Return to Video

هنر، فناوری و طراحی چگونه رهبران خلاق را آگاه می‌سازند؟

  • 0:00 - 0:03
    باید بگویم که از بودن
    در اینجا بسیار خوشحالم
  • 0:03 - 0:06
    میدانم که از بیش از ۸۰ کشور
    در اینجا حضور دارند.
  • 0:06 - 0:08
    پس این الگوی جدیدی برای من است
  • 0:08 - 0:10
    که با تمام این کشورها صحبت کنم.
  • 0:10 - 0:12
    مطمئنم از هر کشوری که هستید
  • 0:12 - 0:14
    جلسه اولیا و مربیان را دارید.
  • 0:14 - 0:16
    درباره جلسه اولیا و مربیان چیزی میدانید؟
  • 0:16 - 0:19
    جلسههای مربوط به بچههایتان نه، آنهایی
    که شما به عنوان بچه تجربه کردهاید.
  • 0:19 - 0:21
    که والدینتان به مدرسه میآیند و معلمتان
  • 0:21 - 0:24
    با آنها صحبت میکند
    و این کمی ناخوشایند است.
  • 0:24 - 0:27
    خب، یادم میآید که در کلاس سوم،
    این تجربه را داشتم.
  • 0:27 - 0:30
    پدرم که هیچ وقت دست از کار نمیکشید
  • 0:30 - 0:34
    یک کارگر سنتی مهاجر از طبقه کارگر،
  • 0:34 - 0:37
    به مدرسه آمد تا ببیند
    پسرش چه کار میکند.
  • 0:37 - 0:39
    و معلم به او گفت، «میدانید،
  • 0:39 - 0:41
    ریاضی و هنرِ جان خوب است.»
  • 0:41 - 0:44
    و سرش را تکان داد (به نشانه تأیید).
  • 0:44 - 0:46
    روز بعد دیدم پدرم در حال صحبت با یک مشتری
  • 0:46 - 0:50
    در فروشگاه توفو (یک نوع غذای ژاپنی) گفت:
    «میدانید، ریاضیِ جان خوب است.»
  • 0:50 - 0:53
    (صدای خنده)
  • 0:53 - 0:55
    و این همیشه در زندگی در یادم باقی ماند.
  • 0:55 - 0:58
    چرا بابا نگفت هنر؟ هنر چه مشکلی داشت؟
  • 0:58 - 1:02
    چرا؟ این به یک سوال
    در همه زندگی من تبدیل شد
  • 1:02 - 1:05
    و مشکلی نبود، چون خوب بودن در ریاضی
  • 1:05 - 1:08
    باعث شد برایم یک کامپیوتر بخرد،
    و بعضی از شما این را یادتان است
  • 1:08 - 1:10
    که اولین کامپیوتر من بود.
  • 1:10 - 1:14
    چه کسی اپل ۲ داشت؟ کاربران اپل ۲. عالیه.
    (صدای تشویق)
  • 1:14 - 1:17
    همانطور که یادتان است،
    اپل ۲ هیچ کاری نمیکرد. (صدای خنده)
  • 1:17 - 1:20
    آن را به برق وصل میکردید،
    تایپ میکردید و نوشته سبز ظاهر میشد.
  • 1:20 - 1:22
    بیشتر وقتها میگفت
    که شما اشتباه میکنید.
  • 1:22 - 1:24
    این کامپیوتری بود که ما میشناختیم.
  • 1:24 - 1:26
    با این کامپیوتر بود که من یاد گرفتم
  • 1:26 - 1:30
    چگونه به دانشگاه امآیتی بروم
    که رویای پدرم بود. و البته در امآیتی
  • 1:30 - 1:33
    در مورد تمام سطوح کامپیوترها آموختم
  • 1:33 - 1:37
    و پس از آن، به مدرسه هنر رفتم
    تا از کامپیوترها فرار کنم،
  • 1:37 - 1:39
    و از آن به بعد،
    به کامپیوترها بیشتر به عنوان
  • 1:39 - 1:41
    یک فضای غیرمادی برای فکر کردن نگاه کردم.
  • 1:41 - 1:44
    و من تحت تأثیر هنر اجرا قرار گرفته بودم --
  • 1:44 - 1:48
    این مربوط به ۲۰ سال پیش است.
    من از مردم یک کامپیوتر ساختم.
  • 1:48 - 1:51
    آزمایش کامپیوتر انسانی نامیده شد.
  • 1:51 - 1:55
    من یک مدیر برق دارم،
    یک درایور ماوس، حافظه و غیره،
  • 1:55 - 1:59
    و من این را در کیوتو ساختم،
    پایتخت قدیم ژاپن.
