1 00:00:00,618 --> 00:00:03,452 یک واقعیتی هست که عاشقش هستم و چندی قبل آن را در جایی خواندم 2 00:00:03,476 --> 00:00:08,126 این که یکی از چیزهایی که به موفقیت انسان خردمند بعنوان یک گونه 3 00:00:08,150 --> 00:00:09,493 کمک کرده 4 00:00:09,517 --> 00:00:11,573 نداشتن موی بدن است-- 5 00:00:11,597 --> 00:00:14,021 که نداشتن مو و لخت بودنمان 6 00:00:14,045 --> 00:00:16,351 در ترکیب با اختراع پوشاک 7 00:00:16,375 --> 00:00:19,669 به ما قابلیت تنظیم دمای بدنمان 8 00:00:19,693 --> 00:00:23,289 و در نتیجه قابلیت بقاء یافتن در هر آب و هوایی که انتخاب کنیم را میدهد. 9 00:00:23,797 --> 00:00:27,322 و اکنون تا درجهای تکامل یافتیم که بدون پوشاک قادر به ادامه بقاء نیستیم. 10 00:00:27,346 --> 00:00:28,876 و اکنون علاوه بر کاربردی ابزاری 11 00:00:28,900 --> 00:00:30,221 وسیله ارتباطی است. 12 00:00:30,245 --> 00:00:33,053 هر چیزی که برای پوشیدن انتخاب میکنیم روایتگر 13 00:00:33,077 --> 00:00:35,098 داستانی است درباره مکانی که بودهایم 14 00:00:35,122 --> 00:00:36,714 کاری که میکنیم، 15 00:00:36,738 --> 00:00:37,938 آن کسی که میخواهیم باشیم. 16 00:00:39,048 --> 00:00:40,796 من کودک تنهایی بودم. 17 00:00:40,820 --> 00:00:43,652 پیدا کردن همبازی برایم راحت نبود، 18 00:00:43,676 --> 00:00:46,071 و اکثرا با خودم بازی میکردم. 19 00:00:46,423 --> 00:00:48,902 کلی از اسباب بازیهایم را خودم ساختم. 20 00:00:48,926 --> 00:00:50,565 با بستنی شروع شد. 21 00:00:50,589 --> 00:00:53,713 یک شعبه بسکین رابینز در زادگاه من بود، 22 00:00:53,737 --> 00:00:56,089 و آنها از پشت کانتر بستنی سرو میکردند 23 00:00:56,113 --> 00:00:58,720 توی این وانهای ورقه نازک عظیم ۵ گالنی. 24 00:00:58,744 --> 00:01:01,006 و کسی به من گفت-- هشت سالم بود-- 25 00:01:01,030 --> 00:01:03,730 یک نفر به من گفت وقتی آنها کارشان با این وانها تمام میشد 26 00:01:03,754 --> 00:01:05,968 آنها را شسته و آن پشت نگه میداشتند، 27 00:01:05,992 --> 00:01:07,946 و اگر بخواهی یکی از آنها را به تو میدهند. 28 00:01:07,970 --> 00:01:10,404 دو هفته ای زمان برد تا دل و جرات پیدا کنم 29 00:01:10,428 --> 00:01:11,579 و از آنها بخواهم . 30 00:01:11,603 --> 00:01:14,916 یکی از آنها گرفتم-- با این وان ورق نازک زیبا به خانه رفتم. 31 00:01:14,940 --> 00:01:18,336 سعی کردم بفهم با این ماده هیجان انگیز چه کار میشد کرد-- 32 00:01:18,360 --> 00:01:19,745 حلقه فلزی زیر و روی آن. 33 00:01:19,769 --> 00:01:23,154 ذهنم را حسابی درگیر کرده بود، تا این که: « صبر کن-- 34 00:01:23,178 --> 00:01:25,320 ذهنم بخشی از آن شده بود.» 35 00:01:25,344 --> 00:01:26,907 (خنده) 36 00:01:26,931 --> 00:01:28,624 آره، یک سوراخی درست کردم، 37 00:01:28,648 --> 00:01:30,167 کمی استات سلولز به کار بردم 38 00:01:30,191 --> 00:01:31,905 و برای خودم یک کلاهخود فضایی ساختم. 