Return to Video

راهنمای خوره‌ها برای یادگیری هر چیزی بصورت آنلاین

  • 0:01 - 0:03
    اين نقشه ايالت نيويورك است
  • 0:03 - 0:06
    كه در ١٩٣٧ از سوى
    كمپانى جنرال درفتينگ درست شد.
  • 0:06 - 0:10
    نقشهای بینهایت مشهور
    میان خورههای نقشه نگارى،
  • 0:10 - 0:13
    چون اين پايين در قعر كوههاى كتاسکیل،
  • 0:13 - 0:15
    شهر کوچکی به اسم روسکو هست--
  • 0:15 - 0:17
    در واقع، آسانتر بود اگر
    آن را در این بالا میگذاشتم--
  • 0:17 - 0:21
    اینجا روسکو هست و درست آن بالا
    راک لند ، نیویورک قرار دارد،
  • 0:21 - 0:25
    و درست بالای آن هم شهر
    کوچک اَگلو، نیویورک است.
  • 0:25 - 0:28
    اَگلو، نیویورک میان نقشه نگارها
    خیلی معروف است،
  • 0:28 - 0:30
    چون شهری کاغذی است.
  • 0:30 - 0:32
    همچنین بعنوان دام حق طبع و نشر هم معروف است.
  • 0:32 - 0:36
    نقشه نگارها-- چون نقشه من از نیویورک
    و نقشه شما نیویورک
  • 0:36 - 0:39
    بسیار شبیه هم خواهند بود،
    از لحاظ شکل نیویورک--
  • 0:39 - 0:44
    اغلب نقشه نگارها مکانهای جعلی،
    را وارد نقشههایشان میکنند،
  • 0:44 - 0:46
    تا از حق حق طبع و نشر خود محافظت کنند.
  • 0:46 - 0:49
    چون اگر یکی از مکانهای جعلی من
    روی نقشه شما ظاهر شود،
  • 0:49 - 0:53
    میتوانم کاملا مطمئن شوم
    که شما از من دزدی کردید.
  • 0:53 - 0:57
    اَلگو سرهمی از حروف اولیه از
    دو یاروی هست که این نقشه را ساختند،
  • 0:57 - 1:00
    ارنست آلپرز و اتو [جی.] لیندبرگ،
  • 1:00 - 1:03
    و آنها این نقشه را در ۱۹۳۷ منتشر کردند.
  • 1:03 - 1:07
    دههها بعد، راند مک نلی نقشهای را منتشر کرد
  • 1:07 - 1:11
    که اَلگو، نیویورک در آن بود،
    دقیقا در همان تقاطع
  • 1:11 - 1:13
    دو جاده خاکی در وسط ناکجاآباد.
  • 1:14 - 1:17
    خب، میتوانید شادی جنرال درفتینگ
    سر این موضوع را تصور کنید.
  • 1:17 - 1:21
    آنها فورا به رندی مک نلی زنگ زدند و گفتند،
  • 1:21 - 1:24
    "مچت رو گرفتیم! اَلگو، نیویورک،
    بالا ساختگیه و کار خودمونه.
  • 1:24 - 1:26
    یک جای ساختگی. یک شهر کاغذی.
  • 1:26 - 1:28
    تا پاپاسی آخر اموالت
    رو ازت بعنوان جریمه میگیریم."
  • 1:29 - 1:33
    و رند مک نلی میگوید،
    "نه، نه، نه،نه، اَلگو واقعی است."
  • 1:35 - 1:39
    چون مردم به رفتن سر آن
    تقاطع سر دو جاده خاکی ادامه می دادند--
  • 1:39 - 1:40
    (خنده)
  • 1:40 - 1:45
    در وسط ناکجا اباد، به دنبال
    جایی که اسمش اَلگو باشد--
  • 1:45 - 1:48
    کسی جایی را ساخت
    به اسم اَلگو، نیویورک.
  • 1:48 - 1:49
    (خنده)
  • 1:49 - 1:52
    جایی با پمپ بنزین، فروشگاه و
    دو تا خانه در نوک آنجا.
  • 1:52 - 1:55
    (خنده)
  • 1:56 - 2:00
    و خب این اتفاق برای یک رمان نویس
    استعارهای وسوسه انگیز است،
  • 2:00 - 2:05
    چون همه ما دوست داریم باور کنیم
    که آن چیزهایی که روی کاغذ مینویسیم
  • 2:05 - 2:08
    قابلیت تبدیل به دنیای حقیقی شدن را دارند،
    جایی که در آن حقیقتا زندگی میکنیم،
  • 2:08 - 2:10
    چیزی که بخاطرش کتاب سومم
    را " شهرهای کاغذی" نامیدم.
  • 2:10 - 2:15
    اما برایم جالبتر از رسانهای
    که در آن این اتفاق میفتد،
  • 2:15 - 2:17
    خود این پدیده است.
  • 2:18 - 2:22
    گفتن این که جهان نقشههای ما
    را شکل میدهد، آسان است، نه؟
  • 2:22 - 2:26
    مثل شکل کلی جهان که آشکارا
    بر نقشههای ما تاثیر میگذارد.
  • 2:27 - 2:30
    اما آنچه بیش از همه برایم
    جالبتر است طریقهای است
  • 2:30 - 2:33
    که ما جهان را به واسطه ترسیم
    نقشه جهان تغییر میدهیم.
