Return to Video

چرا باید به جای اهدافتان، ترس‌هایتان را تشریح کنید

  • 0:01 - 0:04
    خب، این عکس خوشحال
    در سال ۱۹۹۹ از من گرفته شده است.
  • 0:04 - 0:06
    سال سوم دانشگاه بودم،
  • 0:06 - 0:08
    و درست بعد از یک تمرین رقص بود.
  • 0:08 - 0:10
    خیلی خیلی خوشحال بودم.
  • 0:10 - 0:14
    و درست به خاطر دارم که
    یک هفته و نیم بعد از آن کجا بودم.
  • 0:14 - 0:17
    عقب مینی ون دست دوم خودم
  • 0:17 - 0:19
    در پارکینگ یک اردوگاه نشسته بودم،
  • 0:19 - 0:20
    و تصمیم گرفتم
  • 0:20 - 0:22
    خودکشی کنم.
  • 0:24 - 0:28
    از تصمیم گیری تا
    برنامه ریزی کامل طولی نکشید.
  • 0:29 - 0:32
    و اینقدر مانده بود به لبه پرتگاه.
  • 0:32 - 0:33
    این بار نزدیک ترین بود.
  • 0:34 - 0:37
    و تنها دلیلی که انگشتم را
    از روی ماشه برداشتم
  • 0:37 - 0:39
    به لطف چند اتفاق شانسی بود.
  • 0:40 - 0:41
    و بعد از آن اتفاق،
  • 0:41 - 0:45
    چیزی که بیش از همه باعث
    ترس من شد: عنصر اقبال بود.
  • 0:45 - 0:48
    پس شروع کردم به امتحان
    خیلی علمی راههای مختلف
  • 0:48 - 0:51
    تا بتوانم بالاها
    و پایینهایم را مدیریت کنم،
  • 0:51 - 0:54
    که مشخصاً سرمایه گذاری خوبی بود. (خنده)
  • 0:54 - 0:59
    خیلی از انسانهای معمولی، ممکن
    است شش تا ۱۰ بازه افسردگی شدید را
  • 0:59 - 1:00
    در طول زندگی خود تجربه کنند.
  • 1:00 - 1:03
    من مبتلا به افسردگی دو قطبی هستم.
    در خانواده ما شایع است.
  • 1:03 - 1:06
    تا آن زمان بیش از ۵۰ بار
    افسردگی را تجربه کرده بودم،
  • 1:06 - 1:08
    و چیزهای زیادی یاد گرفته بودم.
  • 1:08 - 1:10
    زد و خوردهای زیادی داشتم،
  • 1:10 - 1:12
    بارها با تاریکی دست به گریبان شده بودم،
  • 1:12 - 1:14
    و یادداشتهای مفیدی برداشته بودم.
  • 1:14 - 1:17
    پس فکر کردم به جای اینکه بیایم
    و دستورالعملی برای موفقیت
  • 1:17 - 1:19
    یا حلقه درخشانی ارائه دهم،
  • 1:19 - 1:23
    دستورالعمل خودم برای
    پیش گیری از خود ویرانی،
  • 1:23 - 1:26
    و به خصوص خود ناتوانی را
    به اشتراک بگذارم.
  • 1:26 - 1:30
    و ابزاری که پیدا کردم و نشان
    داده است که قابل اتکا ترین
  • 1:30 - 1:33
    تور ایمنی برای سقوطهای آزاد احساسی است
  • 1:33 - 1:34
    در واقع همان ابزاری است
  • 1:34 - 1:37
    که به من کمک کرده تا
    بهترین تصمیمات کاریام را بگیرم.
  • 1:37 - 1:39
    اما این مسأله ثانویه است.
  • 1:39 - 1:42
    و آن ... رواقی گری بود.
  • 1:42 - 1:43
    کسل کننده به نظر میرسد.
  • 1:43 - 1:44
    (خنده)
  • 1:45 - 1:46
    ممکن است به یاد اسپاک بیافتید،
  • 1:46 - 1:49
    یا تصویری مثل این را برایتان تداعی کند --
  • 1:49 - 1:50
    (خنده)
  • 1:50 - 1:53
    گاوی که زیر باران ایستاده است.
  • 1:53 - 1:56
    غم انگیز نیست. مشخصاً شاد هم نیست.
