0:00:00.618,0:00:03.452 یک واقعیتی هست که عاشقش هستم [br]و چندی قبل آن را در جایی خواندم 0:00:03.476,0:00:08.126 این که یکی از چیزهایی که به موفقیت [br]انسان خردمند بعنوان یک گونه 0:00:08.150,0:00:09.493 کمک کرده 0:00:09.517,0:00:11.573 نداشتن موی بدن است-- 0:00:11.597,0:00:14.021 که نداشتن مو و لخت بودنمان 0:00:14.045,0:00:16.351 در ترکیب با اختراع پوشاک 0:00:16.375,0:00:19.669 به ما قابلیت تنظیم دمای بدنمان 0:00:19.693,0:00:23.289 و در نتیجه قابلیت بقاء یافتن[br]در هر آب و هوایی که انتخاب کنیم را میدهد. 0:00:23.797,0:00:27.322 و اکنون تا درجهای تکامل یافتیم [br]که بدون پوشاک قادر به ادامه بقاء نیستیم. 0:00:27.346,0:00:28.876 و اکنون علاوه بر کاربردی ابزاری 0:00:28.900,0:00:30.221 وسیله ارتباطی است. 0:00:30.245,0:00:33.053 هر چیزی که برای پوشیدن[br]انتخاب میکنیم روایتگر 0:00:33.077,0:00:35.098 داستانی است درباره مکانی که [br]بودهایم 0:00:35.122,0:00:36.714 کاری که میکنیم، 0:00:36.738,0:00:37.938 آن کسی که میخواهیم باشیم. 0:00:39.048,0:00:40.796 من کودک تنهایی بودم. 0:00:40.820,0:00:43.652 پیدا کردن همبازی برایم راحت نبود، 0:00:43.676,0:00:46.071 و اکثرا با خودم بازی میکردم. 0:00:46.423,0:00:48.902 کلی از اسباب بازیهایم را خودم ساختم. 0:00:48.926,0:00:50.565 با بستنی شروع شد. 0:00:50.589,0:00:53.713 یک شعبه بسکین رابینز در زادگاه من بود، 0:00:53.737,0:00:56.089 و آنها از پشت کانتر بستنی سرو میکردند 0:00:56.113,0:00:58.720 توی این وانهای ورقه نازک عظیم ۵ گالنی. 0:00:58.744,0:01:01.006 و کسی به من گفت--[br]هشت سالم بود-- 0:01:01.030,0:01:03.730 یک نفر به من گفت وقتی آنها کارشان با[br]این وانها تمام میشد[br] 0:01:03.754,0:01:05.968 آنها را شسته و آن پشت نگه میداشتند، 0:01:05.992,0:01:07.946 و اگر بخواهی یکی [br]از آنها را به تو میدهند. 0:01:07.970,0:01:10.404 دو هفته ای زمان برد تا [br]دل و جرات پیدا کنم 0:01:10.428,0:01:11.579 و از آنها بخواهم .[br] 0:01:11.603,0:01:14.916 یکی از آنها گرفتم-- با این وان [br]ورق نازک زیبا به خانه رفتم. 0:01:14.940,0:01:18.336 سعی کردم بفهم با این ماده هیجان انگیز [br]چه کار میشد کرد-- 0:01:18.360,0:01:19.745 حلقه فلزی زیر و روی آن. 0:01:19.769,0:01:23.154 ذهنم را حسابی درگیر کرده بود،[br]تا این که: « صبر کن-- 0:01:23.178,0:01:25.320 ذهنم بخشی از آن شده بود.» 0:01:25.344,0:01:26.907 (خنده) 0:01:26.931,0:01:28.624 آره، یک سوراخی درست کردم، 0:01:28.648,0:01:30.167 کمی استات سلولز به کار بردم 0:01:30.191,0:01:31.905 و برای خودم یک کلاهخود فضایی ساختم. 