر میگشت.
-
1:55 - 1:58وقتی من پرسیدم "اون کیه"
-
1:58 - 2:00رئیس جواب داد "اون وِی است"
-
2:00 - 2:03معنی اسم او "خوک" بود
-
2:03 - 2:06"مادرش هنگام به دنیا آوردن او مرد
-
2:06 - 2:09و هیچکس نمیدانست پدرش کیست."
-
2:09 - 2:12برای دو هفته او همراه من شد،
-
2:12 - 2:14با من میخوابید،
-
2:14 - 2:16من برایش لباسهای دست دوم خریدم.
-
2:16 - 2:18برایش اولین عروسکش را خریدم.
-
2:18 - 2:21شب قبل از آنکه از آنجا بروم
-
2:21 - 2:23او به اتاق من آمد
-
2:23 - 2:25و گفت: "لیما، من را اینجا نگذار.
-
2:25 - 2:27من میخواهم با تو بیایم.
-
2:27 - 2:29من میخواهم به مدرسه بروم."
-
2:29 - 2:32زیر خط فقر، بدون پول،
-
2:32 - 2:34در خانهی پدر و مادر
-
2:34 - 2:36باز گفتم: "نه."
-
2:36 - 2:38دو ماه بعد
-
2:38 - 2:41هر دوی این دهکدهها درگیر جنگ دیگری شدند.
-
2:41 - 2:45تا این به روز
-
2:45 - 2:47من هیچ اطلاعی از اینکه این دو دختر در کجا هستند، ندارم.
-
2:47 - 2:51چند سال بعد، سال ۲۰۰۴،
-
2:51 - 2:54در بهبوههی فعالیتهای ما،
-
2:54 - 2:56وزیر جنسیت لیبریا به من زنگ زد
-
2:56 - 2:59و گفت: " لیما، یک بچهی نه ساله برای تو دارم.
-
2:59 - 3:01میخواهم او را با خودت به خانه ببری
-
3:01 - 3:03چون ما خانهی امنی برای او نداریم."
-
3:03 - 3:05داستان این دختر کوچولو:
-
3:05 - 3:07به او تجاوز شده بود.
-
3:07 - 3:09توسط پدربزرگ پدریاش،
-
3:09 - 3:11هر روز برای شش ماه.
-
3:11 - 3:14وقتی او پیش من آمد پف کرده بود
-
3:14 - 3:16و بسیار رنگ پریده بود.
-
3:16 - 3:19هر شب وقتی از سر کار میآمدم روی زمین سرد دراز میکشیدم.
-
3:19 - 3:21او هم کنارم دراز میکشید
-
3:21 - 3:24و میگفت:"خاله، من میخوام خوب باشم.
-
3:24 - 3:27میخوام به مدرسه برم."
-
3:27 - 3:29سال ۲۰۱۰:
-
3:29 - 3:32یک زن جوان در مقابل رئیس جمهور سِرلیف میایستد
-
3:32 - 3:34و اظهار میکند که چگونه
-
3:34 - 3:37او و خواهران و برادرانش با هم زندگی میکردند.
-
3:37 - 3:40پدر و مادرشان در جنگ مردند.
-
3:40 - 3:43او ۱۹ ساله است، آرزویش این است که به دانشگاه برود
-
3:43 - 3:45تا بتواند از خانوادهاش حمایت کند.
-
3:45 - 3:47او ورزشکار خیلی خوبی است.
-
3:47 - 3:49یکی از اتفاقاتی که میافتد این است که
-
3:49 - 3:51او برای یک بورس تحصیلی اقدام میکند،
-
3:51 - 3:53یک بورس کامل، و آن را میگیرد.
-
3:53 - 3:55رؤیای دانشگاه رفتن،
-
3:55 - 3:57آرزوی تحصیل کردن او
-
3:57 - 3:59بالاخره برآورده شده.
