Return to Video

تولد واقعیت مجازی به عنوان شکلی از هنر

  • 0:02 - 0:03
    وقتی بچه بودم،
  • 0:03 - 0:06
    چیزی بسیار قوی رو تجربه کردم،
  • 0:06 - 0:09
    که باقی عمرم رو صرف
    جستجوی اون کردم،
  • 0:09 - 0:11
    اون هم در مکانهای کاملا اشتباه.
  • 0:11 - 0:14
    چیزی که من تجربه کردم
    واقعیت مجازی نبود.
  • 0:15 - 0:16
    موسیقی بود.
  • 0:16 - 0:19
    و داستان از اینجا شروع میشه.
  • 0:20 - 0:21
    اون منم،
  • 0:21 - 0:23
    دارم «آلبوم سفید» گروه
    بیتلز گوش میکنم.
  • 0:23 - 0:26
    و نگاه روی صورتم، حسیه که
  • 0:26 - 0:29
    از اون موقع به بعد جستجو میکنم.
  • 0:30 - 0:33
    موسیقی مستقیماً واردِ
    شاهرگ احساسات میشه،
  • 0:33 - 0:34
    وارد جریان خون شما میشه
  • 0:34 - 0:36
    و درست وارد قلب تون.
  • 0:36 - 0:39
    به احساسات بیشتر عمق میده.
  • 0:40 - 0:41
    رفقا؟
  • 0:41 - 0:46
    (موسیقی)
  • 0:47 - 0:50
    این «مککنزی استابرتِ» شگفت انگیزه
  • 0:50 - 0:52
    و «جاشوا رومن».
  • 0:52 - 0:53
    موسیقی --
  • 0:53 - 0:54
    (تشویق تماشاگران)
  • 0:54 - 0:55
    آره.
  • 0:57 - 1:00
    موسیقی باعث تشدید احساسات
    در هر چیزی میشه.
  • 1:01 - 1:03
    ببینیم در این سخنرانی چطور این کارو میکنه.
  • 1:04 - 1:08
    یه قطعه موسیقی درست در
    زمان درست، در سطح سلولی.
  • 1:08 - 1:09
    به جان ما مینشیند .
  • 1:09 - 1:12
    وقتی آن موسیقی خاص رو میشنوم
  • 1:13 - 1:14
    از اون تابستون
  • 1:14 - 1:16
    با اون دختر،
  • 1:16 - 1:19
    فوراً دوباره به اون مکان برگردونده میشم
  • 1:20 - 1:21
    سلام، استیسی.
  • 1:23 - 1:26
    گرچه من کمی طمع کارم، ولی
    بخشی از داستان، اینجاست.
  • 1:26 - 1:30
    فکر کردم اگه لایههای بیشتری
    به بالای این موسیقی اضافه میکردم،
  • 1:30 - 1:34
    می تونستم احساساتش رو
    باز قدرتمند تر کنم.
  • 1:34 - 1:37
    پس وارد کارگردانی موزیک ویدیوها شدم.
  • 1:37 - 1:39
    که به این شکل بودند.
  • 1:42 - 1:44
    اون برادرم، «جف» هست.
  • 1:45 - 1:46
    بخاطر این متاسفم، جف.
  • 1:46 - 1:47
    (خنده حضار)
  • 1:47 - 1:49
    اینم منم، فقط برای اینکه مساوی بشیم.
  • 1:51 - 1:52
    حرکتها فوق العاده است.
  • 1:52 - 1:54
    باید رقاص میشدم.
  • 1:54 - 1:55
    (خنده حضار)
  • 1:55 - 1:56
    این تجربهها، رشد کرد،
  • 1:56 - 1:59
    و به مرور، بیشتر چیزی
    شبیه به این شد.
  • 2:02 - 2:04
    اما، من در هر دو، در
    جستجوی چیزی یکسان بودم،
  • 2:05 - 2:07
    اینکه اون جرقهی زودگذر رو
    در بطری حبس کنم.
