Return to Video

مرد عنکبوتی، شیر شاه و زندگی بر لبه خلاقیت

  • 0:01 - 0:07
    (موسیقی)
  • 0:07 - 0:11
    ["ادیپوسِ پادشاه"]
  • 0:15 - 0:18
    ["شیر شاه"]
  • 0:22 - 0:26
    ["تیتوس"]
  • 0:37 - 0:43
    ["فریدا"]
  • 0:53 - 0:58
    ["فلوت سحرآمیز"]
  • 1:00 - 1:06
    ["از میان جهان"]
  • 1:15 - 1:20
    (تشویق)
  • 1:20 - 1:22
    جولی تایمور: متشکرم. خیلی از شما متشکرم.
  • 1:22 - 1:25
    اینها نمونههای اندکی از فیلمها، اپرا و تئاترهایی
  • 1:25 - 1:28
    هستند که در طی بیش از ۲۰ سالِ گذشته انجام دادهام.
  • 1:28 - 1:30
    اما چيزى كه ميخوام همين حالا با آن شروع كنم
  • 1:30 - 1:32
    اين است كه شما را به لحظهاى در گذشته ببرم
  • 1:32 - 1:34
    موقعی که به اندونزى رفته بودم،
  • 1:34 - 1:37
    یکی از لحظات تاثیرگذار در زندگيم
  • 1:37 - 1:39
    و مثل همه افسانهها
  • 1:39 - 1:41
    اين قصهها لازم هستند كه بازگويى
  • 1:41 - 1:43
    و گفته شوند تا مبادا از خاطر بروند.
  • 1:43 - 1:46
    و خب میدانید، هنگامى كه روزگارى پريشان دارم
  • 1:46 - 1:49
    درست مثل الان که من مشغول گذر از
  • 1:49 - 1:51
    آتش دگرگونی سخت و دشواری هستم،
  • 1:51 - 1:54
    چيزى كه در واقع همه شما انجامش مىدهيد.
  • 1:54 - 1:57
    هركسى كه اهل آفرينش باشد، مىداند مرحلهاى وجود دارد كه
  • 1:57 - 2:02
    در آن كاملاً ققنوس يا خاكستر سوخته نشده است.
  • 2:02 - 2:04
    (خنده)
  • 2:04 - 2:07
    و من الان درست در آن مرحله قرار دارم،
  • 2:07 - 2:09
    كه به شما دربارهش خواهم گفت، در قصهاى ديگر.
  • 2:09 - 2:10
    مىخواهم به اندونزى برگردم
  • 2:10 - 2:14
    وقتى ٢١يا ٢٢ سال داشتم، خیلی سالها پیش،
  • 2:14 - 2:15
    با كمك هزينه تحصيلى آنجا بودم .
  • 2:15 - 2:18
    و بعد از دو سال در آنجا، خودم را پيدا كردم
  • 2:18 - 2:21
    و در جزيره بالى مشغول يادگيرى و اجرا بودم
  • 2:21 - 2:25
    در لبه دهانه آتش فشانی گونونگ باتور.
  • 2:25 - 2:28
    و من در دهكدهاى بودم جاييكه مراسم عضويت
  • 2:28 - 2:31
    براى مردان جوان برگزار مىشد،
  • 2:31 - 2:33
    مناسکِ گذار.
  • 2:33 - 2:35
    نمیدانستم كه برای من هم بود.
  • 2:35 - 2:38
    و من در حالى كه توى اين ميدان معبد
  • 2:38 - 2:41
    در زير درخت عظيمالجثهی «انجيرِ معابد» برينجينى در تاريكى نشستم،
  • 2:41 - 2:46
    برق نداشت و تنها روشنى بخش اين ميدان خالى
  • 2:46 - 2:48
    وجود ماه كامل بود،
  • 2:48 - 2:50
    و من زيباترين صداها را شنیدم،
  • 2:50 - 2:52
    مثل كنسرت چارلز ايوز
  • 2:52 - 2:54
    در همان حال كه به موسيقى گاميلان گوش مىدادم
  • 2:54 - 2:56
    كه از سوی همه آن روستاييان مختلفى میامد
  • 2:56 - 2:59
    كه هر پنج سال يك بار براى اين مراسم جمع میشدند.