0:01:31.929,0:01:33.082 (خنده) 0:01:33.106,0:01:36.066 احتیاج به جایی داشتم [br]که کلاهخود فضاییام را به سر بگذارم، 0:01:36.090,0:01:38.794 برای همین یک جعبه یخچالی [br]چند بلوک دورتر از خانه پیدا کردم. 0:01:38.818,0:01:40.105 هلش دادم به سمت خانه، 0:01:40.129,0:01:42.897 و گذاشتمش توی کمد اتاق مهمان، 0:01:42.921,0:01:45.312 آن را به سفینه فضایی تبدیل کردم. 0:01:45.336,0:01:47.635 از یک کنترل پنل مقوایی شروع کردم. 0:01:47.659,0:01:49.457 توی آن سوراخی برای [br]صفحه رادار ایجاد کردم 0:01:49.481,0:01:51.704 و یک چراغ قوه زیر آن روشن کردم. 0:01:51.728,0:01:54.778 یک صفحه نمایش آن بالا گذاشتم،[br]که افست دیوار سیاه است-- 0:01:54.802,0:01:57.435 و اینجا بود که فکر کردم من چقدر باهوشم. 0:01:57.459,0:02:00.506 بیاجازه، دیوار ته کمد را رنگ سیاه زدم 0:02:00.530,0:02:01.689 با کلی ستاره، 0:02:01.713,0:02:06.243 که با تعدادی چراغ کریسمس [br]که در شیروانی پیدا کردم آن را روشن کردم. 0:02:06.267,0:02:08.204 و به ماموریتهای فضایی میرفتم. 0:02:09.214,0:02:10.365 چند سال بعد، 0:02:10.389,0:02:11.791 فیلم "آرواره ها" بیرون آمد. 0:02:11.815,0:02:15.061 یکجورهایی سنم برای دیدن آن کم بود،[br]اما در تب و تاب "آروارهها" میسوختم، 0:02:15.085,0:02:17.247 مثل بقیه آمریکایی ها در آن دوران. 0:02:17.709,0:02:21.161 توی شهر ما فروشگاهی بود که [br]لباس "آروارهها" را در ویترینش داشت، 0:02:21.185,0:02:23.753 و مادرم حرفهایم را با یکی شنیده بود[br]که به او 0:02:23.777,0:02:25.897 درباره عالی بودن آن لباس گفته بودم. 0:02:25.921,0:02:27.779 چون چندی روز قبل از هالویین، 0:02:27.803,0:02:31.938 با دادن لباس فیلم "آرواره"، منو از خود بیخود کرد. 0:02:32.365,0:02:34.765 الان، میفهمهم چرا این شکایت در بین 0:02:34.789,0:02:36.662 گروه سنی خاصی از آدمها متداول است 0:02:36.686,0:02:40.222 که بچههای امروزی[br]قدر امکانتشان را نمیدانند. 0:02:40.246,0:02:42.291 اما بگذارید یکسری از ابتدایی ترین لباسهای بچه ها 0:02:42.315,0:02:46.013 که میتوانید امروزه بصورت انلاین [br]خریداری کنید را بهتون نشان دهم ... 0:02:46.037,0:02:49.859 ... و این لباس "آوارهها"ست که مامانم برایم خرید. 0:02:49.883,0:02:52.615 (خنده) 0:02:52.639,0:02:55.890 این نقاب کاغذی کوسه است 0:02:55.914,0:02:59.452 و یک پیش بند پلاستیکی که پوستر[br]آروارهها را رویش دارد. 0:02:59.476,0:03:00.524 (خنده) 0:03:00.548,0:03:01.951 و دوستش داشتم. 