Return to Video

تان لی: داستان مهاجرت من

  • 0:00 - 0:03
    چطور می تونم در عرض 10 دقیقه از رشتۀ الفت زنان در طول سه نسل سخن بگویم،
  • 0:03 - 0:06
    چطور می تونم در عرض 10 دقیقه از رشتۀ الفت زنان در طول سه نسل سخن بگویم،
  • 0:06 - 0:09
    از چگونگی قدرت شگفت آور این الفت و نزدیکی در زندگی یک دختر 4 ساله
  • 0:09 - 0:11
    از چگونگی قدرت شگفت آور این الفت و نزدیکی در زندگی یک دختر 4 ساله
  • 0:11 - 0:13
    از چگونگی قدرت شگفت آور این الفت و نزدیکی در زندگی یک دختر 4 ساله
  • 0:13 - 0:15
    که با خواهر کوچکش، مادر و مادر بزرگش
  • 0:15 - 0:17
    که با خواهر کوچکش، مادر و مادر بزرگش
  • 0:17 - 0:19
    بیش از 30 سال پیش به مدت پنج شبانه روز در قایقی کوچک در دریای چین چمباتمه زده بودند،
  • 0:19 - 0:21
    بیش از 30 سال پیش به مدت پنج شبانه روز در قایقی کوچک در دریای چین چمباتمه زده بودند،
  • 0:21 - 0:24
    بیش از 30 سال پیش به مدت پنج شبانه روز در قایقی کوچک در دریای چین چمباتمه زده بودند،
  • 0:24 - 0:26
    رشتۀ محبتی که در زندگی آن دختر کوچک باقی ماند و هیچگاه از بین نرفت
  • 0:26 - 0:29
    رشتۀ محبتی که در زندگی آن دختر کوچک باقی ماند و هیچگاه از بین نرفت
  • 0:29 - 0:31
    آن دختر کوچک در حال حاضر در سان فرانسیسکو زندگی کرده
  • 0:31 - 0:34
    و امروز با شما سخن می گوید.
  • 0:34 - 0:37
    این یک داستان تمام شده نیست.
  • 0:37 - 0:40
    این پازلی است که هنوز قطعات آن کنار هم گذاشته می شوند.
  • 0:40 - 0:44
    اجازه بدهید در مورد بعضی از قطعات با شما سخن بگویم.
  • 0:44 - 0:46
    قطعه اول را تصور کنید :
  • 0:46 - 0:49
    یک مرد آثار زندگیش را می سوزاند.
  • 0:49 - 0:52
    او یک شاعر، نمایشنامه نویس است،
  • 0:52 - 0:54
    مردی که تنها امید همۀ زندگیش
  • 0:54 - 0:56
    مردی که تنها امید همۀ زندگیش
  • 0:56 - 0:59
    روی وحدت و آزادی کشورش استوار شده بود.
  • 0:59 - 1:02
    اونو در زمانیکه کمونیست ها وارد سایگون شدند تصور کنید،
  • 1:02 - 1:04
    در مواجهه با این واقعیت که زندگیش همه بیهوده بوده.
  • 1:04 - 1:06
    در مواجهه با این واقعیت که زندگیش همه بیهوده بوده.
  • 1:06 - 1:09
    واژه ها، که زمانی طولانی دوستان او بودند، حال او را مسخره می کردند.
  • 1:09 - 1:12
    او به سکوت پناه برد.
  • 1:12 - 1:16
    تاریخ او را درهم شکست و جان داد.
  • 1:16 - 1:18
    او پدربزرگ من است.
  • 1:18 - 1:22
    من هیچگاه در زندگی واقعی او را نشناختم.
  • 1:22 - 1:26
    اما زندگی ما خیلی بیشتر از خاطرات ما است.
  • 1:26 - 1:29
    مادر بزرگم هرگز اجازه نداد زندگی او را فراموش کنم.
  • 1:29 - 1:32
    وظیفه من این بود که اجازه ندم زندگی پدر بزرگم بیهوده باشه.
  • 1:32 - 1:34
    و درس من این بود یاد بگیرم ،
  • 1:34 - 1:37
    که، بله، تاریخ سعی درنابودی ما کرد ولی ما تحمل کردیم.
  • 1:37 - 1:39
    که، بله، تاریخ سعی درنابودی ما کرد ولی ما تحمل کردیم.
