Return to Video

تاریخچه ۳۰ سال آینده

  • 0:01 - 0:03
    (ویدئو) نیکلاس نگروپونته:
    ممکنه از صفحه ویدئویی استفاده کنیم،
  • 0:03 - 0:05
    که در حالت پخشه؟
  • 0:05 - 0:10
    واقعاً برام جالبه چطور آدم و کامپیوتر رو کنار هم میذاری.
  • 0:10 - 0:13
    در آینده تلویزیون یا یه چیزی شبیه اون
  • 0:13 - 0:16
    به عنوان کتاب الکترونیک به کار میره.
  • 0:16 - 0:18
    (موسیقی، مکالمه نامفهوم)
  • 0:18 - 0:26
    نمایشگرهای لمسی- حساس بسیار جالب
  • 0:33 - 0:40
    پیشرفته و با فناوری بالا
    که مجبور نیستید برای استفاده کردن ازشون انگشتاتون رو بلند کنید.
  • 0:40 - 0:45
    یه راه دیگه برای ارتباط رایانه
  • 0:45 - 0:46
    با انسان پوشش هست، پوشش بدن.
  • 0:46 - 0:49
    ناگهان در ۱۱ سپتامبر،
  • 0:57 - 0:59
    جهان بزرگتر شد.
  • 0:59 - 1:01
    نیکلاس: متشکرم. (تشویق حاضرین)
  • 1:01 - 1:04
    متشکرم.
  • 1:04 - 1:06
    وقتی این کار رو از من خواستن،
  • 1:06 - 1:08
    ازم خواستن هر ۱۴ سخنرانی خودم رو
  • 1:08 - 1:13
    برای TED مرور کنم،
  • 1:13 - 1:14
    به ترتیب زمانی.
  • 1:14 - 1:16
    اولین سخنرانی حدود دو ساعت بود.
  • 1:16 - 1:18
    دومی یک ساعت،
  • 1:18 - 1:20
    و بقیه نیم ساعت شدن،
  • 1:20 - 1:21
    و تنها چیزی که متوجه شدم این بود که کچلی ام بیشتر می شد.
  • 1:21 - 1:25
    (خنده حاضرین)
  • 1:25 - 1:27
    تصور کنید، شاهد گذشت ۳۰ سال از زندگی تون باشید،
  • 1:27 - 1:31
    دست کم میشه گفت،
  • 1:31 - 1:35
    برای من، تجربه تکان دهنده ای بود.
  • 1:35 - 1:39
    کاری که الان میخوام بکنم اینه
  • 1:39 - 1:41
    اینه که به شما بگم
  • 1:41 - 1:42
    طی ۳۰ سال چه اتفاقی افتاده،
  • 1:42 - 1:44
    و بعد یه پیش بینی کنم،
  • 1:44 - 1:46
    و بعد کمی درباره این میگم
  • 1:46 - 1:48
    که کار بعدیم چیه.
  • 1:48 - 1:51
    و یه اسلاید نشون میدم
  • 1:51 - 1:54
    از موقعی که اولین TED در زندگیم اتفاق افتاد.
  • 1:54 - 1:58
    و این خیلی مهمه
  • 1:58 - 2:00
    چون قبلش ۱۵ سال تحقیق انجام داده بودم،
  • 2:00 - 2:04
    پس پشتوانه ای داشتم و برام آسون بود.
  • 2:04 - 2:07
    نه اینکه احساس کنم فیدل کاسترو هستم
  • 2:07 - 2:08
    و میتونم دو ساعت حرف بزنم،
  • 2:08 - 2:10
    یا باکی فولر (معمار آمریکایی، مخترع گنبد ژئودزیک).
  • 2:10 - 2:11
    ۱۵ سال سابقه داشتم،
  • 2:11 - 2:13
    و پروژه "مدیا لب" داشت شروع می شد.
  • 2:13 - 2:16
    به همین خاطر آسون بود.
  • 2:16 - 2:18
    ولی بعضی چیزها
  • 2:18 - 2:20
    مربوط به اون زمان هست
  • 2:20 - 2:22
    و مربوط به اتفاقاتی که افتاد
  • 2:22 - 2:24
    که خیلی مهم هستند.
  • 2:24 - 2:26
    یکی اینه که
  • 2:26 - 2:28
    اون دوره زمانی بود که رایانه
  • 2:28 - 2:31
    هنوز برای مردم نبود.
  • 2:31 - 2:34
    و چیز دیگه ای که
  • 2:34 - 2:37
    تقریباً همون زمان اتفاق افتاد این بود که
  • 2:37 - 2:40
    ما جوجه دانشمند رایانه به حساب می اومدیم.
  • 2:40 - 2:44
    جنس اصل به حساب نمی اومدیم.
  • 2:44 - 2:45
    بنابراین چیزی که الان میخوام
    با نگاه به گذشته به شما نشون بدم،
  • 2:45 - 2:49
    خیلی جالب تر و دلپذیرتر
  • 2:49 - 2:52
    از چیزیه که اون موقع بود.
