1 00:00:00,164 --> 00:00:04,468 من در کره شمالی به دنیا آمدم و بزرگ شدم. 2 00:00:04,468 --> 00:00:09,268 با وجود این که خانوادهام همیشه با فقر دست و پنجه نرم می کردند، 3 00:00:09,268 --> 00:00:12,796 همیشه دوستم داشتند و بیشتر از همه مورد توجه بودم، 4 00:00:12,796 --> 00:00:14,947 زیرا من تنها پسر خانواده بودم 5 00:00:14,947 --> 00:00:18,117 و کوچک ترین فرزند. 6 00:00:18,117 --> 00:00:21,724 اما در سال ۱۹۹۴ قحطی بزرگی رخ داد. 7 00:00:21,724 --> 00:00:24,183 من چهار ساله بودم. 8 00:00:24,183 --> 00:00:27,980 من و خواهرم هیزم جمع می کردیم 9 00:00:27,980 --> 00:00:29,956 ساعت ۵ صبح شروع می کردیم 10 00:00:29,956 --> 00:00:32,762 و بعد از نیمه شب برمیگشتیم. 11 00:00:32,762 --> 00:00:36,650 یادم می آید یک بار که در خیابانها دنبال غذا میگشتم، 12 00:00:36,650 --> 00:00:38,823 پسربچه ای را دیدم 13 00:00:38,823 --> 00:00:41,645 که به پشت مادرش بسته شده بود و داشت چیپس میخورد، 14 00:00:41,645 --> 00:00:44,869 و من می خواستم چیپس های او را بدزدم. 15 00:00:44,869 --> 00:00:49,702 گرسنگی خفت آور است. گرسنگی نا امیدی است. 16 00:00:49,702 --> 00:00:52,905 برای یک کودک گرسنه، سیاست و آزادی 17 00:00:52,905 --> 00:00:55,657 مفاهیمی بی معناست. 18 00:00:55,657 --> 00:00:58,345 در تولد نه سالگیم، والدینم حتی نتوانستند غذایی برای خوردن به من بدهند. 19 00:00:58,345 --> 00:01:01,774 در تولد نه سالگیم، والدینم حتی نتوانستند غذایی برای خوردن به من بدهند. 20 00:01:01,774 --> 00:01:05,718 اما با وجودی این که بچه بودم، می توانستم سنگینی غمی که در دلشان بود را حس کنم. 21 00:01:05,718 --> 00:01:08,753 اما با وجودی این که بچه بودم، می توانستم سنگینی غمی که در دلشان بود را حس کنم. 22 00:01:08,753 --> 00:01:13,953 در آن قحطی بیش از یک میلیون از مردم کره ی شمالی از گرسنگی تلف شدند، 23 00:01:13,968 --> 00:01:17,664 و در سال ۲۰۰۳، وقتی ۱۳ ساله بودم، 24 00:01:17,664 --> 00:01:20,577 پدر من هم از گرسنگی مرد. 25 00:01:20,577 --> 00:01:24,465 او جلوی چشمم ذره ذره آب شد و مرد. 26 00:01:24,465 --> 00:01:28,597 همان سال، یک روز مادرم ناپدید شد، 27 00:01:28,597 --> 00:01:30,402 بعد خواهرم گفت 28 00:01:30,402 --> 00:01:33,003 که به چین میرود تا پولی به دست آورد، 29 00:01:33,003 --> 00:01:37,198 و به زودی با پول و غذا برمیگردد. 30 00:01:37,198 --> 00:01:40,149 از آن جا که هیچ وقت از خواهرم جدا نشده بودم، 31 00:01:40,149 --> 00:01:43,119 و فکر میکردم که همیشه با هم خواهیم بود، 32 00:01:43,119 --> 00:01:46,992 وقتی که میرفت حتی بغلش نکردم. 