0:03:02.411,0:03:03.802 چند سال بعد، 0:03:03.826,0:03:06.643 پدرم من را به دیدن فیلم «اکسکالیبور»[br](شمشیر آهنی آرتور شاه) برد. 0:03:06.667,0:03:08.709 راستش او را مجبور کردم،[br]دوبار من را به تماشای فیلم ببرد، 0:03:08.733,0:03:13.000 که موضوع کوچکی نیست، چون[br]درجه فیلم R است نامناسب برای زیر۱۸ سال. 0:03:13.024,0:03:15.180 اما بخاطر خون و دل و روده و سینه خانمها نبود 0:03:15.204,0:03:17.101 که میخواستم فیلم را دوباره ببینم. 0:03:17.125,0:03:18.283 البته بیتاثیر نبودند-- 0:03:18.307,0:03:19.309 (خنده) 0:03:19.333,0:03:20.498 بخاطر لبلس زرهای بود. 0:03:20.522,0:03:24.636 زره در این فیلم بطرز [br]مسحور کنندهای برایم زیبا بود. 0:03:24.660,0:03:29.277 آنها به معنای واقعی کلمه شوالیههایی در[br]زرههای براق و صیقلی بودند. 0:03:29.301,0:03:33.478 و علاوه بر آن، شوالیهها توی این فیلم [br]همه جا زرههایشان را به تن داشتند. 0:03:33.502,0:03:37.025 همیشه، سر میز شام[br]و موقع خواب. 0:03:37.049,0:03:38.100 (خنده) 0:03:38.124,0:03:39.994 این شکلی بودم،«آیا ذهنم را میخوانند؟ 0:03:40.018,0:03:42.486 منم میخواهم زره را همیشه بپوشم!» 0:03:42.510,0:03:43.525 (خنده) 0:03:43.549,0:03:45.748 پس برگشتم سروقت وسایل محبوبم، 0:03:45.772,0:03:47.321 دروازه ورود من برای ساختن، 0:03:47.345,0:03:48.765 مقوای زنبوری، 0:03:48.789,0:03:51.651 و برای خودم لباسی از زره ساختم، 0:03:51.675,0:03:55.120 آن را با حفاظ گردن پر کردم و یک اسب سفید. 0:03:55.144,0:03:56.410 الان که آن را فروختهام، 0:03:56.434,0:03:58.460 در اینجا عکسی از زرهای[br]که ساختم وجود دارد. 0:03:58.484,0:03:59.825 (خنده) 0:03:59.849,0:04:02.299 (تشویق) 0:04:04.736,0:04:07.327 الان، این تنها لباس زرهای است [br]که با الهام از 0:04:07.351,0:04:08.695 اکسکالیبور (شمشیر در سنگ شاه آرتور) ساختم. 0:04:08.719,0:04:09.972 یکی دو سال بعد، 0:04:09.996,0:04:14.094 پدرم را قانع کردم شروع به ساختن[br]یک لباس حسابی از زره کند. 0:04:14.118,0:04:15.763 در طی یکماه، 0:04:15.787,0:04:20.081 باعث شد از کارتن و مقوا [br]به آلومینیوم پشت بام سفت و براق 0:04:20.105,0:04:22.921 که همواره یکی از محبوبترین مصالح [br]من است، 0:04:22.945,0:04:24.112 میخ پرچ زنگ نزن ارتقا بیایم. 0:04:24.136,0:04:25.848 ما با دقت ظرف یکماه 0:04:25.872,0:04:28.446 یک لباس زرهای آلومینیومی بند بند 0:04:28.470,0:04:29.631 با انحناهای همپایه بسازیم. 0:04:29.655,0:04:32.560 تو کلاه خود سوراخ درست کردیم[br]تا نفس بکشم، 0:04:32.584,0:04:35.631 و به موقع لباسم را برای هالوین تمام کردم[br]و درمدرسه پوشیدم. 0:04:35.655,0:04:37.809 الان یک چیزی در این سخنرانی هست 0:04:37.833,0:04:39.650 که برایش اسلایدی ندارم که نشان دهم، 0:04:39.674,0:04:41.676 چون هیچ عکسی از این زره وجود ندارد. 