  • 1:39 - 1:41
    قطعه بعدی پازل قایقی است که در سحرگاه به آهستگی و در سکوت به سمت دریا روانه شد.
  • 1:41 - 1:43
    قطعه بعدی پازل قایقی است که در سحرگاه به آهستگی و در سکوت به سمت دریا روانه شد.
  • 1:43 - 1:46
    قطعه بعدی پازل قایقی است که در سحرگاه به آهستگی و در سکوت به سمت دریا روانه شد.
  • 1:46 - 1:48
    مادر من، مای، 18 ساله بود
  • 1:48 - 1:50
    زمانی که پدرش فوت کرد -
  • 1:50 - 1:52
    اونموقع ازدواج هم کرده بود، بصورت اجباری ، و دو دختر کوچک داشت.
  • 1:52 - 1:55
    اونموقع ازدواج هم کرده بود، بصورت اجباری ، و دو دختر کوچک داشت.
  • 1:55 - 1:58
    برای او، زندگی در یک موضوع خلاصه شده بود:
  • 1:58 - 2:00
    فرار از خانواده اش و یه زندگی تازه در استرالیا.
  • 2:00 - 2:03
    فرار از خانواده اش و یه زندگی تازه در استرالیا.
  • 2:03 - 2:05
    عدم موفقیت برای او غیر قابل تصور بود.
  • 2:05 - 2:07
    عدم موفقیت برای او غیر قابل تصور بود.
  • 2:07 - 2:10
    بنابراین بعد از یک حماسه چهار ساله که فراتر از داستانهای تخیلی است ،
  • 2:10 - 2:12
    یک قایق که بشکل قایقهای ماهیگیری مبدل شده بود، روانۀ دریا شد.
  • 2:12 - 2:15
    یک قایق که بشکل قایقهای ماهیگیری مبدل شده بود، روانۀ دریا شد.
  • 2:15 - 2:18
    همه بزرگسالان خطرات آنرا می دانستند.
  • 2:18 - 2:20
    بزرگترین ترس از دزدان دریایی، تجاوز و مرگ بود.
  • 2:20 - 2:22
    بزرگترین ترس از دزدان دریایی، تجاوز و مرگ بود.
  • 2:22 - 2:24
    مانند بسیاری از بزرگسالان در قایق،
  • 2:24 - 2:28
    مادرم یک بطری کوچک زهر به همراه داشت.
  • 2:28 - 2:31
    اگر ما اسیر می شدیم، اول خواهرم و من،
  • 2:31 - 2:35
    سپس او و مادر بزرگم آنرا می نوشیدیم.
  • 2:35 - 2:37
    اولین خاطرات من از قایقه -
  • 2:37 - 2:39
    حرکت پیوستۀ موتور،
  • 2:39 - 2:42
    جلوی قایق که درهر موجی فرو می رفت،
  • 2:42 - 2:45
    افق وسیع و خالی .
  • 2:45 - 2:48
    من دزدان دریایی که به دفعات اومدند را بخاطر نمی آورم،
  • 2:48 - 2:50
    اما با شجاعت مردان قایق ، از معرکه بدر شدند،
  • 2:50 - 2:52
    اما با شجاعت مردان قایق ، از معرکه بدر شدند،
  • 2:52 - 2:54
    و یا موتوری که از کار می افتاد و تا 6 ساعت روشن نمی شد.
  • 2:54 - 2:57
    و یا موتوری که از کار می افتاد و تا 6 ساعت روشن نمی شد.
  • 2:57 - 2:59
    اما من چراغهای دکل نفت در سواحل مالزی را بخاطرمی آورم
  • 2:59 - 3:01
    اما من چراغهای دکل نفت در سواحل مالزی را بخاطرمی آورم
  • 3:01 - 3:04
    و مرد جوانی که سکته کرد ومُرد،
  • 3:04 - 3:07
    پایان سفر برایش خیلی زیاد بود،
  • 3:07 - 3:09
    و مزۀ اولین سیبی که خوردم
  • 3:09 - 3:12
    اونو مردان روی سکوی حفاری به من داده بودند.
  • 3:12 - 3:15
    هیچ سیبی دیگری چنان مزه ای نداد.
  • 3:17 - 3:19
    پس از سه ماه در یک اردوگاه پناهندگان،
  • 3:19 - 3:21
    ما وارد ملبورن شدیم.
  • 3:21 - 3:23
    و قطعه بعدی پازل
  • 3:23 - 3:26
    دربارۀ چهار زن درطول سه نسل است که زندگی جدیدی را با یکدیگر شکل می دادند.