39 00:01:31,929 --> 00:01:33,082 (خنده) 40 00:01:33,106 --> 00:01:36,066 احتیاج به جایی داشتم که کلاهخود فضاییام را به سر بگذارم، 41 00:01:36,090 --> 00:01:38,794 برای همین یک جعبه یخچالی چند بلوک دورتر از خانه پیدا کردم. 42 00:01:38,818 --> 00:01:40,105 هلش دادم به سمت خانه، 43 00:01:40,129 --> 00:01:42,897 و گذاشتمش توی کمد اتاق مهمان، 44 00:01:42,921 --> 00:01:45,312 آن را به سفینه فضایی تبدیل کردم. 45 00:01:45,336 --> 00:01:47,635 از یک کنترل پنل مقوایی شروع کردم. 46 00:01:47,659 --> 00:01:49,457 توی آن سوراخی برای صفحه رادار ایجاد کردم 47 00:01:49,481 --> 00:01:51,704 و یک چراغ قوه زیر آن روشن کردم. 48 00:01:51,728 --> 00:01:54,778 یک صفحه نمایش آن بالا گذاشتم، که افست دیوار سیاه است-- 49 00:01:54,802 --> 00:01:57,435 و اینجا بود که فکر کردم من چقدر باهوشم. 50 00:01:57,459 --> 00:02:00,506 بیاجازه، دیوار ته کمد را رنگ سیاه زدم 51 00:02:00,530 --> 00:02:01,689 با کلی ستاره، 52 00:02:01,713 --> 00:02:06,243 که با تعدادی چراغ کریسمس که در شیروانی پیدا کردم آن را روشن کردم. 53 00:02:06,267 --> 00:02:08,204 و به ماموریتهای فضایی میرفتم. 54 00:02:09,214 --> 00:02:10,365 چند سال بعد، 55 00:02:10,389 --> 00:02:11,791 فیلم "آرواره ها" بیرون آمد. 56 00:02:11,815 --> 00:02:15,061 یکجورهایی سنم برای دیدن آن کم بود، اما در تب و تاب "آروارهها" میسوختم، 57 00:02:15,085 --> 00:02:17,247 مثل بقیه آمریکایی ها در آن دوران. 58 00:02:17,709 --> 00:02:21,161 توی شهر ما فروشگاهی بود که لباس "آروارهها" را در ویترینش داشت، 59 00:02:21,185 --> 00:02:23,753 و مادرم حرفهایم را با یکی شنیده بود که به او 60 00:02:23,777 --> 00:02:25,897 درباره عالی بودن آن لباس گفته بودم. 61 00:02:25,921 --> 00:02:27,779 چون چندی روز قبل از هالویین، 62 00:02:27,803 --> 00:02:31,938 با دادن لباس فیلم "آرواره"، منو از خود بیخود کرد. 63 00:02:32,365 --> 00:02:34,765 الان، میفهمهم چرا این شکایت در بین 64 00:02:34,789 --> 00:02:36,662 گروه سنی خاصی از آدمها متداول است 65 00:02:36,686 --> 00:02:40,222 که بچههای امروزی قدر امکانتشان را نمیدانند. 66 00:02:40,246 --> 00:02:42,291 اما بگذارید یکسری از ابتدایی ترین لباسهای بچه ها 67 00:02:42,315 --> 00:02:46,013 که میتوانید امروزه بصورت انلاین خریداری کنید را بهتون نشان دهم ... 68 00:02:46,037 --> 00:02:49,859 ... و این لباس "آوارهها"ست که مامانم برایم خرید. 69 00:02:49,883 --> 00:02:52,615 (خنده) 70 00:02:52,639 --> 00:02:55,890 این نقاب کاغذی کوسه است 71 00:02:55,914 --> 00:02:59,452 و یک پیش بند پلاستیکی که پوستر آروارهها را رویش دارد. 72 00:02:59,476 --> 00:03:00,524 (خنده) 73 00:03:00,548 --> 00:03:01,951 و دوستش داشتم. 74 00:03:02,411 --> 00:03:03,802 چند سال بعد، 75 00:03:03,826 --> 00:03:06,643 پدرم من را به دیدن فیلم «اکسکالیبور» (شمشیر آهنی آرتور شاه) برد. 76 00:03:06,667 --> 00:03:08,709 راستش او را مجبور کردم، دوبار من را به تماشای فیلم ببرد، 77 00:03:08,733 --> 00:03:13,000 که موضوع کوچکی نیست، چون درجه فیلم R است نامناسب برای زیر۱۸ سال. 78 00:03:13,024 --> 00:03:15,180 اما بخاطر خون و دل و روده و سینه خانمها نبود 79 00:03:15,204 --> 00:03:17,101 که میخواستم فیلم را دوباره ببینم. 