33 00:01:46,992 --> 00:01:51,205 این بزرگ ترین اشتباه زندگی من بود. 34 00:01:51,205 --> 00:01:52,916 اما راستش نمیدانستم که این وداع برای مدتی بسیار طولانی است. 35 00:01:52,916 --> 00:01:56,404 اما راستش نمیدانستم که این وداع برای مدتی بسیار طولانی است. 36 00:01:56,404 --> 00:02:01,341 از آن به بعد دیگر مادر و خواهرم را ندیدم. 37 00:02:01,341 --> 00:02:05,560 ناگهان، یتیم و بیخانمان شده بودم. 38 00:02:05,560 --> 00:02:08,649 زندگیم بسیار سخت شد، 39 00:02:08,649 --> 00:02:10,701 اما بسیار ساده و بی آلایش. 40 00:02:10,701 --> 00:02:14,724 هدفم این بود که تکه نان خاک گرفتهای را در زبالهها پیدا کنم. 41 00:02:14,724 --> 00:02:17,631 اما این طور نمی شد زنده ماند. 42 00:02:17,631 --> 00:02:22,349 من کم کم فهمیدم، گدایی کردن راه حل خوبی برای رفع گرسنگی نیست. 43 00:02:22,349 --> 00:02:27,675 بنابراین کم کم شروع کردم به دزدی کردن از چرخ های خرید فروشگاه های غیر مجاز. 44 00:02:27,675 --> 00:02:30,640 گاهی اوقات، کار های کوچکی پیدا می کردم 45 00:02:30,640 --> 00:02:32,970 که در ازای آن به من غذا می دادند. 46 00:02:32,970 --> 00:02:36,116 یک مرتبه، من دو ماه از زمستان را در یک معدن ذغال سنگ کار کردم. 47 00:02:36,116 --> 00:02:37,859 یک مرتبه، من دو ماه از زمستان را در یک معدن ذغال سنگ کار کردم. 48 00:02:37,859 --> 00:02:43,634 33 متر زیر زمین بدون هیچگونه وسایل ایمنی، 49 00:02:43,634 --> 00:02:47,067 و به مدت 16 ساعت در روز. 50 00:02:47,067 --> 00:02:49,431 چنین کار هایی غیر معمول نبود. 51 00:02:49,431 --> 00:02:56,992 خیلی یتیم های دیگر مثل من از همین راه زنده ماندند، یا حتی راه های بدتر. 52 00:02:56,992 --> 00:03:01,128 گاهی اوقات که از شدت سرما یا گرسنگی نمی توانستم بخوابم، 53 00:03:01,128 --> 00:03:02,595 گاهی اوقات که از شدت سرما یا گرسنگی نمی توانستم بخوابم، 54 00:03:02,595 --> 00:03:05,443 آرزو می کردم که ای کاش، صبح روز بعد، 55 00:03:05,443 --> 00:03:08,006 خواهرم بیاید و من را بیدار کند، 56 00:03:08,006 --> 00:03:10,276 و غذای مورد علاقه ام را برایم بیاورد. 57 00:03:10,276 --> 00:03:13,426 این امید مرا زنده نگه داشت. 58 00:03:13,426 --> 00:03:16,224 من نمی گویم که این رؤیای خیلی بزرگی بود. 59 00:03:16,224 --> 00:03:19,346 این امیدی بود که باعث می شد باور داشته باشم 60 00:03:19,346 --> 00:03:21,809 که شاید در سطل آشغال بعدی بتوانم تکه ای نان پیدا کنم، 61 00:03:21,809 --> 00:03:24,942 اگرچه معمولاً نانی پیدا نمی شد. 62 00:03:24,942 --> 00:03:28,385 اما اگر چنین باوری نداشتم، حتی تلاش هم نمی کردم، 63 00:03:28,385 --> 00:03:30,478 و در این صورت می مردم. 64 00:03:30,478 --> 00:03:34,416 امید مرا زنده نگه داشت. 65 00:03:34,416 --> 00:03:37,176 هر روز، به خودم می گفتم، 66 00:03:37,176 --> 00:03:39,904 مهم نیست شرایط چقدر سخت شوند، 67 00:03:39,904 --> 00:03:43,806 من باید زنده بمانم. 