  • 3:26 - 3:29
    دربارۀ چهار زن درطول سه نسل است که زندگی جدیدی را با یکدیگر شکل می دادند.
  • 3:29 - 3:31
    ما در "فوت اسکری"( Footscray ) ، مستقر شدیم،
  • 3:31 - 3:33
    در حومه طبقه کارگر
  • 3:33 - 3:36
    که جمعیت آن متشکل از طبقه های مهاجر است.
  • 3:36 - 3:38
    بر خلاف حومه های متشکل از طبقۀ متوسط ،
  • 3:38 - 3:40
    که من از وجودشان غافل بودم،
  • 3:40 - 3:43
    هیچ نشانی از حق و حقوق در Footscray وجود نداشت.
  • 3:43 - 3:46
    بوها ی درب مغازه ها با بقیه دنیا فرق داشت.
  • 3:46 - 3:48
    و تکه های مقطع و شکسته زبان انگلیسی
  • 3:48 - 3:50
    که بین مردم رد و بدل می شد،
  • 3:50 - 3:52
    مردمی که در یک چیز مشترک بودند،
  • 3:52 - 3:55
    آنها شروعی دوباره داشتند.
  • 3:55 - 3:57
    مادرم در مزارع کار می کرد،
  • 3:57 - 3:59
    سپس بر روی یک خط مونتاژ خودرو،
  • 3:59 - 4:01
    شش روز در هفته در دو شیفت.
  • 4:01 - 4:04
    یه جورایی وقت پیدا کرد و با مطالعه انگلیسی، مدرک فن آوری را کسب کرد.
  • 4:04 - 4:06
    یه جورایی وقت پیدا کرد و با مطالعه انگلیسی، مدرک فن آوری را کسب کرد.
  • 4:06 - 4:08
    ما فقیر بودیم.
  • 4:08 - 4:10
    تمام دلارها تقسیم می شد
  • 4:10 - 4:12
    و بودجۀ شهریه اضافی برای زبان انگلیسی و ریاضیات کنار گذاشته می شد
  • 4:12 - 4:14
    و بودجۀ شهریه اضافی برای زبان انگلیسی و ریاضیات کنار گذاشته می شد
  • 4:14 - 4:17
    علیرغم آنچه از قلم می افتاد،
  • 4:17 - 4:19
    که معمولا لباس های جدید بود؛
  • 4:19 - 4:21
    آنها همیشه دست دوم بودند.
  • 4:21 - 4:24
    دو جفت جوراب ساق بلند برای مدرسه،
  • 4:24 - 4:26
    که هر یک سوراخهای دیگری را می پوشاند.
  • 4:26 - 4:28
    مانتوی مدرسه تا پایین مچ پا بود،
  • 4:28 - 4:32
    چون باید تا 6 سال دوام می آورد.
  • 4:32 - 4:34
    شعارهای نیشدار " چشم تنگ" هر چند بندرت ولی وجود داشت
  • 4:34 - 4:36
    شعارهای نیشدار " چشم تنگ" هر چند بندرت ولی وجود داشت
  • 4:36 - 4:38
    و گهگاه نوشته های روی دیوار:
  • 4:38 - 4:40
    " آسیایی، برگرد برو خونه."
  • 4:40 - 4:42
    کجا برم خونه؟
  • 4:42 - 4:45
    چیزی در وجودم سفت می شد.
  • 4:45 - 4:47
    تجمعی از راه حلها و صدای آهسته ای که می گفت،" از پس شما بر می یام."
  • 4:47 - 4:51
    تجمعی از راه حلها و صدای آهسته ای که می گفت،" از پس شما بر می یام."
  • 4:51 - 4:53
    من و مادرم و خواهرم در یک تخت می خوابیدیم.
  • 4:53 - 4:56
    من و مادرم و خواهرم در یک تخت می خوابیدیم.
  • 4:56 - 4:58
    مادرم هر شب خسته و کوفته بود،
  • 4:58 - 5:00
    با اینحال دربارۀ روزمان با یکدیگر گفتگو می کردیم
  • 5:00 - 5:02
    و به کارهای مادربزرگ اینور اونور خانه گوش می دادیم.
  • 5:02 - 5:04
    و به کارهای مادربزرگ اینور اونور خانه گوش می دادیم.
  • 5:04 - 5:06
    مادر من از کابوس که همش دربارۀ قایق بود، رنج می برد.