  • 2:59 - 3:03
    و من فكر مىكردم توى آن تاريكى در زير اين درخت تنها هستم.
  • 3:03 - 3:05
    و ناگهان، آن بيرون در تاريكى،
  • 3:05 - 3:07
    از انتهای ديگر ميدان
  • 3:07 - 3:11
    درخشش آينهها را ديدم كه توسط ماه روش شدند.
  • 3:11 - 3:15
    و اين ۲۰ مرد کهنسال كه قبلاً ديده بودمشان
  • 3:15 - 3:20
    ناگهان در حاليكه سراپا جامه رزم به تن داشتند،
  • 3:20 - 3:23
    با دستار بر سر و نيزه به دست، برپا ايستادند،
  • 3:23 - 3:27
    و هيچكس در ميدان نبود، من در سايهها مخفى شده بودم.
  • 3:27 - 3:29
    هيچكس آنجا نبود، و آنها بيرون آمدند،
  • 3:29 - 3:33
    و اين رقص باورنكردنى را انجام دادند.
  • 3:33 - 3:37
    "هوهوهوهوهوهوهوهاهاهاهاها"
  • 3:37 - 3:40
    و بدنشان را تكان مىدادند و به جلو میآمدند،
  • 3:40 - 3:43
    و نور از اين جامهها ساطع مىشد.
  • 3:43 - 3:46
    و به خودم گفتم من از ١١ سالگى در تئاتر بودهام،
  • 3:46 - 3:49
    و تجربه اجرا و آفرينش را داشتم، و به خودم گفتم:
  • 3:49 - 3:51
    "اونها براى چه کسی با اين
  • 3:51 - 3:54
    لباسهاى با زحمت درست شده و اين دستارهاىِ
  • 3:54 - 3:56
    خارقالعاده برنامه اجرا مىكنند؟"
  • 3:56 - 4:01
    و تشخيص دادم كه داشتند براى خدا اجرا مىكردند،
  • 4:01 - 4:03
    به هر معنايى كه باشد.
  • 4:03 - 4:07
    اما به نحوى، جنبه تبليغاتى نداشت.
  • 4:07 - 4:09
    پولى در آن دخيل نبود.
  • 4:09 - 4:12
    قرار نبود ثبت شود. اخبارى در كار نبود.
  • 4:12 - 4:14
    و اين هنرمندان باورنكردنى بودند
  • 4:14 - 4:18
    كه هنگام اجرايشان براى من حسى شبيه ابديت را داشتند.
  • 4:18 - 4:20
    لحظهای بعد،
  • 4:20 - 4:24
    به محضى كه كارشان تمام شد و در ميان سايهها گم شدند،
  • 4:24 - 4:27
    مردی جوان با فانوسى پارافينى پيدايش شد،
  • 4:27 - 4:29
    آن را از درختى آويزان كرد، پردهاى را بر پا كرد.
  • 4:29 - 4:32
    ميدان دهكده با صدها آدم پُر شد.
  • 4:32 - 4:35
    و اپرايى را در تمام طول شب برپا كردند.
  • 4:35 - 4:37
    انسانها به روشنايى نياز داشتند.
  • 4:37 - 4:40
    به روشنايى براى ديدن نياز داشتند.
  • 4:40 - 4:43
    خب چيزى كه من از اين لحظه بسيار تاثير گذار
  • 4:43 - 4:46
    در زندگیام بعنوان هنرمندى جوان فهميدم اين بود كه
  • 4:46 - 4:49
    بايد به عنوان هنرمند
  • 4:49 - 4:53
    در تمام مسيرى كه طى مىكنى به آن چيزى كه باور دارى صادق باشى،
  • 4:53 - 4:57
    اما همچنان بايد آگاه باشى كه
  • 4:57 - 5:00
    مخاطب آن بيرون در اين لحظه درون زندگیهاى ماست،
  • 5:00 - 5:02
    و آنها نيز به روشنایی نياز دارند.
