با مادری که آغازگر چالش سطل آب یخ بود، ملاقات کنید
-
0:01 - 0:02خوب، عصر بخیر.
-
0:02 - 0:04چند تا از شما
-
0:04 - 0:07چالش سطل یخ ALS رو قبول کردید ؟
-
0:07 - 0:09(تشویق حاضرین)
-
0:09 - 0:11وووهوووو!
-
0:11 - 0:14باید بگم از ته قلبمون
-
0:14 - 0:17خیلی ازتون متشکریم، خیلی زیاد.
-
0:17 - 0:19آیا می دانید تا به امروز انجمن ALS
-
0:19 - 0:25۱۲۵ میلیون دلار پول جمع کرده؟
-
0:25 - 0:28وووهووو ! (تشویق حاضرین)
-
0:31 - 0:35این من رو به تابستان سال ۲۰۱۱ می بره.
-
0:35 - 0:37خانواده ام، فرزندانم همه بزرگ شده بودند.
-
0:37 - 0:38بچه ها از پیش ما رفته بودند و زندگی خودشون رو تشکیل داده بودند،
-
0:38 - 0:41تصمیم گرفتیم به یک سفر خانوادگی بریم.
-
0:41 - 0:43دخترم جن و دامادم
-
0:43 - 0:45از نیو یورک آمدند.
-
0:45 - 0:46فرزند کوچکم اندرو،
-
0:46 - 0:49از خانه خود از چارلزتون اومد
-
0:49 - 0:51اونجا در بوستون کار می کرد.
-
0:51 - 0:52و پسرم پیت
-
0:52 - 0:55که قبلا در تیم بیس بال دانشگاه بوستون بازی می کرد
-
0:55 - 0:58به صورت حرفه ای در اروپا بیس بال بازی کرده بود،
-
0:58 - 1:03حالا به خانه آمده بود و بیمه گروهی می فروخت، به ما ملحق شد.
-
1:03 - 1:04و یک شب،
-
1:04 - 1:06در حال آبجو نوشیدن با پیت بودم
-
1:06 - 1:08پیت نگاهم کرد و گفت،
-
1:08 - 1:10"میدونی مامان، مطمئن نیستم که
-
1:10 - 1:14علاقه ای به فروختن بیمه گروهی داشته باشم."
-
1:14 - 1:20گفت: "حس می کنم از تمام پتانسیل خودم استفاده نمی کنم."
-
1:20 - 1:23"احساس نمی کنم که این ماموریت من در زندگی باشه."
-
1:23 - 1:27و او گفت "میدونی، راستی مامان،
-
1:27 - 1:30من باید زود از تعطیلات برگردم
-
1:30 - 1:34چون تیمم در لیگ بین شهرها به مرحله حذفی رفته
-
1:34 - 1:39و باید به بوستون برگردم چون نمیخوام تیم رو نا امید کنم.
-
1:39 - 1:42من انقدر عاشق کارم نیستم
-
1:42 - 1:44که عاشق بیس بال هستم."
-
1:44 - 1:47پس پیت رفت و مسافرت خانوادگی رو ترک کرد--
-
1:47 - 1:49قلب یک مادر رو شکست -
-
1:49 - 1:53و او رفت و ما هم چهار روز بعد به دنبال او رفتیم
-
1:53 - 1:56تا بازی حذفی بعدی رو ببینیم.
-
1:56 - 1:59ما در بازی حذفی هستیم، و پیت در نقطه دریافت،
-
1:59 - 2:01و یک توپ با سرعت زیاد یه سمت او میاد،
-
2:01 - 2:03و به مچ دست او برخورد می کنه.
-
2:03 - 2:06آه، پیت.
-
2:06 - 2:08مچش کاملا شل شد، اینجوری
-
2:08 - 2:10و برای شش ماه آینده
-
2:10 - 2:12پیت به خانه خودش در ساووتی برگشت،
-
2:12 - 2:15و کاری که عاشقش نبود رو انجام می داد،
-
2:15 - 2:17و به دکتر مراجعه می کرد
-
2:17 - 2:19تا ببینه مشکل مچ دستش چی بود
-
2:19 - 2:21که هرگز به حالت اول بر نگشت.