  • 2:34 - 2:39
    چون قطعا دنیا جای متفاوتی بود
    اگر شمال این پایین بود.
  • 2:39 - 2:41
    و جهان حقیقتا جای متفاوتی بود
  • 2:41 - 2:44
    اگر آلاسکا و روسیه در کنارههای
    متضاد نقشه نبودند.
  • 2:44 - 2:46
    و جهان جای متفاوتی میشد
  • 2:46 - 2:49
    اگر میخواستیم اروپا را در
    اندازه واقعی آن نشان دهیم.
  • 2:50 - 2:54
    جهان بواسطه نقشههای ما
    از جهان تغییر میکند.
  • 2:54 - 2:59
    روشی که انتخاب میکنیم-- به نحوی،
    بنگاه نقشهنگاری شخصی ما هستند که
  • 2:59 - 3:02
    همچنین نقشه زندگیهای ما را شکل میدهد،
  • 3:02 - 3:04
    و بعد آن در عوض زندگیهای ما را شکل میدهد.
  • 3:04 - 3:09
    به باور من آنچه نقشهاش را میکشیم
    زندگیمان را تغییر میدهد.
  • 3:09 - 3:13
    و منظورم اصلا مثل این شبکه
    فرشتههای مخفی اپرا نیست،
    (بنگاه خیریهای که هدفش تشویق افراد
    به ایجاد تغییر در زندگی دیگران است.)
  • 3:13 - 3:16
    یا بی خیال سرطان به راه خودتان فکر کنید.
  • 3:16 - 3:23
    اما واقعا متعقدم درحالیکه نقشهها به
    شما نشان نمیدهند در زندگیتان به کجا خواهید رفت،
  • 3:23 - 3:25
    نشان میدهند که شاید به کجا بروید.
  • 3:25 - 3:29
    شما بندرت به جایی میرود
    که روی نقشه فردیتان نباشد.
  • 3:30 - 3:33
    خب وقتی بچه بودم، دانشآموز
    افتزاحی بودم.
  • 3:33 - 3:36
    معدلم همیشه خیلی پایین بود.
  • 3:37 - 3:39
    و فکر کنم دلیل این که چنین
    دانشآموز وحشتناکی بودم
  • 3:39 - 3:42
    این است که حس میکردم تحصیلات
    هم جز آن مجموعه موانعی است
  • 3:42 - 3:45
    که پیش رویم سبز شده بود،
  • 3:45 - 3:48
    و برای رسیدن به بزرگسالی
    باید از رویشان میگذشتم.
  • 3:48 - 3:51
    و واقعا نمیخواستم سر
    این موانع را پشت سر بگذارم.
  • 3:51 - 3:54
    چون کاملا قراردادی بنظر میرسیدند،
    پس اغلب انجامشان نمیدادم،
  • 3:54 - 3:56
    و بعد میدانید آدمها تهدیدم میکردند،
  • 3:56 - 3:59
    آنها من را چنین حرفهایی تهدید میکردند،
    " که اینها برات سابقه میشه،"
  • 3:59 - 4:01
    یا " هیچوقت شغل خوبی نخواهی داشت!"
  • 4:01 - 4:03
    من شغل خوب نمیخواستم!
  • 4:03 - 4:06
    وقتی یازده یا دوازده سالم بود
    اینطور بود که
  • 4:06 - 4:09
    آدمهایی با شغل خوب، صبح
    خیلی زود از خواب بلند میشدند.
  • 4:09 - 4:11
    (خنده)
  • 4:11 - 4:15
    و مردانی که شغلهای خوبی داشتند،
    یکی از چیزهای خوبی که انجام دادند
  • 4:15 - 4:19
    بستن یک تکه پارچه خفه کننده
    دور گردنشان بود.
  • 4:20 - 4:22
    بعبارتی بخودشان افسار میزدند،
  • 4:22 - 4:25
    و سرکار میرفتند، شغلشان هر چه که بود.
  • 4:25 - 4:27
    این دستورالعمل یک زندگی شاد نبود.
  • 4:28 - 4:32
    این آدمها-- در تخیل
    دوازده ساله نماد زدهام --
  • 4:32 - 4:34
    کسانی بودند که یکی از کارهایی
    که هر روز صبح انجام میدادند
  • 4:34 - 4:37
    خفه کردن خودشان بود،
  • 4:37 - 4:39
    آنها مسلما نمیتوانستند خوشحال باشند.
  • 4:39 - 4:41
    پس چرا باید از این موانع میگذشتم
  • 4:41 - 4:43
    و به آن پایان میرسیدم؟
  • 4:43 - 4:44
    پایان وحشتاکی است؟
  • 4:45 - 4:49
    و بعد وقتی کلاس دهم بودم،
    به این مدرسه رفتم؛
  • 4:49 - 4:51
    مدرسه ایندین اسپرینگز،
    یک مدرسه شبانه روزی کوچک
  • 4:51 - 4:53
    بیرون از بیرمنگام، آلاباما.
  • 4:53 - 4:57
    و به یکباره من یاد گیرنده شدم.
  • 4:57 - 4:59
    و من یاد گیرنده شدم،
    چون خودم را در اجتماع
  • 4:59 - 5:01
    یاد گیرندهها یافتم.