  • 5:02 - 5:04
    و اين همان تعادل باورنكردنى است كه
  • 5:04 - 5:06
    به اعتقاد من، ما هنگام خلقِ
  • 5:06 - 5:09
    چيزى كه نوآورانه است، از آن مىگذريم،
  • 5:09 - 5:12
    آن تلاش برای انجام چیزی است که قبلاً هرگز نديدهايد،
  • 5:12 - 5:13
    آن دنياى خيالى
  • 5:13 - 5:17
    جاييكه شما به راستى نمىدانيد كارتان به كجا ختم خواهد شد،
  • 5:17 - 5:20
    همان خط باريكى که در لبهی یک دهانه آتشفشانى است
  • 5:20 - 5:22
    و من تمام عمرم را رويش راه رفتهام.
  • 5:22 - 5:25
    الان كارى كه مىخواهم انجام دهم اين است كه كمى
  • 5:25 - 5:27
    برايتان از نحوهیِ
  • 5:27 - 5:29
    كار كردنم بگويم. "شير شاه" را در نظر بگيريد.
  • 5:29 - 5:32
    شما نمونههاى بسيارى از كار من را آن بالا ديد،
  • 5:32 - 5:34
    اما اين يكى را مردم مىشناسند.
  • 5:34 - 5:36
    من با مفهوم «واژه مجازی» شروع میکنم.
  • 5:36 - 5:40
    واژه مجازی مثل نقاشى كردن با قلموست، نقاشى با قلموى ژاپنى.
  • 5:40 - 5:43
    سه ضربه كافيست تا كل جنگل بامبو را داشته باشيد.
  • 5:43 - 5:46
    سراغ مفهوم "شير شاه" مىروم
  • 5:46 - 5:48
    و مىگويم، " ماهيت آن چيست؟
  • 5:48 - 5:49
    انتزاع آن چيست؟
  • 5:49 - 5:53
    اگر قرار بود كل اين داستان را به يك
  • 5:53 - 5:55
    تصوير كاهش بدهم، آن چه میتوانست باشد؟"
  • 5:55 - 5:58
    دايره، آره، دايره. كاملاً مشخص است.
  • 5:58 - 6:02
    دايره زندگى. دايره ماسك موفاسا.
  • 6:02 - 6:07
    دايرهاى كه وقتى ما به پرده دوم ميرسيم و خشكسالى وجود دارد،
  • 6:07 - 6:08
    چطور خشكسالى را بيان مىكنيد؟
  • 6:08 - 6:12
    دايرهای از ابريشم روى زمين است
  • 6:12 - 6:16
    كه توى سوراخى در كف صحنه ناپديد مىشود.
  • 6:16 - 6:18
    دايره زندگى بصورت حركتهاى غزالى
  • 6:18 - 6:21
    است كه جست و خيز مىكند.
  • 6:21 - 6:22
    و شما هنرورها را مىبينيد.
  • 6:22 - 6:26
    و بعنوان يك فرد تئاترى، چيزى كه مىدانم و به خاطرش عاشق تئاتر هستم
  • 6:26 - 6:28
    اين است كه وقتى مخاطب وارد میشود
  • 6:28 - 6:29
    و ناباوريش بحالت تعليق در مياید،
  • 6:29 - 6:32
    هنگامى كه مىبينيد مردها يا زنها با ظرفی
  • 6:32 - 6:34
    از علف بر سرشان وارد مىشوند
  • 6:34 - 6:36
    مىدانيد كه آن ساواناست.
  • 6:36 - 6:37
    راجع به آن نمىپرسيد.
  • 6:37 - 6:40
    من حقيقت ظاهرى تئاتر را دوست دارم.
  • 6:40 - 6:43
    عاشق اين هستم كه آدمها تمايل به پر كردن جاهاى خالى داشته باشند.
  • 6:43 - 6:45
    مخاطب تمايل به گفتن اين دارد كه،
  • 6:45 - 6:48
    " اوه، مىدونم كه اون يك خورشيد واقعى نيست.
  • 6:48 - 6:51
    شما از تكههاى باريك چوب استفاده مىكنيد.
  • 6:51 - 6:53
    ابريشم را به آن پايين اضافه مىكنيد.
  • 6:53 - 6:56
    اين تكهها را آويزان كرديد. گذاشتيد كه روى زمين افتاده و پهن شوند.
  • 6:56 - 7:01
    و هنگامى كه به كمك نخها بلند مىشوند، مىبينم كه خورشيد است.