80 00:03:17,125 --> 00:03:18,283 البته بیتاثیر نبودند-- 81 00:03:18,307 --> 00:03:19,309 (خنده) 82 00:03:19,333 --> 00:03:20,498 بخاطر لبلس زرهای بود. 83 00:03:20,522 --> 00:03:24,636 زره در این فیلم بطرز مسحور کنندهای برایم زیبا بود. 84 00:03:24,660 --> 00:03:29,277 آنها به معنای واقعی کلمه شوالیههایی در زرههای براق و صیقلی بودند. 85 00:03:29,301 --> 00:03:33,478 و علاوه بر آن، شوالیهها توی این فیلم همه جا زرههایشان را به تن داشتند. 86 00:03:33,502 --> 00:03:37,025 همیشه، سر میز شام و موقع خواب. 87 00:03:37,049 --> 00:03:38,100 (خنده) 88 00:03:38,124 --> 00:03:39,994 این شکلی بودم،«آیا ذهنم را میخوانند؟ 89 00:03:40,018 --> 00:03:42,486 منم میخواهم زره را همیشه بپوشم!» 90 00:03:42,510 --> 00:03:43,525 (خنده) 91 00:03:43,549 --> 00:03:45,748 پس برگشتم سروقت وسایل محبوبم، 92 00:03:45,772 --> 00:03:47,321 دروازه ورود من برای ساختن، 93 00:03:47,345 --> 00:03:48,765 مقوای زنبوری، 94 00:03:48,789 --> 00:03:51,651 و برای خودم لباسی از زره ساختم، 95 00:03:51,675 --> 00:03:55,120 آن را با حفاظ گردن پر کردم و یک اسب سفید. 96 00:03:55,144 --> 00:03:56,410 الان که آن را فروختهام، 97 00:03:56,434 --> 00:03:58,460 در اینجا عکسی از زرهای که ساختم وجود دارد. 98 00:03:58,484 --> 00:03:59,825 (خنده) 99 00:03:59,849 --> 00:04:02,299 (تشویق) 100 00:04:04,736 --> 00:04:07,327 الان، این تنها لباس زرهای است که با الهام از 101 00:04:07,351 --> 00:04:08,695 اکسکالیبور (شمشیر در سنگ شاه آرتور) ساختم. 102 00:04:08,719 --> 00:04:09,972 یکی دو سال بعد، 103 00:04:09,996 --> 00:04:14,094 پدرم را قانع کردم شروع به ساختن یک لباس حسابی از زره کند. 104 00:04:14,118 --> 00:04:15,763 در طی یکماه، 105 00:04:15,787 --> 00:04:20,081 باعث شد از کارتن و مقوا به آلومینیوم پشت بام سفت و براق 106 00:04:20,105 --> 00:04:22,921 که همواره یکی از محبوبترین مصالح من است، 107 00:04:22,945 --> 00:04:24,112 میخ پرچ زنگ نزن ارتقا بیایم. 108 00:04:24,136 --> 00:04:25,848 ما با دقت ظرف یکماه 109 00:04:25,872 --> 00:04:28,446 یک لباس زرهای آلومینیومی بند بند 110 00:04:28,470 --> 00:04:29,631 با انحناهای همپایه بسازیم. 111 00:04:29,655 --> 00:04:32,560 تو کلاه خود سوراخ درست کردیم تا نفس بکشم، 112 00:04:32,584 --> 00:04:35,631 و به موقع لباسم را برای هالوین تمام کردم و درمدرسه پوشیدم. 113 00:04:35,655 --> 00:04:37,809 الان یک چیزی در این سخنرانی هست 114 00:04:37,833 --> 00:04:39,650 که برایش اسلایدی ندارم که نشان دهم، 115 00:04:39,674 --> 00:04:41,676 چون هیچ عکسی از این زره وجود ندارد. 116 00:04:41,700 --> 00:04:43,063 آن را درمدرسه پوشیدم، 117 00:04:43,087 --> 00:04:45,691 عکاس کتاب سال مدرسه که در راهروها بود 118 00:04:45,715 --> 00:04:49,105 هرگز من را ندید، به دلایلی که میگویم. 