  • 5:01 - 5:03
    خود را در احاطه کسانی یافتم که
  • 5:03 - 5:06
    مشارکت و روشنفکری را گرامی میداشتند،
  • 5:06 - 5:10
    و کسانی که به من آموختند مشارکت
    نکردن دو پهلوی من با صرفا گفتن این که
  • 5:10 - 5:12
    "چقدر با حاله" بامزه یا زیرکانه نبود،
  • 5:12 - 5:16
    اما در عوض واکنشی ساده و غیرقابل توجه
  • 5:16 - 5:18
    به مشکلات خیلی پیچیده و جالب بود.
  • 5:19 - 5:21
    و بنابراین شروع کردم به یادگرفتن،
    چون یاد گرفتن با حال بود.
  • 5:21 - 5:25
    یاد گرفتم که برخی مجموعههای نامحدود هستند
    که بزرگتر از مجموعههای نامحدود دیگرند،
  • 5:25 - 5:29
    و آموختم که مصرع ۵ ضربی ایامبیک چیست
    و این که چرا به گوش آدمها خوش آهنگ است.
  • 5:29 - 5:32
    آموختم جنگ داخلی، مناقشهای ملی گرا بود،
  • 5:32 - 5:33
    کمی فیزیک یاد گرفتم.
  • 5:33 - 5:36
    آموختم همبستگی را با
    نسبت علت و معلول اشتباه نگیرم--
  • 5:36 - 5:38
    همه این چیزها، راستش،
  • 5:38 - 5:43
    در واقع باعث غنی شدن
    مبنای روزانه زندگیم شدهاند.
  • 5:43 - 5:46
    و حقیقت دارد که من از اکثر آنها
    برای "شغلم" استفاده نمیکنم،
  • 5:46 - 5:48
    اما این چیزی نیست که
    دربارهاش حرف بزنم.
  • 5:48 - 5:50
    درباره نقشه نگاری است.
  • 5:50 - 5:52
    فواید نقشه نگاری چیست؟
  • 5:52 - 5:56
    میدانید مثل پیشروی در
    سرزمینی میماند و این که فکر کنیم،
  • 5:56 - 5:58
    " آن تکه از زمین را ترسیم خواهم کرد،"
  • 5:58 - 6:01
    و بعد فکر میکنیم، " شاید سرزمینهای
    بیشتری برای ترسیم کردن باشد."
  • 6:01 - 6:03
    و آن زمانی بود که یادگیری
    واقعا برایم شروع شد.
  • 6:03 - 6:06
    صحت دارد که من معلمهایی داشتم
    که هیچوقت بیخیال من نشدند،
  • 6:06 - 6:08
    و من بخاطر داشتن چنین معلمهایی
    بسیار خوش شانش بودم،
  • 6:08 - 6:12
    چون اغلب باعث میشدم فکر کنند
    دلیلی برای سرمایهگذاری در من نداشتند.
  • 6:13 - 6:16
    اما خیلی از آموختههای من در دبیرستان
  • 6:16 - 6:19
    بخاطر اتفاقات داخل کلاس نبود،
  • 6:19 - 6:22
    بخاطر ماجراهای خارج از کلاس درس بود.
  • 6:22 - 6:23
    برای مثال، میتوانم
    برایتان بگویم
  • 6:23 - 6:26
    که " نوعی نور مایل هست، بعد از ظهرهای زمستان--
  • 6:26 - 6:28
    که آزاردهنده است، مثل سنگینی
    آهنگهای کلیسای جامع--"
  • 6:28 - 6:32
    نه بخاطر این که وقتی در
    دبیرستان بودم
  • 6:32 - 6:33
    امیلی دیکنسن حفظ کرده بودم،
  • 6:33 - 6:36
    اما وقتی دبیرستانی بودم
    یک دختری بود
  • 6:36 - 6:38
    به اسم آماندا،
    و من ازش خوشم میامد،
  • 6:38 - 6:41
    و او عاشق اشعار امیلی دیکسن بود.
  • 6:41 - 6:43
    دلیلی که میتوانم به شما بگویم
    هزینه فرصت چقدر است،
  • 6:43 - 6:47
    این است که یک روز وقتی مشغول بازی کردن
    سوپرماریو روی مبلم بودم،
  • 6:47 - 6:49
    دوستم امئت تو امد و گفت،
  • 6:49 - 6:51
    " چقدر وقت گذاشتی سوپر ماریو بازی کنی؟"
  • 6:51 - 6:55
    و من گفتم، " نمی دانم، حدود شش ساعت؟"
    و او گفت،
  • 6:55 - 6:58
    "میدانی اگه آن شش ساعت را در
    بسکین رابینز کار کرده بودی،
  • 6:58 - 7:00
    ۳۰ دلار در آورده بودی، پس یک جورهایی،
  • 7:00 - 7:03
    فقط ۳۰ دلار پرداخت کردی
    که سوپرماریو بازی کنی."
  • 7:03 - 7:06
    و من این شکلی بودم، "معامله را میپذیرم."
  • 7:06 - 7:08
    (خنده)
  • 7:08 - 7:12
    اما آموختم هزینه فرصت یعنی چه؟
  • 7:13 - 7:17
    و در راستای مسیر، نقشه زندگیام بهتر شد.
  • 7:17 - 7:20
    بزرگتر شد؛ حاوی مکانهای بیشتر شد.