-
2:21 - 2:23شش ماه بعد در ماه مارس
-
2:23 - 2:24او به من و همسرم زنگ زد و گفت،
-
2:24 - 2:26"اوه، مامان، بابا، یک دکتری هست
-
2:26 - 2:29که مشکل مچ رو تشخیص داده،
-
2:29 - 2:33شما می خواهید با من به قرار ملاقات دکتر بریم؟"
-
2:33 - 2:35من گفتم: "حتما، ما میایم اونجا."
-
2:35 - 2:38اون صبح، من با پیت و جان
-
2:38 - 2:40بیدار شدیم، لباس پوشیدیم، سوار خودرو شدیم.
-
2:40 - 2:42- سه تا خودرو جدا-
-
2:42 - 2:43چون بعد از قرار ملاقات دکتر
-
2:43 - 2:47که فهمیدیم چه اتفاقی برای مچ او افتاده بود، به سر کار می رفتیم.
-
2:47 - 2:49به مطب دکتر اعصاب رفتیم، نشستیم،
-
2:49 - 2:51چهار دکتر وارد شدند،
-
2:51 - 2:53و پزشک سرپرست نشست.
-
2:53 - 2:56و گفت "خوب، پیت، ما به تمام آزمایش ها نگاه کردیم،
-
2:56 - 2:59و باید بگم که مچت رگ به رگ نشده،
-
2:59 - 3:02نشکسته،
-
3:02 - 3:04هیچ آسیبی به رگ های مچ وارد نشده،
-
3:04 - 3:06هیچ عفونتی در کار نیست،
-
3:06 - 3:09بیماری "لایم" هم نیست.
-
3:09 - 3:13و این حذف کردن عمدی داشت ادامه پیدا می کرد،
-
3:13 - 3:15و من با خودم فکر می کردم،
-
3:15 - 3:18اون با این کار دنبال چیه؟
-
3:18 - 3:20سپس او دست هاش روی زانو هاش گذاشت،
-
3:20 - 3:23او درست به بچه ۲۷ ساله من نگاه کرد و گفت،
-
3:23 - 3:27"نمیدونم چطور به یک ۲۷ ساله این رو بگم:
-
3:27 - 3:30پیت، تو بیماری ALS داری."
-
3:30 - 3:33ALS؟
-
3:33 - 3:37من یک دوست داشتم که پدر ۸۰ ساله اش ALS داشت.
-
3:37 - 3:39من به همسرم نگاه کردم، او به من نگاه کرد،
-
3:39 - 3:42و ما به دکتر نگاه کردیم و گفتیم "ALS ؟
-
3:42 - 3:44خوب، چه معالجه ای؟ انجام میدیم.
-
3:44 - 3:48چه کار باید کنیم؟ بگید انجام بدیم."
-
3:48 - 3:50و او به ما نگاه کرد و گفت "آقا و خانم فریتز،
-
3:50 - 3:52من متاسفم که این رو میگم،
-
3:52 - 3:57هیچ معالجه ای وجود نداره، هیچ علاجی وجود نداره."
-
3:57 - 4:00ما بدترین مجرمها بودیم.
-
4:00 - 4:02ما حتی متوجه نمی شدیم
-
4:02 - 4:04که ۷۵ سال از بیماری "لو گریگ" گذشته بود
-
4:04 - 4:10و هیچ کاری برای پیشرفت در مقابل ALS انجام نشده بود.