-
3:59 - 4:02روز اولی که به دانشگاه میرود،
-
4:02 - 4:04مدیر بخش ورزش
-
4:04 - 4:06که باعث ورود او به این رشته شده بود
-
4:06 - 4:08از او میخواهد که از کلاس بیرون بیاید
-
4:08 - 4:10و برای سه سال آتی
-
4:10 - 4:12سرنوشت او این بود
-
4:12 - 4:15که برای جبران لطف او،
-
4:15 - 4:18هر روز با آن مرد رابطهی جنسی داشته باشد.
-
4:18 - 4:22در دنیا ما خط مشی سیاسی داریم،
-
4:22 - 4:24دستگاههای بینالمللی داریم،
-
4:24 - 4:26برای کارمان رهبر داریم.
-
4:26 - 4:28انسانهای بزرگی که تعهد دادهاندـ
-
4:28 - 4:31ما از فرزندانمان
-
4:31 - 4:33در برابر خواست و ترس حمایت میکنیم
-
4:33 - 4:37سازمان ملل متحد پیماننامهی حقوق کودک دارد.
-
4:37 - 4:41در کشورهایی مثل آمریکا چیزهایی میشنویم مثل "هیچ کودکی جا نمیماند."
-
4:41 - 4:44کشورهای دیگر چیزهای دیگری دارند.
-
4:44 - 4:46یکی از اهداف توسعهی هزاره به نام "سه"
-
4:46 - 4:50بر روی دخترها تمرکز دارد.
-
4:50 - 4:52همهی این کارهای بزرگ که افراد بزرگ انجام دادهاند
-
4:52 - 4:54و هدفشان این بوده که
-
4:54 - 4:57جوانان را برساند به جایی که ما میخواهیم در دنیا برسند
-
4:57 - 4:59به عقیدهی من شکست خوردهاند.
-
4:59 - 5:02برای مثال در لیبریا
-
5:02 - 5:04نرخ بارداری در نوجوانان
-
5:04 - 5:08سه نفر در هر ده دختر است.
-
5:08 - 5:11فحشای نوجوانان در بالاترین حد خود قرار دارد.
-
5:11 - 5:13در یکی از این جوامع به ما گفتهاند که
-
5:13 - 5:15صبح از خواب بیدار میشوی
-
5:15 - 5:19و کاندومهای استفاده شده را میبینی که مثل پوسته آدامس ریخته است.
-
5:19 - 5:22دختران کم سن و سال، به جوانی ۱۲ سال،
-
5:22 - 5:26برای شبی ۱ دلار به فحشا کشیده میشوند.
-
5:26 - 5:29نومید کننده است، غمانگیز است.
-
5:29 - 5:31و چند روز پیش کسی درست قبل از سخنرانی من ، از من پرسید،
-
5:31 - 5:33و چند روز پیش کسی درست قبل از سخنرانی من ، از من پرسید،
-
5:33 - 5:35که خُب چه امیدی هست؟
-
5:35 - 5:38چندین سال پیش چند نفر از دوستان من
-
5:38 - 5:40تصمیم گرفتند که ما باید
-
5:40 - 5:42بین نسل خودمان و نسل دختران جوان
-
5:42 - 5:44پل ارتباطی برقرار کنیم .
-
5:44 - 5:46آیا کافی است که بگوییم
-
5:46 - 5:49دو برندهی جایزهی نوبل از جمهوری لیبریا برخاسته
-
5:49 - 5:52در حالیکه دختر بچههای ما در شرایط سختی هستند،
-
5:52 - 5:55بدون هیچ امیدی یا ظاهراً بدون هیچ امیدی.
-
5:55 - 5:57ما فضایی را به نام تغییر دختران جوان ایجاد کردیم.
-
5:57 - 6:00ما فضایی را به نام تغییر دختران جوان ایجاد کردیم.