  • 2:08 - 2:10
    ولی، خودم حبس نشوم.
  • 2:10 - 2:13
    آره. اضافه کردن فیلم به موسیقی
    بُعد روایتگری بهش داده،
  • 2:14 - 2:17
    اما اصلاً قدرت برابری رو نداره
  • 2:17 - 2:20
    که خودِ موسیقی خالی برام داشت.
  • 2:21 - 2:24
    فهم این موضوع چیز جالبی نیست،
    وقتی عمرتون و کار حرفهای تون رو
  • 2:24 - 2:27
    وقف کرده باشید تا بشین
    یه کارگردان موزیکویدیو.
  • 2:27 - 2:30
    مدام از خودم میپرسیدم،
    آیا راه اشتباهی در پیش گرفتم؟
  • 2:30 - 2:34
    پس به این فکر افتادم: اگه بتونم
    شما حضار رو بیشتر درگیر کنم،
  • 2:34 - 2:37
    شاید بتونم کاری کنم چیز
    بیشتری رو حس کنید.
  • 2:38 - 2:41
    پس من و «آرون کابلین» شروع کردیم به
    امتحان فناوریهای نوینی
  • 2:41 - 2:44
    که بتونه تعداد بیشتری از شما رو
    درگیر کار کنه،
  • 2:44 - 2:48
    مانند خانه کودکی تون در
    «آشفتگی در مرکزشهر»،
  • 2:49 - 2:53
    پرترههای دست کشیده شما در،
    «پروژه جانی کش»،
  • 2:54 - 2:55
    و رؤیاهای متقابل تون
  • 2:56 - 2:57
    در «۳ رویای سیاه.»
  • 2:59 - 3:01
    ما از صفحه نمایش فراتر رفتیم،
  • 3:01 - 3:03
    تا سعی کنیم با قلب و تصورات مردم
  • 3:03 - 3:06
    پیوند عمیق تری برقرار کنیم.
  • 3:07 - 3:08
    اما خیلی کافی نبود،
  • 3:09 - 3:14
    هنوز اون قدرت تجربی و زندهی
    موسیقی خالص رو برام نداشت.
  • 3:15 - 3:18
    پس دنبال فناوری تازهای رو گرفتم
  • 3:18 - 3:20
    که فقط در داستانهای عملیتخیلی
    دربارهاش خونده بودم.
  • 3:21 - 3:23
    و پس از سالها جستجو،
    یک نمونه اولیه پیدا کردم.
  • 3:24 - 3:28
    یه پروژه بود از «نانی دو لا پنیا» در
    آزمایشگاه «مارک بولا» در USC.
  • 3:29 - 3:32
    و وقتی امتحانش کردم
    فهمیدم پیداش کردهم.
  • 3:33 - 3:35
    می تونستم اون جرقه رو حس کنم.
  • 3:35 - 3:37
    اسمش واقعیت مجازی بود.
  • 3:38 - 3:40
    پنج سال پیش که بهش برخوردم
    این شکلی بود،
  • 3:42 - 3:44
    و حالا شده چنین چیزی.
  • 3:45 - 3:49
    خیلی زود دست به کار ساختن
    چیزهایی در این رسانه نو شدم
  • 3:49 - 3:51
    و حین اون فرآیند،
    متوجه چیزی شدیم:
  • 3:52 - 3:55
    اینکه وی.آر (واقیت مجازی)
    به زودی نقشی بسیار مهم در تاریخِ
  • 3:55 - 3:57
    رسانهها ایفا خواهد کرد.
  • 3:58 - 4:00
    در واقع، آخرین اونها خواهد بود.
  • 4:01 - 4:05
    اینو میگم چون اولین رسانه ای
    هست که باعث جهشی
  • 4:05 - 4:08
    از باطنی بودن بیانِ یک نویسنده
  • 4:08 - 4:10
    از یک تجربه،
  • 4:10 - 4:13
    به درک مستقیم اون میشه.
  • 4:14 - 4:16
    انگار گیج شدید.