  • 7:01 - 7:05
    اما زيبايى آن در اين است كه فقط از چوب و ابريشم است.
  • 7:05 - 7:10
    و به نحوى، اين همان چيزى است كه آن را عرفانی مىكند.
  • 7:10 - 7:11
    همان چيزى كه روى شما اثر مىگذارد.
  • 7:11 - 7:15
    طلوع واقعى به معناى كلمه خورشيد نيست كه میآيد.
  • 7:15 - 7:17
    هنر آن است.
  • 7:17 - 7:22
    بنابراين در تئاتر، به همان اندازه كه داستان اهميت دارد
  • 7:22 - 7:24
    كتاب، زبان،
  • 7:24 - 7:29
    بازگويى داستان، نحوه گفتنش،
  • 7:29 - 7:32
    هنرورها، روشهايى كه بكار مىگيريد،
  • 7:32 - 7:35
    برابر با خود داستان است.
  • 7:35 - 7:38
    و من كسى هستم كه علشق فناورى پيشرفته و فناورى خُرد هستم.
  • 7:38 - 7:40
    بنابراين مىتوانم از--
  • 7:40 - 7:42
    براى مثال، بخشهايى از مرد عنكبوتى را بعداً نشان خواهم داد،
  • 7:42 - 7:45
    اين ماشينهاى شگفتانگیز كه آدمها را جابجا مىكنند.
  • 7:45 - 7:48
    اما حقيقت اين است كه بدون رقصندهاى
  • 7:48 - 7:50
    كه بداند چطور از بدنش استفاده كند و با آن سيمها پيچ و تاب بخورد
  • 7:50 - 7:52
    هيچ است.
  • 7:52 - 7:55
    خب حالا قصد دارم به شما
  • 7:55 - 7:59
    بخشهايى از ديگر پروژه بزرگ زندگيام در امسال را نشان دهم،
  • 7:59 - 8:00
    " طوفان."
  • 8:00 - 8:05
    يك فیلم است. من سه بار "طوفان" را در تئاتر روی صحنه بردم
  • 8:05 - 8:08
    از ساال ۱۹۸۴-۸۶
  • 8:08 - 8:10
    و عاشق این نمایش بودم.
  • 8:10 - 8:13
    من همیشه آن را با یک پراسپروی مذکر انجام دادم.
  • 8:13 - 8:14
    و ناگهان فکر کردم،
  • 8:14 - 8:16
    " خب، چه کسی را قرار است برای بازی نقش پراسپرو انتخاب کنم؟
  • 8:16 - 8:20
    چرا از هلن میرن استفاده نکنم؟ بازیگر فوق العاده ای است. چرا که نه؟
  • 8:20 - 8:23
    و اين داستان واقعاً به همان اندازه براى يك زن هم جواب داد.
  • 8:23 - 8:26
    خب الان، بيايد نگاهى به برخى از صحنههاى
  • 8:26 - 8:28
    "طوفان" داشته باشيم.
  • 8:28 - 8:33
    (موسیقی)
  • 8:45 - 8:48
    (ویدیو) پراسپرو: اى روح، آيا طوفانى را كه فرمان دادم، دقيقاً فراهم كردى؟
  • 8:48 - 8:54
    آريل: سوار كشتى شاه شدم. در هر خوابگاه، شعله وحشت را برانگيختم.
  • 8:57 - 9:00
    پراسپرو: در برخورد اول، نگاهشان با هم تلاقى مىكند.
  • 9:00 - 9:01
    ميراندا: آيا مرا دوست مىدارى؟
  • 9:01 - 9:03
    فرديناند: فراتر از هر آنچه در دنياست.
  • 9:03 - 9:05
    اچ ام: هر دوی آنها صاحب قدرت هستند.
  • 9:05 - 9:10
    ترينكولو: تیرهبختی، يك مرد را با همبسترهاى عجيبى آشنا مىكند.
  • 9:10 - 9:14
    (موسیقی)
  • 9:14 - 9:17
    فرماندار، کاری داری؟
  • 9:17 - 9:19
    كاليبان: تو از بهشت بیرون نیفتادهای؟
  • 9:19 - 9:22
    استفانو: از ماه، به شما اطمینان میدهم.