  • 2:52 - 2:54
    میخوام اون سالها رو براتون توصیف کنم
  • 2:54 - 2:56
    و حتی برمیگردم
  • 2:56 - 2:58
    به بعضی از اولین کارهای خودم،
  • 2:58 - 3:00
    و این از اون نوع کارهایی بود که در دهه ۶۰ انجام میدادم:
  • 3:00 - 3:03
    یه کار واقعاً دستی،
  • 3:03 - 3:05
    که چون معماری میخوندم به شدت
  • 3:05 - 3:08
    تحت تأثیر موشه سفدی ( معمار کانادایی- اسرائیلی و
    طراح مجتمع مسکونی هبیتت در مونترال) بودم،
  • 3:08 - 3:10
    و میتونین ببینین که حتی چیزهای رُبات واری می ساختیم
  • 3:10 - 3:13
    که سازه هایی شبیه به هبیتت را بسازند
  • 3:13 - 3:16
    و این برای من
  • 3:16 - 3:17
    هنوز به معنی مدیا لب نبود،
  • 3:17 - 3:19
    ولی شروع چیزی بود که بهش میگم
  • 3:19 - 3:22
    پردازش حسی،
  • 3:22 - 3:23
    و انگشتها رو انتخاب کردم
  • 3:23 - 3:25
    شاید به این خاطر که همه فکر میکردن مضحکه.
  • 3:25 - 3:30
    مقاله هایی چاپ شد
  • 3:30 - 3:32
    درباره اینکه استفاده از انگشت
    چقدر احمقانه ست.
  • 3:32 - 3:36
    سه تا علت داشت: اول اینکه قدرت تفکیک اونها پایینه.
  • 3:36 - 3:39
    دیگه اینکه دست جلوی
  • 3:39 - 3:41
    دیدن ما رو میگیره.
  • 3:41 - 3:42
    و سوم و مهمتر از همه اینکه،
  • 3:42 - 3:44
    انگشتها صفحه رو کثیف می کنن،
  • 3:44 - 3:48
    و به همین دلیل هرگز
  • 3:48 - 3:50
    نمیخوایم ازشون استفاده کنیم.
  • 3:50 - 3:52
    وسیله ای که در دهه ۷۰ ساختیم این بود،
  • 3:52 - 3:55
    که هرگز انتخاب نشد..
  • 3:55 - 3:57
    این وسیله نه تنها حساس به لمس،
  • 3:57 - 3:58
    بلکه حساس به فشاره.
  • 3:58 - 4:00
    (ویدئو) صدا: یه دایره زرد بذار اونجا.
  • 4:00 - 4:02
    نیکلاس: کار بعدی، باز هم قبل از TED 1 --
  • 4:02 - 4:06
    (ویدئو) صدا: به سمت غرب خال خشت برو.
  • 4:06 - 4:08
    اونجا یه دایره سبز بکش.
  • 4:08 - 4:12
    مرد: آخ، گندش بزنن.
  • 4:12 - 4:14
    نیکلاس: -- یه جور تماس همزمان بود،
  • 4:14 - 4:17
    یعنی می تونستی همزمان حرف بزنی و اشاره کنی
  • 4:17 - 4:19
    و اگه میخواستی
  • 4:19 - 4:22
    چند تا کانال داشتی.
  • 4:22 - 4:24
    واقعه فرودگاه انتیبی (اوگاندا) اتفاق افتاد،
  • 4:24 - 4:26
    در سال ۱۹۷۶ هواپیمای فرانسوی ربوده شد،
  • 4:26 - 4:30
    و به انتیبی برده شد،
  • 4:30 - 4:31
    و عملیات نجات اسرائیلی ها علاوه بر اینکه خارق العاده بود،
  • 4:31 - 4:36
    بخشی حاصل تمرین
  • 4:36 - 4:38
    روی مدل فرودگاه بود
  • 4:38 - 4:41
    چون اونها یه فرودگاه ساختن،
  • 4:41 - 4:42
    اونها مدل فرودگاه رو توی بیابون درست کردن،
  • 4:42 - 4:43
    و وقتی وارد انتیبی شدن،
  • 4:43 - 4:45
    میدونستن کجا برن چون در واقع قبلاً اونجا بودن.
  • 4:45 - 4:48
    دولت ایالات متحده در سال ۷۶ از بعضی از ما پرسید
  • 4:48 - 4:51
    می تونیم واقعه رو با رایانه بازسازی کنیم،
  • 4:51 - 4:54
    و البته یکی مثل خودم گفت بله.
  • 4:54 - 4:56
    بلافاصله، یه قرارداد می بندن،
  • 4:56 - 4:58
    وزارت دفاع،
  • 4:58 - 5:00
    و ما این کامیون و این دکل رو درست کردیم.
  • 5:00 - 5:02
    یه جور شبیه سازی انجام دادیم،
  • 5:02 - 5:05
    چون صفحه ویدئویی دارین،
  • 5:05 - 5:07
    و باز هم سال ۷۶ بود.
  • 5:07 - 5:09
    و بعد سالها میگذره،
  • 5:09 - 5:12
    شما این کامیون رو داری،
  • 5:12 - 5:13
    و گوگل مپ رو داری.