    نگران نشین. توضیح میدم.
  • 4:16 - 4:17
    (خنده حضار)
  • 4:18 - 4:21
    اگر به آغاز پیدایش رسانهها برگردیم،
  • 4:21 - 4:22
    با بهترین حدسیات،
  • 4:22 - 4:25
    به دور یه آتیش،
    با یه قصه خوب شروع میشه.
  • 4:26 - 4:28
    پیشوای قبیله مون داره قصه ای میگه
  • 4:28 - 4:31
    از اینکه چطور اون روز در تندرا
    یک ماموت پشمالو شکار کرده.
  • 4:32 - 4:33
    ما حرفهاش رو میشنویم
  • 4:34 - 4:37
    و اونها رو به حقایق درونی
    خودمون، برگردان میکنیم.
  • 4:39 - 4:40
    اتفاق مشابهی میفته،
  • 4:40 - 4:43
    وقتی که به نسخه نقاشی شده
    اون داستان در غار نگاه میکنیم
  • 4:44 - 4:46
    یا به کتابی در مورد شکار ماموت،
  • 4:46 - 4:48
    بازیاش،
  • 4:48 - 4:49
    برنامه رادیوییاش،
  • 4:50 - 4:51
    نمایش تلویزیونیاش
  • 4:52 - 4:53
    یا فیلم اون.
  • 4:54 - 4:57
    همه این رسانهها چیزی رو نیاز دارن
    به نام «تعلیق سرگشتگی»،
  • 4:57 - 5:01
    چون یک شکاف ترجمه کردن
    وجود داره بین واقعیت داستان
  • 5:01 - 5:04
    و هوشیاری ما که به
    ترجمهی شفاهی داستان
  • 5:04 - 5:06
    به واقعیت خودمون میپردازیم.
  • 5:07 - 5:11
    من از کلمه «هوشیاری» به عنوان
    احساس واقعیتی که بوسیله حواس مون
  • 5:11 - 5:15
    از جهان اطراف دریافت میکنیم
    استفاده میکنم.
  • 5:17 - 5:19
    واقعیت مجازی
    فاصله این شکاف رو پر میکنه.
  • 5:20 - 5:24
    حالا، شما با رییس قبیله
    در تندرا مشغول شکارین.
  • 5:24 - 5:27
    یا خودتون پیشوای قبیله هستین.
  • 5:27 - 5:29
    یا حتی شاید ماموت پشمالو هستین.
  • 5:29 - 5:31
    (خنده حضار)
  • 5:34 - 5:36
    پس خصوصیت وی.آر اینجاست.
  • 5:37 - 5:38
    در بقیه رسانهها،
  • 5:38 - 5:41
    هوشیاری شما رسانه رو
    تفسیر و ترجمه میکنه.
  • 5:41 - 5:45
    در وی.آر هوشیاری شما همان رسانه است.
  • 5:46 - 5:49
    پس ظرفیت وی.آر بسیار زیاده.
  • 5:49 - 5:51
    اما الان کجاییم؟
  • 5:51 - 5:53
    این هنر الان در چه وضعیتی هست؟
  • 5:54 - 5:55
    خوب،
  • 5:57 - 5:58
    ما اینجا هستیم.
  • 5:59 - 6:02
    معادل اولین
    سال سینماییم.
  • 6:02 - 6:04
    این فیلم «برادران لومیر» است
  • 6:04 - 6:07
    که ظاهراً یک سینما پر از بیننده رو
    برای نجات جان شون فراری داده
  • 6:07 - 6:09
    چون فکر کردن که یک قطار
    داره میاد سمت شون.
  • 6:10 - 6:13
    مشابه این مرحله اولیه
    از این رسانه (سینما)،
  • 6:13 - 6:17
    ما نیز در وی.آر باید از
    منظره روبرو عبور کنیم
  • 6:17 - 6:19
    و وارد داستان سرایی بشیم.