68 00:03:43,806 --> 00:03:47,936 بعد از سه سال منتظر ماندن برای برگشتن خواهرم، 69 00:03:47,936 --> 00:03:52,288 تصمیم گرفتم خودم به چین بروم تا شاید بتوانم او را پیدا کنم. 70 00:03:52,288 --> 00:03:55,148 کم کم به این نتیجه رسیدم 71 00:03:55,148 --> 00:03:58,798 که دیگر نمی توانم با این کار ها زنده بمانم. 72 00:03:58,798 --> 00:04:01,603 می دانستم که این سفر سراسر خطر خواهد بود، 73 00:04:01,603 --> 00:04:04,500 اما من چه با ماندن و چه با رفتن زندگی خودم را در خطر قرار می دادم. 74 00:04:04,500 --> 00:04:08,686 می توانستم مثل پدرم از شدت گرسنگی در کره ی شمالی بمیرم، 75 00:04:08,686 --> 00:04:12,144 یا این که با فرار کردن به چین، 76 00:04:12,144 --> 00:04:15,380 حداقل برای یک زندگی بهتر تلاش کنم. 77 00:04:15,380 --> 00:04:18,610 من فهمیدم که خیلی از مردم شبانه تلاش می کنند تا از مرز کشور با چین بگذرند، 78 00:04:18,610 --> 00:04:23,397 تا دیده نشوند. 79 00:04:23,397 --> 00:04:27,355 نگهبانان مرزی کره ی شمالی معمولاً 80 00:04:27,355 --> 00:04:30,728 به کسانی که بدون مجوز می خواهند از مرز بگذرند شلیک می کنند و آن ها را می کشند. 81 00:04:30,728 --> 00:04:33,379 سرباز های چینی نیز این افراد را می گیرند 82 00:04:33,379 --> 00:04:35,233 و دوباره به کره ی شمالی می فرستند، 83 00:04:35,233 --> 00:04:39,573 و آن ها نیز با مجازات های سنگینی استقبال خواهند شد. 84 00:04:39,573 --> 00:04:42,654 من تصمیم گرفتم که در روز از مرز بگذرم، 85 00:04:42,654 --> 00:04:48,087 اول به خاطر این که من بچه بودم و از تاریکی می ترسیدم، 86 00:04:48,087 --> 00:04:52,736 و دوم به خاطر این که می دانستم دارم خطر بزرگی می کنم، 87 00:04:52,736 --> 00:04:56,151 و چون افراد زیادی در طول روز از مرز نمی گذرند، 88 00:04:56,151 --> 00:04:57,841 با خودم فکر کردم که شاید بتوانم بدون دیده شدن از مرز بگذرم. 89 00:04:57,841 --> 00:05:01,266 با خودم فکر کردم که شاید بتوانم بدون دیده شدن از مرز بگذرم. 90 00:05:01,266 --> 00:05:05,174 من بالأخره در 15 فوریه ی سال 2006 به چین رسیدند. 91 00:05:05,174 --> 00:05:07,402 من در آن زمان 16 سال داشتم. 92 00:05:07,402 --> 00:05:10,322 من فکر می کردم همه چیز در چین راحت تر است، 93 00:05:10,322 --> 00:05:13,595 چون در آن جا غذای بیشتری پیدا می شد. 94 00:05:13,595 --> 00:05:16,651 من فکر می کردم افراد بیشتری به من کمک خواهند کرد. 95 00:05:16,651 --> 00:05:20,664 اما زندگی کردن در آن جا به مراتب از زندگی در کره ی شمالی سخت تر بود، 96 00:05:20,664 --> 00:05:22,359 چون من یک مهاجر غیر قانونی بودم. 97 00:05:22,359 --> 00:05:25,104 من همیشه می ترسیدم که دستگیر شوم و به کره ی شمالی برگردانده شوم. 98 00:05:25,104 --> 00:05:27,899 من همیشه می ترسیدم که دستگیر شوم و