  • 5:13 - 5:16
    هنوز مردم،
  • 5:16 - 5:18
    اون رو به عنوان علم رایانه ی جدی قبول ندارن،
  • 5:18 - 5:22
    و مردی به نام جری واینر بود،
  • 5:22 - 5:24
    که تصادفاً رئدس ام آی تی بود،
  • 5:24 - 5:26
    و به نظرش اون، علم رایانه بود.
  • 5:26 - 5:29
    و یکی از کلیدهای شروع
  • 5:29 - 5:31
    هر چیز در زندگی اینه که:
  • 5:31 - 5:35
    مطمئن باش رئیست بخشی از اونه.
  • 5:35 - 5:38
    به همین خاطر در مدیا لب،
  • 5:38 - 5:41
    مثل این بود که در صندلی جلو، یه گوریل نشسته باشه.
  • 5:41 - 5:44
    اگه به خاطر سرعت غیرمجاز جاوتو میگرفتن
  • 5:44 - 5:46
    و افسر به پنجره نگاه میکرد
  • 5:46 - 5:49
    و میدید توی صندلی مسافر کی نشسته،
  • 5:49 - 5:51
    می گفت، "اوه، بفرمایید آقا."
  • 5:51 - 5:52
    و این بود که تونستیم،
  • 5:52 - 5:54
    و این وسیله ی، داخل پرانتز، واقعاً خوبیه.
  • 5:54 - 5:58
    این یه عکس سه بعدی از جری واینره
  • 5:58 - 6:01
    که تنها چیزی که توی عکس عوض میشه
  • 6:01 - 6:03
    لب ها هستن.
  • 6:03 - 6:05
    وقتی اون قطعه کوچیک
  • 6:05 - 6:08
    عکس سه بعدی رو تکون میدادین،
  • 6:08 - 6:11
    مثل اینه که همزمان با لب ها
  • 6:11 - 6:13
    با پهنای باند صفر نوسان می کنه.
  • 6:13 - 6:15
    این یه سیستم تله کنفرانس با پهنای باند صفر
  • 6:15 - 6:18
    در اون موقع بود.
  • 6:18 - 6:20
    این متعلق به مدیا لب بود--
  • 6:20 - 6:24
    این چیزی بود که می گفتیم میخوایم انجام بدیم،
  • 6:24 - 6:25
    که دنیای رایانه ها، انتشارات،
  • 6:25 - 6:28
    و غیره کنار هم جمع میشدن.
  • 6:28 - 6:31
    دوباره، همه قبول نداشتن،
  • 6:31 - 6:33
    ولی بیشتر اعضای TED در روزهای اول قبول داشتن.
  • 6:33 - 6:38
    و ای جایی بود که واقعاً میخواستیم بریم.
  • 6:38 - 6:39
    و این بود که مدیا لب به وجود اومد.
  • 6:39 - 6:41
    یه چیز در مورد پیری
  • 6:41 - 6:43
    اینه که با اطمینان بالا میتونم بگم
  • 6:43 - 6:47
    قبلاً در آینده بودم.
  • 6:47 - 6:51
    در واقع چندین بار اونجا بودم.
  • 6:51 - 6:54
    و علت اینکه اینو میگم،
  • 6:54 - 6:57
    چند بار تو زندگیم اینو گفتم،
  • 6:57 - 6:58
    "اوه، در عرض ۱۰ سال، این اتفاق می افته،"
  • 6:58 - 7:01
    و بعد ۱۰ سال میگذره.
  • 7:01 - 7:03
    و شما میگی، "اوه، پنج سال دیگه اتفاق میافته."
  • 7:03 - 7:05
    و بعد ۵ سال میگذره.
  • 7:05 - 7:06
    من میگم مثل اینه که احساس کنم
  • 7:06 - 7:08
    قبلاً چند بار اونجا بودم،
  • 7:08 - 7:12
    و یکی از چیزهایی که خیلی گفته شده
  • 7:12 - 7:14
    که من همیشه گفتم
  • 7:14 - 7:18
    اینه که پردازش مربوط به رایانه نیست،
  • 7:18 - 7:19
    و این کشش کافی نداره،
  • 7:19 - 7:21
    و در نتیجه شروع شد.
  • 7:21 - 7:25
    شروع شد چون مردم فهمیدن
  • 7:25 - 7:26
    که رسانه پیام نیست.
  • 7:26 - 7:30
    و علت ان که این ماشین رو
  • 7:30 - 7:33
    در یه اسلاید تقریباً زشت نشون میدم
  • 7:33 - 7:36
    اینه که دوباره این داستان رو به شما بگم
  • 7:36 - 7:38
    که تقریباً خلاصه زندگی منه.
  • 7:38 - 7:41
    این یکی از دانشجوهای منه
  • 7:41 - 7:44
    که موضوع تز دکتراش "راننده صندلی عقب" بود
  • 7:44 - 7:46
    اون موقع جی پی اس تازه اومده بود،
  • 7:46 - 7:49
    ماشین میدونست کجاست،
  • 7:49 - 7:51
    و میتونست به راننده فرمان صوتی بده
  • 7:51 - 7:53
    که کِی به راست بپیچه، کِی به چپ بپیچه و غیره.