  • 6:19 - 6:21
    برای این رسانه دههها وقت لازمه
  • 6:21 - 6:23
    تا زبانِ ارجح قصه گوییاش رو
    در قالب یک
  • 6:23 - 6:25
    فیلم سینمایی پیدا کنه.
  • 6:25 - 6:29
    امروزه در وی.آر، بیشتر داریم
    دستور زبان رو یاد میگیریم
  • 6:29 - 6:30
    تا نوشتناش رو.
  • 6:31 - 6:34
    ما سال گذشته در شرکت مون، Vrse،
    15 فیلم ساختیم
  • 6:34 - 6:36
    و چند چیز رو یاد گرفتهایم.
  • 6:37 - 6:40
    فهمیدیم که راهی منحصر به فرد
    و مستقیم به درون حواس شما داریم،
  • 6:40 - 6:43
    به احساسات شما، حتی به بدن شما.
  • 6:43 - 6:45
    پس بذارین
    چیزهایی نشون تون بدم.
  • 6:45 - 6:47
    به منظور این نسخهی نمایشی، ما
  • 6:47 - 6:50
    میخوایم هر جهت ممکنی که رو
    می تونید نگاه کنید در نظر بگیریم،
  • 6:50 - 6:52
    و اون رو به این مستطیل بزرگ
    منتقل کنیم.
  • 6:53 - 6:55
    خیلی خوب، شروع میکنیم.
  • 6:58 - 7:02
    پس، اول: حرکت دوربین
    در وی.آر خیلی مهمه.
  • 7:02 - 7:04
    اگه اشتباه انجام بشه، در واقع
    بدحال تون میکنه.
  • 7:05 - 7:09
    ولی فهمیدیم اگه دوربین رو با سرعتی
    ثابت در یک خط صاف حرکت بدین،
  • 7:09 - 7:12
    در واقع می تونید از
    حرکت اشتباه، اجتناب کنین
  • 7:12 - 7:13
    اولین روز در مدرسه فیلم،
  • 7:13 - 7:16
    بهم گفتن قبل از اینکه قانونی
    رو بشکنی،
  • 7:16 - 7:18
    باید تک تکِ اونها رو یاد بگیری
  • 7:18 - 7:20
    ما تک تک قوانین رو یاد نگرفتیم.
  • 7:20 - 7:22
    تقریباً هیچی هنوز یاد نگرفتیم،
  • 7:22 - 7:23
    ولی حالا سعی داریم بشکونیم شون
  • 7:23 - 7:26
    تا ببینیم چه جور کارهای
    خلاقانه ای میتونیم انجام بدیم.
  • 7:26 - 7:30
    در این فیلمبرداری، جایی که داریم از
    زمین بلند میشیم، من بهش شتاب دادم.
  • 7:30 - 7:33
    این کارو کردم چون میخواستم
    به شما یک احساس فیزیکی از
  • 7:33 - 7:34
    اوج گرفتن رو منتقل کنم.
  • 7:34 - 7:36
    در وی.آر من میتونم
    این حس رو بهتون بدم.
  • 7:38 - 7:42
    (موسیقی)
  • 7:44 - 7:47
    جای تعجب نیست که موسیقی هم
    در این رسانه، اهمیت زیادی داره.
  • 7:48 - 7:50
    هدایت مون میکنه چه احساسی کنیم.
  • 7:50 - 7:53
    در این پروژه که با «زاک ریکتر» از
    روزنامه نیویورک تایمز
  • 7:53 - 7:55
    و دوست مون، «JR» ساختیم،
  • 7:55 - 7:57
    شما رو درون یک هلیکوپتر بالا میبریم،
  • 7:57 - 8:01
    و با وجود اینکه در حال پرواز
    در ۷۰۰ متری منهتن هستین،
  • 8:01 - 8:03
    احساس ترسی نمی کنین.
  • 8:03 - 8:06
    برای شخصیت جالب جِی.آر احساس
    پیروزی میکنین.
  • 8:07 - 8:09
    موسیقی شما رو اونجا می بره.