  • 1:56 - 2:00
    این تنها موجودی جان سخت است که هرچه
    زندگی سر راهش قرار میدهد را میپذیرد.
  • 2:00 - 2:04
    ممکن است به قهرمان اخیر لیگ،
    بیل بلیچیک فکر نکنید،
  • 2:04 - 2:07
    سرمربی تیم نیوانگلند پاتریوتس،
  • 2:07 - 2:10
    کسی که بیشترین عناوین قهرمانی
    لیگ NFL را دارد.
  • 2:10 - 2:15
    و رواقی گری مثل آتش وحشی بالای
    جدول رده بندی NFL را در بر گرفته است
  • 2:15 - 2:19
    و چند سالی است که به منظور بالا بردن
    استقامت ذهنی آموزش داده میشود.
  • 2:19 - 2:22
    فکرش را هم نمیکنید که بنیان گذاران --
  • 2:22 - 2:26
    توماس جفرسون، جان آدامز، جرج واشنگتن
  • 2:26 - 2:28
    سه شاگرد مکتب رواقی گری باشند.
  • 2:28 - 2:33
    حتی جرج واشنگتن نمایشی
    درباره رواقی گری داشت --
  • 2:33 - 2:35
    به نام «کیتو، یک تراژدی» --
  • 2:35 - 2:38
    که در ولی فرج به منظور بالا بردن انگیزه
    سپاهیانش برای آنها اجرا میکرد.
  • 2:38 - 2:42
    پس چرا مردان عمل باید بر یک
    فلسفه باستانی این قدر تمرکز کنند؟
  • 2:42 - 2:44
    خیلی علمی به نظر میرسد.
  • 2:45 - 2:48
    من شما را تشویق میکنم
    از منظر دیگری به رواقی گری نگاه کنید،
  • 2:48 - 2:51
    به عنوان یک سیستم عامل
    برای رشد در محیطهای پر استرس،
  • 2:52 - 2:53
    برای گرفتن تصمیمات بهتر.
  • 2:54 - 2:56
    و همه چیز از اینجا شروع شد،
  • 2:56 - 2:57
    به نحوی،
  • 2:57 - 2:59
    از سر یک رواق.
  • 2:59 - 3:02
    حدود سال ۳۰۰ پیش از میلاد در آتن،
  • 3:02 - 3:05
    کسی به نام زنون اهل کیتیون
    مقالات متعددی را آموزش داد
  • 3:05 - 3:08
    در حالی که دور یک ستون منقش،
    «استوا،» قدم میزد.
  • 3:08 - 3:10
    که بعدها به «رواقی گری» معروف شد.
  • 3:10 - 3:13
    و در دنیای روم و یونان،
  • 3:13 - 3:16
    مردم از رواقی گری به عنوان یک سیستم جامع
  • 3:16 - 3:18
    برای انجام کارهای متعددی استفاده میکردند.
  • 3:18 - 3:22
    اما برای قصد ما، مهم ترین
    آنها خودآموزی بود
  • 3:22 - 3:25
    تا آنچه میتوانیم کنترل کنیم را
    از آنچه از کنترل ما خارج است جدا کنیم،
  • 3:25 - 3:28
    و تمرین کنیم تا انحصراً
    روی آنچه میتوانیم کنترل کنیم
  • 3:28 - 3:29
    تمرکز کنیم.
  • 3:29 - 3:32
    که باعث کاهش واکنشهای احساسی میشود،
  • 3:32 - 3:34
    و این میتواند یک قدرت ماورایی باشد.
  • 3:34 - 3:37
    در مقابل، به طور مثال
    شما یک مدافع هستید.
  • 3:37 - 3:40
    یک پاس را از دست میدهید.
    از دست خودتان عصبانی میشوید.
  • 3:40 - 3:42
    این ممکن است به قیمت باختتان تمام شود.
  • 3:42 - 3:45
    اگر شما یک مدیرعامل باشید،
    و در برابر یکی از کارمندان با ارزشتان
  • 3:45 - 3:47
    به خاطر یک تخلف کوچک از کوره در بروید،
  • 3:47 - 3:49
    ممکن است آن کارمند را از دست بدهید.
  • 3:50 - 3:55
    اگر دانشجویی باشید که مثل افتادن
    در منجلاب در حال افت کردن است،
  • 3:55 - 3:57
    و بی یار و یاور و ناامید باشید،
  • 3:57 - 3:59
    بی تردید این میتواند
    به قیمت جانتان تمام شود.