به کره ی شمالی برگردانده شوم. 99 00:05:27,899 --> 00:05:31,170 6 ماه بعد، به طور معجزه آسایی، 100 00:05:31,170 --> 00:05:32,613 کسی را ملاقات کردم که یک پناهگاه زیرزمینی برای مردم کره ی شمالی می ساخت، 101 00:05:32,613 --> 00:05:35,955 کسی را ملاقات کردم که یک پناهگاه زیرزمینی برای مردم کره ی شمالی می ساخت، 102 00:05:35,955 --> 00:05:38,563 و اجازه داشت که در آن جا زندگی کند 103 00:05:38,563 --> 00:05:43,915 و برای اولین بار در عرض چند سال قبلی غذا های معمولی بخورد. 104 00:05:43,915 --> 00:05:48,396 بعداً، در همان سال، یک فعال سیاسی به من کمک کرد تا از چین فرار کنم 105 00:05:48,396 --> 00:05:52,617 و به عنوان یک پناهنده به آمریکا بروم. 106 00:05:52,617 --> 00:05:55,917 من بدون این که حتی یک کلمه انگلیسی بلد باشم به آمریکا رفتم، 107 00:05:55,917 --> 00:06:00,296 ولی مددکار اجتماعی من می گفت که باید به دبیرستان بروم. 108 00:06:00,296 --> 00:06:04,495 حتی در کره ی شمالی، من یک دانش آموز خیلی ضعیف بودم. 109 00:06:04,495 --> 00:06:05,879 (خنده ی حاضرین) 110 00:06:05,879 --> 00:06:09,586 و به زحمت دبستان را تمام کرده بودم. 111 00:06:09,586 --> 00:06:12,890 و یادم می آید در مدرسه روزی چند بار دعوا می کردم. 112 00:06:12,890 --> 00:06:16,828 کتاب ها و کتابخانه محل بازی من نبودند. 113 00:06:16,828 --> 00:06:20,573 پدرم سخت تلاش کرد تا من را به درس خواندن ترغیب کند، 114 00:06:20,573 --> 00:06:23,124 ولی این کار او بی نتیجه ماند. 115 00:06:23,124 --> 00:06:26,267 و پس از مدتی، پدرم دست از تلاش برداشت. 116 00:06:26,267 --> 00:06:30,236 او گفت، "تو دیگر پسر من نیستی." 117 00:06:30,236 --> 00:06:34,988 من تنها 11 یا 12 سال داشتم، اما به شدت از این حرف آزرده شدم. 118 00:06:34,988 --> 00:06:37,649 اما انگیزه ی من به درس خواندن، 119 00:06:37,649 --> 00:06:42,356 تا زمان مرگ او بدون تغییر ماند. 120 00:06:42,356 --> 00:06:45,161 در آمریکا، این که به من می گفتند باید به دبیرستان بروم، 121 00:06:45,161 --> 00:06:48,188 واقعاً مسخره بود. 122 00:06:48,188 --> 00:06:50,612 من حتی به مدرسه ی راهنمایی نرفتم. 123 00:06:50,612 --> 00:06:53,996 من تصمیم گرفتم به دبیرستان بروم، تنها به خاطر این که آن ها این طور می خواستند، 124 00:06:53,996 --> 00:06:56,404 ولی هیچ تلاشی نمی کردم. 125 00:06:56,404 --> 00:06:59,817 اما یک روز، من به خانه آمدم و مادر خوانده ام 126 00:06:59,817 --> 00:07:03,026 برای شام بال مرغ درست کرده بود. 127 00:07:03,026 --> 00:07:06,280 و در حین شام، یک بال مرغ دیگر از او خواستم، 128 00:07:06,280 --> 00:07:09,476 اما فهمیدم غذا به اندازه ی کافی برای همه نبوده است، 129 00:07:09,476 --> 00:07:12,973 بنابراین منصرف شدم. 130 00:07:12,973 --> 00:07:15,298 