-
6:00 - 6:03ما به جوامع روستایی میرویم
-
6:03 - 6:06و همهی آنچه انجام میدهیم، مثل کاری که در همین اتاق انجام دادهایم،
-
6:06 - 6:09این است که فضا بسازیم.
-
6:09 - 6:11وقتی این دخترها مینشینند،
-
6:11 - 6:14هوش را آزاد میکنی،
-
6:14 - 6:17اشتیاق را آزاد میکنی،
-
6:17 - 6:19تعهد را آزاد میکنی،
-
6:19 - 6:21تمرکز را آزاد میکنی،
-
6:21 - 6:23رهبران بزرگ را آزاد میکنی.
-
6:23 - 6:26امروز ما با بیش از ۳۰۰ نفر کار کردهایم
-
6:26 - 6:28و برخی از آن دخترها
-
6:28 - 6:30که با خجالت به آن اتاق قدم گذاشتند
-
6:30 - 6:33قدمهای بزرگی را به عنوان مادران جوان برداشتند
-
6:33 - 6:36که به جامعه بروند
-
6:36 - 6:39و نمایندهی حقوق زنان جوان دیگر باشند.
-
6:39 - 6:41یکی از زنان جوانی که من ملاقات کردم،
-
6:41 - 6:43مادر نوجوان چهار فرزند بود
-
6:43 - 6:45که هرگز به تمام کردن دبیرستان فکر نکرده بود
-
6:45 - 6:48اما با موفقیت فارغالتحصیل شد.
-
6:48 - 6:50او هرگز به دانشگاه رفتن فکر نکرده بود
-
6:50 - 6:52و اکنون در دانشگاه درس میخواند.
-
6:52 - 6:54یک روز او به من گفت
-
6:54 - 6:56"آرزو دارم دانشگاه را تمام کنم
-
6:56 - 6:58تا بتوانم از بچههایم نگهداری کنم."
-
6:58 - 7:00او در موقعیتی است که نمیتواند برای رفتن به دانشگاه
-
7:00 - 7:02درآمدی پیدا کند.
-
7:02 - 7:05او آب، نوشیدنیهای غیر الکلی
-
7:05 - 7:09و کارت شارژ تلفن همراه میفروشد.
-
7:09 - 7:11ممکنه شما فکر کنید که او این پول را برمیدارد
-
7:11 - 7:14و خرج تحصیلش میکند.
-
7:14 - 7:16اسم او "خوانیتا" است.
-
7:16 - 7:18او این پول را برمیدارد
-
7:18 - 7:21و مادران مجرد را در جامعهاش پیدا میکند
-
7:21 - 7:23که به مدرسه بفرستد.
-
7:23 - 7:25. او میگوید: "لیما، آرزوی من این است
-
7:25 - 7:27که تحصیل کنم
-
7:27 - 7:29و وقتی خودم نتوانم تحصیل کنم
-
7:29 - 7:32ولی میبینم بعضی دیگر از خواهرانم میتوانند درس بخوانند،
-
7:32 - 7:34آرزویم برآورده شده است.
-
7:34 - 7:36من آرزوی زندگی بهتری دارم.
-
7:36 - 7:38آرزو دارم بچههایم غذا داشته باشند.
-
7:38 - 7:43آرزو میکنم سوءاستفاده و بهرهکشی جنسی در مدارس متوقف شود."
-
7:43 - 7:45این رؤیای دختر آفریقاییست.
-
7:45 - 7:47چندین سال پیش،
-
7:47 - 7:49یک دختر آفریقایی بود
-
7:49 - 7:51که یک پسر داشت
-
7:51 - 7:54که آرزوی یک تکه دونات ( نوعی شیرینی ) داشت
-
7:54 - 7:57چون بسیار گرسنه بود.
-
7:57 - 8:00عصبانی، نومید،
-
8:00 - 8:02واقعاً ناراحت
-
8:02 - 8:05برای وضعیت جامعهاش
-
8:05 - 8:07و فرزندانش
-
8:07 - 8:09این دختر جوان جنبشی را آغاز کرد.