  • 7:53 - 7:55
    معلوم میشه، چیزهای زیادی
  • 7:55 - 7:58
    در این فرمانها هست که به اون دوره برمیگرده
  • 7:58 - 8:00
    و کاملاً چالش برانگیزه،
  • 8:00 - 8:03
    مثلاً اینکه راست بعدی یعنی چی؟
  • 8:03 - 8:04
    خوب، فرض کنید از یه خیابون میاین،
  • 8:04 - 8:07
    راست بعدی احتمالاً بعدیه (این نیست)،
  • 8:07 - 8:09
    و موضوعات زیادی هست،
  • 8:09 - 8:11
    و دانشجوی من تز جالبی داشت،
  • 8:11 - 8:13
    و اداره ثبت امتیاز ام آی تی گفت "امتیازشو ثبت نکنین،
  • 8:13 - 8:15
    هرگز قبول نمیشه.
  • 8:15 - 8:20
    مسئولیت قانونی بالایی داره.
  • 8:20 - 8:22
    مشکل بیمه داره.
  • 8:22 - 8:24
    ثبتش نکنین."
  • 8:24 - 8:25
    پس ما هم ثبتش نکردیم،
  • 8:25 - 8:27
    ولی نشون میده مردم چه جوری، باز هم بعضی وقتها،
  • 8:27 - 8:28
    واقعاً به چیزی که داره اتفاق میافته نگاه نمی کنن.
  • 8:28 - 8:32
    بعضی کارها، سعی می کنم اینها رو سریع ازش رد بشم،
  • 8:32 - 8:36
    یه عالمه کار حسی.
  • 8:36 - 8:39
    شاید یو-یو مای جوان (نوازنده ویولنسل آمریکایی- چینی) رو بشناسین
  • 8:39 - 8:40
    که بدنشو موقع نواختن می کشه
  • 8:40 - 8:43
    ویولنسل یا هیپرسلو.
  • 8:43 - 8:47
    این افراد در واقع اون موقع همینطور راه می رفتن.
  • 8:47 - 8:49
    الان کمی محتاطانه تر
  • 8:49 - 8:53
    و عادی تر شده.
  • 8:53 - 8:56
    و دست کم سه قهرمان هست
  • 8:56 - 8:58
    که میخوام سریعاً اشاره کنم.
  • 8:58 - 9:00
    ماروین مینسکی (دانشمند آمریکایی حوزهٔ علوم شناخت)، که چیزهای زیادی
  • 9:00 - 9:01
    درباره عقل سلیم ازش یاد گرفتم،
  • 9:01 - 9:04
    و اشاره مختصری به موریل کوپر
    (طراح آمریکایی و یکی از مؤسسین مدیا لب) می کنم،
  • 9:04 - 9:05
    که برای ریکی ورمن
    (معمار و گرافیست آمریکایی و یکی از مؤسسین TED)
  • 9:05 - 9:09
    و برای TED خیلی مهم بود، و در واقع وقتی روی صحنه می رفت،
  • 9:09 - 9:11
    می گفت، اولین چیزی که می گفت این بود که،
  • 9:11 - 9:15
    "من ریکی رو به نیکی معرفی کردم."
  • 9:15 - 9:17
    و کسی منو نیکی صدا نمیزنه
  • 9:17 - 9:19
    و کسی ریچارد رو ریکی صدا نمیزنه،
  • 9:19 - 9:21
    پس کسی نمیدونه اون درباره کیا حرف میزنه.
  • 9:21 - 9:22
    و بعد، البته، سیمور پاپرت
    (ریاضیدان آمریکایی و از پیشگامان هوش مصنوعی)
  • 9:22 - 9:26
    که همون کسیه که گفت،
  • 9:26 - 9:28
    "نمیتونین درباره تفکر فکر کنین
  • 9:28 - 9:30
    مگه اینکه درباره تفکر درباره چیزی فکر کنین."
  • 9:30 - 9:31
    و این در واقع-- میتونین بعداً درباره ش فکر کنین
  • 9:31 - 9:34
    یه اظهار نظر کاملاً عمیقه.
  • 9:34 - 9:39
    چند تا اسلاید نشون تون میدم
  • 9:39 - 9:43
    که از TED 2 هستن،
  • 9:43 - 9:45
    شاید اسلایدهای بچگانه ای به نظر برسن.
  • 9:45 - 9:47
    اون موقع فکر میکردم تلویزیون در واقع یعنی نمایش.