اما وقتی به بشقابم نگاه کردم، 131 00:07:15,298 --> 00:07:20,434 دیدم آخرین بال مرغی که مانده بود، پدرخوانده ام از سهم خود در بشقاب من گذاشته است. 132 00:07:20,434 --> 00:07:22,752 خیلی خوشحال شدم. 133 00:07:22,752 --> 00:07:25,015 به او نگاه کردم که در کنار من نشسته بود. 134 00:07:25,015 --> 00:07:28,331 او نگاه محبت آمیزی به من کرد، 135 00:07:28,331 --> 00:07:31,003 اما چیزی نگفت. 136 00:07:31,003 --> 00:07:35,847 ناخود آگاه به یاد پدر واقعیم افتادم. 137 00:07:35,847 --> 00:07:38,820 کوچک ترین عمل محبت آمیز پدرخوانده ام 138 00:07:38,820 --> 00:07:41,041 مرا به یاد پدرم می انداخت، 139 00:07:41,041 --> 00:07:44,041 که وقتی که به شدت گرسنه بود، 140 00:07:44,041 --> 00:07:48,678 دوست داشت غذایش را با من تقسیم کند. 141 00:07:48,678 --> 00:07:53,010 من از این که در آمریکا این قدر غذا داشتم، 142 00:07:53,010 --> 00:07:56,477 ولی پدرم از گرسنگی جانش را از دست داد، احساس خیلی بدی داشتم. 143 00:07:56,477 --> 00:08:00,680 تنها آرزویم در آن شب این بود که بتوانم غذایی برای او بپزم، 144 00:08:00,680 --> 00:08:04,171 و همین طور با خودم فکر کردم چه کار دیگری می توانم انجام دهم 145 00:08:04,171 --> 00:08:06,387 تا او به من افتخار کند. 146 00:08:06,387 --> 00:08:09,121 تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که با خودم عهد کنم 147 00:08:09,121 --> 00:08:12,551 تا سخت درس بخوانم و بهترین تحصیلات را در آمریکا کسب کنم 148 00:08:12,551 --> 00:08:16,115 تا این از خود گذشتگی او را پاس بدارم. 149 00:08:16,115 --> 00:08:18,651 از آن به بعد در مدرسه با جدیت درس خواندم، 150 00:08:18,651 --> 00:08:21,451 و برای اولین بار در زندگیم، 151 00:08:21,451 --> 00:08:25,348 جایزه ای رسمی به خاطر پشتکار و تلاش در درس گرفتم، 152 00:08:25,348 --> 00:08:30,962 و از اولین ترم دبیرستان جزء بهترین دانش آموزان دبیرستان بودم. 153 00:08:30,962 --> 00:08:38,594 (تشویق حاضرین) 154 00:08:38,594 --> 00:08:41,324 آن بال مرغ زندگی مرا دگرگون کرد. 155 00:08:41,324 --> 00:08:45,381 (خنده ی حاضرین) 156 00:08:45,381 --> 00:08:48,973 امید یک چیز شخصی است. کسی نمی تواند به شما امید بدهد. 157 00:08:48,973 --> 00:08:51,482 امید یک چیز شخصی است. کسی نمی تواند به شما امید بدهد. 158 00:08:51,482 --> 00:08:54,402 شما باید خود، بخواهید که به امید باور پیدا کنید. 159 00:08:54,402 --> 00:08:57,569 شما باید خودتان این کار را انجام دهید. 160 00:08:57,569 --> 00:09:00,809 در کره ی شمالی، من خودم، به خودم امید می دادم. 161 00:09:00,809 --> 00:09:03,522 امید مرا به آمریکا آورد. 162 00:09:03,522 --> 00:09:06,522 اما در آمریکا، من نمی دانستم دیگر چه کار کنم، 163 00:09:06,522 --> 00:09:11,554 زیرا من بیش از اندازه آزادی داشتم. 