119 00:04:49,129 --> 00:04:51,207 چیزهایی بود که از بابت 120 00:04:51,231 --> 00:04:55,602 پوشیدن یک دست لباس کامل زره الومینیومی انتظارش در مدرسه را نداشتم. 121 00:04:56,061 --> 00:04:58,822 سر کلاس ریاضی عقب کلاس ایستادم 122 00:04:58,846 --> 00:05:00,647 و دلیل ایستادنم بخاطر زره است 123 00:05:00,671 --> 00:05:02,867 که نمی توانستم باهاش بشینم. 124 00:05:02,891 --> 00:05:04,346 (خنده) 125 00:05:04,370 --> 00:05:06,820 این اولین چیزی است که انتظارش را نداشتم. 126 00:05:07,351 --> 00:05:09,866 و بعد معلمم وسطهای درس، یک جورهایی نگران 127 00:05:09,890 --> 00:05:12,882 نگاهم میکند و میپرسد، «حالت خوبه؟» 128 00:05:12,906 --> 00:05:15,152 با خودم فکر میکنم، « شوخی میکنی؟ حالم خوبه؟» 129 00:05:15,176 --> 00:05:18,044 من لباسی از زره به تن دارم! این بهترین زمانی است که-- 130 00:05:18,068 --> 00:05:20,728 و میخواهم برایش از احساس فوق العادهای که دارم بگویم، 131 00:05:20,752 --> 00:05:23,145 که کلاس درس به سمت چپ کج شد 132 00:05:23,169 --> 00:05:25,886 و در انتهای تونلی طولانی محو شد، 133 00:05:25,910 --> 00:05:29,482 و بعد در اتاق پرستار به هوش میایم. 134 00:05:30,275 --> 00:05:33,269 از شدت گرما از هوش رفته بودم، 135 00:05:33,293 --> 00:05:34,719 بخاطر لباس زرهای که پوشیده بودم. 136 00:05:34,743 --> 00:05:35,894 و زمانی که بیدار شدم، 137 00:05:35,918 --> 00:05:39,063 از بیهوش شدنم در کلاس شرمزده نبودم، 138 00:05:39,087 --> 00:05:41,686 فکر میکردم، « زرهام کجاست؟ زرهام دست کیست؟» 139 00:05:41,710 --> 00:05:43,900 خلاصه، چند سال بعد را فاکتور میگیرم، 140 00:05:43,924 --> 00:05:47,258 برخی همکارانم و من استخدام شدیم تا برای کانال دیسکاوری برنامهای 141 00:05:47,282 --> 00:05:48,433 به اسم "افسانه زدایان" را بسازیم. 142 00:05:48,457 --> 00:05:49,623 و طی ۱۴ سال، 143 00:05:49,647 --> 00:05:52,821 در این شغل آموختم که چطور تکنیکهای تجربی را بسازم 144 00:05:52,845 --> 00:05:55,424 و چطور دربارهشان در تلویزیون داستان بگویم. 145 00:05:55,796 --> 00:05:57,499 همینطور آن اوایل آموختم 146 00:05:57,523 --> 00:06:00,382 که جامه پوشی نقشی کلیدی در این قصه گویی میتواند ایفا کند. 147 00:06:00,406 --> 00:06:04,441 از جامهها برای بیشتر کردن طنز، مزاح، رنگ و شفافیت روایتگری 148 00:06:04,465 --> 00:06:07,488 برای گفتن قصههایمان استفاده میکنم. 149 00:06:07,935 --> 00:06:10,694 و بعد قسمتی را کار میکنیم به اسم «شیرجه در زباله دان»، 150 00:06:10,718 --> 00:06:12,985 و کمی بیشتر درباره پیامدهای عمیقتر 151 00:06:13,009 --> 00:06:16,440 آنچه جامه پوشی برای معنی دارد میاموزم. 152 00:06:16,464 --> 00:06:18,060 در قسمت «شیرجه در زباله دان»، 153 00:06:18,084 --> 00:06:20,039 سوالی که سعی داشتیم پاسخ دهیم این است: 154 00:06:20,063 --> 00:06:21,706 آیا آنطوری که فیلمها نشان میدهند 155 00:06:21,730 --> 00:06:23,706 پریدن تو زبالهدان بیخطر است؟ 