  • 9:22 - 9:24
    پراسپرو: کالیبان!
  • 9:24 - 9:26
    کالیبان: این جزیره مال من است.
  • 9:26 - 9:29
    پراسپرو: به سزاى اين عمل، مطمئن باش، امشب چنان انقباض عضله و پهلو دردى خواهى داشت.
  • 9:29 - 9:33
    آنتونيو: اینجا برادر تو دراز کشیده مانند همان زمینی که رویش قرار دارد.
  • 9:33 - 9:35
    سباستين: شمشیرت را بکش.
  • 9:35 - 9:38
    و من، پادشاه، تو را دوست خواهم داشت.
  • 9:38 - 9:44
    پراسپرو: همه آنها را دچار مصیبت خواهم کردم، حتی با غرش کردن.
  • 9:46 - 9:50
    آريل: تو را عصبانی کردهام.
  • 9:56 - 9:59
    پراسپرو: ما همان چیزهای هستی که رویاها از آن ساخته میشوند.
  • 9:59 - 10:04
    و زندگی کوچک ما را خواب احاطه کرده است.
  • 10:04 - 10:09
    (موسیقی)
  • 10:09 - 10:12
    ج. ت. : بسيار خوب.
  • 10:12 - 10:16
    (تشویق)
  • 10:16 - 10:18
    بنابراين از تئاتر رفتم، طوفان را خیلی سالها قبل
  • 10:18 - 10:21
    با بودجه تولید خیلی پایین روی صحنه
  • 10:21 - 10:22
    برده بودم،
  • 10:22 - 10:25
    و من این نمایش را خیلی دوست دارم، و همچنین فکر میکنم،
  • 10:25 - 10:27
    این آخرین نمایشنامه شکسپیر است،
  • 10:27 - 10:30
    و واقعاً همانطور که مشاهده میکنید، خودش را به سینما قرض میدهد.
  • 10:30 - 10:33
    اما من فقط میخوام مثال کوچکی را برایتان بزنم دربارهی اين
  • 10:33 - 10:35
    که چطور یک نفر نمایش را روی صحنهی تئاتر میبرد
  • 10:35 - 10:39
    و سپس چطور یک نفر همان ایده یا داستان را میگیرد و
  • 10:39 - 10:42
    آن را به سینما میبرد.
  • 10:42 - 10:45
    واژه مجازی که قبلاً راجع به آن با شما صحبت کردم،
  • 10:45 - 10:47
    برای طوفان چیست؟
  • 10:47 - 10:50
    چطور میشد اگر قرار بود عصارهای از آن را بگیرم،
  • 10:50 - 10:52
    آیا تصویرى بود که من میتوانستم روی کلاهم
  • 10:52 - 10:54
    برای این چاپ کنم؟
  • 10:54 - 10:57
    و آن قلعه شنی بود،
  • 10:57 - 11:00
    ایده تربیت علیه طبیعت،
  • 11:00 - 11:02
    که ما این تمدنها را میسازیم--
  • 11:02 - 11:05
    هلن میرن در نقش پراسپرو، در آخر در این باره صحبت میکند--
  • 11:05 - 11:11
    آنها را میسازیم، اما زیر طوفان، زیر طوفان عظیم،
  • 11:11 - 11:16
    این برجهایی که سر درمیان ابرها دارند، این کاخهای زیبا محو خواهند شد
  • 11:16 - 11:20
    و هیچ ردی از خود به جای نخواهند گذاشت.
  • 11:20 - 11:23
    بنابراین در تئاتر، نمایش را شروع کردم،
  • 11:23 - 11:26
    یک مسير شنی سیاه بود، سیکلوراما(پرده آویزان در تئاتر) سفید،
  • 11:26 - 11:29
    و دختر کوچکی در افق بود به اسم میراندا
  • 11:29 - 11:32
    که قلعهای قطرهای ، قلعهای شنی میساخت.