0:04:41.700,0:04:43.063 آن را درمدرسه پوشیدم، 0:04:43.087,0:04:45.691 عکاس کتاب سال مدرسه که[br]در راهروها بود[br] 0:04:45.715,0:04:49.105 هرگز من را ندید، به دلایلی که میگویم. 0:04:49.129,0:04:51.207 چیزهایی بود که از بابت 0:04:51.231,0:04:55.602 پوشیدن یک دست لباس کامل [br]زره الومینیومی انتظارش در مدرسه را نداشتم. 0:04:56.061,0:04:58.822 سر کلاس ریاضی[br]عقب کلاس ایستادم 0:04:58.846,0:05:00.647 و دلیل ایستادنم بخاطر زره است 0:05:00.671,0:05:02.867 که نمی توانستم باهاش بشینم. 0:05:02.891,0:05:04.346 (خنده) 0:05:04.370,0:05:06.820 این اولین چیزی است که انتظارش را نداشتم. 0:05:07.351,0:05:09.866 و بعد معلمم وسطهای درس، [br]یک جورهایی نگران 0:05:09.890,0:05:12.882 نگاهم میکند و میپرسد، «حالت خوبه؟» 0:05:12.906,0:05:15.152 با خودم فکر میکنم،[br]« شوخی میکنی؟ حالم خوبه؟» 0:05:15.176,0:05:18.044 من لباسی از زره به تن دارم![br]این بهترین زمانی است که-- 0:05:18.068,0:05:20.728 و میخواهم برایش از احساس فوق العادهای [br]که دارم بگویم، 0:05:20.752,0:05:23.145 که کلاس درس به سمت چپ کج شد 0:05:23.169,0:05:25.886 و در انتهای تونلی طولانی محو شد، 0:05:25.910,0:05:29.482 و بعد در اتاق پرستار به هوش میایم. 0:05:30.275,0:05:33.269 از شدت گرما از هوش رفته بودم، 0:05:33.293,0:05:34.719 بخاطر لباس زرهای که پوشیده بودم. 0:05:34.743,0:05:35.894 و زمانی که بیدار شدم، 0:05:35.918,0:05:39.063 از بیهوش شدنم در کلاس شرمزده نبودم، 0:05:39.087,0:05:41.686 فکر میکردم، « زرهام کجاست؟ [br]زرهام دست کیست؟» 0:05:41.710,0:05:43.900 خلاصه، چند سال بعد را فاکتور میگیرم، 0:05:43.924,0:05:47.258 برخی همکارانم و من استخدام شدیم [br]تا برای کانال دیسکاوری برنامهای 0:05:47.282,0:05:48.433 به اسم "افسانه زدایان" را بسازیم. 0:05:48.457,0:05:49.623 و طی ۱۴ سال، 0:05:49.647,0:05:52.821 در این شغل آموختم که چطور [br]تکنیکهای تجربی را بسازم 0:05:52.845,0:05:55.424 و چطور دربارهشان در تلویزیون داستان[br]بگویم. 0:05:55.796,0:05:57.499 همینطور آن اوایل آموختم 0:05:57.523,0:06:00.382 که جامه پوشی نقشی کلیدی در این قصه گویی [br]میتواند ایفا کند. 0:06:00.406,0:06:04.441 از جامهها برای بیشتر کردن طنز، مزاح، رنگ [br]و شفافیت روایتگری 0:06:04.465,0:06:07.488 برای گفتن قصههایمان استفاده میکنم. 0:06:07.935,0:06:10.694 و بعد قسمتی را کار میکنیم به اسم[br]«شیرجه در زباله دان»، 0:06:10.718,0:06:12.985 و کمی بیشتر درباره پیامدهای عمیقتر 0:06:13.009,0:06:16.440 آنچه جامه پوشی برای معنی دارد میاموزم. 0:06:16.464,0:06:18.060 در قسمت «شیرجه در زباله دان»، 0:06:18.084,0:06:20.039 سوالی که سعی داشتیم پاسخ دهیم این است: 0:06:20.063,0:06:21.706 آیا آنطوری که فیلمها نشان میدهند 0:06:21.730,0:06:23.706 پریدن تو زبالهدان بیخطر است؟ 