1 00:00:00,000 --> 00:00:02,000 داستان محشر ما 2 00:00:02,000 --> 00:00:04,000 40 سال پیش شروع شد، 3 00:00:04,000 --> 00:00:07,000 زمانی که پدر و مادرم به کانادا آمدند. 4 00:00:07,000 --> 00:00:09,000 مادرم اهل نایروبی کنیاست. 5 00:00:09,000 --> 00:00:12,000 و پدرم اهل دهکده کوچکی خارج از شهر آرمیتسار هند است. 6 00:00:12,000 --> 00:00:15,000 اواخر دهه 60 به اینجا آمدند. 7 00:00:15,000 --> 00:00:18,000 در منطقه ای که حدود یک ساعت با شرق تورنتو فاصله دارد اقامت کردند، 8 00:00:18,000 --> 00:00:20,000 و زندگی جدیدی را آغاز کردند. 9 00:00:20,000 --> 00:00:22,000 اولین دندانپزشک را در عمرشان دیدند. 10 00:00:22,000 --> 00:00:24,000 اولین همبرگر را خوردند، 11 00:00:24,000 --> 00:00:26,000 و اولین بچه شان 12 00:00:26,000 --> 00:00:28,000 من و خواهرم، 13 00:00:28,000 --> 00:00:30,000 اینجا بزرگ شدیم، 14 00:00:30,000 --> 00:00:33,000 دوران بچگی شاد و آرامی داشتیم، 15 00:00:33,000 --> 00:00:35,000 ما خانواده صمیمی بودیم، 16 00:00:35,000 --> 00:00:37,000 دوستانی خوب در محیطی آرام. 17 00:00:37,000 --> 00:00:39,000 بدون هیچ توقعی بزرگ شدیم 18 00:00:39,000 --> 00:00:41,000 چیزهایی که پدر و مادرم زمانی که بزرگ می شدند 19 00:00:41,000 --> 00:00:43,000 نمی توانستند تصور کنند. 20 00:00:43,000 --> 00:00:45,000 چیزهایی مثل برق 21 00:00:45,000 --> 00:00:47,000 در خانه هایمان، 22 00:00:47,000 --> 00:00:49,000 چیزهایی مثل مدرسه در نزدیکی خانه 23 00:00:49,000 --> 00:00:51,000 بیمارستان در خیابانی پایین تر 24 00:00:51,000 --> 00:00:53,000 و پاپسیکل در حیات خانه. 25 00:00:53,000 --> 00:00:55,000 ما بزرگ و بزرگ تر شدیم. 26 00:00:55,000 --> 00:00:57,000 من به مدرسه رفتم 27 00:00:57,000 --> 00:00:59,000 و فارغ التحصیل شدم. 28 00:00:59,000 --> 00:01:01,000 از محیط خانه خارج شدم و به سر کار رفتم، 29 00:01:01,000 --> 00:01:04,000 با دختری اشنا و عاشق شدم، 30 00:01:04,000 --> 00:01:07,000 مثل طنزهای مزخرف تلویزیونی یا آهنگهای کت استیونس بود. 31 00:01:07,000 --> 00:01:09,000 (خنده حضار) 32 00:01:09,000 --> 00:01:11,000 اما زندگی بسیار زیبا بود. 33 00:01:11,000 --> 00:01:13,000 زندگی خیلی خوب بود. 34 00:01:13,000 --> 00:01:16,000 سال 2006 سال خیلی خوبی بود. 35 00:01:16,000 --> 00:01:19,000 در آسمان صاف جولای در منطقه اونتاریو، 36 00:01:19,000 --> 00:01:21,000 ازدواج کردم، 37 00:01:21,000 --> 00:01:24,000 150 نفر از دوستان و فامیل در مراسم شرکت کردند. 38 00:01:25,000 --> 00:01:28,000 سال 2007 سال فوق العاده ای بود. 39 00:01:28,000 --> 00:01:30,000 از دانشگاه فارغ التحصیل شدم. 40 00:01:30,000 --> 00:01:33,000 و با دوتا از بهترین دوستانم رفتیم به یک مسافرت جاده ای. 41 00:01:33,000 --> 00:01:36,000 این عکس من و دوستم کریس هست، 42 00:01:36,000 --> 00:01:38,000 در ساحل اقیانوس ارام. 43 00:01:38,000 --> 00:01:40,000 می توانستیم از پنجره ماشین شیرهای دریایی را ببینیم، 44 00:01:40,000 --> 00:01:42,000 و ماشین را کنار زدیم تا از آنها عکس بگیریم. 45 00:01:42,000 --> 00:01:45,000 و با کله های بزرگمون جلوی اونها رو گرفته بودیم. 46 00:01:45,000 --> 00:01:47,000 (خنده حضار) 47 00:01:47,000 --> 00:01:49,000 خیلی سخت می تونید اونها رو ببینید، 48 00:01:49,000 --> 00:01:51,000 و این لحظه نفس گیری بود، 49 00:01:51,000 --> 00:01:53,000 باور کنید. 50 00:01:53,000 --> 00:01:55,000 (خنده حضار) 51 00:01:55,000 --> 00:01:58,000 سال 2008 و 2009 اوضاع کمی سخت شد. 52 00:01:58,000 --> 00:02:00,000 می دونم که شرایط نه تنها برای من بلکه برای خیلی ها، 53 00:02:00,000 --> 00:02:02,000 سخت بود. 54 00:02:02,000 --> 00:02:04,000 اول از همه اخبار دردناکی بود. 55 00:02:04,000 --> 00:02:07,000 هنوز هم دردناک است و قبل از