  • 1:59 - 2:01
    این یک اتاق است
    که به دو نیمه تقسیم شده است.
  • 2:01 - 2:03
    من کامپیوتر را روشن کردم،
  • 2:03 - 2:06
    و این دستیارها یک دیسک فلاپی خیلی بزرگ
  • 2:06 - 2:09
    که از مقوا ساخته شده را
    درون کامپیوتر قرار میدهند.
  • 2:09 - 2:14
    و درایور فلاپی دیسک، آن را میپوشد.
    (صدای خنده)
  • 2:14 - 2:16
    اولین بخش آن را پیدا میکند،
  • 2:16 - 2:21
    و البته آن را به گذرگاه تحویل میدهد.
  • 2:21 - 2:25
    گذرگاه، داده را با پشتکار به کامپیوتر،
  • 2:25 - 2:28
    به حافظه، واحد پردازش،
    ویدئو رَم و غیره میرساند.
  • 2:28 - 2:33
    و این یک کامپیوتر واقعی است.
    این واقعاً یک گذرگاه است. (صدای خنده)
  • 2:33 - 2:36
    سریع به نظر میرسد.
    این یک درایور ماوس است،
  • 2:36 - 2:38
    که در موقعیت X و Y قرار گرفته.
    (صدای خنده)
  • 2:38 - 2:39
    به نظر میرسد سریع عمل میکند،
  • 2:39 - 2:43
    اما در واقع یک کامپیوتر خیلی کُند است،
    و وقتی من متوجه شدم
  • 2:43 - 2:47
    که این کامپیوتر چقدر
    از یک کامپیوتر سریع، کُندتر است،
  • 2:47 - 2:51
    باعث شد نسبت به کامپیوترها
    و فناوری به طور کلی شگفتزده شوم.
  • 2:51 - 2:54
    من میخواهم در مورد چهار موضوع صحبت کنم.
  • 2:54 - 2:57
    سه موضوع اول، در مورد چگونگی کنجکاوی من
  • 2:57 - 3:01
    نسبت به فناوری، طراحی و هنر هستند،
    این که چگونه از هم تفکیک میشوند،
  • 3:01 - 3:04
    چگونه همپوشانی دارند،
    و همچنین موضوعی که آن را بر عهده داشتم
  • 3:04 - 3:06
    از چهار سال پیش که مدیر
  • 3:06 - 3:10
    دانشکده طراحی رود آیلند شدم: رهبری.
  • 3:10 - 3:13
    من در این مورد صحبت میکنم
    که چگونه به دنبال این بودم
  • 3:13 - 3:17
    که این چهار حوزه را
    در یک آزمایش با هم ترکیب کنم.
  • 3:17 - 3:20
    خب از فناوری شروع میکنم،
  • 3:20 - 3:22
    فناوری چیز فوقالعادهای است.
  • 3:22 - 3:25
    زمانی که اپل ۲ عرضه شد،
    واقعاً نمیتوانست کاری انجام دهد.
  • 3:25 - 3:28
    میتوانست متن را نشان دهد
  • 3:28 - 3:31
    و پس از کمی انتظار، چیزهایی را داشتیم
    که تصویر نامیده میشدند.
  • 3:31 - 3:34
    اولین باری که یک کامپیوتر
    تصاویر را نشان داد،
  • 3:34 - 3:36
    یادتان است؟ آن تصاویر جذاب و تمام رنگی؟
  • 3:36 - 3:40
    و پس از چند سال،
    ما صدای با کیفیت سیدی را داشتیم.
  • 3:40 - 3:42
    باورنکردنی بود. میتوانستید
    در کامپیوتر به صدا گوش کنید.
  • 3:42 - 3:46
    و سپس فیلمها، از طریق سیدی رام.
    شگفتآور بود.
  • 3:46 - 3:48
    آن هیجان را به یاد دارید؟
  • 3:48 - 3:52
    و پس از آن، مرورگر (اینترنتی) به وجود آمد.
    مرورگر عالی بود،
  • 3:52 - 3:55
    ولی خیلی ابتدایی بود،
    با پهنای باند خیلی کم.
  • 3:55 - 3:58
    اول متن، بعد تصویر، ما صبر کردیم،
  • 3:58 - 4:00
    صدای با کیفیت سیدی در شبکه،
  • 4:00 - 4:04
    سپس فیلمها بر روی اینترنت.
    باورنکردنی بود.