0:06:23.730,0:06:25.504 (خنده) 0:06:25.528,0:06:28.163 این قسمت قرار بود دو بخش قابل توجه[br]داشته باشد. 0:06:28.187,0:06:31.242 یکی بخاطر جایی بود که آموزش میدیدیم[br]توسط یک بدلکار برای پریدن از ساختمانها 0:06:31.266,0:06:32.599 به درون یک کیسه هوا. 0:06:32.623,0:06:35.104 و دومی شامل انجام یک آزمایش میشد. 0:06:35.128,0:06:37.973 یک زبالهدان بزرگ را پر کرده و توی آن می پریدیم. 0:06:37.997,0:06:40.284 از لحاظ بصری میخواستم[br]این دو عنصر را از هم سوا کنم، 0:06:40.308,0:06:41.465 و فکر کردم، 0:06:41.489,0:06:45.173 «خب، برای بخش اول ما آموزش میبینیم [br]پس باید گرمکن بپوشیم-- 0:06:45.197,0:06:48.945 اوه! بیایید پشت گرمکنها [br]«کارآموز بدلکاری» بچسبانیم. 0:06:48.969,0:06:50.313 این برای آموزش است.» 0:06:50.337,0:06:53.702 اما برای بخش دوم، میخواستم از لحاظ بصری[br]واقع چشمگیر باشد. 0:06:53.726,0:06:56.204 «میدانم! مثل شخصیت نئو در ماتریکس [br]لباس میپوشم.» 0:06:56.228,0:06:57.302 (خنده) 0:06:57.326,0:06:58.636 بنابراین به خیابان هایت رفتم. 0:06:58.660,0:07:01.239 یک جفت چکمه سگگ دار تا زانو خریدم. 0:07:01.263,0:07:03.705 یک کت بلند شل و ول از سایت ایبی خریدم. 0:07:03.729,0:07:07.450 عینک آفتابی گرفتم که مجبور بودم برای [br]به چشم زدنش لنز بگذارم. 0:07:07.474,0:07:09.454 روز عکسبرداری آزمایشی سررسید، 0:07:09.478,0:07:11.446 و از ماشینم با این لباس پیاده شدم، 0:07:11.470,0:07:13.120 و اعضای گروهام به من نگاه انداختند... 0:07:13.990,0:07:16.399 و جلوی خنده های دزدکی خود را می گرفتند. 0:07:16.893,0:07:19.987 مثل این بودند،[br]«(صدای خنده)». 0:07:20.011,0:07:22.442 و من به دو تشخیص قابل توجه[br]در این لحظه پی بردم. 0:07:22.466,0:07:24.163 کاملا احساس شرمندگی میکردم 0:07:24.187,0:07:26.933 از بابت این موضوع که [br]برای گروهام مثل روز روشن بود 0:07:26.957,0:07:29.599 که من قصد پوشیدن این جامه را دارم. 0:07:29.623,0:07:30.773 (خنده) 0:07:31.328,0:07:34.548 اما تهیه کننده پس ذهنم[br]به من یادآوری میکرد 0:07:34.572,0:07:36.999 که در عکسبرداری بسیار سریع در دور آهسته 0:07:37.023,0:07:40.116 آن کت در حال جریان از پشت سرم [br]زیبا بنظر می رسید. 0:07:40.140,0:07:41.290 (خنده) 0:07:42.012,0:07:43.883 پنج سالی که از اجرای[br]افسانه زدایان میگذشت، 0:07:43.907,0:07:46.563 دعوت شدیم برای حضور در کمیک کان [br]ساندیگو. 0:07:46.587,0:07:49.983 سالها بود که درباره کامیککان شنیده بودم [br]و فرصت رفتن به آن مهیا نشده بود. 0:07:50.007,0:07:53.611 بزرگترین لیگ و کعبه جامه پوشها. 