  • 7:20 - 7:22
    چیزهای بیشتری برای رخ دادن داشت،
  • 7:22 - 7:24
    شاید آیندههای بیشتری داشته باشم.
  • 7:25 - 7:28
    یک فرایند یادگیری رسمی
    و سازماندهی شده نبود،
  • 7:28 - 7:30
    و خوشحالم که آن را بپذیرم.
  • 7:30 - 7:33
    جورواجور بود و غیریکدست،
    کلی چیز که بلد نبودم
  • 7:33 - 7:35
    ایده کانتور را من شاید بدانم
    و شما هم بدانید
  • 7:35 - 7:38
    که برخی مجموعههای نامتنهای بزرگتر
    از برخی دیگر مجموعههای نامتنهاهی هستند
  • 7:38 - 7:41
    اما واقعا حساب دیفرانسیل و انتگرال
    پشت آن را نمیفهمیدم.
  • 7:41 - 7:43
    من شاید بدانم هزینه فرصت چیست،
  • 7:43 - 7:45
    اما قانون بازده نزولی را نمیدانستم.
  • 7:45 - 7:48
    اما بهترین چیز درباره تصور این
    که آموختن مثل نقشه نگاری است،
  • 7:48 - 7:50
    عوض این که آموختن را
    موانع قراردادی فرض کنیم
  • 7:50 - 7:52
    که باید از رویشان بپریم،
  • 7:52 - 7:55
    این است که کمی از خط ساحلی را میبینید
    و باعث میشود که بخواهید بیشتر ببینید.
  • 7:55 - 7:58
    و خب حالا حداقل کمی بیشتر از
    این حسابهایی که زیربنای
  • 7:58 - 8:00
    همه آن چیزهاست میدانم.
  • 8:00 - 8:01
    خب یک اجتماع یادگیری در
  • 8:01 - 8:04
    دبیرستان داشتم، بعد
    رفتم به یک کالج دیگر
  • 8:04 - 8:05
    و بعد هم به یکی دیگر،
  • 8:05 - 8:08
    وقتی در مجلهای به اسم "بوک لیست"
    شروع به کار کردم،
  • 8:08 - 8:11
    آنجا دستیار بودم، و اطرافم پر بود
    از آدمهای بسیار با مطالعه.
  • 8:11 - 8:13
    و بعد یک کتاب نوشتم.
  • 8:13 - 8:15
    و مثل همه نویسندهها که
    رویای انجامش را دارند،
  • 8:15 - 8:17
    فورا از کارم استعفا دادم.
  • 8:17 - 8:19
    (خنده)
  • 8:19 - 8:21
    و برای اولین بار از زمان دبیرستان،
  • 8:21 - 8:25
    خودم را بدون یک اجتماع یادگیری یافتم
    و عجب بدبختی بود.
  • 8:25 - 8:27
    ازش متنفر بودم.
  • 8:27 - 8:30
    در طی این دوره دو ساله
    کتابهای خیلی زیادی خواندم.
  • 8:30 - 8:32
    کتابهایی درباره استالین خواندم،
  • 8:32 - 8:35
    و کتابهایی درباره این که چطور
    ازبکها بعنوان مسلمان شناسایی شدند،
  • 8:35 - 8:38
    و من کتابهایی خواندم
    درباره نحوه ساخت بمبهای اتم،
  • 8:38 - 8:41
    اما خب حسم این بود که موانع
    خودم را داشتم خلق میکردم،
  • 8:41 - 8:44
    و بعد از رویشان میپریدم،
    عوض این که هیجان بخشی از
  • 8:44 - 8:48
    آن جامعه یادگیرندهها،
    اجتماعی از آدمها را داشته باشم
  • 8:48 - 8:51
    که با هم در بنگاه نقشه نگاری
    مشارکت داشتند
  • 8:51 - 8:55
    در جهت درک بهتر و
    نقشه برداری از جهان اطراف ما.
  • 8:55 - 8:58
    و بعد در ۲۰۰۶، با شخصی آشنا شدم.
  • 8:58 - 8:59
    نامش زی فرانک است.
  • 8:59 - 9:02
    راستش او را واقعا ندیدم،
    فقط در اینترنت بود.
  • 9:02 - 9:07
    زی فرانک در آن زمان، شوی را اجرا میکرد
    به اسم، " شوی با زی فرانک"،
  • 9:07 - 9:09
    و آن شو را کشف کردم،
  • 9:09 - 9:12
    و همین بهانهای شد برای برگشت مجدد من
    به اجتماع یادگیرندهها.
  • 9:12 - 9:14
    اینجا زی دارد درباره لاس وگاس صحبت میکند:
  • 9:16 - 9:19
    (ویدئو) زی فرانک: لاس وگاس در وسط
    یک بیابان داغ و عظیم ساخته شد.
  • 9:19 - 9:22
    تقریبا همه این چیزهایی که
    اینجا هست از جاهای دیگر آورده شده--
  • 9:22 - 9:24
    انواع صخرهها، درختان و آبشارها.
  • 9:24 - 9:27
    این ماهیها هم محاله که مال اینجا باشند.
  • 9:27 - 9:30
    در مغایرت با صحرای سوزانی
    که این محل را احاطه کرده،
  • 9:30 - 9:31
    همینطور این آدمها.