  • 4:05 - 4:07
    و پس از آن، گوشیهای موبایل اتفاق افتادند،
  • 4:08 - 4:13
    متن، تصویر، صدا، ویدئو.
    و اکنون ما آیفون
  • 4:13 - 4:17
    آیپد و اندروید داریم
    همراه با متن، ویدئو، صوت و غیره.
  • 4:17 - 4:19
    این الگوی کوچک را میبینید؟
  • 4:19 - 4:22
    شاید ما در یک حلقه گرفتار شده باشیم.
  • 4:22 - 4:25
    این امکانات حاصل از پردازش، چیزی بوده که
  • 4:25 - 4:28
    سوال من در حدود ۱۰ سال گذشته بوده است.
  • 4:28 - 4:32
    و ما طراحی را بررسی کردیم،
    همانطور که بیشتر چیزها را درک میکنیم،
  • 4:32 - 4:36
    و من مشتاق بودم که طراحی را
    همراه با فناوری درک کنم.
  • 4:36 - 4:40
    و من یک آزمایش کوچک دارم
    که یک درس طراحی سریع به شما میدهد.
  • 4:41 - 4:43
    طراحان در مورد ارتباط میان شکل
  • 4:43 - 4:46
    و محتوا، محتوا و شکل صحبت میکنند.
    حالا این یعنی چه؟
  • 4:46 - 4:49
    خب، محتوا این کلمه است: هراس.
  • 4:49 - 4:54
    این یک کلمه چهار حرفی است.
    هراس، حس بدی را منتقل میکند.
  • 4:55 - 4:59
    هراس با یک فونت نازک نوشته شده است،
    پس زیاد تنشزا نیست.
  • 4:59 - 5:01
    اگر آن را با یک فونت خیلی نازک بنویسید،
  • 5:01 - 5:05
    مثل این است که:
    «اوه، هراس، چه اهمیتی دارد؟» (صدای خنده)
  • 5:05 - 5:08
    همان فونت خیلی نازک را بزرگ کنید،
  • 5:08 - 5:11
    و وای، ترسناک است. هراس!
  • 5:11 - 5:12
    میبینید که چگونه با تغییر اندازه،
  • 5:12 - 5:17
    میتوان شکل را تغییر دارد. محتوا هم
    مشابه است، ولی احساس متفاوتی خواهید داشت.
  • 5:17 - 5:19
    فونت نوشته را به این فونت تغییر میدهید،
  • 5:19 - 5:22
    و این بامزه است.
    مانند فونت دزدان دریایی است.
  • 5:22 - 5:25
    مثل فونت کاپیتان جک اسپارو.
    هی! هراس!
  • 5:25 - 5:27
    اَه! این اصلا ترسناک نیست.
    در واقع خندهدار است.
  • 5:27 - 5:31
    یا این هراس. شبیه به یک فونت کلوب شبانه.
    (صدای خنده)
  • 5:32 - 5:34
    ما باید به هراس برویم!
    (صدای خنده)
  • 5:34 - 5:37
    جالب است نه؟
    (صدای خنده) (صدای تشویق)
  • 5:37 - 5:39
    فقط یک محتوا را تغییر میدهد.
  • 5:39 - 5:41
    یا حروف آن را به این شکل
    به هم نزدیک میکنید.
  • 5:41 - 5:43
    مثل نوشته روی عرشه تایتانیک به هم میچسبند
  • 5:43 - 5:47
    و شما نسبت به حروف احساس تأسف میکنید.
    من هراس را احساس میکنم.
  • 5:47 - 5:49
    شما به آنها احساس دارید.
  • 5:49 - 5:51
    یا آن را به چیزی
    شبیه به این عوض کنید.
  • 5:51 - 5:54
    خیلی باکلاس است. مثل این که هراس
    اسم یک رستوران گرانقیمت است.
  • 5:55 - 5:57
    من هیچ وقت نمیتوانم به آن بروم.
    (صدای خنده)
  • 5:57 - 6:02
    این یک هراس جذاب است.
    اما این شکل و محتوا است.
  • 6:02 - 6:05
    اگر شما فقط یک حرف
    در آن محتوا را عوض کنید،
  • 6:05 - 6:09
    یک کلمه خیلی بهتری دارید،
    یک محتوای خیلی بهتر: رها.
  • 6:10 - 6:13
    «رها» یک کلمه عالی است. میتوانید
    تقریبا به هر روشی آن را ارائه کنید.
  • 6:13 - 6:16
    «رها»ی پررنگ مثل رهایی (نلسون) ماندلا.
  • 6:16 - 6:19
    مثل این است که:
    بله، من میتوانم رها (آزاد) باشم.