  • 9:47 - 9:51
    حالا از TED1 رد شدیم، ولی دوباره
  • 9:51 - 9:56
    در زمان TED 2،
  • 9:56 - 9:59
    چیزی که میخوام اینجا بهش اشاره کنم،
  • 9:59 - 10:02
    حتی اگه بتونین
  • 10:02 - 10:05
    هوش رو در این وسیله تصور کنین،
  • 10:05 - 10:07
    امروز به بعضی از کارهایی که
  • 10:07 - 10:09
    درباره اینترنت اشیا (IOT، اتصال اشیا
    به اینترنت) در حال انجامه نگاه انداختم،
  • 10:09 - 10:10
    و فکر می کنم به نوعی حزن آور و رقت انگیزه،
  • 10:10 - 10:13
    چون چیزی که اتفاق افتاده اینه که
  • 10:13 - 10:15
    صفحه اجاق فر رو گذاشتن داخل گوشی همراه شما،
  • 10:15 - 10:18
    یا کلید در رو داخل گوشی همراه گذاشتن.
  • 10:18 - 10:21
    فقط اونو برداشتن و آوردن پیش شما،
  • 10:21 - 10:23
    و در واقع این چزیه که شما نمیخواین.
  • 10:23 - 10:25
    میخواین یه جوجه رو داخل فر بذارین،
  • 10:25 - 10:28
    و فر میگه، "آها، یه جوجه،"
  • 10:28 - 10:30
    و جوجه رو میپزه.
  • 10:30 - 10:32
    "اوه، داره جوجه رو واسه نیکلاس میپزه،
  • 10:32 - 10:34
    و نیکلاس جوجه رو اینطوری یا اونطوری دوست داره."
  • 10:34 - 10:35
    به این ترتیب هوش، بجای اینکه داخل وسیله باشه،
  • 10:35 - 10:37
    امروز میخوایم
  • 10:37 - 10:40
    اونو برگردونیم داخل گوشی همراه
  • 10:40 - 10:42
    یعنی به مصرف کننده نزدیک تر کنیم،
  • 10:42 - 10:44
    که نمی تونه دیدگاه خیلی روشنی
  • 10:44 - 10:46
    از اینترنت اشیا باشه.
  • 10:46 - 10:49
    تلویزیون، باز هم تلویزیون و چیزی که امروز گفتم،
  • 10:49 - 10:51
    سال ۱۹۹۰ بود،
  • 10:51 - 10:55
    و تلویزیونِ فردا
  • 10:55 - 10:57
    یه چیزی شبیه این خواهد بود.
  • 10:57 - 10:59
    باز هم مردم میخندیدن ولی با بدبینی،
  • 10:59 - 11:01
    خنده اونها از روی قدردانی نبود.
  • 11:01 - 11:05
    ارتباطات در دهه ۱۹۹۰،
  • 11:05 - 11:10
    جرج گیلدر (اقتصاددان آمریکایی)
    تصمیم گرفت اسم این شکل رو بذاره
  • 11:10 - 11:13
    جابجایی نگروپونته (این ایده که ارتباط تلویزیونی
    از راه کابل و ارتباط تلفنی از راه ماهواره انجام شود).
  • 11:13 - 11:18
    من احتمالاً کمتر از جرج معروف هستم،
  • 11:18 - 11:21
    به همین علت وقتی اون گفت جابجایی نگروپونته، این اصطلاح جا افتاد،
  • 11:21 - 11:23
    ولی این ایده که چیزهایی که از زمین میان
  • 11:23 - 11:26
    میتونن از هوا بیان و چیزهایی که از هوا میان
  • 11:26 - 11:29
    میتونن از زمین بیان
  • 11:29 - 11:31
    خودش جا افتاد.
  • 11:31 - 11:32
    این اسلاید اصلی مربوط به اون ساله،
  • 11:32 - 11:34
    و این ایده به تدریج عملی شد.
  • 11:34 - 11:39
    ما مجله وایِرد رو شروع کردیم.
  • 11:39 - 11:42
    یادم میاد
  • 11:42 - 11:44
    گاهی اوقات جلسات عمومی داشتیم،
  • 11:44 - 11:48
    و یکی از والدین از دست پسرش عصبانی بود
  • 11:48 - 11:51
    چون مجله مصوّر ورزشی رو ول کرده بود
  • 11:51 - 11:55
    تا مشترک وایرد بشه،
  • 11:55 - 11:57
    و اون پدر گفت، "نکنه یه مجله پورن یا اینطور چیزها هستین؟"
  • 11:57 - 11:59
    و نمی تونست بفهمه چرا پسرش
  • 11:59 - 12:02
    باید کم و بیش به وایرد علاقمند بشه.
  • 12:02 - 12:05
    از این موضوع کمی سریع تر میگذرم.
  • 12:05 - 12:09
    این صفحه پشت جلد مجله
    نیوزویک ۱۹۹۵ رو دوست دارم.
  • 12:09 - 12:11
    این صفحه پشت جلد مجله
    نیوزویک ۱۹۹۵ رو دوست دارم.
  • 12:11 - 12:15
    خوب. بخونیدش. (خنده حاضرین)
  • 12:15 - 12:18
    ["نیکلاس نگروپونته، مدیر مدیا لب ام آی تی، پیش بینی کرد به زودی
    کتاب و روزنامه را مستقیماً از اینترنت خواهیم خرید. اوه، مطمئن باشید."]
  • 12:18 - 12:20
    قبول کنید که لذت بخشه،
  • 12:20 - 12:22
    دست کم برای من لذت بخشه
  • 12:22 - 12:23
    وقتی یه نفر به من میگه چقدر اشتباهم.