-
4:10 - 4:13پس ما همه به خانه رفتیم، و جن و دن
-
4:13 - 4:15از وال استریت با هواپیما به خانه آمدند،
-
4:15 - 4:18اندرو از چارلستون به خانه آمد،
-
4:18 - 4:20و پیت به بریتیش کلمبیا رفت تا
-
4:20 - 4:23دوست دخترش جولی در اون زمان رو به خانه بیاره،
-
4:23 - 4:25و شش ساعت بعد از تشخیص پزشکی،
-
4:25 - 4:28ما کنار هم نشستیم و در حال خوردن یک شام خانوادگی هستیم،
-
4:28 - 4:30و با هم یک گپ کوچکی می زنیم،
-
4:30 - 4:33من حتی آشپزی در اون شب رو یادم نمیاد.
-
4:33 - 4:40اما بعد رهبر ما، پیت، دید ما رو مشخص کرد،
-
4:40 - 4:43و طوری با ما صحبت کرد که انگار ما تیم جدیدش بودیم.
-
4:43 - 4:46گفت:"جای هیچ ناراحتی نخواهد بود، دوستان."
-
4:46 - 4:49ادامه داد: "ما به پشت سر نگاه نمی کنیم،
-
4:49 - 4:51ما رو به جلو نگاه می کنیم.
-
4:51 - 4:57ما چه شانس شگفت انگیزی برای تغییر دنیا داریم.
-
4:57 - 4:59من میخوام چهره این
-
4:59 - 5:02شرایط غیر قابل قبول ALS رو تغییر بدم.
-
5:02 - 5:04ما تغییر بزرگی ایجاد خواهیم کرد،
-
5:04 - 5:08و من میخوام در مقابل آدم های بشر دوستی مثل بیل گیتس قرار بگیرم"
-
5:08 - 5:12و همین کافی بود. ما رهنمود خودمون رو گرفتیم.
-
5:12 - 5:14سپس در روز ها و ماه های بعدی،
-
5:14 - 5:17در یک هفته، برادران و خواهران
-
5:17 - 5:20و فامیلهامون به خانه ما آمدند،
-
5:20 - 5:22که آن ها به این زودی داشتند تیم آموزشی فریت رو می ساختند.
-
5:22 - 5:25عمو دیو، مسئول سایت بود،
-
5:25 - 5:27عمو آرتی، حسابدار بود،
-
5:27 - 5:30عمه دانا، گرافیست بود،
-
5:30 - 5:33و پسر کوچکم، اندرو،
-
5:33 - 5:36از شغلش انصراف داد، آپارتمانش در چارلستون رو ترک کرد
-
5:36 - 5:40و می گفت: "من میخوام از پیت مراقبت کنم و پرستارش باشم"
-
5:40 - 5:43سپس همه آن مردم، هم کلاسی ها، هم تیمی ها،
-
5:43 - 5:45و همکارانی، که در طول تمام زندگی
-
5:45 - 5:48توسط پیت تشویق شده بودند،
-
5:48 - 5:52حلقه های اجتماعی پیت همه شروع به تبادل با یکدیگر کردند،
-
5:52 - 5:56و تیم آموزشی فریت رو ساختند.
-
5:56 - 5:58شش ماه بعد از تشخیص پزشک،
-
5:58 - 6:03پیت در یک نشست تحقیفاتی جایزه ای برای پشتیبانی دریافت کرد.
-
6:03 - 6:06او بلند شد و یک سخنرانی شیوا ارائه کرد،
-
6:06 - 6:09و در انتهای سخنرانی، یک هیئتی وجود داشت،
-
6:09 - 6:11و در این هیئت مدیران بخش دارویی،
-
6:11 - 6:14متخصصین بیوشیمی و پزشکان وجود داشتند
-
6:14 - 6:16و من در آنجا نشستم و دارم به آنها گوش می کنم
-
6:16 - 6:19و بیشتر مطالب تو کله ام فرو نمی رفت.
-
6:19 - 6:22من از تمام کلاس های علمی که میشد، دوری کرده بودم.
-
6:22 - 6:25ولی من این مردم رو تماشا می کردم و به آن ها گوش می دادم،
-
6:25 - 6:27و آنها می گفتند "من این رو انجام میدم ، اون رو انجام میدم."