  • 8:09 - 8:11
    (موسیقی)
  • 8:17 - 8:19
    بر خلاف باور عموم،
  • 8:19 - 8:22
    در واقعیت مجازی «ترکیب بندی» هم هست،
  • 8:22 - 8:24
    اما کاملاً با چیزی که در
    فیلمها هست فرق داره،
  • 8:24 - 8:25
    اونجا شما یک قاب مستطیل دارین.
  • 8:26 - 8:28
    اما حالا «ترکیب بندی» جایی است
    که هوشیاری و شعور شما هست
  • 8:28 - 8:31
    و شیوه ای که جهان اطراف تون
    حرکت میکنه.
  • 8:31 - 8:34
    در این فیلم، «موج بخشش»،
    که یک همکاری بود بین «Vrse»،
  • 8:34 - 8:37
    سازمان ملل متحد، گابو آرورا،
    و عمران اسماعیل،
  • 8:37 - 8:40
    ما همچنین شاهد تغییر نقشِ «نمای بسته»
    در واقعیت مجازی هستیم.
  • 8:41 - 8:45
    نمای بسته در وی.آر یعنی شما
    واقعاً به یک نفر نزدیک هستین.
  • 8:46 - 8:49
    این کار، شخصیت رو به درون
    فضای شخصی شما میاره،
  • 8:49 - 8:52
    فضایی که معمولاً نگهش داشتیم
    برای کسانی که دوستشون داریم،
  • 8:52 - 8:56
    و به دلیل احساس نزدیک بودنِ
    فیزیکی که بهش دارین،
  • 8:56 - 8:58
    احساس نزدیکی عاطفی هم
    به اون شخصیت میکنین.
  • 9:05 - 9:09
    کارگردانی در وی.آر مثل
    کارگردانی برای صفحات مستطیل نیست.
  • 9:09 - 9:12
    کارگردانی وی.آر، بیشتر
    طراحی یک رقص از توجه بینندهها است.
  • 9:13 - 9:15
    یک ابزاری که می تونیم باهاش
    توجه شما رو هدایت کنیم،
  • 9:15 - 9:17
    اسمش هست «صدای فضایی »
    (سه بعدی)
  • 9:17 - 9:20
    که میتونه یک صدا رو هرجایی
    جلو، چپ یا راست شما قرار بده،
  • 9:20 - 9:21
    حتی پشت سرتون،
  • 9:21 - 9:24
    و وقتی سر خودتون رو می چرخونید،
    صدا بر طبق شما خواهد چرخید.
  • 9:24 - 9:28
    پس من میتونم ازش برای جلب توجه شما
    به جایی که می خوام ببینید استفاده کنم.
  • 9:28 - 9:31
    دفعه بعد که صدای کسی رو
    از پشت شانه خودتون میشنوید،
  • 9:31 - 9:32
    ممکنه بونو (خواننده راک) باشه.
  • 9:32 - 9:33
    (خنده حضار)
  • 9:39 - 9:41
    وی.آر به ما احساسِ بخشی از
    چیزی بودن رو میده.
  • 9:42 - 9:46
    در بیشتر تاریخ بشریت،
    ما در واحدهای کوچک خانواده زندگی کردیم
  • 9:46 - 9:48
    از درون غارها شروع کردیم،
  • 9:48 - 9:51
    بعد وارد طوایف و قبایل شدیم،
    بعدش روستاها و شهرها،
  • 9:51 - 9:54
    و حالا همه مون، شهروندانی جهانی هستیم.
  • 9:54 - 9:58
    ولی من معتقدم که هنوز درمورد
    چیزهایی که برامون آشنا هستن.
  • 9:58 - 10:01
    به مراقبت خیلی زیادی نیاز داریم.
  • 10:01 - 10:06
    و وی.آر از هرجا و هرکسی
    بهتون احساس آشنا بودن میده.
  • 10:06 - 10:09
    برای همینه که مثل
    یک ماشین همدلی کار میکنه.