164 00:09:11,554 --> 00:09:15,605 پدرخوانده ام آن شب سر شام، به من یک هدف داد، 165 00:09:15,605 --> 00:09:19,131 و مرا تحریک کرد و مسیر جدیدی را برای زندگی در آمریکا به من نشان داد. 166 00:09:19,131 --> 00:09:23,058 و مرا تحریک کرد و مسیر جدیدی را برای زندگی در آمریکا به من نشان داد. 167 00:09:23,058 --> 00:09:26,178 من به تنهایی به این جا نرسیدم. 168 00:09:26,178 --> 00:09:31,132 من امید داشتم، اما امید به تنهایی کافی نبود. 169 00:09:31,132 --> 00:09:35,286 افراد زیادی بودند که به من کمک کردند تا به این جا برسم. 170 00:09:35,286 --> 00:09:39,274 مردم کره ی شمالی سخت می جنگند تا زنده بمانند. 171 00:09:39,274 --> 00:09:42,063 آن ها خودشان را مجبور می کنند تا زنده بمانند، 172 00:09:42,063 --> 00:09:44,818 تا امید داشته باشند که زنده بمانند، 173 00:09:44,818 --> 00:09:49,579 اما نمی توانند این کار را به تنهایی و بدون کمک انجام دهند. 174 00:09:49,579 --> 00:09:51,925 این پیغامی برای شماست. 175 00:09:51,925 --> 00:09:54,634 امید داشته باشید، 176 00:09:54,634 --> 00:09:57,746 اما به یکدیگر هم کمک کنید. 177 00:09:57,746 --> 00:10:04,328 زندگی برای همه می تواند سخت باشد، هر جا از جهان که زندگی کنید. 178 00:10:04,328 --> 00:10:08,114 پدرخوانده ی من نمی خواست زندگی من را دگرگون کند. 179 00:10:08,114 --> 00:10:12,486 شما نیز، همین طور می توانید زندگی یک نفر را، 180 00:10:12,486 --> 00:10:17,006 با کوچک ترین عمل محبت آمیزی دگرگون کنید. 181 00:10:17,006 --> 00:10:22,124 یک تکه نان می تواند گرسنگی شما را برطرف کند، 182 00:10:22,124 --> 00:10:25,225 و امید، به شما نان می دهد، 183 00:10:25,225 --> 00:10:27,510 تا زنده بمانید. 184 00:10:27,510 --> 00:10:30,727 اما من قاطعانه باور دارم 185 00:10:30,727 --> 00:10:34,185 عشق و توجه شما 186 00:10:34,185 --> 00:10:37,589 می تواند جان "جوزف" دیگری را نجات دهد 187 00:10:37,589 --> 00:10:43,031 و زندگی هزاران "جوزف" دیگر که هنوز امیدی به زندگی دارند را 188 00:10:43,031 --> 00:10:47,033 دگرگون کند. 189 00:10:47,033 --> 00:10:48,340 متشکرم. 190 00:10:48,340 --> 00:10:57,438 (تشویق حاضرین) 191 00:11:24,561 --> 00:11:27,386 آدریان هونگ: جوزف، بابت این که داستان زندگی شخصی و فوق العاده زیبایت را با ما در میان گذاشتی واقعاً ممنونیم. 192 00:11:27,386 --> 00:11:30,568 آدریان هونگ: جوزف، بابت این که داستان زندگی شخصی و فوق العاده زیبایت را با ما در میان گذاشتی واقعاً ممنونیم. 