-
8:09 - 8:11جنبشی از زنان عادی
-
8:11 - 8:13که با هم متحد شدند
-
8:13 - 8:15تا صلح برقرار کنند.
-
8:15 - 8:17من این آرزو را برآورده میکنم.
-
8:17 - 8:19این آرزوی یک دختر آفریقایی دیگرست.
-
8:19 - 8:21من نتوانستم آرزوی آن دو دختر را برآورده کنم.
-
8:21 - 8:23من نتوانستم این کار را انجام دهم.
-
8:23 - 8:26اینها چیزهایی بود که در سر این زن جوان میگذشت ـ ـ
-
8:26 - 8:29من شکست خوردم، من شکست خوردم، من شکست خوردم.
-
8:29 - 8:33بنابراین من این کار را میکنم.
-
8:33 - 8:35زنان بیرون آمدند
-
8:35 - 8:38و در برابر یک دیکتاتور بیرحم اعتراض کردند.
-
8:38 - 8:41بدون هراس حرف زدند.
-
8:41 - 8:45نه تنها آرزوی یک تکه دونات برآورده شد،
-
8:45 - 8:47بلکه آرزوی صلح برآورده شد.
-
8:47 - 8:49این زن جوان هم
-
8:49 - 8:51آرزو داشت به مدرسه برود.
-
8:51 - 8:53او به مدرسه رفت.
-
8:53 - 8:55این زن جوان آرزوهای دیگری هم داشت.
-
8:55 - 8:57آنها هم برآورده شدند.
-
8:57 - 9:01امروز آن زن جوان من هستم.
-
9:01 - 9:03برندهی جایزهی نوبل.
-
9:03 - 9:05حالا من در سفرم
-
9:05 - 9:07تا آرزوی دختران کوچک آفریقایی را
-
9:07 - 9:09با توان و ظرفیت کمم ـ
-
9:09 - 9:11برآورده کنم
-
9:11 - 9:13آرزوی تحصیل.
-
9:13 - 9:15ما یک مؤسسهی خیریه راهاندازی کردیم.
-
9:15 - 9:17ما به دختران با استعدادی که در روستاها میبینیم
-
9:17 - 9:20بورسهای کامل چهار ساله میدهیم.
-
9:20 - 9:23من چیز زیادی از شما نمیخواهم.
-
9:23 - 9:25من در آمریکا هم جاهای مختلفی رفتهام
-
9:25 - 9:27ومیدانم که در این کشور نیز
-
9:27 - 9:29دخترها آرزوهایی دارند.
-
9:29 - 9:32آرزوی زندگی بهتری جایی در برانکس.
-
9:32 - 9:34آرزوی یک زندگی بهتر
-
9:34 - 9:36جایی در مرکز شهر لسآنجلس.
-
9:36 - 9:39آرزوی زندگی بهتری جایی در تگزاس.
-
9:39 - 9:42آرزوی یک زندگی بهتر جایی در نیویورک.
-
9:42 - 9:44آرزوی یک زندگی بهتر
-
9:44 - 9:46جایی در نیوجرسی.
-
9:46 - 9:48آیا با من همراه میشوید
-
9:48 - 9:51تا به آن دختر،
-
9:51 - 9:54خواه آفریقایی، خواه آمریکایی
-
9:54 - 9:56یا ژاپنی کمک کنیم
-
9:56 - 9:58تا به آرزویش برسد
-
9:58 - 10:00به رؤیایش برسد،
-
10:00 - 10:02رؤیایش را به دست آورد؟
-
10:02 - 10:04زیرا همهی این نوآوران
-
10:04 - 10:07و کاشفانی که دیدهایم
-
10:07 - 10:09و در این چند روز
-
10:09 - 10:11با آنها صحبت کردهایم
-
10:11 - 10:14در گوشههای کوچکی
-
10:14 - 10:16در جاهای مختلف دنیا نشستهاند
-
10:16 - 10:18و همهی چیزی که از ما میخواهند
-
10:18 - 10:20این است که فضایی بسازیم
-
10:20 - 10:22تا هوش را آزاد کنیم،
-
10:22 - 10:24اشتیاق را آزاد کنیم،
-
10:24 - 10:26تمام آن چیزهایی بزرگی را آزاد کنیم
-
10:26 - 10:29که در درون خودشان نگه داشتهاند.