  • 5:06 - 5:09
    مادر من از کابوس که همش دربارۀ قایق بود، رنج می برد.
  • 5:09 - 5:12
    و کار من این بود که بیدار بمونم تا وقتی کابوس به سراغش اومد، بیدارش کنم.
  • 5:12 - 5:15
    و کار من این بود که بیدار بمونم تا وقتی کابوس به سراغش اومد، بیدارش کنم.
  • 5:15 - 5:17
    او یک فروشگاه کامپیوتر باز کرد
  • 5:17 - 5:19
    سپس در زمینۀ زیبایی درس خواند
  • 5:19 - 5:21
    و کسب و کار دیگری را باز کرد.
  • 5:21 - 5:23
    و زنانی آمده و داستان مردانی را می گفتند که قادر به این انطباق نبوده، خشمگین و انعطاف ناپذیرند،
  • 5:23 - 5:25
    و زنانی آمده و داستان مردانی را می گفتند که قادر به این انطباق نبوده، خشمگین و انعطاف ناپذیرند،
  • 5:25 - 5:27
    و زنانی آمده و داستان مردانی را می گفتند که قادر به این انطباق نبوده، خشمگین و انعطاف ناپذیرند،
  • 5:27 - 5:30
    و کودکان مضطربی که بین دو جهان ( مادر و پدر) گرفتار شدند.
  • 5:30 - 5:33
    کمک های مالی و حامیان مالی مورد نیاز بودند.
  • 5:33 - 5:35
    مراکزی تأسیس شد.
  • 5:35 - 5:37
    من در دو دنیای موازی زندگی می کردم.
  • 5:37 - 5:41
    در یکی، من دانش آموز نمونۀ آسیا یی بودم،
  • 5:41 - 5:44
    که از توقعاتی که از خودم داشتم، بیقرار بودم.
  • 5:44 - 5:47
    در سوی دیگر، من در زندگی های پر مخاطره گیر افتاده بودم،
  • 5:47 - 5:49
    زندگی هایی که با خشونت، مواد مخدر و انزوا ، زخم جانکاهی خورده بودند.
  • 5:49 - 5:52
    زندگی هایی که با خشونت، مواد مخدر و انزوا ، زخم جانکاهی خورده بودند.
  • 5:52 - 5:54
    اما خیلی از اونها در طول سالها التیام پیدا کرد.
  • 5:54 - 5:57
    و به همین خاطر ، زمانی که من دانشجوی سال آخر در رشتۀ حقوق بودم،
  • 5:57 - 6:00
    به عنوان جوان سال استرالیا انتخاب شدم.
  • 6:00 - 6:02
    و من از یک تیکه پازل به تیکه دیگه مثل قلاب سنگ پرتاب می شدم،
  • 6:02 - 6:04
    و من از یک تیکه پازل به تیکه دیگه مثل قلاب سنگ پرتاب می شدم،
  • 6:04 - 6:06
    و تیکه ها با هم جور نمی شدند.
  • 6:06 - 6:08
    تان لی، ساکن ناشناس Footscray،
  • 6:08 - 6:12
    حالا، تان لی، فعال اجتماعی و پناهندگان بود،
  • 6:12 - 6:15
    و به محلهایی که تا اونموقع هیچ چیز ازشون نشنیده بود
  • 6:15 - 6:17
    و به خانه هایی که تصورشان را هم نمی کرد، برای سخنرانی دعوت می شد.
  • 6:17 - 6:19
    و به خانه هایی که تصورشان را هم نمی کرد، برای سخنرانی دعوت می شد.
  • 6:19 - 6:21
    من اصول تشریفات را نمی دانستم.
  • 6:21 - 6:24
    من نمی دونستم چطوری از کارد و چنگال استفاده کنم.
  • 6:24 - 6:27
    من نمی دونستم چطور در مورد شراب صحبت کنم.
  • 6:27 - 6:31
    من در مورد هیچ چیزی نمی تونستم صحبت کنم.