  • 12:23 - 12:26
    "دیجیتال بودن" چاپ شد.
  • 12:26 - 12:29
    این برای من فرصتی بود
  • 12:29 - 12:32
    تا بیشتر وارد دنیای مطبوعات بشم
  • 12:32 - 12:34
    و اینو در اختیار همه بذارم،
  • 12:34 - 12:36
    و همچنین به ما این امکان رو داد
    که مدیا لبِ جدید رو بسازیم،
  • 12:36 - 12:40
    که اگه قبلاً ندیدین، ببینین،
  • 12:40 - 12:43
    چون یه معماریه زیبایی داره
  • 12:43 - 12:45
    صرف نظر از اینکه
    جای فوق العاده ای برای کار کردنه.
  • 12:45 - 12:48
    این چیزهایی بود که در TEDهای اون روز می گفتیم.
  • 12:48 - 12:50
    [امروز برنامه های چندرسانه ای، چون دستگاه دست و پاگیری دارند، محدود
    به دسکتاپ یا اتاق نشیمن هستند. با ورود نمایشگرهای کوچک، واضح، باریک
    و با قدرت تفکیک بالا، این وضعیت تغییر فاحش خواهد کرد. – ۱۹۹۵]
  • 12:50 - 12:53
    ما به اونها رسیدیم.
  • 12:53 - 12:55
    هر سال منتظرش بودم.
  • 12:55 - 12:56
    این مهمونی رو ریکی ورمن به عمرش ندیده بود
  • 12:56 - 12:58
    چون خیلی از دوستهای قدیمی خودشو،
  • 12:58 - 13:01
    شمل خود من دعوت کرده بود.
  • 13:01 - 13:04
    و بعد یه چیزی برام
  • 13:04 - 13:06
    به شدت عوض شد.
  • 13:06 - 13:08
    بیشتر با رایانه و آموزش سر و کار پیدا کردم
  • 13:08 - 13:10
    و تحت تأثیر سیمور بودم،
  • 13:10 - 13:14
    ولی بخصوص متوجه آموزش بودم
  • 13:14 - 13:16
    مثل چیزی که بهترین تشبیه براش
  • 13:16 - 13:19
    برنامه نویسیه.
  • 13:19 - 13:23
    وقتی برنامه می نویسین،
  • 13:23 - 13:24
    نه تنها باید فهرست همه چیز رو بنویسین
  • 13:24 - 13:26
    و اونها رو مثل الگوریتم مرتب کنین
  • 13:26 - 13:29
    و بعد به شکل فرمان ترجمه کنین،
  • 13:29 - 13:31
    بلکه وقتی به یه مشکل (باگ) برمیخورین،
    و همه برنامه ها مشکل دارن،
  • 13:31 - 13:34
    باید اون مشکل رو رفع (دی باگ) کنین.
  • 13:34 - 13:36
    باید واردش بشین، تغییرش بدین،
  • 13:36 - 13:38
    و بعد دوباره اجراش کنین،
  • 13:38 - 13:40
    و این تکرار میشه،
  • 13:40 - 13:42
    و این تکرار واقعاً
  • 13:42 - 13:44
    تشبیه خیلی خیلی نزدیکی برای آموزشه.
  • 13:44 - 13:47
    این منجر به همکاری من با سیمور
  • 13:47 - 13:49
    در جاهایی مثل کامبوج
  • 13:49 - 13:53
    و شروع برنامه یک لپ تاپ برای هر کودک شد.
  • 13:53 - 13:55
    درباره یک لپ تاپ برای هر کودک
    به حد کافی در TED صحبت شده،
  • 13:55 - 13:58
    پس سریع ازش رد میشم،
  • 13:58 - 14:01
    ولی این برنامه به ما این شانس رو داد
  • 14:01 - 14:03
    که چیزی رو در مقیاس نسبتاً بزرگ
  • 14:03 - 14:07
    در زمینه آموزش، توسعه و رایانه انجام بدیم.
  • 14:07 - 14:10
    کمتر کسی میدونه یک لپ تاپ برای هر کودک
  • 14:10 - 14:14
    یه پروژه یه میلیاردی بود،
  • 14:14 - 14:17
    و این دست کم در عرض 7 سالی بود که من اجراش کردم،
  • 14:17 - 14:20
    ولی مهمتر اینکه، بانک جهانی
  • 14:20 - 14:22
    سهمش صفر بود، USAID (آژانس توسعه بین المللی
    آمریکا) سهمش صفر بود.
  • 14:22 - 14:25
    بیشتر کشورها از منابع خودشون استفاده کردن،
  • 14:25 - 14:28
    که این خیلی جالبه،
  • 14:28 - 14:32
    دست کم برای من خیلی جالبه
  • 14:32 - 14:33
    از این نظر که برنامه بعدی من چیه.
  • 14:33 - 14:35
    این جاهای مختلف اجرای برنامه س.
  • 14:35 - 14:38
    بعدش یه آزمایش انجام دادم،
  • 14:38 - 14:41
    و این آزمایش در اتیوپی انجام شد.