-
6:27 - 6:31و یک ناآشنایی واقعی بین آنها وجود داشت.
-
6:31 - 6:35سپس در انتهای صحبت هیئت،
-
6:35 - 6:36سوال و جواب داشتند،
-
6:36 - 6:39و ناگهان، دستم بالا رفت،
-
6:39 - 6:40و میکروفن رو گرفتم،
-
6:40 - 6:42و به آن ها نگاه می کنم و می گویم "ممنون ،
-
6:42 - 6:44به خاطر کار کردن در زمینه ALS ازتون تشکر می کنم.
-
6:44 - 6:46این برای ما خیلی اهمیت داره."
-
6:46 - 6:48من گفتم "، ولی باید بهتون بگم،
-
6:48 - 6:50که من دارم اشارات بدن شما رو نگاه می کنم
-
6:50 - 6:52و دارم به چیزی که میگید گوش می کنم،
-
6:52 - 6:57و به نظر نمیاد که همکاری زیادی بین آن ها باشه.
-
6:57 - 7:00و نه فقط آن، پس این جدول
-
7:00 - 7:05اقدامات، پیگیری ها و جوابگویی ها کجاست؟
-
7:05 - 7:09شما چه کار می کنید وقتی که این اتاق رو ترک کردید؟"
-
7:09 - 7:12و بعد من برگشتم
-
7:12 - 7:19و در حدود ۲۰۰ جفت چشم به من خیره شده بود.
-
7:19 - 7:22و این نقطه ای بود که متوجه شدم
-
7:22 - 7:27این چیزی بود که هیچکس نمی خواست راجع به آن حرفی زده بشه.
-
7:27 - 7:30پس ماموریت من شروع شده بود.
-
7:30 - 7:33پس در چند سال بعد،
-
7:33 - 7:36پیت- ما پستی ها و بلندی هایی داشتیم
-
7:36 - 7:38پیت در حال مصرف داروی مهربانی بود،
-
7:38 - 7:41آن امید در یک شیشه برای کل انجمن ALS بود.
-
7:41 - 7:43آن در فاز سوم اجرا بود.
-
7:43 - 7:48شش ماه بعد، اطلاعات برگشت؛ بدون تاثیر.
-
7:48 - 7:50ما قرار بود تداوی در خارج داشته باشیم،
-
7:50 - 7:53ولی این شانس از ما گرفته شد.
-
7:53 - 7:54پس برای دو سال بعد،
-
7:54 - 7:59ما فقط شاهد دور شدن پسرم از بودیم،
-
7:59 - 8:02کم کم، هر روز.
-
8:02 - 8:05دو سال و نیم پیش،
-
8:05 - 8:08پیت در حال دویدن در زمین بیس بال بود.
-
8:08 - 8:12امروز، پیت کاملا فلج است.
-
8:12 - 8:14دیگر گردنش را نمی تواند بالا نگه دارد.
-
8:14 - 8:17او به یک صندلی چرخ دار برقی محدود شده.
-
8:17 - 8:19او دیگر نه می تواند ببلعد یا چیزی بخورد.
-
8:19 - 8:21او یک لوله تغذیه کننده دارد.
-
8:21 - 8:24او نمی تواند صحبت کند.
-
8:25 - 8:29او با تکنولوژی خیره شدن چشم و
-
8:29 - 8:31یک دستگاه سخنگو حرف می زند،
-
8:31 - 8:32و ما به ریه های او نگاه می کنیم،
-
8:32 - 8:35چون بالاخره دیافراگم او از کار خواهد افتاد
-
8:35 - 8:40و باید تصمیم گرفته شود که دستگاه تنفسی به او متصل شود یا نه.
-
8:40 - 8:50ALS تمام قسمت های فیزیکی را از انسان می دزدد ولی مغز سالم می ماند.