0:07:53.635,0:07:55.675 مردم از هم جای دنیا میایند 0:07:55.699,0:07:58.821 تا تولیدات جالبشان را در صحن ساندیگو[br]به نمایش بگذارند. 0:07:58.845,0:08:00.370 و میخواستم مشارکت کنم. 0:08:00.394,0:08:03.456 تصمیم گرفتم یک لباس پرنقش و نگار بپوشم [br] 0:08:03.480,0:08:04.914 که سرتا پایم را بپوشاند، 0:08:04.938,0:08:08.557 و بر صحن کمیک کان سانفرانسیسکو[br]ناشناس قدم بزنم. 0:08:08.581,0:08:09.899 جامهای که انتخاب میکنم؟ 0:08:09.923,0:08:11.073 پسر جهنمی. 0:08:11.493,0:08:12.644 این لباس من نیست، 0:08:12.668,0:08:13.819 راستش خود پسر جهنمی است. 0:08:13.843,0:08:14.862 (خنده) 0:08:14.886,0:08:16.044 اما ماهها وقت صرف کردم 0:08:16.068,0:08:18.908 تا دقیقترین لباس پسر جهنمی [br]ممکن را درست کنم، 0:08:18.932,0:08:20.867 از چکمههایش گرفته تا کمربند و شلوار 0:08:20.891,0:08:22.279 و بازوی راست منحوس. 0:08:22.303,0:08:25.694 یه نفر را پیدا کردم که[br]کله و سینه پروتزی پسرجنمی را بسازد 0:08:25.718,0:08:27.007 و آنها را پوشیدم. 0:08:27.031,0:08:30.762 حتی لنز چشم توی کارم بود. 0:08:30.786,0:08:33.116 با آن لباس روی صحن کامیک کان رفتم. 0:08:33.140,0:08:37.769 و حتی نمیتوانم به شما بگویم که[br]گرمای تو آن لباس چقدر وحشتناک بود. 0:08:37.793,0:08:38.833 (خنده) 0:08:38.857,0:08:40.892 عرق ریختن! این باید یادم میماند. 0:08:40.916,0:08:43.805 سطل سطل عرق میریزم [br]و لنزها اذیتم میکنند، 0:08:43.829,0:08:47.378 و هیچکدام اینها اهمیتی ندارد[br]چون که حسابی عاشق هستم. 0:08:47.402,0:08:48.552 (خنده) 0:08:49.066,0:08:52.629 صرفا فقط پروسه پوشیدن این لباس [br]و راه رفتن در صحن نیست، 0:08:52.653,0:08:56.232 بلکه همراه بودن با جمع مشتریان دیگر است. 0:08:56.256,0:08:58.152 اسم آن لباس پوشیدن در کان نیست، 0:08:58.176,0:09:00.002 "کازپلی" است. 0:09:00.026,0:09:02.550 الان بظاهر، کازپلی یعنی آدمها [br]لباس شخصیتهای محبوبشان 0:09:02.574,0:09:05.137 در فیلم و تلویویزیون و بخصوص انیمیشنها 0:09:05.161,0:09:06.345 را بپوشند، 0:09:06.369,0:09:09.110 اما خب خیلی بیشتر از آن است. 0:09:09.134,0:09:12.195 اینها آدمهایی نیستند که[br]یک لباسی پیدا کرده و پوشیده باشند-- 0:09:12.219,0:09:13.616 آنها را درهم میامیزند. 0:09:13.640,0:09:15.100 آنها را تحت اراده خودشان درمیاورند. 0:09:15.124,0:09:18.916 آنها را تبدیل به شخصیتهایی میکنند [br]که میخواهند در آن اثرها باشد. 0:09:18.940,0:09:20.856 آنها ابرزیرک و نخبه هستند. 0:09:20.880,0:09:23.543 آنها اجازه میدهند پرچم عجیشان[br]افراشته شود و این زیباست. 