  • 3:59 - 4:02
    پس احتمال خطر خیلی خیلی زیاد است.
  • 4:02 - 4:05
    و اتفاقات زیادی ممکن است
    شما را به آنجا برساند.
  • 4:05 - 4:09
    میخواهم بر یکی از آنها که زندگی من را
    در سال ۲۰۰۴ کاملاً تغییر داد تمرکز کنم.
  • 4:10 - 4:13
    به دو علت دچار این مشکل شدم:
  • 4:13 - 4:18
    دوست نزدیکم، جوانی به سن و سال خودم،
    ناغافل سرطان لوزالمعده گرفت و ازبین رفت،
  • 4:18 - 4:22
    و بعد دوست دخترم، که فکر میکردم
    قرار است باهم ازدواج کنیم مرا ترک کرد.
  • 4:22 - 4:26
    صبرش تمام شده بود،
    و نامه فدایت شوم برایم ننوشت،
  • 4:26 - 4:28
    اما این را داد،
  • 4:28 - 4:30
    یک پلاک فدایت شوم.
  • 4:30 - 4:31
    (خنده)
  • 4:31 - 4:33
    از خودم در نمیآورم. هنور نگهش داشتهام.
  • 4:33 - 4:35
    «ساعت کاری ساعت پنج تمام میشود.»
  • 4:35 - 4:38
    این را به من داد تا برای سلامتی خودم
    آن را روی میزم بگذارم،
  • 4:38 - 4:41
    چون در آن زمان، داشتم روی
    اولین کار واقعیام کار میکردم.
  • 4:41 - 4:45
    هیچ ایدهای نداشتم چه کار میکنم.
    روزانه بیش از ۱۴ ساعت کار میکردم.
  • 4:45 - 4:46
    هفت روز هفته.
  • 4:46 - 4:49
    از محرک استفاده میکردم
    تا بتوانم ادامه دهم.
  • 4:49 - 4:51
    از داروی ضدافسردگی
    استفاده میکردم تا بتوانم بخوابم.
  • 4:51 - 4:52
    فاجعه بود.
  • 4:52 - 4:54
    خودم را کاملا گرفتار میدیدم.
  • 4:55 - 4:59
    کتابی در باب ساده زیستی
    خریدم تا چارهای پیدا کنم.
  • 4:59 - 5:03
    و نقل قولی یافتم که تغییری عمده
    در زندگیام به وجود آورد،
  • 5:03 - 5:08
    این بود، «ما بیشتر در تخیل
    رنج میبریم تا در واقعیت،»
  • 5:08 - 5:10
    از سنکای جوان،
  • 5:10 - 5:11
    که یک نویسنده معروف رواقی بود.
  • 5:11 - 5:13
    آن مرا به نامههایش هدایت کرد،
  • 5:13 - 5:16
    که آن هم مرا به تمرین رساند،
  • 5:16 - 5:18
    «پریمدیتاتیو مالوروم،»
  • 5:18 - 5:20
    که یعنی پیشگیری از شر.
  • 5:20 - 5:22
    به بیان ساده،
  • 5:22 - 5:27
    این درنظر گرفتن با جزئیات بدترین
    اتفاقاتی است که از آنها واهمه دارید،
  • 5:27 - 5:28
    که شما را از عمل کردن باز میدارند،
  • 5:28 - 5:31
    و میتوانید با انجام آنها
    بر ناتوانی چیره شوید.
  • 5:31 - 5:35
    مشکل من میمون ذهن بود --
    پر سر و صدا و بی وقفه.
  • 5:35 - 5:38
    پس روش خودم در مواجهه با مشکلات جواب نداد.
  • 5:38 - 5:40
    باید تفکراتم را روی کاغذ میآوردم.
  • 5:40 - 5:42
    پس یک تمرین نوشتاری ترتیب دادم
  • 5:42 - 5:44
    و مثل تنظیم هدف، آن را «تنظیم ترس» نامیدم،
  • 5:44 - 5:45
    برای خودم.
  • 5:45 - 5:47
    شامل سه صفحه است.
  • 5:48 - 5:49
    بسیار ساده.
  • 5:50 - 5:52
    اولین صفحه این است.