-
8:50 - 8:54خوب ۴ جولای ۲۰۱۴ ،
-
8:54 - 8:58در هفتاد و پنجمین سال سخنرانی الهام بخش "لو گریگ"
-
9:01 - 9:04و MLB.com از پیت خواست تا یک مقاله در بلیچر ریپورت بنویسه.
-
9:04 - 9:11و خیلی قابل توجه بود، چون پیت با استفاده از تکنولوژی خیره شدن چشمش آن را نوشت.
-
9:11 - 9:18بیست روز بعد، یخ ها شروع به ریختن کرد.
-
9:18 - 9:22در ۲۷ جولای، هم اتاقی پیت در نیویورک
-
9:22 - 9:25در حالی که لباسی با جمله Quinn For The Win به تن داشت،
-
9:25 - 9:29"در اشاره به پت کویین، یک بیمار شناخته شده ALS در نیو یورک"
-
9:29 - 9:31و شلوارک پوشیده، گفت:
-
9:31 - 9:35"من میخوام چالش سطل یخ ALS رو قبول کنم."
-
9:35 - 9:38یخ رو بلند کرد، اون رو روی سرش قرار داد.
-
9:38 - 9:42"و من دعوت می کنم ..." و او آن را به بوستون فرستاد.
-
9:42 - 9:46و این در روز ۲۷ جولای بود.
-
9:46 - 9:48در چند روز بعد، خبر خوان ما
-
9:48 - 9:51پر از خانواده و دوستان بود.
-
9:51 - 9:53اگر به عقب نرفته اید، خوبی فیسبوک این هست که
-
9:53 - 9:56تاریخ ها رو دارید، میتونید به عقب برگردید.
-
9:56 - 10:00حتما باید ماجرای انسانی مری خونی عمو آرتی رو ببینید
-
10:00 - 10:03باور کنید، یکی از بهترین هاست،
-
10:03 - 10:06و احتمالا این در روز دوم بود.
-
10:06 - 10:10تقریبا در روز چهارم، عمو دیو، مسئول سایت،
-
10:10 - 10:12که در فیسبوک نیست،
-
10:12 - 10:14به من پیام فرستاد "نانسی،
-
10:14 - 10:17چه خبره؟"
-
10:17 - 10:21هر بار که سایت پیت بازدید میشه،عمو دیو
-
10:21 - 10:24پیغامی می گیره، تلفنش در حال منفجر شدن بود.
-
10:24 - 10:26پس ما همه نشستیم و متوجه شدیم،
-
10:26 - 10:30پول داره وارد حساب میشه، چقدر عالی.
-
10:30 - 10:32خوب ما میدونستیم که آگاهی به سرمایه منجر میشه،
-
10:32 - 10:35ولی نمیدونستیم که که چند روز طول میکشه.
-
10:35 - 10:40ما دور هم جمع شدیم، بهترینهای غیرانتفاعی رو روی سایت پیت قرار دادیم
-
10:40 - 10:43و رفتیم پی کارمون.
-
10:43 - 10:46هفته اول، رسانه های بوستون.
-
10:46 - 10:48هفته دوم، رسانه ملی.
-
10:48 - 10:51در طول هفته دوم بود که همسایه کناری ما
-
10:51 - 10:53درب را باز کرد و یک پیتزا پرتاب کرد
-
10:53 - 10:55روی زمین آشپزخانه و گفت
-
10:55 - 10:58"فکر کنم مردم اینجا به غذا نیاز دارن."
-
10:58 - 11:01(خنده حاضرین)
-
11:01 - 11:05هفته سوم ، ستارها-- برنامه سرگرمی امشب،
-
11:05 - 11:07با هالیوود.
-
11:07 - 11:13هفته چهارم، جهانی - بی بی سی، رادیو ایرلندی.
-
11:13 - 11:16کسی فیلم "گمشده در ترجمه" رو دیده ؟
-
11:16 - 11:18همسر من برنامه ژاپنی اجرا می کرد.
-
11:18 - 11:20جالب بود.
