Return to Video

می‌خواهید يك فعال اجتماعی باشيد؟ از اسباب بازی‌هایتان شروع كنيد

  • 0:01 - 0:03
    مكئنا پوپ هستم. چهارده سال دارم،
  • 0:03 - 0:05
    و وقتى ١٣ سالم بود، يكى از بزرگترين
  • 0:05 - 0:07
    شركتهاى اسباب بازى،
  • 0:07 - 0:09
    سازنده اسباب بازى، در جهان، هازبرو،
  • 0:09 - 0:11
    رو قانع كردم تا شيوه بازاريابى خودشون رو
  • 0:11 - 0:13
    براى يكى از پرفروشترين محصولاتشون تغيير دهند.
  • 0:13 - 0:15
    بنابراين به من اجازه بديد تا دربارهش براتون بگم.
  • 0:15 - 0:16
    خب يك برادرى دارم به اسم گاوين.
  • 0:16 - 0:19
    وقتى كل اين ماجرا اتفاق افتاد، چهار سالش بود.
  • 0:19 - 0:20
    عاشق آشپزى بود.
  • 0:20 - 0:23
    هميشه مواد اوليه رو از فريزر بيرون مياورد
  • 0:23 - 0:25
    و لازم نيست كه بگم، ازشون تركيبات غيرقابل خوردنى
  • 0:25 - 0:26
    درست مىكرد،
  • 0:26 - 0:29
    يا ماكارونى و پنير نامرئى درست مىكرد.
  • 0:29 - 0:32
    واقعاً بدجورى دلش ميخواست كه سرآشپز شه.
  • 0:32 - 0:36
    و خب چه هديهاى بهتر از يك فر پخت و پز آسان براى
  • 0:36 - 0:38
    بچهاى كه ميخواست آشپز شه. اينطور نيست؟
  • 0:38 - 0:40
    منظورم اينه كه، همه ما وقتى كوچيك بوديم، يكى از اونا داشتيم.
  • 0:40 - 0:42
    و او هم دلش يكى از اونا رو ميخواست.
  • 0:42 - 0:45
    اما بعداً يك چيزى رو فهميد.
  • 0:45 - 0:48
    توى تبليغات، و روى جعبه فرهاى پخت و پز آسان،
  • 0:48 - 0:51
    شرکت هازبرو بازاريابى رو مختص دخترها انجام داده بود.
  • 0:51 - 0:53
    و شيوههاى كه اونها بكار برده بودند اين بود
  • 0:53 - 0:56
    كه دخترها رو جعبهها يا آگهىهاشون نشون مىدادند،
  • 0:56 - 0:58
    و طرحهاى گل گلى همه جاى اجاقها بود
  • 0:58 - 1:01
    و به رنگهاى صورتى و بنفش روشن بودند،
  • 1:01 - 1:05
    رنگهاى كاملاً مختص به جنسيت زنانه، اينطور نيست؟
  • 1:05 - 1:07
    بنابراين به نحوى ارسالگر اين پيام بودند
  • 1:07 - 1:10
    كه تنها دخترها قراره آشپزى كنند؛ پسرها نه.
  • 1:10 - 1:12
    و اين كلى برادرم رو دلسرد كرد.
  • 1:12 - 1:15
    فكر كرد كه قرارنيست ديگه سرآشپز شه،
  • 1:15 - 1:17
    چون چيزى بود كه دخترها انجام مىدادند.
  • 1:17 - 1:19
    دخترها پخت و پز مىكردند؛ پسرها نه،
  • 1:19 - 1:21
    يا بهرحال اين پيغامى بود كه شرکت هازبرو ارسال مىكرد.
  • 1:21 - 1:23
    و اين من رو به فكر فرو برد،
  • 1:23 - 1:25
    خدايا، آرزو مىكردم راهى بود تا مىتونستم اين رو تغيير بدم،
  • 1:25 - 1:28
    كه صِدام ميتونست از سوى هازبرو شنيده شه
  • 1:28 - 1:30
    تا ازشون ميخواستم و بهشون مىگفتم
  • 1:30 - 1:31
    كارى كه مىكردند اشتباه بود
  • 1:31 - 1:33
    و ازشون ميخواستم كه تغييرش بدن.
  • 1:33 - 1:35
    و به فكر وب سايت افتادم
  • 1:35 - 1:36
    كه چند ماه پيش راجع به اون شنيده بودم
  • 1:36 - 1:38
    بنام change.org
  • 1:38 - 1:41
    Change.org سكوى به اشتراك گذارى همه درخواستهاى آنلاين كه
  • 1:41 - 1:43