  • 11:32 - 11:35
    و در حالیکه او آنجا روی لبه آن صحنه بود
  • 11:35 - 11:39
    دو دستیار صحنه سراپا سیاه پوش
  • 11:39 - 11:43
    با قوطیهای آبیاری آن بالا به موازات میدویدند
  • 11:43 - 11:48
    و شروع به ریختن آب روی قلعه شنی کردند،
  • 11:48 - 11:50
    و قلعهی شنی شروع به چکیدن و غرق شدن کرد،
  • 11:50 - 11:52
    اما قبل از اینکه این اتفاق بیفتد،
  • 11:52 - 11:56
    حضار دو دستیار صحنه سیاهپوش را دیدند.
  • 11:56 - 12:01
    واسطه معلوم بود. چیز پیش پا افتادهای بود. ما آن را دیدیم.
  • 12:01 - 12:04
    اما همانطور که شروع به ریختن آب کردند،
  • 12:04 - 12:07
    نور تمرکزش را از نشان دادن آن دستیاران صحنه سیاهپوش
  • 12:07 - 12:11
    تغییر داد و تمرکز را سریع روی خود آب گذاشت،
  • 12:11 - 12:14
    کار جادویی زمختی که ما در تئاتر انجام می دهیم.
  • 12:14 - 12:18
    و ناگهان دیدگاه حضار تغییر میکند.
  • 12:18 - 12:22
    به چیز بزرگ واقعاً جادویی تبدیل میشود.
  • 12:22 - 12:25
    تبدیل به باد و باران شدید میشود.
  • 12:25 - 12:28
    بازیگران نقابدار وعروسک گردانها همگی ناپدید میشوند،
  • 12:28 - 12:31
    و مخاطبها راه خود را به داخل این دنیا باز میکنند،
  • 12:31 - 12:36
    به داخل این دنیا خیالی "طوفان" که در واقع اتفاق میافتد.
  • 12:36 - 12:37
    حالا برسیم به تفاوتی
  • 12:37 - 12:40
    که وقتی رفتم و آن را در سینما انجام دادم،
  • 12:40 - 12:42
    فیلم را در واقع با
  • 12:42 - 12:47
    نمای نزدیک ازقلعهای شنی، یک قلعه شنی سیاه شروع کردم،
  • 12:47 - 12:49
    و این چیزی است که سینما قادر به انجام آن است،
  • 12:49 - 12:53
    با استفاده از دوربین، پرسپکتیو،
  • 12:53 - 12:56
    و همچنین لانگ شاتها (نمای تمام قد) و کلوزآپها (نمای نزدیک).
  • 12:56 - 12:58
    با نمای نزدیک از قلعه شنی شروع شد،
  • 12:58 - 13:00
    و در حالیکه دور میشد،
  • 13:00 - 13:03
    میدیدید که مینیاتوری نشسته در
  • 13:03 - 13:05
    کفِ دستان دختر است.
  • 13:05 - 13:06
    و بنابراین من قادر به بازی کردن با واسطه هستم،
  • 13:06 - 13:09
    و به این علت از واسطهای به واسطهی دیگر حرکت میکنم
  • 13:09 - 13:11
    که بتوانم چنین کاری را انجام بدهم.
  • 13:11 - 13:13
    حالا میخوام شما را سراغ مرد عنکبوتی ببرم.
  • 13:13 - 13:17
    (موسیقی)
  • 13:44 - 13:47
    (ویدیو) پیت پارکر: ♪ ایستاده بر لبه پرتگاه،
  • 13:47 - 13:52
    میتوانم از این، بالا برم. ♪
  • 13:52 - 13:54
    ج. ت. : ما تلاش میکنیم در تئاتر زنده هر کاری را که شما
  • 13:54 - 13:56
    قادر به انجام آن در سیستم دو بعدی فیلم و تلویزیون نیستید،
  • 13:56 - 13:58
    انجام دهیم.
  • 13:58 - 14:02
    پ. پ. : ♪ برخیز و کنترل اوضاع را بدست بگیر ♪
  • 14:02 - 14:06
    جورج تسیپین: ما به نیویورک از دید یک مرد عنکبوتی نگاه میکنیم.
  • 14:06 - 14:08
    مرد عنکبوتی محدودیت جاذبه را ندارد.
  • 14:08 - 14:11
    منهتنِ درون نمایش هم از سوی جاذبه محدود نمیشود.