-
11:20 - 11:22(خنده حاضرین)
-
11:22 - 11:27و اون ویدیوها ، مال آدمهای مشهور.
-
11:27 - 11:32ویدیو یخچال طبیعی پل بیسون، عالیست.
-
11:32 - 11:35"رهایی راهبه های دوبلین" چطور ؟
-
11:35 - 11:36کسی اون رو دیده؟
-
11:36 - 11:39اون واقعا معرکه است.
-
11:39 - 11:41جاستین تیم برلیک.
-
11:41 - 11:45این موقعی است که فهمیدیم، لیستی از ستاره های مهم بود.
-
11:45 - 11:48من بر می گردم به پیامها، و می بینم
-
11:48 - 11:53دینگ دینگ، خواهرم به من پیام داده بود.
-
11:53 - 11:56آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان.
-
11:56 - 11:58شگفت انگیزه.
-
11:58 - 12:00و بیمارهای مبتلا به ALS،
-
12:00 - 12:03میدونید کدوم ها مورد علاقه اونها و خانوادشون هستند؟
-
12:03 - 12:05همه اونها
-
12:05 - 12:10چون این بیماری"نادر" سوء تفاهم شده و با سرمایه کم هست.
-
12:10 - 12:16آن ها فقط نشستند و دیدند همه می گفتند: "ALS, ALS "
-
12:16 - 12:20باور نکردنی بود.
-
12:20 - 12:22و آن انکار کننده ها،
-
12:22 - 12:24میخواین راجع به آمارها صحبت کنیم، اجازه هست؟
-
12:24 - 12:27خوب، انجمن ALS
-
12:27 - 12:31اون ها فکر می کنند تا آخر سال ۱۶۰ میلیون دلار پول جمع میشه.
-
12:31 - 12:34ALS TDI درکمبریج ،
-
12:34 - 12:36آن ها ۳ میلیون دلار پول جمع کردند.
-
12:36 - 12:37خوب، حدس بزنید!
-
12:37 - 12:40برای یک دارو که ان را گسترش می دادند، یک آزمایش کلینیکی داشتند
-
12:40 - 12:44یک مسیر ۳ ساله برای جمع آوری سرمایه بود.
-
12:44 - 12:45دو ماه.
-
12:45 - 12:47اون در دو ماه به بیرون میاد.
-
12:47 - 12:51(تشویق حاضرین)
-
12:54 - 12:59و یوتیوب گزارش کرده
-
12:59 - 13:06بیش از ۱۵۰ کشور ویدیو چالش سطل یخ برای ALS ارسال کرده اند.
-
13:06 - 13:12و فیسبوک، ۲/۵ میلیون ویدیو
-
13:12 - 13:16و من این سرخوشی رو داشتم
-
13:16 - 13:18که هفته گدشته فضای فیسبوک رو ببینم،
-
13:18 - 13:21و به اونها گفتم، "میدونم خانه من چه وضعی داشت.
-
13:21 - 13:24نمیتونم تصور کنم اینجا چطور بود."
-
13:24 - 13:28تمام چیزی که او گفت "متحیر کننده" بود.
-
13:28 - 13:33و ویدیو مورد علاقه خانواده ما؟
-
13:33 - 13:37بیل گیتس.
-
13:37 - 13:40چون شبی که بیماری پیت تشخیص داده شد،
-
13:40 - 13:47او به ما گفت میخواد ALS رو نزد افراد بشر دوستی مثل بیل گیتس ببره.
-
13:47 - 13:49و او این کار رو کرد.
-
13:49 - 13:51هدف اول، انجام شد.
-
13:51 - 13:53حالا به سمت درمان و علاج.
-
13:53 - 13:59(تشویق حاضرین)
-
14:03 - 14:06خوب، بعد از این همه یخ،
-
14:06 - 14:08ما میدونیم که چیزی بیشتر از این بود
-
14:08 - 14:11که فقط سطل آب یخ روی سرتون بریزید،
-
14:11 - 14:12و قبل از رفتنم میخوام چند موردی رو براتون
-
14:12 - 14:15بگم که دوست دارم بخاطر بسپرید.