-
10:29 - 10:32بیایید با هم همسفر شویم. بیایید با هم همسفر شویم.
-
10:32 - 10:34متشکرم.
-
10:34 - 10:57تشویق حاضران
-
10:57 - 10:59کریس آندرسون: خیلی ممنونم.
-
10:59 - 11:01هم اکنون در لیبریا
-
11:01 - 11:03چه چیزی را به عنوان معضل اصلی میبینید
-
11:03 - 11:06که شما را نگران میکند؟
-
11:06 - 11:08لیما: از من خواسته شده
-
11:08 - 11:11که سازمان اصلاح لیبریا را اداره کنم.
-
11:11 - 11:13به عنوان قسمتی از کارم
-
11:13 - 11:16در حال انجام تورهایی
-
11:16 - 11:18در شهرها و روستاهای مختلف هستم ـ ـ
-
11:18 - 11:22۱۳-۱۵ ساعت در جادههای خاکی...
-
11:22 - 11:25و هیچ جامعهای نیست که من در آن رفته باشم
-
11:25 - 11:29و دختران باهوش ندیده باشم.
-
11:29 - 11:31اما متأسفانه
-
11:31 - 11:34دید به یک آیندهی عالی
-
11:34 - 11:36یا رؤیای یک آیندهی عالی
-
11:36 - 11:38تنها یک رؤیاست.
-
11:38 - 11:40چون ما تمام نقصها را داریم:
-
11:40 - 11:43بارداری نوجوانها همانطور که گفتم همهگیر است.
-
11:43 - 11:45بنابراین آنچه من را نگران میکند
-
11:45 - 11:49این است که من در آن نقطه بودم
-
11:49 - 11:52و به طریقی الان در این نقطه هستم
-
11:52 - 11:54و نمیخواهم
-
11:54 - 11:56تنها فرد در این نقطه باشم.
-
11:56 - 11:58من به دنبال راههایی هستم
-
11:58 - 12:00تا دختران دیگر هم با من باشند.
-
12:00 - 12:03۲۰ سال دیگر میخواهم به عقب نگاه کنم
-
12:03 - 12:05و ببینم که یک دختر لیبریایی دیگر،
-
12:05 - 12:08یک دختر غنایی، یک دختر نیجری، یک دختر اتیوپیایی دیگر
-
12:08 - 12:11روی سن تد ایستاده باشد
-
12:11 - 12:13و شاید بگوید
-
12:13 - 12:15به خاطر آن برندهی نوبل است
-
12:15 - 12:17که من امروز اینجا هستم.
-
12:17 - 12:19بنابراین من امروز نگرانم
-
12:19 - 12:22وقتی میبینمشان که انگار امیدی ندارند.
-
12:22 - 12:25اما من بدبین هم نیستم
-
12:25 - 12:27چون میدانم برای راهانداختن آنها
-
12:27 - 12:29چیز زیادی لازم نیست.
-
12:29 - 12:31کریس: یک چیز امیدوار کننده
-
12:31 - 12:33که در سال گذشته اتفاق افتاده
-
12:33 - 12:35برای ما بگویید
-
12:35 - 12:38لیما: من میتوانم خیلی چیزهای امیدوارکننده به شما بگویم که اتفاق افتادهاند.