0:09:23.567,0:09:24.606 (خنده) 0:09:24.630,0:09:25.781 اما مضاف بر آن، 0:09:25.805,0:09:27.258 آنها در جامههایشان تمرین میکردند. 0:09:27.282,0:09:28.758 در کامیک کان یا نمایشگاه دیگری[br]نمیشود همینطوری 0:09:28.782,0:09:31.329 از آدمهایی که در اطرافتان[br]در حال راه رفتن هستند عکس بگیرید. 0:09:31.353,0:09:32.508 باید بروید پیش آنها و بگویید 0:09:32.532,0:09:34.984 «هی، لباست را دوست دارم، [br]میشه ازتون عکس بگیرم؟» 0:09:35.008,0:09:37.804 بعد به آنها برای ژست گرفتن فرصت میدهید. 0:09:37.828,0:09:39.498 کلی روی ژستهایشان کار کردند 0:09:39.522,0:09:42.142 تا البسهشان در مقابل دوربینتان بدرخشد. 0:09:42.166,0:09:44.656 و تماشای آن واقعا زیباست. 0:09:45.178,0:09:46.609 و با جان و دل آن را پذیرفتم. 0:09:46.633,0:09:48.139 در نمایشگاههای بعدی، 0:09:48.163,0:09:52.556 یاد گرفتم مثل هیت لچر در نقش جوکر در فیلم[br]"شوالیه تاریکی" پایم را موقع راه رفتن بکشم. 0:09:52.580,0:09:55.630 یاد گرفتم چطور مثل نازگولدر ارباب حلقهها[br]ترسناک باشم 0:09:55.654,0:09:57.715 و راستش بعضی بچهها را میترسانم. 0:09:57.739,0:09:59.639 آن «هر، هر، هر»-- 0:09:59.663,0:10:01.800 خنده ای که چوباکا میکند، را یاد گرفتم. 0:10:02.625,0:10:05.599 و بعد لباس بدون چهره [br]در "شهر اشباح" را پوشیدم. 0:10:05.623,0:10:09.074 اگر "شهر اشباح" و کارگردان آن[br]هایاو میاکازاکی را نمیشناسید، 0:10:09.098,0:10:10.549 اول از همه، قابل شما را ندارد. 0:10:10.573,0:10:11.723 (خنده) 0:10:12.136,0:10:15.576 این کار شاهکاره،[br]و یکی از فیلمهای محبوب من. 0:10:15.600,0:10:19.943 درباره دختر بچهای به اسم چیهیرو است[br]که در دنیای اشباح واقع در یک شهربازی 0:10:19.967,0:10:22.300 ژاپنی متروک گم میشود. 0:10:22.324,0:10:24.220 و راه بازگشت به بیرون را به کمک 0:10:24.244,0:10:26.560 دوستانی که میابد پیدا میکند- 0:10:26.584,0:10:28.074 یک اژدهای اسیر شده به اسم هاکو 0:10:28.098,0:10:30.362 و یک موجود خبیث تنها به اسم بدون چهره. 0:10:30.386,0:10:33.256 بدون چهره تنهاست [br]و دنبال دوست پیدا کردن، 0:10:33.280,0:10:36.445 و اما فکر میکند بهترین راه کشیدن آنها [br]به سوی خودش 0:10:36.469,0:10:38.539 و گذاشتن طلا در کف دستشان است. 0:10:38.563,0:10:40.314 اما خیلی خوب پیش نمیرود، 0:10:40.338,0:10:43.155 و در آخر دست به وحشیگری میزند 0:10:43.179,0:10:45.435 تا این که چیهیرو نجاتش میدهد، 0:10:45.459,0:10:46.648 و کمکش میکند. 0:10:47.081,0:10:49.616 پس لباس بدون چهره را سرهم کرده، 0:10:50.731,0:10:52.988 ودر صحن کامیک کان پوشیدم. 