156 00:06:23,730 --> 00:06:25,504 (خنده) 157 00:06:25,528 --> 00:06:28,163 این قسمت قرار بود دو بخش قابل توجه داشته باشد. 158 00:06:28,187 --> 00:06:31,242 یکی بخاطر جایی بود که آموزش میدیدیم توسط یک بدلکار برای پریدن از ساختمانها 159 00:06:31,266 --> 00:06:32,599 به درون یک کیسه هوا. 160 00:06:32,623 --> 00:06:35,104 و دومی شامل انجام یک آزمایش میشد. 161 00:06:35,128 --> 00:06:37,973 یک زبالهدان بزرگ را پر کرده و توی آن می پریدیم. 162 00:06:37,997 --> 00:06:40,284 از لحاظ بصری میخواستم این دو عنصر را از هم سوا کنم، 163 00:06:40,308 --> 00:06:41,465 و فکر کردم، 164 00:06:41,489 --> 00:06:45,173 «خب، برای بخش اول ما آموزش میبینیم پس باید گرمکن بپوشیم-- 165 00:06:45,197 --> 00:06:48,945 اوه! بیایید پشت گرمکنها «کارآموز بدلکاری» بچسبانیم. 166 00:06:48,969 --> 00:06:50,313 این برای آموزش است.» 167 00:06:50,337 --> 00:06:53,702 اما برای بخش دوم، میخواستم از لحاظ بصری واقع چشمگیر باشد. 168 00:06:53,726 --> 00:06:56,204 «میدانم! مثل شخصیت نئو در ماتریکس لباس میپوشم.» 169 00:06:56,228 --> 00:06:57,302 (خنده) 170 00:06:57,326 --> 00:06:58,636 بنابراین به خیابان هایت رفتم. 171 00:06:58,660 --> 00:07:01,239 یک جفت چکمه سگگ دار تا زانو خریدم. 172 00:07:01,263 --> 00:07:03,705 یک کت بلند شل و ول از سایت ایبی خریدم. 173 00:07:03,729 --> 00:07:07,450 عینک آفتابی گرفتم که مجبور بودم برای به چشم زدنش لنز بگذارم. 174 00:07:07,474 --> 00:07:09,454 روز عکسبرداری آزمایشی سررسید، 175 00:07:09,478 --> 00:07:11,446 و از ماشینم با این لباس پیاده شدم، 176 00:07:11,470 --> 00:07:13,120 و اعضای گروهام به من نگاه انداختند... 177 00:07:13,990 --> 00:07:16,399 و جلوی خنده های دزدکی خود را می گرفتند. 178 00:07:16,893 --> 00:07:19,987 مثل این بودند، «(صدای خنده)». 179 00:07:20,011 --> 00:07:22,442 و من به دو تشخیص قابل توجه در این لحظه پی بردم. 180 00:07:22,466 --> 00:07:24,163 کاملا احساس شرمندگی میکردم 181 00:07:24,187 --> 00:07:26,933 از بابت این موضوع که برای گروهام مثل روز روشن بود 182 00:07:26,957 --> 00:07:29,599 که من قصد پوشیدن این جامه را دارم. 183 00:07:29,623 --> 00:07:30,773 (خنده) 184 00:07:31,328 --> 00:07:34,548 اما تهیه کننده پس ذهنم به من یادآوری میکرد 185 00:07:34,572 --> 00:07:36,999 که در عکسبرداری بسیار سریع در دور آهسته 186 00:07:37,023 --> 00:07:40,116 آن کت در حال جریان از پشت سرم زیبا بنظر می رسید. 187 00:07:40,140 --> 00:07:41,290 (خنده) 188 00:07:42,012 --> 00:07:43,883 پنج سالی که از اجرای افسانه زدایان میگذشت، 189 00:07:43,907 --> 00:07:46,563 دعوت شدیم برای حضور در کمیک کان ساندیگو. 190 00:07:46,587 --> 00:07:49,983 سالها بود که درباره کامیککان شنیده بودم و فرصت رفتن به آن مهیا نشده بود. 191 00:07:50,007 --> 00:07:53,611 بزرگترین لیگ و کعبه جامه پوشها. 