  • 6:19 - 6:22
    با فونت نازک: آه، میتوانم راحت نفس بکشم.
  • 6:22 - 6:25
    عالی است. یا حتی نوشتن رها با فاصله،
  • 6:25 - 6:28
    مثل این که: آه، من میتوانم
    راحت نفس بکشم. خیلی آسان.
  • 6:28 - 6:31
    و من میتوانم به آن
    یک پس زمینه آبی و یک کبوتر اضافه کنم،
  • 6:31 - 6:34
    و رهایی «دون دریپر» (یک شخصیت داستانی)
    را دارم. (صدای خنده)
  • 6:34 - 6:38
    پس متوجه شدید؟
    شکل، محتوای، طراحی، به این شکل کار میکند.
  • 6:38 - 6:40
    چیز قدرتمندی است. تقریباً مانند جادو است.
  • 6:40 - 6:44
    مثل جادوگری است که در TED دیدیم. جادو است.
  • 6:44 - 6:46
    طراحی این کار را میکند.
  • 6:47 - 6:50
    و من کنجکاو بودم که طراحی و فناوری
    چگونه از هم تفکیک میشوند،
  • 6:50 - 6:51
    و میخواهم یک کار قدیمی را
  • 6:51 - 6:54
    که دیگر نشان نمیدهم، نشان دهم
    تا کارهای گذشتهام را توضیح دهم.
  • 6:55 - 6:57
    خب -- بله.
  • 6:57 - 7:00
    خب من در دهه ۹۰ کارهای زیادی انجام دادم.
  • 7:00 - 7:03
    این یک مربع بود که
    به صدا واکنش نشان میدهد.
  • 7:03 - 7:06
    مردم از من میپرسند که چرا آن را
    درست کردم. مشخص نیست. (صدای خنده)
  • 7:06 - 7:12
    ولی من فکر میکردم
    این جالب خواهد بود که مربع
  • 7:12 - 7:18
    به من واکنش نشان دهد،
    و بچههایم آن موقع کوچک بودند،
  • 7:18 - 7:21
    و بچههایم با این چیزها بازی میکردند
    مثل گفتن «اااه»
  • 7:21 - 7:23
    میگفتند «بابا، اااه، اااه».
    میدانید، اینجوری.
  • 7:23 - 7:26
    ما به فروشگاه کامپیوتر میرفتیم،
    و آنها همین کار را انجام میدادند.
  • 7:26 - 7:29
    و آنها میگفتند: «بابا، چرا این کامپیوتر
    به صدا واکنش نشان نمیدهد؟»
  • 7:29 - 7:33
    و در همین زمان بود که من میخواستم بدانم
    چرا کامپیوترها به صدا واکنش نشان نمیدهند؟
  • 7:33 - 7:36
    پس من این را به عنوان یک آزمایش
    در همان زمان درست کردم.
  • 7:36 - 7:38
    سپس وقت زیادی را به کار در زمینه
  • 7:38 - 7:42
    گرافیکهای تعاملی و چیزهایی شبیه به این
    صرف کردم، و بعد آن را ادامه ندادم
  • 7:42 - 7:45
    چون دانشجویانم در امآیتی آن را
    بهتر از من انجام میدادند،
  • 7:45 - 7:46
    پس مجبور شدم این کار را ادامه ندهم.
  • 7:46 - 7:49
    ولی در سال ۹۶، آخرین کار را ساختم
    که سیاه و سفید بود.
  • 7:49 - 7:53
    کاملاً سیاه و سفید بود
    و به صورت ریاضیات اعداد صحیح.
  • 7:53 - 7:54
    «ضربه، تایپ، نوشتن» نامیده میشد.
  • 7:54 - 7:58
    یک ادای احترام بود
    به ماشین تحریر فوقالعادهای
  • 7:58 - 8:02
    که مادرم در زمانی که
    منشی حقوقی بود با آن تایپ میکرد.
  • 8:02 - 8:04
    ده عملکرد داشت. (صدای تایپ کردن)
  • 8:04 - 8:06
    (صدای تایپ کردن)
  • 8:07 - 8:10
    اینجا دکمه شیفت را میزنم.
  • 8:10 - 8:14
    ده عملکرد. یکی این که حروف را میچرخاند.
  • 8:14 - 8:18
    (صدای تایپ کردن)
  • 8:18 - 8:25
    یکی حلقه اعداد. (صدای تایپ کردن)
  • 8:25 - 8:28
    این بیست سال پیش درست شده،
    پس یک جورهایی --
  • 8:28 - 8:29
    بگذارید ببینیم، این --
  • 8:29 - 8:31
    من فیلم فرانسوی «بالن قرمز» را دوست دارم.