0:10:53.012,0:10:57.733 و حرکات "بدون چهره" را با دقت[br]تمرین کردم. 0:10:57.757,0:11:01.371 مصمم هستم که با این لباس [br]به هیچ وجه حرف نزنم. 0:11:01.395,0:11:03.434 وقتی مردم میخواهند از من عکس بگیرند، 0:11:03.458,0:11:05.083 با سر تایید میکنم 0:11:05.107,0:11:07.528 و خجالتزده کنار آنها میایستم. 0:11:07.552,0:11:09.218 آنها عکس می اندازند 0:11:09.242,0:11:11.956 و بعد از پشت ردایم یواشکی[br]یک سکه شکلاتی طلایی 0:11:11.980,0:11:13.502 را درمیاورم. 0:11:13.526,0:11:16.894 و در اخر پروسه عکس انداختن [br]جلویشان ظاهر میکنم. 0:11:16.918,0:11:19.627 اینطوری. 0:11:19.651,0:11:21.034 و مردم مبهوت میشوند. 0:11:21.058,0:11:24.091 «ایول! طلا از بدون چهره![br]خدای من، خیلی با حاله!» 0:11:24.115,0:11:27.505 و در محوطه راه می روم [br]و حس فوقالعادهای دارم. 0:11:28.006,0:11:30.783 و بعد ظرف ۱۵ دقیقه اتفاقی میفتد. 0:11:31.368,0:11:33.394 کسی دستم را میگیرد، 0:11:34.014,0:11:36.092 و سکهای تو دستم میگذارد. 0:11:36.116,0:11:39.312 و فکر میکنم شاید قصدشان [br]جبران کار منه، 0:11:39.336,0:11:41.869 اما نه این همان سکهای هست [br]که خودم به آنها دادم. 0:11:42.229,0:11:43.680 دلیلش را نمیفهمم. 0:11:43.704,0:11:45.952 و ادامه میدهم، [br]عکسهای بیشتری میگیرم. 0:11:45.976,0:11:47.427 و دوباره اتفاق میفتد. 0:11:47.939,0:11:51.150 متوجهاید که از توی لباس [br]چیزی را نمیتوانم ببینم. 0:11:51.174,0:11:52.661 فقط از طریق[br]دهان ممکنه-- 0:11:52.685,0:11:54.304 کفشهای آدمها را میبینم. 0:11:54.328,0:11:57.143 پاهایشان را میتوانم ببینم و [br]حرفهایشان را بشنوم. 0:11:57.167,0:11:59.437 اما سومین بار کسی سکهای را [br]به من پس میدهد، 0:11:59.461,0:12:01.119 میخواهم بدانم که جریان چیست. 0:12:01.612,0:12:04.671 پس سرم را برمیگردانم تا [br]دید بهتری داشته باشم، 0:12:04.695,0:12:08.009 و آنچه میبینم یک نفری است [br]که این شکلی از من دور میشود. 0:12:10.271,0:12:11.773 و بعد برایم روشن میشود: 0:12:12.600,0:12:16.233 گرفتن طلا از بدون چهره بدشانسی میاورد. 0:12:16.257,0:12:18.169 در فیلم "شهر اشباح" 0:12:18.193,0:12:21.590 بدشانسی سراغ آنهایی میاید [br]که از بدون چهره طلا گرفتند. 0:12:22.351,0:12:28.609 این یک ابطه بین بازیگر- مخاطب نیست؛[br]کازپلی است. 0:12:29.855,0:12:32.068 ما همه در صحنه هستیم، 0:12:32.092,0:12:35.425 با فرو رفتن در غالبی که روایتگر[br]مفهومی برای ما است. 0:12:35.763,0:12:37.608 و آن را از آن خود میکنیم. 0:12:37.632,0:12:41.732 با چیزی مهم در درونمان وصل میشویم. 0:12:42.333,0:12:46.092 و لباسها نحوه ابراز وجودمان 0:12:46.116,0:12:47.299 به یکدیگر است. 0:12:47.984,0:12:49.140 ممنونم. 0:12:49.164,0:12:54.594 (تشویق)