  • 5:52 - 5:54
    «چه میشد اگر من ...؟»
  • 5:54 - 5:56
    این هر آن چیزی است که از آن میترسید،
  • 5:56 - 5:58
    هر آن چیزی است که موجب نگرانی شما میشود،
  • 5:58 - 5:59
    هر آنچه از آن سر باز میزنید.
  • 5:59 - 6:01
    میتواند کسی را بیرون دعوت کردن باشد،
  • 6:01 - 6:02
    تمام کردن یک رابطه باشد،
  • 6:02 - 6:05
    تقاضای ارتقای شغلی، استعفا دادن
    یا راه انداختن یک شرکت باشد،
  • 6:05 - 6:06
    هر چیزی میتواند باشد.
  • 6:06 - 6:10
    برای من، رفتن به اولین
    مسافرت بعد از چهار سال
  • 6:10 - 6:13
    و یک ماه فاصله گرفتن
    از کار برای رفتن به لندن بود،
  • 6:13 - 6:16
    جایی که میتوانستم رایگان
    در خانه دوستم زندگی کنم،
  • 6:16 - 6:18
    تا یا خودم را از تنگنای شغلم برهانم
  • 6:18 - 6:20
    یا به آن خاتمه دهم.
  • 6:21 - 6:22
    در ستون اول، «شرح،» قرار دارد
  • 6:23 - 6:26
    تمام اتفاقات ناگواری که در صورت
    برداشتن آن قدم ممکن است بیافتد را
  • 6:26 - 6:28
    یادداشت میکنید.
  • 6:28 - 6:29
    ۱۰ تا ۲۰ مورد نیاز دارید.
  • 6:29 - 6:32
    درباره همه آنها حرف نمیزنم،
    اما دو مثال برایتان میآورم.
  • 6:32 - 6:36
    یکی این بود، به لندن میروم،
    زیر باران میمانم، افسرده میشوم،
  • 6:36 - 6:38
    همه چیز به یک اتلاف وقت بزرگ تبدیل میشود.
  • 6:38 - 6:41
    شماره دو، نامه اداره خدمات
    درآمد داخلی به دستم نمیرسد،
  • 6:41 - 6:43
    و مورد حسابرسی قرار میگیرم،
  • 6:43 - 6:46
    یا مواخذه میشوم یا از کار بیکار
    میشوم یا همچین چیزی.
  • 6:46 - 6:48
    بعد از آن به ستون پیشگیری میرسیم.
  • 6:48 - 6:50
    در این ستون، جواب این سوال را خواهید نوشت:
  • 6:50 - 6:53
    برای پیشگری از اتفاقات
    ذکر شده چه کار میتوانم بکنم،
  • 6:53 - 6:56
    یا، حداقل، احتمال آن را
    اندکی هم که شده کم کنم؟
  • 6:57 - 6:59
    تا اینجا افسردگی در لندن،
  • 6:59 - 7:01
    میتوانم یک نور آبی با خودم ببرم
  • 7:01 - 7:03
    و هر صبح ۱۵ دقیقه از آن استفاده کنم.
  • 7:03 - 7:06
    میدانستم که این کار باعث
    کاهش بازههای افسردگی میشود.
  • 7:06 - 7:10
    در مورد نامه اداره خدمات درآمد داخلی،
    میتوانستم آدرسم را در پرونده تغییر دهم
  • 7:10 - 7:12
    تا نامه به جای آدرس خودم
  • 7:12 - 7:14
    به آدرس حسابدارم ارسال شود.
  • 7:14 - 7:15
    خیلی راحت.
  • 7:15 - 7:17
    بعد از ان به «جبران» میرسیم.
  • 7:18 - 7:21
    اگر بدترین اتفاقات رخ داد،
  • 7:21 - 7:24
    چه کار میتوانید بکنید تا عواقب
    آن را کمی هم که شده کاهش دهید،
  • 7:24 - 7:26
    یا از چه کسی میتوانید
    تقاضای کمک کنید؟
  • 7:26 - 7:28
    خوب در مورد اول، لندن،
  • 7:28 - 7:32
    خوب، میتوانستم کمی پول خرج کنم،
    سری به اسپانیا بزنم و آفتاب بگیرم --
  • 7:32 - 7:34
    اگر دچار اضطراب شدم، آسیب را جبران کنم.