193 00:11:30,568 --> 00:11:33,793 می دانم که خواهرت را، طبق گفته ی خودت، نزدیک به ده سال است که ندیده ای، 194 00:11:33,793 --> 00:11:36,253 می دانم که خواهرت را، طبق گفته ی خودت، نزدیک به ده سال است که ندیده ای، 195 00:11:36,253 --> 00:11:38,670 و می خواستم هرچند احتمالش کم است، اما اگر کوچک ترین شانسی وجود دارد که او بتواند این سخنرانی را ببیند، 196 00:11:38,670 --> 00:11:40,497 و می خواستم هرچند احتمالش کم است، اما اگر کوچک ترین شانسی وجود دارد که او بتواند این سخنرانی را ببیند، 197 00:11:40,497 --> 00:11:42,725 به تو این شانس را بدهم که از این طریق پیغامی را به او برسانی. 198 00:11:42,725 --> 00:11:43,861 جوزف کیم: به زبان کره ای؟ 199 00:11:43,861 --> 00:11:46,469 آدریان: می توانی به زبان انگلیسی بگویی، بعد به زبان کره ای همان را بگویی. 200 00:11:46,469 --> 00:11:50,377 (خنده ی حاضرین) 201 00:11:50,377 --> 00:11:52,718 جوزف: خیلی خب، من دیگر آن را به زبان کره ای نمی گویم 202 00:11:52,718 --> 00:11:55,459 چون فکر نمی کنم بتوانم این کار را انجام دهم 203 00:11:55,459 --> 00:11:59,115 بدون این که بغضم بشکند. 204 00:11:59,115 --> 00:12:03,836 نونا، حدود 10 سال است که تو را ندیده ام. 205 00:12:03,836 --> 00:12:10,357 نونا، حدود 10 سال است که تو را ندیده ام. 206 00:12:10,357 --> 00:12:13,749 فقط می خواستم بگویم 207 00:12:13,749 --> 00:12:17,933 دلم برایت تنگ شده است، و این که دوستت دارم، 208 00:12:17,933 --> 00:12:22,276 و این که لطفاً دوباره پیشم برگرد و زنده بمان. 209 00:12:22,276 --> 00:12:27,162 و مـ -- خدایا ... 210 00:12:27,162 --> 00:12:31,482 من هنوز امیدم را برای دیدن تو از دست ندادم. 211 00:12:33,591 --> 00:12:38,253 من با شادی زندگی خواهم کرد 212 00:12:38,253 --> 00:12:41,572 و سخت درس خواهم خواند 213 00:12:41,572 --> 00:12:43,649 تا زمانی که تو را ببینم. 214 00:12:43,649 --> 00:12:48,228 و قول می دهم که دیگر گریه نکنم. 215 00:12:48,228 --> 00:12:49,785 (خنده ی حاضرین) 216 00:12:49,785 --> 00:12:52,373 من بی صبرانه منتظر دیدن تو هستم، 217 00:12:52,373 --> 00:12:54,644 و حتی اگر نتوانستی مرا پیدا کنی، 218 00:12:54,644 --> 00:12:57,716 من همچنان به دنبال تو می گردم، 219 00:12:57,716 --> 00:13:00,452 و امیدوارم بالأخره یک روز تو را ببینم. 220 00:13:00,452 --> 00:13:03,788 می توانم پیغام کوتاهی نیز به مادرم بدهم؟ 221 00:13:03,788 --> 00:13:05,439 آدریان: بله، البته. 222 00:13:05,439 --> 00:13:08,228 جوزف: من زمان زیادی را با تو نبودم، 223 00:13:08,228 --> 00:13:10,140 اما می دانم که تو هنوز مرا دوست داری، 224 00:13:10,140 --> 00:13:13,084 و شاید هنوز برای من دعا کنی 225 00:13:13,084 --> 00:13:16,204 و به من فکر کنی. 226 00:13:16,204 --> 00:13:18,356 فقط می خواستم بگویم که از تو ممنونم 227 00:13:18,356 --> 00:13:21,890 که اجازه دادی به این دنیا بیایم. 228 00:13:21,890 --> 00:13:23,359 متشکرم. 229 00:13:23,459 --> 00:13:28,683 (تشویق حاضرین)