  • 6:31 - 6:34
    می خواستم به زندگی روزمره و راحتی زندگی در حومه شهری گمنام پناه ببرم -
  • 6:34 - 6:37
    می خواستم به زندگی روزمره و راحتی زندگی در حومه شهری گمنام پناه ببرم -
  • 6:37 - 6:40
    یه مادربزرگ، یه مادر و دو دختر
  • 6:40 - 6:43
    که 20 سال بود روز خود را به یه شکل پایان می دادند
  • 6:43 - 6:45
    وقایع روز خود را برای یکدیگر تعریف کرده و به خواب می رفتند،
  • 6:45 - 6:47
    وقایع روز خود را برای یکدیگر تعریف کرده و به خواب می رفتند،
  • 6:47 - 6:51
    سه تای ما هنوز در یک تخت می خوابیدیم.
  • 6:51 - 6:55
    به مادرم گفتم من از پسش بر نمی یام.
  • 6:55 - 6:58
    او به من یادآوری کرد که همون سنی هستم که او داشت زمانیکه سوار قایق شدیم.
  • 6:58 - 7:01
    او به من یادآوری کرد که همون سنی هستم که او داشت زمانیکه سوار قایق شدیم.
  • 7:01 - 7:04
    کلمه "نه" ، هیچگاه یک گزینه نبوده.
  • 7:04 - 7:06
    او گفت: "فقط اونو انجام بده".
  • 7:06 - 7:09
    " و چیزی که نداری، کسب کن."
  • 7:09 - 7:12
    بدین ترتیب من دربارۀ بیکاری جوانان و آموزش و پرورش
  • 7:12 - 7:15
    و نادیده گرفتن افرادی که به حاشیه رانده شده و محروم هستند، سخنرانی کردم.
  • 7:15 - 7:17
    و هرچه صادقانه تر صحبت می کردم،
  • 7:17 - 7:20
    تقاضای بیشتری برای سخنرانی می گرفتم.
  • 7:20 - 7:23
    من مردمی از تمام طبقات جامعه را ملاقات کردم،
  • 7:23 - 7:25
    خیلی هاشون کاری را که دوست داشتند، انجام می دادند،
  • 7:25 - 7:28
    در سرحد امکانات زندگی می کردند.
  • 7:28 - 7:31
    و با وجود اینکه من مدرکم را گرفته بودم،
  • 7:31 - 7:34
    دیدم نمی تونم شغل ثابتی در وکالت داشته باشم.
  • 7:34 - 7:37
    باید قطعۀ دیگه ای از پازل پیدا می شد.
  • 7:37 - 7:40
    و من در همان زمان متوجه شدم
  • 7:40 - 7:42
    که اشکالی نداره یه غریبه، یا یه تازه وارد که به تازگی وارد صحنه شده، باشی،
  • 7:42 - 7:44
    که اشکالی نداره یه غریبه، یا یه تازه وارد که به تازگی وارد صحنه شده، باشی،
  • 7:44 - 7:46
    که اشکالی نداره یه غریبه، یا یه تازه وارد که به تازگی وارد صحنه شده، باشی،
  • 7:46 - 7:48
    نه اینکه خیلی خوبه، اما جای شکرش باقیه،
  • 7:48 - 7:50
    نه اینکه خیلی خوبه، اما جای شکرش باقیه،
  • 7:50 - 7:53
    شاید اون هدیه ای است از قایق.
  • 7:53 - 7:55
    چون وقتی از خودی ها باشی،
  • 7:55 - 7:57
    یعنی به راحتی خیلی از افقها را میشکنی،
  • 7:57 - 7:59
    یعنی خیلی براحتی پذیرای گستاخی های حوزۀ مسئولیتت هستی.
  • 7:59 - 8:02
    یعنی خیلی براحتی پذیرای گستاخی های حوزۀ مسئولیتت هستی.
  • 8:02 - 8:05
    اکنون من به اندازه کافی از مرز آرامش خود بیرون رفتم
  • 8:05 - 8:07
    که بدونم، بله، دنیا داره از هم می پاشه،
  • 8:07 - 8:10
    اما نه به شکلی که ازش بترسیم.
  • 8:10 - 8:12
    احتمالاتی که روزی ممنوع بود،
  • 8:12 - 8:14
    بطرز بی شرمانه ای ترغیب می شد.
  • 8:14 - 8:16
    یک انرژی در اونجا وجود داشت،
  • 8:16 - 8:18
    یک خوشبینی ریشه دار،
  • 8:18 - 8:21
    ترکیب عجیبی از فروتنی و جسارت .
  • 8:21 - 8:23
    بنابراین من بدنبال حس هایم رفتم.
  • 8:23 - 8:26
    من گروه کوچکی از مردم را دور خود جمع کردم
  • 8:26 - 8:28
    کسانیکه برچسب" امکان نداره" ،
  • 8:28 - 8:31
    برایشان چالشی غیر قابل گذشت بود.