  • 10:09 - 10:12
    فیلم ما "ابرها بالای سیدرا"
    شما رو به یک اردوگاه پناهندگان سوری میبره،
  • 10:12 - 10:17
    و به جای تماشای یک داستان
    در مورد افراد اونجا،
  • 10:17 - 10:20
    حالا، این داستانی است درباره
    خودمون. درست همینجا.
  • 10:22 - 10:24
    ولی از اینجا کجا بریم؟
  • 10:24 - 10:27
    نکته مهم اینه که
    همراه تمام رسانههای قبلی،
  • 10:27 - 10:30
    قالب بندی به شکل زمان تولدش ثابت مونده.
  • 10:30 - 10:32
    فیلم دارای دنباله ای از مستطیلها است،
  • 10:32 - 10:35
    از «مویبریج» و اسبهایش تا به حال.
    (اولین فیلمبردار)
  • 10:35 - 10:37
    قالب بندی هیچ تغییری نکرده.
  • 10:38 - 10:41
    اما وی.آر به عنوان یک قالب بندی، یک رسانه،
  • 10:42 - 10:44
    هنوز تکمیل نشده.
  • 10:45 - 10:48
    وی.آر از سلولئید فیزیکی یا کاغذ
    یا امواج تلویزیونی استفاده نمیکنه.
  • 10:48 - 10:52
    در واقع چیزی رو به کار میگیره
    که ما برای درک جهان استفاده میکنیم.
  • 10:53 - 10:57
    ما از حواس شما به عنوان رنگهای
    روی بوم نقاشی استفاده میکنیم،
  • 10:57 - 10:58
    اما فعلاً فقط ازدوتا حس.
  • 11:00 - 11:03
    در نهایت، شاید شاهد به کار گیری
    تمام حواس انسانی مون باشیم،
  • 11:04 - 11:08
    و واسطه ای خواهیم داشت تا داستان رو
    از هر مسیری که دلمون خواست زندگی کنیم.
  • 11:09 - 11:11
    و در حال حاضر بهش میگیم واقعیت مجازی،
  • 11:11 - 11:14
    ولی چه اتفاقی میفته وقتی وارد
    شبه واقعیتهایی از گذشته بشیم؟
  • 11:15 - 11:17
    اون وقت بهش چی باید بگیم؟
  • 11:17 - 11:21
    چی میشه اگه به جای اینکه یک
    رؤیا رو شفاهاً براتون تعریف کنم،
  • 11:21 - 11:23
    بذارم توی اون رؤیا زندگی کنین؟
  • 11:24 - 11:27
    چی میشه اگه به جای اینکه فقط
    واقعیتهای روی زمین رو ببینید و درک کنین،
  • 11:28 - 11:32
    بتونید روی امواج گرانشی در
    لبه یک سیاه چاله حرکت کنین،
  • 11:32 - 11:35
    یا کهکشانها رو از اول خلق کنید،
  • 11:35 - 11:38
    یا بدون استفاده از کلمات
    و فقط با استفاده از افکار خالص مون
  • 11:38 - 11:40
    با هم ارتباط برقرار کنیم؟
  • 11:41 - 11:43
    این دیگه یک واقعیت مجازی نیست.
  • 11:44 - 11:47
    و راستش خودم هم نمیدونم
    اسمش چی هست.
  • 11:47 - 11:49
    اما امیدوارم شما ببینید که
    داریم به کجا میریم.
  • 11:51 - 11:55
    اما من اینجا هستم، و رسانه ای رو
    بررسی عقلی میکنم که میگم تجربیه.
  • 11:55 - 11:56
    پس بیاین تجربهاش کنیم.
  • 11:57 - 12:00
    در دستهاتون، امیدوارم یه عدد
    سربند مقوایی داشته باشین.
  • 12:01 - 12:03
    بیاین اصل نمایش رو شروع کنیم.
  • 12:03 - 12:05
    دکمه پاور گوشی رو فشار
    بدین تا قفلش باز بشه.