192 00:07:53,635 --> 00:07:55,675 مردم از هم جای دنیا میایند 193 00:07:55,699 --> 00:07:58,821 تا تولیدات جالبشان را در صحن ساندیگو به نمایش بگذارند. 194 00:07:58,845 --> 00:08:00,370 و میخواستم مشارکت کنم. 195 00:08:00,394 --> 00:08:03,456 تصمیم گرفتم یک لباس پرنقش و نگار بپوشم 196 00:08:03,480 --> 00:08:04,914 که سرتا پایم را بپوشاند، 197 00:08:04,938 --> 00:08:08,557 و بر صحن کمیک کان سانفرانسیسکو ناشناس قدم بزنم. 198 00:08:08,581 --> 00:08:09,899 جامهای که انتخاب میکنم؟ 199 00:08:09,923 --> 00:08:11,073 پسر جهنمی. 200 00:08:11,493 --> 00:08:12,644 این لباس من نیست، 201 00:08:12,668 --> 00:08:13,819 راستش خود پسر جهنمی است. 202 00:08:13,843 --> 00:08:14,862 (خنده) 203 00:08:14,886 --> 00:08:16,044 اما ماهها وقت صرف کردم 204 00:08:16,068 --> 00:08:18,908 تا دقیقترین لباس پسر جهنمی ممکن را درست کنم، 205 00:08:18,932 --> 00:08:20,867 از چکمههایش گرفته تا کمربند و شلوار 206 00:08:20,891 --> 00:08:22,279 و بازوی راست منحوس. 207 00:08:22,303 --> 00:08:25,694 یه نفر را پیدا کردم که کله و سینه پروتزی پسرجنمی را بسازد 208 00:08:25,718 --> 00:08:27,007 و آنها را پوشیدم. 209 00:08:27,031 --> 00:08:30,762 حتی لنز چشم توی کارم بود. 210 00:08:30,786 --> 00:08:33,116 با آن لباس روی صحن کامیک کان رفتم. 211 00:08:33,140 --> 00:08:37,769 و حتی نمیتوانم به شما بگویم که گرمای تو آن لباس چقدر وحشتناک بود. 212 00:08:37,793 --> 00:08:38,833 (خنده) 213 00:08:38,857 --> 00:08:40,892 عرق ریختن! این باید یادم میماند. 214 00:08:40,916 --> 00:08:43,805 سطل سطل عرق میریزم و لنزها اذیتم میکنند، 215 00:08:43,829 --> 00:08:47,378 و هیچکدام اینها اهمیتی ندارد چون که حسابی عاشق هستم. 216 00:08:47,402 --> 00:08:48,552 (خنده) 217 00:08:49,066 --> 00:08:52,629 صرفا فقط پروسه پوشیدن این لباس و راه رفتن در صحن نیست، 218 00:08:52,653 --> 00:08:56,232 بلکه همراه بودن با جمع مشتریان دیگر است. 219 00:08:56,256 --> 00:08:58,152 اسم آن لباس پوشیدن در کان نیست، 220 00:08:58,176 --> 00:09:00,002 "کازپلی" است. 221 00:09:00,026 --> 00:09:02,550 الان بظاهر، کازپلی یعنی آدمها لباس شخصیتهای محبوبشان 222 00:09:02,574 --> 00:09:05,137 در فیلم و تلویویزیون و بخصوص انیمیشنها 223 00:09:05,161 --> 00:09:06,345 را بپوشند، 224 00:09:06,369 --> 00:09:09,110 اما خب خیلی بیشتر از آن است. 225 00:09:09,134 --> 00:09:12,195 اینها آدمهایی نیستند که یک لباسی پیدا کرده و پوشیده باشند-- 226 00:09:12,219 --> 00:09:13,616 آنها را درهم میامیزند. 227 00:09:13,640 --> 00:09:15,100 آنها را تحت اراده خودشان درمیاورند. 228 00:09:15,124 --> 00:09:18,916 آنها را تبدیل به شخصیتهایی میکنند که میخواهند در آن اثرها باشد. 229 00:09:18,940 --> 00:09:20,856 آنها ابرزیرک و نخبه هستند. 230 00:09:20,880 --> 00:09:23,543 آنها اجازه میدهند پرچم عجیشان افراشته شود و این زیباست. 