    شما ميتونيد همه درخواستى رو در اون ايجاد كنيد و به اشتراك بگذاريد
  • 1:43 - 1:46
    از طريق همه اين شبكههاى اجتماعی،
  • 1:46 - 1:47
    از طريق فيسبوك، توئيتر،
  • 1:47 - 1:49
    يوتيوب، رديت، تامبلر،
  • 1:49 - 1:51
    از طريق هر چيزى كه فكرش رو مىكنيد.
  • 1:51 - 1:52
    و بنابراين درخواستى رو ايجاد كردم
  • 1:52 - 1:56
    همراه با ويديوى يوتيوب
    كه به درخواست افزودم
  • 1:56 - 1:58
    عمدتا اين رو از هازبرو ميخواست
  • 1:58 - 2:00
    كه روش بازاريابىشون رو تغيير دهند،
  • 2:00 - 2:03
    پسرها رو در آگهىها، روى جعبهها نشون بدن،
  • 2:03 - 2:05
    و بيشتر از همه اونها رو كمتر در
  • 2:05 - 2:08
    رنگهايى كه برچسب جنسيتى دارند ايجاد كنند.
  • 2:08 - 2:11
    بنابراين اين درخواست شروع كرد به فراگير شدن--
  • 2:11 - 2:14
    با سرعتى سرسامآور، فكرش رو هم نميتونيد كنيد.
  • 2:14 - 2:18
    از سوى كليه اين ابزار رسانهاى ملى خبر
  • 2:18 - 2:21
    و مطبوعات مصاحبه ميشدم، و جالب بود.
  • 2:21 - 2:24
    طى سه هفته، شايد سه هفته و نيم،
  • 2:24 - 2:29
    ٤٦٫٠٠٠ هزار امضاء در اين درخواست جمع كرده بودم.
  • 2:29 - 2:31
    (تشويق)
  • 2:31 - 2:33
    متشكرم.
  • 2:33 - 2:35
    خب، لازم نيس كه بگم، ديوانه كننده بود.
  • 2:35 - 2:40
    سرانجام، خود هازبرويها من رو به
    مركز كارشون دعوت كردند
  • 2:40 - 2:41
    تا شخصاً محصول جديد فر پخت و پز آسان
  • 2:41 - 2:44
    شركتشون در رنگهاى سياه، نقرهاى و
  • 2:44 - 2:46
    آبى رو نشونم دهند.
  • 2:46 - 2:48
    به واقع يكى از بهترين لحظات زندگيم بود.
  • 2:48 - 2:51
    مثل "ويلى وونكا و كارخانه شكلات" بود.
  • 2:51 - 2:52
    چيز فوقالعادهاى بود
  • 2:52 - 2:54
    كه اونموقع تشخيص ندادمش، با اينحال،
  • 2:54 - 2:56
    تبديل به يك فعال شده بودم.
  • 2:56 - 2:58
    تونستم چيزى رو تغيير بدم،
  • 2:58 - 3:01
    كه حتى بعنوان يه بچه، آره شايد حتى مخصوصاً بعنوان يه بچه،
  • 3:01 - 3:03
    صداى من اهميت داشت، صداى شما هم همينطور.
  • 3:03 - 3:05
    ميخوام بدونيد كه اصلاً آسون نخواهد بود،
  • 3:05 - 3:06
    و برام آسون نبود،
  • 3:06 - 3:09
    چون با موانع زيادى روبرو بودم.
  • 3:09 - 3:13
    آدمهاى آن لاين، و گاهى حتى تو زندگى واقعى،
  • 3:13 - 3:16
    نسبت به من و خونوادهام بىاحترامى مىكردند،
  • 3:16 - 3:19
    و راجعه به كل ماجرا بعنوان اتلاف وقت صحبت مىكردند،
  • 3:19 - 3:20
    و اين واقعاً باعث دلسرديم ميشد.
  • 3:20 - 3:23
    و راستش، چند تايى نمونه دارم،
    چون چه انتقامى بهتر از اين
  • 3:23 - 3:26
    كه حماقتشون رو نمايش بدم؟
  • 3:26 - 3:28
    خب، بگذاريد ببينم.
  • 3:28 - 3:30
    از كاربرى به اسم ليكوييد سور٢٩--
  • 3:30 - 3:32
    چه اسامى كاربرى جالبى ما در اينجا داريم--
  • 3:32 - 3:38
    "مادران آزاديخواه پسراشون رو همجنسگرا بار ميارن."
  • 3:38 - 3:41
    ليكوييدسور٢٩، جداً؟ جداً؟ باشه.
  • 3:41 - 3:45
    وايتبوى٧٧اىجىاس چى ميگه:
  • 3:45 - 3:49
    " آدمها هميشه به يه چيزى احتياج دارن تا دربارهش شلوغ کنن."
  • 3:49 - 3:51
    از جفرى گوتيرز:
  • 3:51 - 3:54
    "اوه خداى من، خفه شو. تو فقط پول و توجه ميخواى."
  • 3:54 - 3:56
    خب اظهارنظرهايى از اين دست كه
  • 3:56 - 3:59
    از اين كه بخوام در آينده تغييرى ايجاد كنم، واقعاً دلسردم مىكرد
  • 3:59 - 4:02
    چون فكر كردم، مردم اهميت نمىدن.
  • 4:02 - 4:04
    مردم فكر مىكنند كه وقت تلف كردنه،
  • 4:04 - 4:08
    و آدمها قراره نسبت به من و خانوادهام بىاحترامى كنند.
  • 4:08 - 4:10
    آزارم داد، و باعث شد فكر كنم،
  • 4:10 - 4:13
    فايده تغيير ايجاد كردن در آينده چيه؟
  • 4:13 - 4:15
    اما بعدش شروع كردم به تشخيص دادن چيزى.
  • 4:15 - 4:18
    متنفرها متنفر خواهند بود.
  • 4:18 - 4:20
    يالا، با من بگين. يك، دو، سه:
  • 4:20 - 4:22
    متنفرها متنفر خواهند بود.
  • 4:22 - 4:24
    پس بگذاريد كه متنفرها متنفر باشن،
  • 4:24 - 4:26
    مى دونيد چيه، شما ميتونيد تغيير رو ايجاد كنيد،
  • 4:26 - 4:28
    چون ميدونم كه ميتونيد.
  • 4:28 - 4:29
    به اين جمعيت نگاه مىكنم،
  • 4:29 - 4:31
    و ٤٠٠ تا آدم رو مىبينم
  • 4:31 - 4:34
    اومدن اينجا چون ميخواستن بدونند كه چطور
    مىتونند تغيير ايجاد كنند،
  • 4:34 - 4:37
    و مىدونم كه شما مىتونيد و همه
    شمايى كه از خونه تماشاگر هستيد هم ميتونيد
  • 4:37 - 4:41
    چون خيلى چيزها هست كه شما مىتونيد و بهش باور داريد
  • 4:41 - 4:44
    و ميتونيد از طريق اين رسانههاى اجتماعى به تبادل بذاريدشون
  • 4:44 - 4:46
    از طريق فيس بوك، توئيتر، يوتيوب، رديت و تامبلر،
  • 4:46 - 4:48
    از طريق هر چى كه فكرش رو بكنيد.
  • 4:48 - 4:50
    و اون رو تغيير بديد.
  • 4:50 - 4:51
    ميتونيد آنچه رو كه باور داريد
  • 4:51 - 4:54
    و به آرمانى تبديلش كنيد و تغييرش بديد.
  • 4:54 - 4:57
    و اون جرقه كه امروز مدام راجع بهش شنيديد،
  • 4:57 - 4:59
    ميتونيد از آن جرقهاى كه تو وجودتون هست استفاده كنيد
  • 4:59 - 5:01
    و اون رو به آتيش تبديل كنيد.
  • 5:01 - 5:03
    متشكرم.
  • 5:03 - 5:05
    (تشويق)
Title:
می‌خواهید يك فعال اجتماعی باشيد؟ از اسباب بازی‌هایتان شروع كنيد
Speaker:
مكئنا پوپ
Description:

برادر كوچك مك‌‌ئنا پوپ عاشق آشپزى بود، اما درباره استفاده كردن از فر پخت و پز آسان نگران بود-- زيرا اسباب بازى براى دخترها بود. بنابراين در سن ١٣ سالگى، پوپ شروع كرد به يك درخواست آن لاين براى شركت اسباب بازى سازى آمريكايى هازبرو تا طرح رنگ صورتى و بنفش در اسباب بازى كلاسيك را تغيير دهند و پسرها را در بازاريابى تلويزيونى خود مشاركت دهند. در گفتگويى جسورانه، پوپ كارى را كه براى خنثى كردن اسباب بازيهاى از بر چسبهاى جنسيتى و درخواستی را براى دست بكار شدن برای حمايت از همه بچه‌‌هايى كه احساس ضعيف بودن مى‌‌كنند، مطرح می کند.

more » « less
Video Language:
English
Team:
closed TED
Project:
TEDTalks
Duration:
05:22

Persian subtitles

Revisions