-
14:15 - 14:17اولین چیز این که،
-
14:17 - 14:19هر صبحی که بیدار می شوید،
-
14:19 - 14:22می توانید انتخاب کنید روز خودتون رو مثبت بگذرونید.
-
14:24 - 14:27آیا شما منو سرزنش می کردید
-
14:27 - 14:29اگر من در یک حالت جنینی بودم
-
14:29 - 14:32و ملحفه رو هر روز روی سرم می کشیدم؟
-
14:32 - 14:34نه، فکر نمی کنم که کسی من رو سرزنش می کرد،
-
14:34 - 14:37ولی پیت به ما الهام بخشیده که بیدار شویم
-
14:37 - 14:40هر صبح و مثبت و فعال باشیم.
-
14:40 - 14:43من واقعا مجبور بودم جلسه های پشتیبانی رو ترک کنم،
-
14:43 - 14:46چون همه اونجا می گفتند که
-
14:46 - 14:48با افشانه کردن مواد شیمیایی روی چمن هاشون،
-
14:48 - 14:49مبتلا به ALS شده بودند،
-
14:49 - 14:51و من فکر می کردم "بعید می دونم"
-
14:51 - 14:55ولی باید از این منفی بودن فاصله می گرفتم.
-
14:55 - 14:58چیز دومی که میخوام براتون بگم،
-
14:58 - 15:01این هست که فرد در وسط چالش
-
15:01 - 15:04باید تمایل داشته باشه تا سر سختی فکری رو داشته باشه
-
15:04 - 15:08که خودش رو در اون شرایط قرار بده.
-
15:08 - 15:10پیت هنوز به بازیهای بیس بال میره
-
15:10 - 15:13و هنوز با هم تیمی های خودش روی صندلی می نشینه
-
15:13 - 15:16و سرم خودش رو از میله ها
-
15:16 - 15:18آویزان می کنه.
-
15:18 - 15:19و بچه ها رو خواهید دید که اون بالا هستند و این کار رو می کنند.
-
15:19 - 15:21" پیت، خوبه ؟" "آره"
-
15:21 - 15:24و بعد اون رو درست روی شکم او قرار میدن.
-
15:24 - 15:28چون میخواست اونها ببینن حقیقت این چیه،
-
15:28 - 15:31و اینکه هرگز نمیخواد تسلیم شه.
-
15:31 - 15:33و چیز سومی که میخوام براتون بگم:
-
15:33 - 15:37اگر هر وقت به شرایطی برخورد کردین
-
15:37 - 15:40که اون رو خیلی غیر قابل قبول می بینید،
-
15:40 - 15:44میخوام که تا جایی که میتونید درباره اش تعمق کنید
-
15:44 - 15:46و بهترین چیزی که میشه از توش در آورد رو پیدا کرده
-
15:46 - 15:49و دنبالش برید.
-
15:49 - 15:54(تشویق حاضرین)
-
16:23 - 16:25ممنون.
-
16:25 - 16:29(تشویق حاضرین)
-
16:29 - 16:30میدونم که دارم زیاده روی می کنم،
-
16:30 - 16:32ولی باید شما رو با این ترک کنم:
-
16:32 - 16:35هدیه ای که پسرم به من داده.
-
16:35 - 16:38من ۲۹ سال
-
16:38 - 16:42افتخار این رو داشته ام که
-
16:42 - 16:44مادر پیت فریتز باشم.
-
16:44 - 16:49پیت فریتز کل زندگی اش الهام بخشیده و راهنمایی کرده
-
16:49 - 16:51او مهربانی رو به بیرون داده،
-
16:51 - 16:55و همه آن مهربانی به او برگشته
-
16:55 - 17:01او حالا روی زمین راه میره و میدونه چرا اینجاست
-
17:01 - 17:04چه هدیه ای.