231 00:09:23,567 --> 00:09:24,606 (خنده) 232 00:09:24,630 --> 00:09:25,781 اما مضاف بر آن، 233 00:09:25,805 --> 00:09:27,258 آنها در جامههایشان تمرین میکردند. 234 00:09:27,282 --> 00:09:28,758 در کامیک کان یا نمایشگاه دیگری نمیشود همینطوری 235 00:09:28,782 --> 00:09:31,329 از آدمهایی که در اطرافتان در حال راه رفتن هستند عکس بگیرید. 236 00:09:31,353 --> 00:09:32,508 باید بروید پیش آنها و بگویید 237 00:09:32,532 --> 00:09:34,984 «هی، لباست را دوست دارم، میشه ازتون عکس بگیرم؟» 238 00:09:35,008 --> 00:09:37,804 بعد به آنها برای ژست گرفتن فرصت میدهید. 239 00:09:37,828 --> 00:09:39,498 کلی روی ژستهایشان کار کردند 240 00:09:39,522 --> 00:09:42,142 تا البسهشان در مقابل دوربینتان بدرخشد. 241 00:09:42,166 --> 00:09:44,656 و تماشای آن واقعا زیباست. 242 00:09:45,178 --> 00:09:46,609 و با جان و دل آن را پذیرفتم. 243 00:09:46,633 --> 00:09:48,139 در نمایشگاههای بعدی، 244 00:09:48,163 --> 00:09:52,556 یاد گرفتم مثل هیت لچر در نقش جوکر در فیلم "شوالیه تاریکی" پایم را موقع راه رفتن بکشم. 245 00:09:52,580 --> 00:09:55,630 یاد گرفتم چطور مثل نازگولدر ارباب حلقهها ترسناک باشم 246 00:09:55,654 --> 00:09:57,715 و راستش بعضی بچهها را میترسانم. 247 00:09:57,739 --> 00:09:59,639 آن «هر، هر، هر»-- 248 00:09:59,663 --> 00:10:01,800 خنده ای که چوباکا میکند، را یاد گرفتم. 249 00:10:02,625 --> 00:10:05,599 و بعد لباس بدون چهره در "شهر اشباح" را پوشیدم. 250 00:10:05,623 --> 00:10:09,074 اگر "شهر اشباح" و کارگردان آن هایاو میاکازاکی را نمیشناسید، 251 00:10:09,098 --> 00:10:10,549 اول از همه، قابل شما را ندارد. 252 00:10:10,573 --> 00:10:11,723 (خنده) 253 00:10:12,136 --> 00:10:15,576 این کار شاهکاره، و یکی از فیلمهای محبوب من. 254 00:10:15,600 --> 00:10:19,943 درباره دختر بچهای به اسم چیهیرو است که در دنیای اشباح واقع در یک شهربازی 255 00:10:19,967 --> 00:10:22,300 ژاپنی متروک گم میشود. 256 00:10:22,324 --> 00:10:24,220 و راه بازگشت به بیرون را به کمک 257 00:10:24,244 --> 00:10:26,560 دوستانی که میابد پیدا میکند- 258 00:10:26,584 --> 00:10:28,074 یک اژدهای اسیر شده به اسم هاکو 259 00:10:28,098 --> 00:10:30,362 و یک موجود خبیث تنها به اسم بدون چهره. 260 00:10:30,386 --> 00:10:33,256 بدون چهره تنهاست و دنبال دوست پیدا کردن، 261 00:10:33,280 --> 00:10:36,445 و اما فکر میکند بهترین راه کشیدن آنها به سوی خودش 262 00:10:36,469 --> 00:10:38,539 و گذاشتن طلا در کف دستشان است. 263 00:10:38,563 --> 00:10:40,314 اما خیلی خوب پیش نمیرود، 264 00:10:40,338 --> 00:10:43,155 و در آخر دست به وحشیگری میزند 265 00:10:43,179 --> 00:10:45,435 تا این که چیهیرو نجاتش میدهد، 266 00:10:45,459 --> 00:10:46,648 و کمکش میکند. 267 00:10:47,081 --> 00:10:49,616 پس لباس بدون چهره را سرهم کرده، 268 00:10:50,731 --> 00:10:52,988 ودر صحن کامیک کان پوشیدم. 