  • 9:31 - 9:35
    در اینجا همه چیز بدور از تاریخچه واقعیشان
    و بدور از آدمهایی که
  • 9:35 - 9:38
    آنها را متفاوت تجربه کردهاند،
    از نو ساخته میشود.
  • 9:38 - 9:41
    گاهی هم اصلاحاتی در آنها داده میشود--
  • 9:41 - 9:44
    در اینجا دلیلی برای
    دلتنگ شدنتان وجود ندارد.
  • 9:44 - 9:47
    این نیویورک برای من همانی هست
    که برای بقیه هم هست.
  • 9:47 - 9:51
    همه چیز خارج از بافت هست
    و این به معنای هر چیزی ممکن است:
  • 9:51 - 9:53
    مرکز رویدادها، پارک خودکار ماشین،
    اکواریوم شارک ریف.
  • 9:53 - 9:56
    این ساخت مکان میتواند یکی
    از بزرگترین دستاوردهای جهان باشد.
  • 9:56 - 9:58
    چون کسی به اینجا تعلق ندارد و بلعکس.
  • 9:58 - 10:01
    همانطور که امروز صبح داشتم در این حوالی
    قدم میزدم، متوجه شدم بیشتر
  • 10:01 - 10:04
    ساختمانها آینههای بزرگی داشتند که
    آینه را به صحرا انعکاس میدادند.
  • 10:04 - 10:05
    اما برخلاف اکثر آینهها،
  • 10:05 - 10:09
    که نمایی از بیرون به شما ارائه میدهند
  • 10:09 - 10:10
    این آینهها خالی بودند.
  • 10:10 - 10:12
    جان گرین: باعث میشه دلتنگ روزهایی شوم
  • 10:12 - 10:15
    که میتوانستیم شاهد پیکسلها
    در ویدئوهای آنلاین باشیم.
  • 10:15 - 10:16
    (خنده)
  • 10:16 - 10:20
    زی فقط یک روشنفکر عمومی عالی نیست،
    او همچنین یک سازنده اجتماع برجسته است،
  • 10:20 - 10:23
    و اجتماع گرد آمده از آدمها در اطراف
    این ویدئوها ساخته شده است
  • 10:23 - 10:25
    به طریقههای مختلف، جامعهای
    از یادگیرندهها بحساب میامد.
  • 10:25 - 10:28
    با همکاری هم با زی فرانک شطرنج بازی کردیم
    و او را شکست دادیم.
  • 10:28 - 10:33
    ما خودمان را برای بردن یک مرد جوان به
    سفر جادهای در سراسر ایالات متحده سازماندهی کردیم.
  • 10:33 - 10:35
    ما زمین را تبدیل به یک ساندویج کردیم،
  • 10:35 - 10:38
    با داشتن یک کسی که تکهای
    از نانی را در یک سر زمین نگه داشته
  • 10:38 - 10:41
    و دقیقا در نقطه مقابل آن،
  • 10:41 - 10:43
    کسی دیگری را داریم
    که تکهای دیگر نان را نگه میدارد.
  • 10:44 - 10:50
    پی به احمقانه بودن این ایدهها بردم،
    اما خوب اینها همینطور "ایدههای یادگرفتنی" هستند،
  • 10:50 - 10:52
    و این خب برایم خیلی هیجان داشت،
  • 10:52 - 10:55
    و اگر آنلاین شوید، اجتماعاتی از این قبیل
    را همه جا پیدا خواهید کرد.
  • 10:55 - 10:57
    تگ calculus(حساب و انتگرال) را
    روی تامبلر دنبال کنید،
  • 10:57 - 11:00
    و بله، افرادی را خواهید دید
    که درباره آن شکایت می کنند،
  • 11:00 - 11:02
    اما همچنین کسانی را خواهید دید
    که این شکایات را دوباره بازنشر میکنند،
  • 11:02 - 11:06
    و استدلال میکنند که حساب و انتگرال
    موضوع جالب و زیبایی است،
  • 11:06 - 11:10
    و این هم روشی است برای فکر کردن
    به مشکلی به نظرتان غیرقابل حل میاید.
  • 11:10 - 11:12
    میتوانید به جاهایی مثل Reddit سربزنيد
    و زير مجموعههایش را پیدا کنید،
  • 11:12 - 11:15
    مثل از "یک تاریخدان بپرس"
    یا از "یک دانشمند بپرس"،
  • 11:15 - 11:18
    جایی که توانید از اهالی این رشتهها
  • 11:18 - 11:20
    انواع سوالها را بپرسید،
  • 11:20 - 11:22
    از سوالات جدی گرفته تا احمقانه
  • 11:22 - 11:25
    اما برای من، جالبترین جوامع یادگیرندهها
  • 11:25 - 11:28
    که در اینترنت رشد میکنند
    الان روی یوتیوب هستند،
  • 11:28 - 11:29
    و باید اعتراف کنم که متعصبم.
  • 11:29 - 11:34
    اما به نظرم از خیلی جهات،
    صفحه یوتیوب تداعیگر کلاس درس است.
  • 11:34 - 11:36
    برای مثال "Minute Physics"
    را در نظر بگیرید،
  • 11:36 - 11:39
    یک یارویی درباره فیزیک درس میدهد:
  • 11:39 - 11:40
    (ویدیو) بریم سر اصل مطلب.