  • 14:41 - 14:44
    و آزمایش این بود.
  • 14:44 - 14:48
    آزمایش این بود که،
  • 14:48 - 14:51
    آیا میشه جایی که مدرسه ای نیست آموزش داد.
  • 14:51 - 14:52
    و ما تبلت ها رو
  • 14:52 - 14:56
    بدون هیچ راهنمایی به بچه ها دادیم
  • 14:56 - 14:59
    و گذاشتیم خودشون یه راهی پیدا کنن.
  • 14:59 - 15:01
    و در مدت کوتاهی،
  • 15:01 - 15:04
    اونها نه تنها
  • 15:04 - 15:08
    تبلت ها رو روشن کردن و بازای هر بچه از ۵۰ اَپ
  • 15:08 - 15:10
    در عرض ۵ روز استفاده شد،
  • 15:10 - 15:13
    و در عرض ۲ هفته تونستن آواز "ABC" رو بخونن،
  • 15:13 - 15:15
    بلکه در عرض ۶ ماه انروید رو هک کردن.
  • 15:15 - 15:18
    و این به حد کافی جالب بود.
  • 15:18 - 15:22
    این شاید بهترین عکسیه که دارم.
  • 15:22 - 15:26
    بچه سمت راست شما
  • 15:26 - 15:28
    داوطلب شده که معلم باشه.
  • 15:28 - 15:32
    به بچه سمت چپ نگاه کنین، و بقیه.
  • 15:32 - 15:35
    اینجا هیچ آدم بزرگی دخالت نکرد.
  • 15:35 - 15:37
    من گفتم، میشه این کار رو
  • 15:37 - 15:40
    در مقیاس بزرگ تر انجام بدیم؟
  • 15:40 - 15:42
    و چه چیزی کم داریم؟
  • 15:42 - 15:43
    اینجا بچه ها در کنفرانس مطبوعاتی هستن،
  • 15:43 - 15:46
    و یه چیزی روی خاک نوشتن.
  • 15:46 - 15:48
    جواب اینه که، چه چیزی کم داریم؟
  • 15:48 - 15:51
    میخوام در واقع از پیش بینی خودم رد بشم،
  • 15:51 - 15:54
    چون وقتم تمام شده،
  • 15:54 - 15:57
    و این سؤال پیش میاد که، قراره چی بشه؟
  • 15:57 - 15:58
    فکر می کنم چالش ما
  • 15:58 - 16:02
    اینه که یک میلیارد نفر آخر رو متصل کنیمف
  • 16:02 - 16:04
    و متصل کردن یک میلیارد نفر اخر
  • 16:04 - 16:06
    خیلی با متصل کردن یک میلیارد نفر بعدی فرق داره،
  • 16:06 - 16:09
    و علت اینکه فرق داره
  • 16:09 - 16:13
    اینه که یک میلیارد بعدی
  • 16:13 - 16:14
    مثل میوه های دم دست هستن،
  • 16:14 - 16:16
    ولی یک میلیارد آخر روستایی هستن.
  • 16:16 - 16:18
    روستایی و بی پول بودن
  • 16:18 - 16:21
    خیلی فرق می کنه.
  • 16:21 - 16:25
    فقر توسط جامعه ما ایجاد میشه،
  • 16:25 - 16:26
    و افراد یک جامعه به هیچ وجه
  • 16:26 - 16:30
    به طور یکسان فقیر نیستن.
  • 16:30 - 16:35
    افراد ممکنه بدوی باشن،
  • 16:35 - 16:37
    ولی نحوه برخورد و نحوه اتصال اونها،
  • 16:37 - 16:38
    تاریخچه یک لپ تاپ برای یک کودک،
  • 16:38 - 16:42
    و تجربه اتیوپی،
  • 16:42 - 16:45
    منجر شد باور کنم که ما واقعاً
  • 16:45 - 16:49
    میتونیم این کار رو در مدت کوتاهی انجام بدیم.
  • 16:49 - 16:52
    و طرحی که دارم،
  • 16:52 - 16:55
    و متأسفم نتونستم
  • 16:55 - 16:57
    همکارانم رو اینجا بیارم
  • 16:57 - 16:59
    تا به اونها اعلام کنم،
  • 16:59 - 17:02
    ولی میخوام این کار رو با یه ماهواره ساکن
    (با تناوب مداری مشابه زمین) انجام بدم.
  • 17:02 - 17:03
    دلایل زیادی هست
  • 17:03 - 17:08
    که ماهواره ساکن بهترین گزینه نیست،
  • 17:08 - 17:10
    و دلایل زیادی هم هست که بهترین گزینه هست،
  • 17:10 - 17:15
    و با 2 میلیارد دلار،
  • 17:15 - 17:18
    میشه خیلی بیشتر از ۱۰۰ میلیون نفر رو متصل کرد،
  • 17:18 - 17:21
    ولی دلیل اینکه من دومی رو انتخاب کردم،
  • 17:21 - 17:24
    و این آخرین اسلاید منه،
  • 17:24 - 17:27
    ۲ میلیارد دلار
  • 17:27 - 17:31
    پولی هست که ما
  • 17:31 - 17:32
    در افغانستان
  • 17:32 - 17:35
    هر هفته هزینه می کردیم.