  • 8:31 - 8:34
    فیلم فوقالعادهای است، نه؟
    من این فیلم را دوست دارم، پس،
  • 8:34 - 8:38
    این مثل بازی کردن روی آن است.
    (صدای تایپ) (صدای زنگ ماشین تحریر)
  • 8:38 - 8:41
    آرام است. مثل این. (صدای خنده)
  • 8:43 - 8:46
    این آخرین مورد را هم نشان میدهم.
    این در مورد تعادل است.
  • 8:46 - 8:48
    شبیه به تایپ کردن پر استرس است.
  • 8:48 - 8:51
    پس اگر بر روی کیبورد تایپ کنید،
    میتوانید آن را متعادل کنید.
  • 8:51 - 8:53
    (صدای خنده)
  • 8:53 - 8:56
    اگر G را بزنید، زندگی خوب است،
    پس من همیشه میگویم،
  • 8:56 - 8:59
    «G را بزن و همه چیز درست میشود.»
  • 8:59 - 9:01
    ممنونم. (صدای تشویق)
  • 9:01 - 9:04
    ممنونم.
  • 9:05 - 9:07
    خب این برای ۲۰ سال پیش بود،
  • 9:07 - 9:12
    و من همیشه هنر را
    به صورت جانبی دنبال میکردم.
  • 9:12 - 9:15
    پس از مدیریت دانشکده طراحی رود آیلند،
    به طور جدی وارد هنر شدم،
  • 9:15 - 9:18
    و هنر چیز فوقالعادهای است،
    هنرهای زیبا، هنرهای ناب.
  • 9:18 - 9:21
    میدانید، وقتی مردم میگویند:
    «من هنر را درک نمیکنم.
  • 9:21 - 9:25
    اصلا آن را درک نمیکنم.»
    این یعنی هنر درست کار میکند، میدانید؟
  • 9:25 - 9:28
    این یعنی هنر باید مبهم باشد،
    پس زمانی که میگویید
  • 9:28 - 9:31
    «من آن را درک نمیکنم»،
    یعنی آه، این فوقالعاده است. (صدای خنده)
  • 9:31 - 9:34
    هنر این کار را میکند،
    چون هنر در مورد سؤال پرسیدن است.
  • 9:34 - 9:36
    سؤالهایی که ممکن است
    قابل جواب دادن نباشند.
  • 9:36 - 9:39
    در دانشکده طراحی رود آیلند،
    ما یک واحد فوقالعاده داریم به نام
  • 9:39 - 9:41
    آزمایشگاه طبیعت ادنا لاورنس
    که ۸۰ هزار نمونه دارد.
  • 9:41 - 9:45
    نمونههایی از حیوانات، استخوان،
    مواد معدنی، گیاهان.
  • 9:45 - 9:48
    در رود آیلند اگر یک حیوان
    در جاده تصادف کند،
  • 9:48 - 9:51
    به ما زنگ میزنند
    و ما آن را تاکسیدرمی میکنیم.
  • 9:51 - 9:53
    و چرا ما این واحد را داریم؟
  • 9:53 - 9:57
    چون در دانشکده طراحی رود آیلند،
    شما باید به حیوان واقعی نگاه کنید،
  • 9:57 - 10:00
    به شی، تا متوجه حجم آن شوید
    و آن را درک کنید.
  • 10:00 - 10:03
    در دانشکده طراحی رود آیلند، شما
    اجازه ندارید از روی یک تصویر نقاشی بکشید.
  • 10:03 - 10:05
    و بسیاری از من میپرسند:
    جان، آیا نمیتوانید فقط
  • 10:05 - 10:08
    همه اینها را دیجیتالی کنید؟
    اینطور بهتر نیست؟
  • 10:08 - 10:12
    و من معمولاً میگویم، خب،
    چیز خوبی در مورد روشهای قدیمی وجود دارد.
  • 10:13 - 10:15
    چیز متفاوتی در مورد آن وجود دارد،
  • 10:15 - 10:17
    چیزی که ما باید بفهمیم در مورد این که
  • 10:17 - 10:20
    چطور کارها را انجام دادهایم،
    حتی در این عصر جدید.
  • 10:20 - 10:23
    من یک دوست خوب دارم.
    او یک هنرمند رسانه جدید است
  • 10:23 - 10:27
    به نام توتا هاسگاوا. او در لندن زندگی
    میکند، نه در واقع در توکیو است.