  • 14:11 - 14:15
    پ. پ.: ♪ خودت باش و علیرغم همه اینها بپاخیز. ♪
  • 14:15 - 14:19
    دسته جمعی: ♪ ضربه بزن! منفجر کن! ♪
  • 14:19 - 14:22
    ♪ بکوب! بخراش! ♪
  • 14:22 - 14:24
    دنی ازرالو: حتی نمیخوام فکر کنید که یک طراح رقص وجود دارد.
  • 14:24 - 14:25
    واقعی است، اتفاق میافتد.
  • 14:25 - 14:28
    من ترجیح می دهم که آدمها را در حال حرکت ببینم،
  • 14:28 - 14:30
    و شما چنین حسی خواهید داشت، "وای، اون چی بود؟"
  • 14:30 - 14:43
    (موسیقی)
  • 14:43 - 14:45
    ج. ت. : اگر حرکت کافی به این مجسمه بدم،
  • 14:45 - 14:48
    و بازیگر سرش را تکان بده، حس میکنید که زنده است.
  • 14:48 - 14:51
    این واقعا کتاب مصور زنده است. کتاب مصوری که جان میگیرد.
  • 14:51 - 14:58
    (موسیقی)
  • 14:58 - 14:59
    بونو: آنها اساطیری هستند.
  • 14:59 - 15:03
    این قهرمانان کتابهای مصور، افسانههای مدرن هستند.
  • 15:03 - 15:09
    پ. پ. : ♪ آنها باور میکنند. ♪
  • 15:09 - 15:13
    (جیغ)
  • 15:13 - 15:18
    (موسیقی)
  • 15:30 - 15:33
    (تشویق)
  • 15:33 - 15:37
    ج. ت. : اوه... اون چی بود؟
  • 15:37 - 15:39
    سیرک، هیجان، راک اند رول.
  • 15:39 - 15:42
    ما آن بالا روی صحنه چه غلطی میکنیم؟
  • 15:42 - 15:45
    خب، رسیدیم به آخرین داستان، خیلی زود بگم.
  • 15:45 - 15:48
    بعد از این که در آن روستا بودم، از دریاچه عبور کردم،
  • 15:48 - 15:51
    و دیدم که آتشفشان داشت در سوی دیگر
  • 15:51 - 15:53
    فوران میکرد، گئونونگ باتور،
  • 15:53 - 15:56
    و یک آتشفشان خاموش هم کنار آن آتشفشان فعال بود،
  • 15:56 - 15:58
    فکر نمیکردم که توسط آن آتشفشان بلعیده شوم،
  • 15:58 - 15:59
    و من اینجا هستم.
  • 15:59 - 16:03
    اما بالا رفتن خیلی آسان است، اینطور نیست؟
  • 16:03 - 16:05
    ریشهها را محکم نگه میدارید،
  • 16:05 - 16:08
    پاهایتان را روی صخرههای کوچک میگذارید
  • 16:08 - 16:11
    و بالا میروید، و به آن بالا میرسید،
  • 16:11 - 16:13
    و من همراه دوست خوبی بودم که بازیگر است،
  • 16:13 - 16:15
    و گفتیم، "بزنيم بریم اون بالا.
  • 16:15 - 16:17
    بیا ببینیم آیا میتونیم نزدیک لبه اون
  • 16:17 - 16:19
    آتشفشان فعال بشیم."
  • 16:19 - 16:22
    و ما بالا رفتیم و به نوک آن رسیدیم،
  • 16:22 - 16:24
    و ما روی لبه قرار داریم، روی این پرتگاه،
  • 16:24 - 16:27
    رولند در داخل دود سولفور در سوی دیگر
  • 16:27 - 16:29
    آتشفشان محو میشود،
  • 16:29 - 16:31
    و من آن بالا تنها هستم
  • 16:31 - 16:33
    روی این پرتگاه باورنکردنی.
  • 16:33 - 16:35
    آیا این ترانه را شنیدید؟
  • 16:35 - 16:37
    من لبه پرتگاه ایستادهام و آن پایین در سمت چپم
  • 16:37 - 16:40
    به یک آتشفشان خاموش نگاه میکنم.
  • 16:40 - 16:43
    سمت راستم فقط سنگ نفتزاست. داره به وقوع میپیونده.