  • 7:34 - 7:37
    در مورد از دست دادن نامه
    اداره امور درآمد داخلی،
  • 7:37 - 7:39
    میتوانستم به یکی از دوستان وکیلم زنگ بزنم
  • 7:39 - 7:42
    یا مثلا از یک استاد حقوق بپرسم
  • 7:43 - 7:44
    که چه توصیهای دارند،
  • 7:44 - 7:47
    با چه کسی باید صحبت کنم،
    بقیه در این شرایط چه کار کردهاند.
  • 7:47 - 7:51
    هنگام نوشتن این صفحه
    باید در ذهن داشته باشید که:
  • 7:51 - 7:54
    در تاریخ بشر کس دیگری هم
  • 7:54 - 7:56
    با هوش کمتر یا کمتر رانده شده
  • 7:56 - 7:57
    این مساله را حل کرده است؟
  • 7:57 - 8:00
    احتمال زیاد پاسخ «بله» است.
  • 8:00 - 8:01
    (خنده)
  • 8:01 - 8:04
    صفحه دوم ساده است:
  • 8:04 - 8:08
    منافع اقدام یا موفقیت نسبی چه خواهد بود؟
  • 8:08 - 8:10
    میبینید که داریم با ترسها بازی میکنیم
  • 8:10 - 8:12
    و نگاهی محافظه کارانه
    از بالا به مسئله داریم.
  • 8:13 - 8:15
    اگر آنچه در ذهن دارید را انجام دهید،
  • 8:15 - 8:18
    باعث بالا رفتن اعتماد به نفس
    و افزایش توانایی شما از نظر
  • 8:18 - 8:20
    اقتصادی،احساسی و غیره افزایش میشود؟
  • 8:20 - 8:23
    منافع انجام دادن آن کار چه خواهد بود؟
  • 8:23 - 8:25
    ۱۰ تا ۱۵ دقیقه روی این وقت بگذارید.
  • 8:25 - 8:27
    صفحه سه.
  • 8:27 - 8:29
    این از همه مهم تر است،
    پس آن را از قلم نیاندازید:
  • 8:29 - 8:31
    «هزینه انجام ندادن.»
  • 8:31 - 8:34
    انسانها وقتی کار جدیدی میکنند
    خیلی خوب اتفاقات ناگوار ممکن را
  • 8:34 - 8:37
    تصور میکنند، مثلا وقتی
    میخواهند تقاضای افزایش حقوق کنند.
  • 8:37 - 8:43
    چیزی که معمولا در نظر نمیگیریم
    هزینه وحشتناک باقی ماندن شرایط موجود است -
  • 8:43 - 8:44
    تغییر ندادن هیچ چیز.
  • 8:45 - 8:47
    پس باید از خودتان بپرسید،
  • 8:47 - 8:50
    اگر از این کار یا تصمیم گرفتن درباره آن
  • 8:51 - 8:54
    یا کاری مانند این
    یا تصمیماتی اینچنین خودداری کنم،
  • 8:54 - 8:58
    زندگی من در شش ماه، ۱۲ ماه
    یا سه سال آینده چه شکلی خواهد بود؟
  • 8:58 - 9:01
    هر چه پیشتر برویم، وضع وخیمتر میشود.
  • 9:01 - 9:05
    و واقعا جزئی بررسی کنید --
    دوباره احساسی، اقتصادی،
  • 9:05 - 9:06
    فیزیکی، هرچیزی.
  • 9:07 - 9:09
    و وقتی این کار را کردم،
    تصویری وحشتناک ترسیم شد.
  • 9:09 - 9:11
    داشتم خودم را درمان میکردم،
  • 9:11 - 9:15
    در هر لحظه ممکن بود کارم از هم بپاشد،
  • 9:15 - 9:17
    اگر از آن شرایط فاصله نمیگرفتم.
  • 9:17 - 9:19
    روابطم در حال شکستن و متلاشی شدن بودند.
  • 9:19 - 9:23
    و متوجه شدم بیکار نشستن
    برای من دیگر جزو گزینهها نبود.
  • 9:24 - 9:27
    اینها آن سه صفحه هستند. تمام شد.
    این بود تنظیم ترس.