  • 10:27 - 10:29
    ولی زمانی که در لندن بود، یک بازی
  • 10:29 - 10:32
    با همسرش انجام میداد.
    او به مغازههای عتیقهفروشی میرفت،
  • 10:32 - 10:34
    و بازی به این صورت بود:
  • 10:34 - 10:37
    وقتی او به عتیقهای که
    میخواست نگاه میکرد،
  • 10:37 - 10:40
    ما از مغازهدار، در مورد
    داستان آن عتیقه میپرسیم،
  • 10:40 - 10:42
    و اگر داستان خوبی بود، آن را میخریم.
  • 10:42 - 10:45
    پس آنها به عتیقهفروشی میرفتند،
    و به یک فنجان نگاه میکردند،
  • 10:45 - 10:47
    و میگفتند: «به ما در مورد این فنجان بگو.»
  • 10:47 - 10:49
    و مغازهدار میگفت: «قدیمی است.»
    (صدای خنده)
  • 10:49 - 10:53
    «بیشتر بگو.»
    «اوه، خیلی قدیمی است.» (صدای خنده)
  • 10:53 - 10:55
    و او بارها میدید که ارزش اجناس عتیقه
  • 10:55 - 10:58
    کاملاً مربوط به قدیمی بودن است.
  • 10:58 - 11:00
    و به عنوان یک هنرمند رسانه،
    او واکنش نشان داد و گفت:
  • 11:00 - 11:03
    میدانید، حرفه من کاملاً صرف
    درست کردن هنر رسانه جدید شده است.
  • 11:03 - 11:08
    مردم میگویند: «وای، هنر تو، این چیست؟»
    این رسانه جدید است.
  • 11:08 - 11:11
    و او متوجه شد، این ربطی
    به جدید یا قدیمی بودن ندارد.
  • 11:11 - 11:13
    مربوط به چیزی بین آنهاست.
  • 11:13 - 11:18
    مربوط به خاک «قدیمی» یا ابر «جدید» نیست.
    مربوط به خوب بودن است.
  • 11:18 - 11:23
    ترکیب ابر و خاک، اقدام را شکل میدهد.
  • 11:23 - 11:25
    آن را در تمام هنرهای
    جالب امروزی میبینید.
  • 11:25 - 11:27
    در تمام کسبوکارهای جالب امروزی.
  • 11:27 - 11:31
    این که چگونه این دو را برای ساختن
    چیزهای خوب ترکیب میکنیم، جالب است.
  • 11:32 - 11:34
    پس هنر سوالهایی ایجاد میکند،
  • 11:34 - 11:39
    و رهبری چیزی است
    که سوالهای زیادی میپرسد.
  • 11:39 - 11:41
    ما دیگر به راحتی کار نمیکنیم.
  • 11:41 - 11:44
    ما دیگر یک نظام استبدادی ساده نیستیم.
  • 11:45 - 11:48
    به عنوان یک مثال از استبداد،
    من یک بار در روسیه بودم
  • 11:48 - 11:50
    و به سنت پترزبورگ
    و یک بنای ملی رفته بودم
  • 11:50 - 11:53
    و این تابلو را دیدم که میگفت:
    «روی چمنها راه نروید.»
  • 11:53 - 11:55
    و من فکر کردم که من
    انگلیسی صحبت میکنم.
  • 11:55 - 11:58
    و این تابلو تنها با من حرف میزند.
    این عادلانه نیست.
  • 11:58 - 12:00
    اما یک تابلو به زبان روسی پیدا کردم،
  • 12:00 - 12:03
    و این بهترین تابلو برای ممنوع کردن بود.
  • 12:03 - 12:06
    میگفت: «شنا ممنوع،
    پیادهروی ممنوع، همه چیز ممنوع.»
  • 12:06 - 12:12
    «گیاهان ممنوع» مورد علاقه من است. چرا باید
    یک گیاه را به بنای ملی بیاورید؟ نمیدانم.
  • 12:12 - 12:14
    و همچنین «عشق ممنوع». (صدای خنده)
  • 12:14 - 12:17
    پس این استبداد است.
  • 12:18 - 12:20
    و از نظر ساختاری چیست؟
  • 12:20 - 12:22
    یک سلسله مراتب است. همه میدانیم
    سلسله مراتب روشی است که
  • 12:22 - 12:26
    امروزه بسیاری سیستمها را با آن اداره
    میکنیم. ولی میدانیم که مختل شده است.
  • 12:26 - 12:29
    اکنون به جای یک درخت، یک شبکه است.
  • 12:29 - 12:32
    به جای سلسله مراتب، یک همبستگی است.