  • 11:40 - 11:44
    از ۴ جولای ۲۰۱۴، بوزون هیگز
    آخرین تکه بنیادی از
  • 11:44 - 11:47
    الگوی استاندارد فیزیک ذرهای است
    که بطور آزمایشی کشف شده.
  • 11:47 - 11:49
    اما ممکن است بپرسید چرا
    بوزون هیگز
  • 11:49 - 11:51
    در این الگوی استاندارد،
  • 11:51 - 11:54
    همراه با ذرات بنامی
    مثل الکترونها و فوتونها و کوارکها است.
  • 11:54 - 11:57
    اگر آنموقع در دهه ۱۹۷۰ کشف نشده بود؟
  • 11:57 - 11:59
    پرسش خوبی است. دو دلیل اصلی وجود دارد.
  • 11:59 - 12:02
    نخست، درست مثل الکترون که
    برانگیختگی در میدان الکترون است،
  • 12:02 - 12:05
    بوزون هیگز(ذره خدا) تنها ذرهای است که
    تحریکی از
  • 12:05 - 12:07
    سازوکار هیگز
    سرایت کرده به همه جا است.
  • 12:07 - 12:09
    سازوکار هیگز در عوض
    نقش کاملی را در الگوی ما
  • 12:09 - 12:11
    برای نیروی
    هستهای ضعیف ایفا میکند.
  • 12:11 - 12:14
    سازوکار هیگز بخصوص در توضیح
    دلیل ضعیف بودن آن کمک میکند.
  • 12:14 - 12:16
    در ویدئوی بعدی بیشتر راجع به
    آن صحبت خواهیم کرد،
  • 12:16 - 12:20
    اما اگر چه نظریه نیروی هستهای ضعیف
    در دهه ۱۹۸۰ تایید شد، در معادلات،
  • 12:20 - 12:24
    سازوکار هیگز چنان حل نشدنی با نیروی
    هستهای ضعیف درهم آمیخته که تابحال
  • 12:24 - 12:27
    از تایید آن بعنوان یک موجودیت
    مستقل و حقیقی ناتوان ماندهایم.
  • 12:27 - 12:29
    جان گرین: یا در اینجا ویدئوی هست که بعنوان
  • 12:29 - 12:32
    بخشی از برنامهام به اسم "Crash Course" ساختم،
    که درباره جنگ جهانی اول صحبت میکند:
  • 12:32 - 12:35
    (ویدئو) عامل آنی البته ترور
  • 12:35 - 12:37
    آرشیدوک فرانتس فردیناند اتریشی
    در سارایوو بود،
  • 12:37 - 12:42
    در ۲۸ ژوئن ۱۹۱۴ توسط یک ناسیونالیست
    صربستانی بوسنیایی به دست گاوریلو پرینسیپ.
  • 12:42 - 12:43
    یک نکته که سریع بهش اشاره میکنم:
  • 12:43 - 12:46
    باید توجه کنید که اولین جنگ بزرگ
    قرن بیستم با یک
  • 12:46 - 12:47
    عمل تروریستی جرقه خورد.
  • 12:47 - 12:49
    اگر چه فرانتس فردیناند
    چندان محبوب عمویش نبود
  • 12:49 - 12:53
    امپراطور فرانتس جوزف --
    که الان این سبیل هست!
  • 12:53 - 12:57
    اما با اینحال، ترور او منجر به اعلام اولتیماتم
    از سوی اتریش به صربستان شد،
  • 12:57 - 13:00
    جاییکه صربستان تنها یک بخش
    و نه تمام درخواستهای اتریش را پذیرفت،
  • 13:00 - 13:03
    و در نتیجه اتریش علیه صربستان
    اعلام جنگ نمود.
  • 13:03 - 13:06
    و بعد روسیه بخاطر اتحادش
    با صربها ارتش خود را به حرکت در آورد.
  • 13:06 - 13:08
    آلمان هم بخاطر اتحادش با اتریش
  • 13:08 - 13:10
    به روسیه گفت دست از این
  • 13:10 - 13:13
    که روسیه در انجامش ناموفق بود، پس بعد آلمان
    ارتش خود را بحرکت درآورد.
  • 13:13 - 13:16
    علیه روسیه اعلام جنگ کرد،
    با عثمانیها اعلام اتحاد کرد،
  • 13:16 - 13:20
    و بعد علیه فرانسه جنگ اعلام کرد،
    چون شما فرانسه را میشناسید.
  • 13:20 - 13:23
    (خنده)
  • 13:23 - 13:26
    و این فقط فیزیک و تاریخ جهان نیست
  • 13:26 - 13:29
    که مردم برای یادگیری
    از طریق یوتیوب انتخاب میکنند.
  • 13:29 - 13:31
    دراینجا ویدئویی هست درباره ریاضیات و تجرید هست.
  • 13:34 - 13:37
    (ویدئو) پس شما من هستید، و
    باز هم سر کلاس ریاضی هستید،
  • 13:37 - 13:39
    چون شما را هر روز مجبور
    به این کار میکنند.
  • 13:39 - 13:42
    و شما دارید درباره، برای مثال، جمع
    مجموعههای نامتنهایی یاد میگیرید.