269 00:10:53,012 --> 00:10:57,733 و حرکات "بدون چهره" را با دقت تمرین کردم. 270 00:10:57,757 --> 00:11:01,371 مصمم هستم که با این لباس به هیچ وجه حرف نزنم. 271 00:11:01,395 --> 00:11:03,434 وقتی مردم میخواهند از من عکس بگیرند، 272 00:11:03,458 --> 00:11:05,083 با سر تایید میکنم 273 00:11:05,107 --> 00:11:07,528 و خجالتزده کنار آنها میایستم. 274 00:11:07,552 --> 00:11:09,218 آنها عکس می اندازند 275 00:11:09,242 --> 00:11:11,956 و بعد از پشت ردایم یواشکی یک سکه شکلاتی طلایی 276 00:11:11,980 --> 00:11:13,502 را درمیاورم. 277 00:11:13,526 --> 00:11:16,894 و در اخر پروسه عکس انداختن جلویشان ظاهر میکنم. 278 00:11:16,918 --> 00:11:19,627 اینطوری. 279 00:11:19,651 --> 00:11:21,034 و مردم مبهوت میشوند. 280 00:11:21,058 --> 00:11:24,091 «ایول! طلا از بدون چهره! خدای من، خیلی با حاله!» 281 00:11:24,115 --> 00:11:27,505 و در محوطه راه می روم و حس فوقالعادهای دارم. 282 00:11:28,006 --> 00:11:30,783 و بعد ظرف ۱۵ دقیقه اتفاقی میفتد. 283 00:11:31,368 --> 00:11:33,394 کسی دستم را میگیرد، 284 00:11:34,014 --> 00:11:36,092 و سکهای تو دستم میگذارد. 285 00:11:36,116 --> 00:11:39,312 و فکر میکنم شاید قصدشان جبران کار منه، 286 00:11:39,336 --> 00:11:41,869 اما نه این همان سکهای هست که خودم به آنها دادم. 287 00:11:42,229 --> 00:11:43,680 دلیلش را نمیفهمم. 288 00:11:43,704 --> 00:11:45,952 و ادامه میدهم، عکسهای بیشتری میگیرم. 289 00:11:45,976 --> 00:11:47,427 و دوباره اتفاق میفتد. 290 00:11:47,939 --> 00:11:51,150 متوجهاید که از توی لباس چیزی را نمیتوانم ببینم. 291 00:11:51,174 --> 00:11:52,661 فقط از طریق دهان ممکنه-- 292 00:11:52,685 --> 00:11:54,304 کفشهای آدمها را میبینم. 293 00:11:54,328 --> 00:11:57,143 پاهایشان را میتوانم ببینم و حرفهایشان را بشنوم. 294 00:11:57,167 --> 00:11:59,437 اما سومین بار کسی سکهای را به من پس میدهد، 295 00:11:59,461 --> 00:12:01,119 میخواهم بدانم که جریان چیست. 296 00:12:01,612 --> 00:12:04,671 پس سرم را برمیگردانم تا دید بهتری داشته باشم، 297 00:12:04,695 --> 00:12:08,009 و آنچه میبینم یک نفری است که این شکلی از من دور میشود. 298 00:12:10,271 --> 00:12:11,773 و بعد برایم روشن میشود: 299 00:12:12,600 --> 00:12:16,233 گرفتن طلا از بدون چهره بدشانسی میاورد. 300 00:12:16,257 --> 00:12:18,169 در فیلم "شهر اشباح" 301 00:12:18,193 --> 00:12:21,590 بدشانسی سراغ آنهایی میاید که از بدون چهره طلا گرفتند. 302 00:12:22,351 --> 00:12:28,609 این یک ابطه بین بازیگر- مخاطب نیست؛ کازپلی است. 303 00:12:29,855 --> 00:12:32,068 ما همه در صحنه هستیم، 304 00:12:32,092 --> 00:12:35,425 با فرو رفتن در غالبی که روایتگر مفهومی برای ما است. 305 00:12:35,763 --> 00:12:37,608 و آن را از آن خود میکنیم. 306 00:12:37,632 --> 00:12:41,732 با چیزی مهم در درونمان وصل میشویم. 307 00:12:42,333 --> 00:12:46,092 و لباسها نحوه ابراز وجودمان 308 00:12:46,116 --> 00:12:47,299 به یکدیگر است. 309 00:12:47,984 --> 00:12:49,140 ممنونم. 310 00:12:49,164 --> 00:12:54,594 (تشویق)