  • 16:43 - 16:47
    سارونگ تنم بود و طناب بهم وصل بود. خیلی سالها پیش بود.
  • 16:47 - 16:49
    و بدون كفش کوه نوردى.
  • 16:49 - 16:53
    و او ناپدید شده، این بازیگر کولی فرانسوی دیوانه،
  • 16:53 - 16:56
    در این همه دود، و تشخیص دادم که
  • 16:56 - 17:00
    نمیتوانستم همان راهی را که آمده بودم برگردم. نمیتوانستم.
  • 17:00 - 17:05
    بنابراین دوربینم را دور انداختم و همینطور طنابها را
  • 17:05 - 17:08
    و به خط مستقیم جلوی رویم نگاه کردم،
  • 17:08 - 17:12
    و مثل یک گربه چهار دست و پا شدم،
  • 17:12 - 17:15
    و این خط جلویم را از هر طرف
  • 17:15 - 17:17
    با زانوهایم نگه داشتم،
  • 17:17 - 17:20
    حدود ۳ یا ۱۰ متر بود، یادم نیست.
  • 17:20 - 17:23
    باد به طرز وحشتناكى مىوزيد،
  • 17:23 - 17:26
    و تنها راهى كه مىتوانستم به سوى ديگر برسم اين
  • 17:26 - 17:29
    بود كه به خط مستقيم پيش رويم نگاه كنم.
  • 17:29 - 17:31
    مىدانم همه شما آنجا بودهايد.
  • 17:31 - 17:33
    من الان در مرحله آن امتحان سخت قرار دارم.
  • 17:33 - 17:35
    این محاكمهی من با آتش است.
  • 17:35 - 17:37
    محاكمههاى كمپانى من با آتش است.
  • 17:37 - 17:41
    ما نجات خواهيم يافت چون موضوع آهنگ ما "بپا خيز" است.
  • 17:41 - 17:44
    پسرى كه از آسمان ميفتى، بپا خيز.
  • 17:44 - 17:47
    آنجا درست در كف هر دو دستان ماست،
  • 17:47 - 17:48
    دستان كل كمپانى من.
  • 17:48 - 17:52
    من دستياران زيبايى دارم، و ما به عنوان خلقكنندهها
  • 17:52 - 17:54
    تنها باهم است كه به آنجا مىرسيم.
  • 17:54 - 17:56
    می دانم که این را میفهمید.
  • 17:56 - 17:58
    و شما فقط در حال پيشروى به جلو باقى میمانيد،
  • 17:58 - 18:01
    و سپس شما شاهد اين پديده استثنايى
  • 18:01 - 18:03
    در برابر ديدگانتان خواهيد بود.
  • 18:03 - 18:04
    سپاسگذارم.
  • 18:04 - 18:09
    (تشویق)
Title:
مرد عنکبوتی، شیر شاه و زندگی بر لبه خلاقیت
Speaker:
جولی تایمور
Description:

با نمایش دادن نماهنگهای دیدنی از کارهایی مثل فریدا، طوفان و شیر شاه، جولی تایمور کارگردان از زندگی‌ای می‌گوید که در تئاتر و سینما خلاصه شده است. فیلمبرداری شده درست هنگامی که بحث‌ها بر سر تولید برادویِ او از "مرد عنکبوتی: تاریکی را خاموش کن" در اوج خودش بود، وی به صراحت فشارهای ذاتی در فرایند خلاقیتش را شرح می‌دهد، همانطور که او تلاش دارد هم ماهیت داستان را حفظ کند و هم تصاویر و تجاربی را خلق کند که مثل هیچ چیز دیگری نیست.

more » « less
Video Language:
English
Team:
closed TED
Project:
TEDTalks
Duration:
18:28
  • اگه با توجه به لحن خود سخنران ترجمه‌ی فارسی صورت بگیره به نظرم خیلی بهتره؛ هر چند این ترجمه بسیار زیبا و دلنشینه، ولی شاید با لحن گفتار خود سخنران کمی تفاوت داشته باشه.
    ضمنا بهتره از کیبورد فارسی استفاده بشه و حروفی مثل ک و ی به شکل صحیح فارسی نوشته بشن. :)

Persian subtitles

Revisions