  • 13:42 - 13:44
    یکی از مباحث دبیرستان. دست نمیگم
  • 13:44 - 13:48
    که عجیب است، چون موضوع باحالی است،
    اما آنها بنحوی موفق به گند زدنش میشوند.
  • 13:48 - 13:51
    پس برای همین هست که حدس میزنم مبحث
    مجموعههای نامتنهایی در فهرست برنامههای درسی هست.
  • 13:51 - 13:54
    پس در نیازی قابل درک برای حواس پرتی،
    شروع به خط خطی کردن می کنید
  • 13:54 - 13:57
    و بیشتر درباره جمع کلمه "series"
    (معادل انگلیسی مجموعه) بجای موضوع دم دستی
  • 13:57 - 14:00
    فکر کنید که باید "serieses,"
    "seriese" "seriesen" یا "serii" باشد؟
  • 14:01 - 14:04
    یا آیا نباید مفرد آن تغییر کند: یک "serie" یا "serum"
  • 14:04 - 14:06
    درست مثل مفرد کلمه
    sheep در انگلیسی که باید shoop باشد.
  • 14:06 - 14:08
    اما کل مفهوم چیزهای مثل 1/2 +
  • 14:08 - 14:11
    1/4 + 1/8 + و 1/16
    و غیره که به یک نزدیک میشوند، زمانی مفید است که
  • 14:11 - 14:13
    بگویی شما قرار که صفی از فیلها
    را ترسیم کنید،
  • 14:13 - 14:15
    که هر یک دم آن فیل بعدی
    را نگه میدارد:
  • 14:15 - 14:18
    فیل نرمال، فیل جوان، بچه فیل،
    فیل اندازه سگ،
  • 14:18 - 14:21
    فیل اندازه توله سگ، همینطور الی آخر
    تا به آقای تاسک برسد و ورای آن.
  • 14:21 - 14:23
    که حداقل یک کمی فوق العاده است،
  • 14:23 - 14:26
    چون میتوانید شمار نامتناهی
    از فیلها در یک خط قرار دهید
  • 14:26 - 14:28
    و هنوز بتوان کل آن را
    تو یک برگ کاغذ جا داد.
  • 14:28 - 14:31
    جان گرین: و آخر از همه، دستین را داریم از
    " Smarter Every Day" (هر روز زیرکتر)
  • 14:31 - 14:33
    که درباره اصل تکانه زاویهای صحبت میکند،
  • 14:33 - 14:35
    و چون یوتیوب هست، گربها
    مثال خوبی هستند:
  • 14:35 - 14:38
    (ویدئو) هی، منم. دستین.
    خوش آمدید به "هر روز زیرکتر"
  • 14:38 - 14:41
    احتمالا دیدهاید که گربهها
    همیشه روی پاهایشان فرود میایند.
  • 14:41 - 14:43
    پرسش امروزاین است: چرا؟
  • 14:43 - 14:46
    مثل بیشتر پرسشهای ساده،
    جواب بسیار پیچیدهای دارد.
  • 14:46 - 14:48
    برای مثال، بگذارید این سوال
    را جور دیگری مطرح کنم:
  • 14:48 - 14:53
    یک گربه چطور از پاهای رو به بالا
    به پاهای رو به پایین در یک چارچوب قابل ارجاع سقوط پایین میاید
  • 14:53 - 14:56
    بدون این که از اصل تکانه زاویهای تخئطی کند؟
  • 14:56 - 14:57
    (خنده)
  • 14:57 - 15:01
    جان گرین: در این چهار ویدئو یک چیز مشترک هست:
  • 15:01 - 15:05
    همگی بیش از نیم میلیون بار
    در یوتیوب تماشا شدهاند.
  • 15:05 - 15:08
    و آنها آدمهایی هستند که سر کلاس درس
    این کار را نمیکنند،
  • 15:08 - 15:11
    اما چون آنها بخشی از اجتماعات
    یادگیری هستند
  • 15:11 - 15:13
    که بواسطه این کانالها دایر میشوند.
  • 15:14 - 15:16
    و قبلا هم گفتم که یوتیوب برایم
    مثل یک کلاس درس است،
  • 15:16 - 15:19
    و از خیلی جهات هم اینطور است،
    چون یک معلمی هست--
  • 15:19 - 15:22
    مثل کلاسهای درس قدیمی میماند:
    معلم هست،
  • 15:22 - 15:25
    و زیر نظر معلم، دانش آموزان
    هستند،
  • 15:25 - 15:27
    و همگی با هم مکالمه دارند.
  • 15:27 - 15:31
    و میدان که نظرات یوتیوب
    شهرت خیلی بدی در
  • 15:31 - 15:32
    جهان اینترنت دارد،
  • 15:32 - 15:35
    اما در واقع، اگر نگاهی به نظرات
    مربوط به این کانالها بیاندازید،
  • 15:35 - 15:38
    آنچه خواهید یافت آدمهایی هستند که
    خود را درگیر موضوع میکنند،
  • 15:38 - 15:43
    با مطرح کردن سوالهای پیچیده و دشواریی
    که درباره موضوع است،
  • 15:43 - 15:45
    و بعد آدمهای دیگر به آن
    سوالات پاسخ میدهند.