  • 12:06 - 12:08
    برای تماشاگران توی خونه،
  • 12:08 - 12:10
    الان یه برگه نمایش میدیم
    with.in/ted
  • 12:10 - 12:13
    تا نشون تون بدیم چطور این احساس رو
    خودتون، روی گوشی خودتون بارگذاری کنین،
  • 12:13 - 12:16
    و حتی یک سربند مقوایی گوگل برای
    خودتون بخرین و امتحانش کنین.
  • 12:17 - 12:20
    ما زمان بچگی با جعبههای
    مقوایی بازی میکردیم،
  • 12:20 - 12:24
    و در بزرگسالی مون امیدوارم بتونیم
    همه با یکی کردن دوباره سرهامون با هم
  • 12:24 - 12:27
    کمی از اون جرقه رو پیدا کنیم.
  • 12:30 - 12:31
    به زودی در بزرگترین تماشای
  • 12:31 - 12:36
    دسته جمعی وی.آر در تاریخ
    شرکت میکنید.
  • 12:36 - 12:40
    و در اون سبکِ کلاسیک و
    محبوب قدیمی از سال پیش،
  • 12:40 - 12:42
    همگی در دقیقاً یک زمان، با همدیگه
  • 12:42 - 12:44
    یک چیز رو تماشا خواهیم کرد.
  • 12:45 - 12:46
    امیدواریم کار کنه.
  • 12:46 - 12:49
    شمارش معکوس به چند رسید؟
    نمی تونم ببینم.
  • 12:53 - 12:59
    حضار: ... ۹،۱۰،۱۱،۱۲،۱۳،۱۴،۱۵
  • 12:59 - 13:06
    ۱،۲،۳،۴،۵،۶،۷
  • 13:10 - 13:14
    (آواز پرندهها)
  • 13:23 - 13:25
    (صدای موتور قطار)
  • 13:33 - 13:36
    حضار: (وای)
  • 13:51 - 13:53
    (ویدئو) جی.آر: بذارین بگم
  • 13:53 - 13:55
    چطوری برای جلد مجله نیویورک تایمز
    فیلمبرداری کردم،
  • 13:55 - 13:57
    «قدم زدن در نیویورک».
  • 14:07 - 14:10
    فقط خودم رو به بیرون
    بالگرد بستم،
  • 14:10 - 14:14
    و باید کاملاً عمودی
    میموندم که بگیرمش.
  • 14:14 - 14:16
    و وقتی حسابی در ارتفاع بودم --
  • 14:16 - 14:19
    میدونید، با بودن باد،
    مجبور شدیم کارو چند بار تکرار کنیم --
  • 14:19 - 14:20
    بعد فیلمبرداری کردم.
  • 14:28 - 14:29
    (ویدئو) صدای زن: خدایا،
  • 14:30 - 14:31
    ما را از بدیها حفظ کن،
  • 14:33 - 14:34
    چون که تو خدا
  • 14:35 - 14:36
    و روشنی هستی.
  • 14:42 - 14:44
    تو به ما جان بخشیدی و آنرا میگیری.
  • 14:46 - 14:48
    هرچه تو بخواهی همان میشود.
  • 14:49 - 14:54
    خواهش میکنم به همه کسانی که
    عزیزانشان را از دست دادهاند آرامش بده.
  • 14:54 - 14:55
    کمک کن باز زندگی کنیم.
  • 14:59 - 15:02
    (موسیقی)
  • 15:17 - 15:19
    (فیلم) (صدای کودکان)
  • 15:20 - 15:24
    صدای کودک: حالا تعداد بچههای «زاتاری»
    (کمپی در اردن) بیش از بزرگسالان شده.
  • 15:30 - 15:32
    گاهی فکر میکنم
  • 15:32 - 15:34
    ما بچهها رئیس اینجاییم.
  • 15:39 - 15:41
    کریس میلک: چطور بود؟
  • 15:41 - 15:44
    (تشویق تماشاگران)
  • 15:44 - 15:47
    این یه راه ارزون بود برای اینکه
    شما رو به ایستادن و تشویق واداره.