  • 8:31 - 8:33
    سالهای زیادی ما یک پنی(سکه) هم نداشتیم.
  • 8:33 - 8:35
    در پایان هر روز، یک قابلمه بزرگ سوپ درست می کردم و همگی با هم می خوردیم.
  • 8:35 - 8:37
    در پایان هر روز، یک قابلمه بزرگ سوپ درست می کردم و همگی با هم می خوردیم.
  • 8:37 - 8:40
    ما هر روز را تا شب بخوبی کار می کردیم.
  • 8:40 - 8:42
    بیشتر ایده های ما احمقانه بود،
  • 8:42 - 8:44
    اما چند تایی هم درخشان داشت،
  • 8:44 - 8:47
    و ما موانع را شکست دادیم.
  • 8:47 - 8:49
    پس از تنها یک سفر، من تصمیم به نقل مکان به ایالات متحده را گرفتم.
  • 8:49 - 8:51
    پس از تنها یک سفر، من تصمیم به نقل مکان به ایالات متحده را گرفتم.
  • 8:51 - 8:53
    حس های من دوباره کار کردند .
  • 8:53 - 8:55
    سه ماه بعد من نقل مکان کرده بودم،
  • 8:55 - 8:58
    و این ماجرا همچنان ادامه داشت.
  • 8:58 - 9:00
    قبل از خاتمه،
  • 9:00 - 9:03
    اجازه دهید در مورد مادر بزرگم بهتون بگم.
  • 9:03 - 9:05
    او در زمانی بزرگ شد
  • 9:05 - 9:07
    که آیین کنفوسیوس معیار اجتماعی بود
  • 9:07 - 9:10
    و تنها مندرین های محلی دارای اهمیت بودند.
  • 9:10 - 9:13
    قرن ها بود که زندگی تغییر نکرده بود.
  • 9:13 - 9:17
    پدرش پس از تولد او فوت کرد.
  • 9:17 - 9:20
    مادرش او را به تنهایی بزرگ کرد.
  • 9:20 - 9:23
    در سن 17 سالگی، اوهمسر دوم مرد مندرینی شد
  • 9:23 - 9:26
    و مورد ضرب و شتم مادر شوهرش بود.
  • 9:26 - 9:28
    بدون هیچ حمایتی از شوهرش،
  • 9:28 - 9:31
    او با بردن شوهرش به دادگاه و پیگیری قانونی پروندۀ خود، جنجالی بپا کرد،
  • 9:31 - 9:33
    او با بردن شوهرش به دادگاه و پیگیری قانونی پروندۀ خود، جنجالی بپا کرد،
  • 9:33 - 9:36
    وبا برنده شدنش، جنجال بزرگتری بر پا شد.
  • 9:36 - 9:38
    (خندۀ حاضرین)
  • 9:38 - 9:42
    (تشویق حاضرین)
  • 9:42 - 9:46
    ثابت شد که جملۀ " امکان پذیر و عملی نیست" ، اشتباه است.
  • 9:48 - 9:51
    وقتی داشتم تو اتاقم در هتلی در سیدنی دوش می گرفتم،
  • 9:51 - 9:53
    او در ملبورن که 600 مایل با من فاصله داشت، بدرود حیات گفت.
  • 9:53 - 9:56
    او در ملبورن که 600 مایل با من فاصله داشت، بدرود حیات گفت.
  • 9:56 - 9:58
    من از پشت پردۀ حمام به بیرون نگاه کرده و او را دیدم که آنطرف ایستاده بود.
  • 9:58 - 10:01
    من از پشت پردۀ حمام به بیرون نگاه کرده و او را دیدم که آنطرف ایستاده بود.
  • 10:01 - 10:03
    می دونستم که برای خداحافظی آمده بود.
  • 10:03 - 10:06
    مادرم چند دقیقه بعد زنگ زد.
  • 10:06 - 10:08
    چند روز بعد،
  • 10:08 - 10:10
    ما به یک معبد بودایی در Footscray رفتیم
  • 10:10 - 10:12
    و دور تابوت او نشستیم.
  • 10:12 - 10:14
    براش داستان گفتیم و بهش اطمینان دادیم که هنوز با او هستیم.
  • 10:14 - 10:17
    براش داستان گفتیم و بهش اطمینان دادیم که هنوز با او هستیم.