    و این کمی بد شکل است.
  • 12:33 - 12:36
    و من بر این باورم که امروزه، رهبران با
  • 12:36 - 12:37
    چگونه متفاوت رهبری کردن، مواجه شدهاند.
  • 12:37 - 12:40
    این کاری است که من با همکارم، بکی برمونت
  • 12:40 - 12:42
    در مورد رهبری خلاقانه انجام دادم.
  • 12:42 - 12:45
    میتوان چه چیز از هنرمندان
    و طراحان در زمینه رهبری آموخت؟
  • 12:45 - 12:48
    چون از جنبههای مختلفی،
    یک رهبر عادی عاشق اشتباه نکردن است.
  • 12:49 - 12:52
    اما کسی که خلاق است،
    عاشق یاد گرفتن از اشتباهات است.
  • 12:52 - 12:56
    یک رهبر سنتی میخواهد
    همیشه کار درست را انجام دهد،
  • 12:56 - 13:00
    در حالی که یک رهبر خلاق
    امیدوار است که کار درست را انجام دهد.
  • 13:00 - 13:03
    و امروزه این چارچوب مهم است، در این فضای
  • 13:03 - 13:07
    پیچیده و مبهم. و من باور دارم که چیزهای
    زیادی میتوان از هنرمندان و طراحان آموخت.
  • 13:08 - 13:11
    من اخیراً نمایشی در لندن داشتم
    که دوستانم من را به آن
  • 13:11 - 13:13
    دعوت کردند که چهار روز به لندن بروم،
  • 13:13 - 13:16
    بر روی یک گودال شن بنشینم
    و من گفتم عالیه.
  • 13:16 - 13:20
    و من چهار روز هر روز شش ساعت
    بر روی یک گودال شن نشستم،
  • 13:20 - 13:23
    و ملاقاتهای شش دقیقهای
    با یک نفر در لندن داشتم.
  • 13:23 - 13:24
    و این واقعاً بد بود.
  • 13:24 - 13:28
    اما من به مردم گوش میکردم
    و مشکلات آنها را میشنیدم،
  • 13:28 - 13:30
    بر روی شن مینوشتم
    و سعی میکردم مسائل را حل کنم،
  • 13:30 - 13:33
    و فهمیدن این که در حال انجام
    چه کاری هستم، سخت بود.
  • 13:33 - 13:35
    میدانید؟ برای چهار روز
    فقط ملاقاتهای رو در رو بود.
  • 13:35 - 13:37
    و در واقع مثل رئیس جمهور بودن بود.
  • 13:37 - 13:41
    من میگفتم: «اوه، شغل من ریاست جمهور است.
    من قرارهای زیادی دارم، میدانید؟»
  • 13:41 - 13:42
    و در پایان آزمایش،
  • 13:42 - 13:45
    من متوجه شدم چرا این کار را انجام میدهم.
  • 13:45 - 13:49
    چون ما رهبران، ارتباط ایجاد میکنیم
  • 13:49 - 13:53
    ارتباطاتی غیرمحتمل
    و امیدواریم اتفاقی بیافتد،
  • 13:53 - 13:55
    و در آن اتاق من ارتباطات زیادی
  • 13:55 - 13:59
    بین مردم لندن یافتم، و بنابراین رهبری،
  • 13:59 - 14:02
    مرتبط کردن مردم،
    امروزه سوال بسیار خوبی است.
  • 14:02 - 14:04
    چه در سلسله مراتب باشید و چه در همبستگی،
  • 14:04 - 14:06
    این یک چالش طراحی فوقالعاده است.
  • 14:06 - 14:10
    و یک کاری که من انجام دادم، تحقیق کردن بود
  • 14:10 - 14:14
    بر روی سیستمهایی که
    میتوانند فناوری و رهبری را
  • 14:14 - 14:15
    با یک جنبه هنر و طراحی ترکیب کنند.
  • 14:15 - 14:19
    بگذارید چیزی را نشان دهم
    که هیچ جا نشان ندادم.
  • 14:19 - 14:21
    این یک نوع طرح اولیه است.
    طرح اولیه یک برنامه
  • 14:21 - 14:24
    آن را در پایتون نوشتم.
    فوتوشاپ را میشناسید؟
  • 14:24 - 14:28
    این پاورشاپ نامیده میشود، و کارکرد آن
  • 14:28 - 14:32
    تصویرسازی یک سازمان است.
    میدانید، مدیرعامل هیچوقت در بالا نیست.
  • 14:32 - 14:34
    مدیرعامل در مرکز سازمان است.