  • 15:45 - 15:50
    و چون صفحه یوتیوب اینطور تشکیل شده که آن صفحهای
    که دربارهاش برایتان صحبت میکنم
  • 15:50 - 15:54
    دقیقا در همان جایی هست که من
    با شما حرف میزنم، در همان صفحه
  • 15:54 - 15:55
    بعنوان نظرات شما،
  • 15:55 - 16:01
    شما بطور زنده، واقعی و فعال
    در مکالمه مشارکت میکنید.
  • 16:01 - 16:05
    و من من معمولا در نظرات هستم،
    باید با شما مشارکت کنم.
  • 16:05 - 16:07
    و شما این را همه جا میبینید،
    خوه تاریخ جهان باشد،
  • 16:07 - 16:10
    یا ریاضیات یا علوم. هر چه که باشد.
  • 16:10 - 16:16
    شما همینطور جوانهایی را میبینید که از این ابزار
    و انواع ژانرهای اینترنت استفاده میکنند
  • 16:16 - 16:19
    به منظور ایجاد محلهایی
    برای مشارکت روشنفکری،
  • 16:19 - 16:20
    بجای جداسازی طعنهآمیز
  • 16:20 - 16:25
    که شاید بیشتر ما به میمها و سایر
    معاهدات اینترنتی نسبت دهیم--
  • 16:25 - 16:28
    میدانید، " حوصلهاش سررفت.
    حساب و انتگرال را اختراع کرد."
  • 16:28 - 16:31
    یا هانی بو بو از سرمایه گرایی
    صنعتی انتقاد میکند:
  • 16:31 - 16:34
    [سرمایه گذاری لیبرال بهیچوجه
    خوبی بشریت نیست.
  • 16:34 - 16:37
    کاملا برعکس؛ وسیله سبعیت است،
    نیهیلیسم مخرب.]
  • 16:38 - 16:40
    در صورتی که متوجه منظورش نمیشوید... بله.
  • 16:40 - 16:44
    به باور من این فضاها،
  • 16:44 - 16:49
    این جوامع واقعا برای
    نسل جدید یادگیرندهها
  • 16:49 - 16:53
    تبدیل به نوعی از جوامع ترسیم
    نقشه شدهاند که
  • 16:53 - 16:58
    من وقتی دبیرستان میرفتم داشتم،
    و بعد هم وقتی کالج میرفتم.
  • 16:58 - 17:01
    و بعنوان یک شخص بزرگسال
    این جوامع را دوباره کشف کرده
  • 17:01 - 17:05
    و من مجددا به این جامعه
    یادگیرندهها معرفی شدهام،
  • 17:05 - 17:10
    و برای ادامه به یادگیری
    در دوران بزرگسالی تشویقم کردهاند
  • 17:10 - 17:14
    تا دیگر این حس را نداشته باشم که
    یادگیری فقط مخصوص جوانها است.
  • 17:14 - 17:17
    وای هارت و "مینوت فیزکز"
    من را به همه این چیزهای
  • 17:17 - 17:19
    که قبلا نمیدانستم معرفی کرد.
  • 17:20 - 17:21
    و من میدانم که ما همگی
    دغدغه عطف به
  • 17:21 - 17:25
    دوران سالن پاریسی (نشستهای فلسفی) در
    عصر روشنفکری (سده هجدهم)را داریم
  • 17:25 - 17:27
    یا میزگرد آلگون کوین( نشستهای روشنفکری در هتلی
    به این نام در نیویورک بین سالهای ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۹) و آرزو کنیم
  • 17:27 - 17:29
    " اوه، کاش میشد بخشی از آن باشم،
  • 17:29 - 17:32
    کاش میتوانستم به جکهای دورتی پارکر بخندم."
  • 17:32 - 17:36
    اما اینجا هستم که به شما بگویم
    این مکانها وجود دارد، آنها هنوز هستند.
  • 17:36 - 17:41
    آنها در گوشههایی از اینترنت وجود دارند،
    جایی که یرمردها جرات سرکشیدن به آنها را ندارند.
  • 17:41 - 17:42
    (خنده)
  • 17:42 - 17:49
    و حقیقتا، حقیقتا باور دارم وقتی که
    ما اَلگو، نیویورک را در دهه ۱۹۶۰ ابداع کردیم،
  • 17:49 - 17:53
    وقتی که اَگلو حقیقی را ساختیم.
    تازه در ابتدای مسیر بودیم.
  • 17:53 - 17:54
    متشکرم.
  • 17:54 - 17:57
    (تشویق حضار)
Title:
راهنمای خوره‌ها برای یادگیری هر چیزی بصورت آنلاین
Speaker:
جان گرین
Description:

برخی از ما در کلاس درس بهتر یاد می‎گیریم ، و برخی از ما ... خب، نه. اما هنوز علاقمند به یادگیری هستیم، پی بردن به چیزهای جدید درباره جهان و چالش کشیدن ذهنهایمان. فقط نیاز به یافتن محل مناسب برای آن داریم، و جامعه‎ای مناسب که با آن بیاموزیم. در سخنرانی جذاب، جان گرین نویسنده با ما جهان یادگیری را به اشتراک می‎گذارد که در ویدئو آنلاین پیدا کرده.

more » « less
Video Language:
English
Team:
closed TED
Project:
TEDTalks
Duration:
18:10
  • b a

    تغییر کوچکی در عنوان کار دادم
    لطفن اگر نظری داشتید با من درمیان بگذارید

    متشکرم

Persian subtitles

Revisions