  • 10:17 - 10:20
    نیمه شب راهب آمد و به ما گفت که باید درِ تابوت را ببندد.
  • 10:20 - 10:23
    نیمه شب راهب آمد و به ما گفت که باید درِ تابوت را ببندد.
  • 10:23 - 10:26
    مادرم از ما خواست تا دست او لمس کنیم.
  • 10:26 - 10:28
    از راهب پرسید:
  • 10:28 - 10:30
    "چرا دستش خیلی گرم و بقیۀ بدنش خیلی سرده؟"
  • 10:30 - 10:33
    "چرا دستش خیلی گرم و بقیۀ بدنش خیلی سرده؟"
  • 10:33 - 10:37
    او گفت: "چون شما از صبح دستشو تو دستتون نگه داشتید و اونو رها نکردید."
  • 10:37 - 10:40
    او گفت: "چون شما از صبح دستشو تو دستتون نگه داشتید و اونو رها نکردید."
  • 10:42 - 10:44
    اگر نیرو و قدرتی در خانواده ما وجود داره،
  • 10:44 - 10:46
    از طریق زنان به ارث می رسه و منتقل می شه.
  • 10:46 - 10:49
    با توجه به اینکه ما که بودیم و زندگی چطور ما را شکل داد،
  • 10:49 - 10:51
    هم اکنون می تونیم ببینیم
  • 10:51 - 10:53
    مردانی که بطریقی وارد زندگی ما شدند، چوب لای چرخ ما گذاشتند.
  • 10:53 - 10:55
    مردانی که بطریقی وارد زندگی ما شدند، چوب لای چرخ ما گذاشتند.
  • 10:55 - 10:58
    شکست خیلی براحتی بسراغ آدم می یاد.
  • 10:58 - 11:00
    حالا من می خوام بچه های خودم را داشته باشم،
  • 11:00 - 11:03
    و در مورد قایق از خود می پرسم.
  • 11:03 - 11:06
    چه کسی می تونه آرزوی اونو داشته باشه؟
  • 11:06 - 11:08
    هنوز هم از امتیاز، راحتی و حق می ترسم.
  • 11:08 - 11:10
    هنوز هم از امتیاز، راحتی و حق می ترسم.
  • 11:10 - 11:12
    هنوز هم از امتیاز، راحتی و حق می ترسم.
  • 11:12 - 11:14
    آیا می تونم بهشون در زندگی قایقی بدم
  • 11:14 - 11:17
    که با شجاعت در هر موجی فرو بره،
  • 11:17 - 11:20
    با حرکت ثابت و بی احساس موتور و افق گسترده ای که هیچ چیز را تضمین نمی کنه؟
  • 11:20 - 11:22
    و افق گسترده ای که هیچ چیز را تضمین نمی کنه؟
  • 11:22 - 11:24
    و افق گسترده ای که هیچ چیز را تضمین نمی کنه؟
  • 11:24 - 11:26
    نمی دانم.
  • 11:26 - 11:28
    اما اگه می تونستم اونو بهشون بدم و ببینم که جان سالم بدر می برند، اینکار را می کردم.
  • 11:28 - 11:30
    اما اگه می تونستم اونو بهشون بدم و ببینم که جان سالم بدر می برند، اینکار را می کردم.
  • 11:30 - 11:33
    اما اگه می تونستم اونو بهشون بدم و ببینم که جان سالم بدر می برند، اینکار را می کردم.
  • 11:33 - 11:45
    (تشویق حاضرین)
  • 11:45 - 11:48
    تروار نیلسون: و مادر تَن امروز در اینجاست
  • 11:48 - 11:51
    در ردیف چهارم یا پنجم .
  • 11:51 - 11:55
    (تشویق حاضرین)
Title:
تان لی: داستان مهاجرت من
Speaker:
Tan Le
Description:

در سال 2010، تکنولوژیست "تان لی" در TEDGlobal به روی صحنه آمد تا فصل مشترک جدید و قدرتمندی را به اجرا گذارد. اما در حال حاضر، در TEDxWomen، او یک داستان بسیار شخصی را بیان می کند: داستان خانواده اش - مادر، مادر بزرگ و خواهر - گریز از ویتنام و ساختن یک زندگی جدید.

more » « less
Video Language:
English
Team:
closed TED
Project:
TEDTalks
Duration:
11:56
Farnaz Saghafi added a translation

Persian subtitles

Revisions