  • 9:27 - 9:31
    و بعد از این، متوجه شدم که از یک تا ۱۰،
  • 9:31 - 9:34
    یک کمترین تاثیر،
    ۱۰ بیشترین تاثیر،
  • 9:34 - 9:36
    اگر به سفر میرفتم،
  • 9:36 - 9:39
    خطر اتفاق ناگوار موقت
    و برگشت پذیر یک تا سه
  • 9:39 - 9:43
    و احتمال تاثیرات مثبت
    و متحول کننده هشت تا ۱۰ بود
  • 9:43 - 9:45
    که میتوانستند نیمه دائمی باشند.
  • 9:45 - 9:47
    پس به سفر رفتم.
  • 9:47 - 9:49
    هیچ یک از فجایع رخ نداد.
  • 9:49 - 9:50
    مطمئناً اتفاقات کوچکی افتاد.
  • 9:51 - 9:53
    توانستم زندگیام را از کار آزاد کنم.
  • 9:53 - 9:57
    در نهایت آن مسافرت به
    یک سال و نیم گشتن دور دنیا ختم شد،
  • 9:57 - 9:59
    و پایه و اساس اولین کتاب من شد،
  • 9:59 - 10:01
    که امروز مرا به اینجا رساند.
  • 10:01 - 10:04
    میتوانم بزرگترین دستآوردها
  • 10:04 - 10:07
    و پیش گیری از بدترین وقایع زندگیام را
  • 10:07 - 10:09
    مرهون حداقل سه ماهی یک بار
  • 10:09 - 10:11
    انجام تنظیم ترس بدانم.
  • 10:11 - 10:13
    البته علاج همه دردها نیست.
  • 10:13 - 10:15
    بعضی از ترسهایتان اساس خیلی خوبی دارند.
  • 10:15 - 10:16
    (خنده)
  • 10:16 - 10:19
    اما نباید پیش از بررسی موشکافانه
  • 10:19 - 10:21
    این نتیجه را بگیرید.
  • 10:21 - 10:25
    و این کار تمام دشواریها و
    تصمیمات سخت را ساده نمیکند،
  • 10:25 - 10:27
    اما بسیاری از آنها را آسانتر میکند.
  • 10:27 - 10:32
    مایلم با تصویری از یکی از
    رواقیون معاصر محبوبم به پایان ببرم.
  • 10:32 - 10:34
    این جرزی گریگورک است.
  • 10:35 - 10:38
    او برنده چهار طلای وزنه برداری المپیک،
  • 10:38 - 10:40
    پناهنده سیاسی،
  • 10:40 - 10:41
    شاعر شناخته شده،
  • 10:42 - 10:43
    و ۶۲ ساله است.
  • 10:43 - 10:47
    او هنوز هم میتواند حساب من و
    احتمالا حساب اکثر حضار محترم را برسد.
  • 10:47 - 10:49
    شخصی بسیار برجسته است.
  • 10:49 - 10:51
    وقت بسیار زیادی را روی ستون او،
    رواق او صرف کردهام،
  • 10:51 - 10:53
    و درس زندگی آموختهام.
  • 10:54 - 10:57
    عضو همبستگی لهستان بود،
  • 10:57 - 11:00
    که جنبشی صلح طلبانه
    برای تغییرات اجتماعی بود
  • 11:00 - 11:03
    و حکومت ان را با اعمال خشونت سرکوب کرد.
  • 11:03 - 11:05
    شغل آتشنشانی خود را از دست داد.
  • 11:05 - 11:08
    و بعد مربی او، یک کشیش،
    دزدیده، شکنجه و کشته شد
  • 11:08 - 11:10
    و در رودخانهای رها شد.
  • 11:10 - 11:11
    سپس او تهدید شد.
  • 11:11 - 11:15
    او و همسرش باید از لهستان فرار میکردند،
    پس از کشوری به کشور دیگر پریدند
  • 11:15 - 11:17
    تا در ایالات متحده فرود آمدند،
    در حالی که هیچ نداشتند
  • 11:17 - 11:19
    و روی زمین میخوابیدند.
  • 11:19 - 11:22
    اکنون او در وودساید کالیفرنیا
    در خانهای زیبا زندگی میکند،
  • 11:22 - 11:25
    و در میان بیش از ۱۰٫۰۰۰ نفری
    که در زندگی ملاقات کردهام،
  • 11:25 - 11:28
    او را از نظر موفقیت و شادی
  • 11:28 - 11:30
    در میان ۱۰ نفر اول قرار میدهم.