  • 14:34 - 14:36
    ممکن است سازمان،
    زیربخشهای مختلفی داشته باشد،
  • 14:36 - 14:38
    و ممکن است بخواهید
    بخشهای مختلفی را بررسی کنید.
  • 14:38 - 14:42
    مثلا بخشهای سبز عملکرد خوبی دارند،
    بخشهای قرمز عملکرد ضعیفی دارند.
  • 14:42 - 14:45
    شما به عنوان رهبر چگونه
    جستجو میکنید؟ ارتباط برقرار میکنید؟
  • 14:45 - 14:47
    کارها را انجام میدهید؟ مثلا ممکن است
  • 14:47 - 14:50
    یک بخش را باز کنید
    و زیربخشهای متفاوتی بیابید،
  • 14:50 - 14:54
    و میدانید که شخصی را
    در بخش اکو میشناسید، اینجا
  • 14:54 - 14:55
    و
  • 14:56 - 14:59
    این افراد در بخش اکو هستند، افرادی که شاید
  • 14:59 - 15:02
    به عنوان مدیرعامل با آنها تعامل داشته
    باشید، افرادی در طول سلسله مراتب.
  • 15:02 - 15:05
    و بخشی از چالش مدیرعامل، پیدا کردن
  • 15:05 - 15:08
    ارتباطات میان بخشهاست، و شاید نگاهی هم
    به تحقیق و توسعه بیاندازید،
  • 15:08 - 15:12
    و آنجا فردی را پیدا کنید
    که بین دو بخش مشترک است،
  • 15:12 - 15:15
    و این فرد مهمی برای تعامل است.
  • 15:15 - 15:19
    پس ممکن است بخواهید یک صفحه باز کنید
  • 15:20 - 15:22
    در مورد نحوه تعامل با این افراد.
  • 15:22 - 15:23
    چقدر با آنها قهوه میخورید؟
  • 15:23 - 15:27
    چقدر با آنها تماس میگیرید
    و ایمیل میفرستید؟
  • 15:27 - 15:30
    محتوای ایمیل آنها چیست؟ هدف از آن چیست؟
  • 15:30 - 15:32
    شاید رهبران بتوانند از این سیستمها برای
  • 15:32 - 15:35
    تنظیم بهتر کارکرد آنها
    در همبستگی استفاده کنند.
  • 15:36 - 15:39
    همچنین میتوانید استفاده از فناوریهایی
    مانند لومینوسو را در نظر داشته باشید
  • 15:39 - 15:41
    بچههای کمبریج که به دنبال
  • 15:41 - 15:44
    تحلیل عمیق متن بودند.
    محتوای ارتباطات شما چیست؟
  • 15:44 - 15:48
    پس من بر این باورم که
    این نوع سیستمها مهم هستند.
  • 15:48 - 15:50
    آنها سیستمهای رسانه اجتماعی
    رهبران را هدف قرار دادهاند.
  • 15:50 - 15:54
    و من فکر میکنم رشد این نوع دیدگاه
  • 15:54 - 15:59
    با ورود رهبران بیشتری به
    فضای هنر و طراحی آغاز میشود،
  • 15:59 - 16:03
    چون هنر و طراحی امکان
    چنین تفکری را به شما میدهند،
  • 16:03 - 16:04
    پیدا کردن سیستمهای مختلفی مثل این،
  • 16:04 - 16:06
    و من تنها چنین تفکری
    را شروع کردهام،
  • 16:06 - 16:09
    پس خوشحالم که آن را با شما
    به اشتراک گذاشتهام.
  • 16:09 - 16:12
    در پایان، میخواهم از همه شما تشکر کنم
  • 16:12 - 16:15
    برای توجهتان. بسیار سپاسگزارم.
    (صدای تشویق)
  • 16:15 - 16:18
    (صدای تشویق)
Title:
هنر، فناوری و طراحی چگونه رهبران خلاق را آگاه می‌سازند؟
Speaker:
جان میدا
Description:

جان میدا، رئیس دانشکده طراحی رود آیلند، در یک سخنرانی طنزآمیز و جالب، داستان زندگی کاری خود در هنر، طراحی و فناوری را بیان می‌کند و با ارائه تصویری از رهبری خلاق در آینده، آن را به پایان می‌رساند. نسخه‌های اولیه نخستین کارهای میدا را تماشا کنید -- و حتی کامپیوتری که از انسان‌ها ساخته شده است.

more » « less
Video Language:
English
Team:
closed TED
Project:
TEDTalks
Duration:
16:41

Persian subtitles

Revisions