-
17:04 - 17:07چیز دومی که پسرم به من داده
-
17:07 - 17:10این هست که او ماموریتی در زندگی رو بهم داده.
-
17:10 - 17:12حالا میدونم چرا اینجا هستم.
-
17:12 - 17:15من پسرم رو نجات خواهم داد،
-
17:15 - 17:18و اگر این اتفاق در موقع معین برای او نیفته،
-
17:18 - 17:20من کار خواهم کرد تا هیچ مادری
-
17:20 - 17:24مجبور نباشد تا در شرایطی که من داشتم، قرار بگیره.
-
17:24 - 17:27و سومین مورد که آخرین است و در عین حال مهم
-
17:27 - 17:30هدیه ای که پسرم بهم داده،
-
17:30 - 17:32به عنوان یک علامت تعجب
-
17:32 - 17:33به ماه معجزه آسای
-
17:33 - 17:37آگوست ۲۰۱۴ .
-
17:37 - 17:43همان دوست دختری که او در شب تشخیص بیماری به دنبالش رفت، در زندگیش هست،
-
17:43 - 17:52و پیت و جولی نوه ام لوسی فیتزجرالد فریتز رو به من دادند.
-
17:52 - 17:57لوسی فیتزجرالد فریتز دو هفته زود به دنیا اومد
-
17:57 - 17:59به عنوان علامت تعجب
-
17:59 - 18:03در روز ۳۱ آگوست ۲۰۱۴.
-
18:03 - 18:05و همچنین-
-
18:05 - 18:14(تشویق حاضرین)--
-
18:14 - 18:18و اجازه بدید شما رو با کلمات الهام بخش پیت ترک کنم،
-
18:18 - 18:25که او برای همکلاسیها، همکاران و هم تیمی ها استفاده می کرد.
-
18:25 - 18:28عاشق باشید.
-
18:28 - 18:31اصالت داشته باشید.
-
18:31 - 18:34سخت کوش باشید.
-
18:34 - 18:38و فراموش نکنید که عالی باشید.
-
18:38 - 18:40ممنون (تشویق حاضرین)
- Title:
- با مادری که آغازگر چالش سطل آب یخ بود، ملاقات کنید
- Speaker:
- نانسی فریتز
- Description:
-
وقتی مچ دست پیت بیست و هفت ساله در یک بازی بیس بال آسیب می بیند، با تشخیص غیر منتظره روبرو شد: استخوانی نشکسته بود، ALS داشت. که با نام دیگر "لو گریک" شناخته می شود، ALS باعث فلج شدن و مرگ می شود - و علاج دارد. و پیت آن را فرصتی یافت برای ایجاد آگاهی درباره این بیماری. در صبحتی جسورانه، مادر او، نانسی فریتز داستان چگونگی ایجاد چالش سطل یخ ALS و لذت بردن از دیدن همه ویدیوها، از بیل گیتس گرفته تا جاستین تیمبرلیک را می گوید. اگر شما چالش را قبول کردید، لطفا قدم بعدی را بردارید: این ویدیو را مانند ویدیو چالش خود به اشتراک بگذارید.
- Video Language:
- English
- Team:
- closed TED
- Project:
- TEDTalks
- Duration:
- 18:53
b a approved Persian subtitles for Meet the mom who started the Ice Bucket Challenge | ||
b a edited Persian subtitles for Meet the mom who started the Ice Bucket Challenge | ||
b a edited Persian subtitles for Meet the mom who started the Ice Bucket Challenge | ||
b a edited Persian subtitles for Meet the mom who started the Ice Bucket Challenge | ||
Leila Ataei edited Persian subtitles for Meet the mom who started the Ice Bucket Challenge | ||
Leila Ataei edited Persian subtitles for Meet the mom who started the Ice Bucket Challenge | ||
Leila Ataei accepted Persian subtitles for Meet the mom who started the Ice Bucket Challenge | ||
Leila Ataei edited Persian subtitles for Meet the mom who started the Ice Bucket Challenge |