  • 11:31 - 11:33
    اوج داستان اینجاست
    پس گوشهایتان را تیز کنید.
  • 11:33 - 11:35
    چند هفته پیش پیامی به او فرستادم،
  • 11:35 - 11:38
    و از او پریسدم: آیا تا به حال چیزی درباره
    فلسفه رواقی گری مطالعه کرده است؟
  • 11:38 - 11:40
    و او با دو صفحه متن جواب داد.
  • 11:40 - 11:43
    او اصلاً این طوری نیست.
    بچهی خیلی کم حرفی است.
  • 11:43 - 11:44
    (خنده)
  • 11:44 - 11:47
    و نه تنها با رواقی گری آشنا بود،
  • 11:47 - 11:50
    بلکه در تمام تصمیمات دشواری که گرفته بود،
  • 11:50 - 11:52
    در نقاط خمیدگیاش،
  • 11:52 - 11:55
    جایی که برای اصول
    و اخلاقیات خودش برخاسته بود،
  • 11:56 - 11:59
    به نحوه استفادهاش از رواقی گری
    و چیزی شبیه تنظیم ترس اشاره کرد،
  • 11:59 - 12:00
    که مغز من را متلاشی کرد.
  • 12:00 - 12:02
    و با دو نکته تمام کرده بود.
  • 12:02 - 12:06
    شماره یک: او نمیتوانست
    زندگیای زیبا تر از
  • 12:06 - 12:08
    زندگی رواقی تصور کند.
  • 12:09 - 12:12
    و بعدی جمله قصارش بود،
    که در همه موارد به کار میبرد،
  • 12:12 - 12:15
    و شما هم میتواند در
    همه موارد از آن استفاده کنید:
  • 12:15 - 12:17
    «انتخابهای آسان، زندگی سخت.
  • 12:18 - 12:21
    انتخابهای سخت، زندگی آسان.»
  • 12:22 - 12:24
    انتخابهای دشوار --
  • 12:24 - 12:28
    که بیش از همه از انجام دادن،
    پرسیدن، گفتن آنها واهمه داریم --
  • 12:29 - 12:33
    در اکثر موارد دقیقاً
    همان کاری هستند که باید بکنیم.
  • 12:34 - 12:36
    و بزرگترین چالشها و مسائلی
    که با آنها مواجه میشویم
  • 12:36 - 12:40
    هرگز با گفتگویی ساده حل نمیشوند،
  • 12:40 - 12:42
    چه در ذهن خودتان باشند چه با دیگران.
  • 12:43 - 12:45
    پس شما را تشویق میکنم از خودتان بپرسید:
  • 12:45 - 12:47
    در حال حاضر در کجای زندگیتان
  • 12:47 - 12:52
    شرح ترسهایتان مهمتر از شرح اهدافتان است؟
  • 12:53 - 12:56
    در همه حال سخن سنکا را به یاد داشته باشید:
  • 12:56 - 13:00
    «ما بیشتر در تخیل
    رنج میبریم تا در واقعیت.»
  • 13:00 - 13:01
    خیلی متشکرم.
  • 13:01 - 13:08
    (تشویق)
Title:
چرا باید به جای اهدافتان، ترس‌هایتان را تشریح کنید
Speaker:
تیم فریس
Description:

انتخاب‌های دشوار -- که بیش از همه از انجام دادن، پرسیدن، گفتن آنها واهمه داریم -- در اکثر موارد دقیقاً همان کاری هستند که باید بکنیم. چطور می‌توانیم بر خودناتوانی چیره شویم و کاری بکنیم؟ تیم فریس ما را تشویق می‌کند تا ترس‌هایمان را، در تمرینی ساده اما قدرتنمد به نام «تنظیم ترس،» با جزئیات کامل در نظر بیاوریم و بنویسیم. درباره اینکه این تمرین چطور به شما در رشد در محیط‌های پراسترس و جدا کردن چیزهای قابل کنترل از چیزهایی که نمی‌توانید کنترل کنید کمک می‌کند بیشتر یاد بگیرید.

more » « less
Video Language:
English
Team:
closed TED
Project:
TEDTalks
Duration:
13:21

Persian subtitles

Revisions