  • 15:48 - 15:50
    الان کاری کردم همگی بایستین.
    می دونستم بعدش دست می زنین.
  • 15:50 - 15:52
    (تشویق تماشاگران)
  • 15:52 - 15:56
    من معتقدم هر کسی روی زمین
    چیزی که الان شما حس کردین رو
  • 15:56 - 15:57
    باید تجربه کنه.
  • 15:58 - 16:01
    به این ترتیب می تونیم
    دسته جمعی بهش شکلی بدهیم،
  • 16:01 - 16:03
    نه به عنوان یک جایگاه رسانه فناوری
  • 16:03 - 16:05
    بلکه به عنوان یه جایگاه انسانی.
  • 16:05 - 16:09
    و به این منظور، در ماه نوامبر سال گذشته،
  • 16:09 - 16:12
    نیویورک تایمز و «Vrse» یک
    پروژه وی.آر به نام «جابجا شده» ساختن.
  • 16:12 - 16:14
    که با یک میلیون سربند
    «مقوایی گوگل» شروع شد
  • 16:14 - 16:18
    که برای مشترکهای
    یکشنبهها (تعطیلات) شون ارسال شد.
  • 16:18 - 16:20
    اما چیز جالبی در اون
    یکشنبه صبح اتفاق افتاد.
  • 16:20 - 16:22
    کلی آدم که اسمشون در بین
  • 16:22 - 16:26
    مشخصات مرسولهها نبود
    سربندها رو گرفتن.
  • 16:26 - 16:30
    و ما شروع کردیم به دیدن
    این چیزها توی «اینستاگرام».
  • 16:33 - 16:34
    به نظر آشناست؟
  • 16:36 - 16:38
    موسیقی من رو به راهی
    برای جستجوی چیزی
  • 16:38 - 16:41
    کشوند که برای مدتی طولانی
  • 16:41 - 16:43
    به نظر دست نیافتنی بود.
  • 16:43 - 16:47
    حالا، میلیونها کودک
    در دوران کودکی شون درست
  • 16:47 - 16:49
    همون تجربه سازنده رو داشتن
  • 16:49 - 16:52
    که من در زمان خودم داشتم.
  • 16:52 - 16:54
    فقط فکر کنم این یکی
  • 16:54 - 16:56
    از اون بهتره.
  • 16:56 - 16:58
    بذارین ببینیم
  • 16:58 - 16:59
    که این اونها رو
  • 17:00 - 17:01
    به کجا میکشه.
  • 17:01 - 17:03
    سپاسگزارم.
  • 17:03 - 17:09
    (تشویق تماشاگران)
Title:
تولد واقعیت مجازی به عنوان شکلی از هنر
Speaker:
کریس میلک
Description:

«کریس میلک» از فناوری‌های نوین برای ساختن قصه‌های انسانی، تعاملی وشخصی استفاده می‌کند. میلک با همراهی «جاشوا رومن» پشت ساز «سلو» و «مک‌کنزی استابرت» پشت پیانو، رابطه اش رو با موسیقی و هنر -- از نخستین لحظه هدفون گذاشتن که یادش هست، تا کار کنونی‌اش در خلق پروژه‌های متحول کننده واقعیت مجازی، دنبال می‌کند. به گفته او وی.آر (واقعیت مجازی) آخرین رسانه برای قصه گویی است. چون شکاف بین شنونده و قصه گو را پر می کند. او برای توضیح دادن ملموس سخنش، حاضرین در «تد» را در بزرگترین تجربه دست جمعی وی.آر گرد هم می آورد. به آنها بپیوندید و با تهیه یک سربند «مقوایی گوگل» و دانلود تجربه آن در with.in/TED در این سخنرانی تعاملی شرکت کنید.

more » « less
Video Language:
English
Team:
closed TED
Project:
TEDTalks
Duration:
17:34

Persian subtitles

Revisions