-
12:38 - 12:40سال گذشته
-
12:40 - 12:42به روستایی که رئیس جمهور سرلیف از آن میآید،
-
12:42 - 12:44رفتیم تا با دخترها کار کنیم
-
12:44 - 12:46و نتوانستیم حتا ۲۵ دختر
-
12:46 - 12:48در دبیرستان پیدا کنیم.
-
12:48 - 12:51تمام این دخترها به معادن طلا میرفتند
-
12:51 - 12:53و عمدتاً فاحشه بودند
-
12:53 - 12:55و کارهای دیگر میکردند.
-
12:55 - 12:57ما ۵۰ تا از آن دخترها را گرفتیم
-
12:57 - 12:59و با آنها کار کردیم.
-
12:59 - 13:02این اتفاق در ابتدای انتخابات بود.
-
13:02 - 13:04این جایی است که زنان هرگز ـ
-
13:04 - 13:06حتی بزرگترهایشان،
-
13:06 - 13:09به ندرت با مردان در یک دایره ننشسته بودند.
-
13:09 - 13:12این دخترها با هم متحد شدند و گروهی را تشکیل دادند
-
13:12 - 13:14و مبارزهی انتخاباتی برای
-
13:14 - 13:16ثبتنام رأی دهندهها را شروع کردند.
-
13:16 - 13:18این دهکده واقعاً روستایی است.
-
13:18 - 13:20شعاری که استفاده کردند این بود:
-
13:20 - 13:22"حتی دخترهای خوشگل هم رأی میدهند."
-
13:22 - 13:24آنها توانستند زنان جوان را به حرکت درآورند.
-
13:24 - 13:27این تنها کاری نبود که کردند
-
13:27 - 13:29آنها به سراغ کاندیداها رفتند
-
13:29 - 13:31تا از آنها بپرسند:
-
13:31 - 13:33"به دخترهای این جامعه چه میدهید
-
13:33 - 13:35اگر برنده شوید؟"
-
13:35 - 13:37یکی از این مردان
-
13:37 - 13:40که دارای کرسی بود ـ
-
13:40 - 13:42چون لیبریا یکی از محکمترین قانونهای تجاوز را داردـ
-
13:42 - 13:45و این کاندیدا از کسانی بود
-
13:45 - 13:47که واقعاً برای برداشتن این قانون در مجلس مبارزه میکرد
-
13:47 - 13:49چون آن را وحشیانه میدانست.
-
13:49 - 13:53او تجاوز را وحشیانه نمیدانست اما قانون آن را وحشیانه میدانست.
-
13:53 - 13:55وقتی دخترها او را در جریان قرار دادند
-
13:55 - 13:57او با آنها خیلی خصمانه برخورد کرد.
-
13:57 - 13:59این دختر کوچولوها برگشتند و به او گفتند:
-
13:59 - 14:01"ما با رأی تو را از این سِمَت بیرون میکنیم."
-
14:01 - 14:03او امروز از سمتش رفته است.
-
14:03 - 14:09تشویق حاضران
-
14:09 - 14:12کریس: لیما، متشکرم. خیلی ممنونم که به تد آمدی.¾
-
14:12 - 14:14لیما: خواهش میکنم. (کریس: متشکرم.)
-
14:14 - 14:18تشویق حاضران
- Title:
- لیما بووی: آزاد کردن هوش، اشتیاق و بزرگی دختران
- Speaker:
- Leymah Gbowee
- Description:
-
برندهی جایزهی صلح نوبل لیما بووی دو داستان پرقدرت برای تعریف کردن دارد ـ از تغییر در زندگی خودش و از استعدادهای کشف ناشدهی دختران در همه جای دنیا. آیا میتوانیم دنیا را با آزاد کردن بزرگی دختران تغییر دهیم؟
- Video Language:
- English
- Team:
- closed TED
- Project:
- TEDTalks
- Duration:
- 14:19
Jenny Zurawell approved Persian subtitles for Unlock the intelligence, passion, greatness of girls | ||
Azadeh Ta added a translation |