  • 17:35 - 17:37
    مطمئن باشین اگه بتونیم
  • 17:37 - 17:39
    آفریقا و یک میلیارد آخر رو
  • 17:39 - 17:43
    با ارقامی مثل این متصل کنیم،
  • 17:43 - 17:45
    باید این کار رو انجام بدیم.
  • 17:45 - 17:47
    بسیار متشکرم.
  • 17:47 - 17:48
    (تشویق حاضرین)
  • 17:48 - 17:50
    کریس آندرسن: همون بالا بمون. همون بالا بمون.
  • 17:50 - 17:54
    نیکلاس: میخواین به من وقت اضافه بدین؟
  • 17:54 - 17:58
    کریس: خیلی زیرکانه بود، خیلی زیرکانه.
  • 17:58 - 18:00
    سخنرانی زیبایی بود.
  • 18:00 - 18:03
    نیکلاس، پیش بینی تو چیه؟
  • 18:03 - 18:05
    (خنده حاضرین)
  • 18:05 - 18:07
    نیکلاس: تشکر که پرسیدی.
  • 18:07 - 18:09
    بهت میگم پیش بینی من چیه،
  • 18:09 - 18:12
    و پیش بینی من، این یه پیش بینی هستش،
  • 18:12 - 18:14
    چون ۳۰ سال خواهد گذشت، من اینجا نخواهم بود.
  • 18:14 - 18:17
    ولی یکی از چیزها درباره آموزش خواندن هست،
  • 18:17 - 18:20
    این همه اطلاعات مصرف می کنیم
  • 18:20 - 18:24
    که از جلوی چشم ما رد میشه،
  • 18:24 - 18:27
    و این میتونه کانال ارتباطی ضعیفی باشه.
  • 18:27 - 18:30
    پیش بینی من اینه که ما اطلاعات را خواهیم بلعید.
  • 18:30 - 18:33
    یه قرص میخوری و انگلیسی بلدی.
  • 18:33 - 18:38
    یه قرص میخوری و شکسپیر بلدی.
  • 18:38 - 18:41
    و نحوه انجامش از راه گردش خونه.
  • 18:41 - 18:44
    وقتی به گردش خون برسه،
  • 18:44 - 18:46
    در تمام بدن پخش میشه و به مغز میرسه،
  • 18:46 - 18:48
    و وقتی متوجه میشه به مغز رسیده
  • 18:48 - 18:50
    در قسمتهای مختلف مغز،
  • 18:50 - 18:53
    در بخش مناسب قرار میگیره.
  • 18:53 - 18:54
    پیش بینی من بلعیدن اطلاعاته.
  • 18:54 - 18:56
    کریس: نکنه اتفاقاً با رِی کورزویل
    (نویسنده و آینده پژوه آمریکایی) وقت گذرونی کردید؟
  • 18:56 - 18:58
    نیکلاس: نه، ولی با اِد بویدن (دانشمند علم اعصاب) جایی وقت گذروندم
  • 18:58 - 19:00
    و همینطور با یکی از سخنران ها
  • 19:00 - 19:04
    که اینجا حضور داره، هیو هِر (صخره نورد و بیوفیزیکدان آمریکایی)،
  • 19:04 - 19:05
    و افراد زیادی هستند.
  • 19:05 - 19:07
    چندان دور از ذهن نیست،
  • 19:07 - 19:09
    ۳۰ سال بعد.
  • 19:09 - 19:11
    کریس: خواهیم دید.
  • 19:11 - 19:13
    برمیگردیم و این کلیپ رو ۳۰ سال بعد می بینیم،
  • 19:13 - 19:15
    و بعد همگی قرص قرمز (سمبل واقعیت دردناک،
    در مقابل قرص آبی، سمبل توهُّم دلنشین) رو می خوریم.
  • 19:15 - 19:17
    به خاطرش متشکرم.
  • 19:17 - 19:21
    نیکلاس نگروپونته.
  • 19:21 - 19:23
    نیکلاس: متشکرم.
  • 19:23 - 19:24
    (تشویق حاضرین)
Title:
تاریخچه ۳۰ سال آینده
Speaker:
نیکلاس نگروپونته
Description:

نیکلاس نگروپونته، بنیانگذار مدیا لب (آزمایشگاه رسانه) در ام آی تی (انستیتو فناوری ماساچوست)، شما را به سفر به ۳۰ سال گذشته ی فناوری می برد. این پیشگوی برجسته، به تشریح پیشگویی های خود در دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ می پردازد، که در آن زمان به سخره گرفته می شد ولی امروز همه گیر شده است. و در پایان دست به یک پیش بینی (نامعقول؟ تیزهوشانه؟) برای ۳۰ سال آینده می زند.

more » « less
Video Language:
English
Team:
closed TED
Project:
TEDTalks
Duration:
19:43

Persian subtitles

Revisions