آن هم بود. 56 00:02:07,000 --> 00:02:10,000 اما وقتی روزنامه می خوانید یا تلویزیون می بینید، 57 00:02:10,000 --> 00:02:12,000 تنها نوک قله را می بینید، 58 00:02:12,000 --> 00:02:14,000 جنگ داشت دنیا را دربر می گرفت، 59 00:02:14,000 --> 00:02:17,000 زمین لرزه، طوفانهای سهمگین، 60 00:02:17,000 --> 00:02:20,000 و اقتصادی که در آستانه نابودی بود، 61 00:02:20,000 --> 00:02:23,000 و در نهایت فرو ریخت، 62 00:02:23,000 --> 00:02:25,000 و بسیاری از ما خانه هایمان را از دست دادیم، 63 00:02:25,000 --> 00:02:27,000 یا شغلمان را، 64 00:02:27,000 --> 00:02:29,000 یا مستمری مان را، 65 00:02:29,000 --> 00:02:31,000 یا زندگی مان را. 66 00:02:31,000 --> 00:02:34,000 سال 2008 و 2009 به دو دلیل برای من فاجعه بود. 67 00:02:34,000 --> 00:02:37,000 اون زمان دچار مشکلات خانوادگی شده بودم. 68 00:02:38,000 --> 00:02:41,000 زندگی مشترکم خیلی خوب نبود، 69 00:02:41,000 --> 00:02:45,000 و من و همسرم از هم دورتر و دورتر می شدیم، 70 00:02:45,000 --> 00:02:47,000 یک روز که همسرم که از سرکار برگشت، 71 00:02:47,000 --> 00:02:50,000 با شجاعت و کلی گریه زاری، 72 00:02:50,000 --> 00:02:53,000 خواست که صادقانه با هم صحبت کنیم. 73 00:02:53,000 --> 00:02:56,000 گفت: دیگر تو را دوست ندارم. 74 00:02:56,000 --> 00:03:00,000 و این یکی از دردناکترین چیزهایی بود که شنیده بودم، 75 00:03:00,000 --> 00:03:03,000 و بزرگترین چیزی بود که قلبم از شنیدن آن شکسته بود، 76 00:03:03,000 --> 00:03:05,000 تا اینکه یکماه بعد، 77 00:03:05,000 --> 00:03:08,000 چیزی به مراتب دردناک تر شنیدم. 78 00:03:08,000 --> 00:03:10,000 دوستم کریس، که عکسش را به شما نشان دادم، 79 00:03:10,000 --> 00:03:12,000 مدتی بود که دچار ناراحتی روانی شده بود. 80 00:03:12,000 --> 00:03:14,000 و کسانی که، 81 00:03:14,000 --> 00:03:16,000 دچار ناراحتی روانی شده اند، 82 00:03:16,000 --> 00:03:19,000 می دانند که چقدر مبارزه با آن سخت است. 83 00:03:19,000 --> 00:03:21,000 ساعت 10:30 شب با او تلفنی صحبت کردم. 84 00:03:21,000 --> 00:03:23,000 شب یکشنبه بود. 85 00:03:23,000 --> 00:03:26,000 در مورد برنامه تلویزیونی صحبت می کردیم. 86 00:03:26,000 --> 00:03:29,000 صبح دوشنبه هیچ خبری ازش نبود. 87 00:03:29,000 --> 00:03:32,000 با تاسف، به زندگی اش خاتمه داده بود. 88 00:03:33,000 --> 00:03:36,000 و این لحظه بسیار دردناکی بود. 89 00:03:36,000 --> 00:03:38,000 و در این شرایط بسیار ناراحت کننده، 90 00:03:38,000 --> 00:03:41,000 برام بسیار بسیار سخت بود که 91 00:03:41,000 --> 00:03:43,000 مثبت فکر کنم، 92 00:03:43,000 --> 00:03:46,000 به خودم گفتم به راه و روشی نیاز دارم 93 00:03:46,000 --> 00:03:49,000 تا بتونم مثبت فکر کنم، 94 00:03:49,000 --> 00:03:51,000 یک شب که از سرکار به خانه بر می گشتم، 95 00:03:51,000 --> 00:03:53,000 رفتم سراغ کامپیوتر، 96 00:03:53,000 --> 00:03:55,000 یک سایت کوچکی باز کردم، 97 00:03:55,000 --> 00:03:58,000 بنام 1000awesomethings.com 98 00:03:59,000 --> 00:04:01,000 لذتهای ساده، همگانی و کوچک را 99 00:04:01,000 --> 00:04:03,000 که همه ما از آن لذت می بریم به یاد می آواردم. 100 00:04:03,000 --> 00:04:05,000 اما به اندازه کافی در موردشون حرف نمی زنیم، 101 00:04:05,000 --> 00:04:07,000 چیزهایی مثل پیشخدمت، 102 00:04:07,000 --> 00:04:09,000 بدون اینکه درخواست کنید فنجانتان را پر می کند، 103 00:04:09,000 --> 00:04:11,000 اولین میزی باشید که، 104 00:04:11,000 --> 00:04:13,000 در مراسم عروسی سرو می شوید، 105 00:04:13,000 --> 00:04:15,000 پوشیدن زیرپوش گرم، 106 00:04:15,000 --> 00:04:17,000 یا بازشدن مسیر صندوق در صف فروشگاه، 107 00:04:17,000 --> 00:04:19,000 و شما اولین نفر در صف باشید، 108 00:04:19,000 --> 00:04:22,000 حتی اگر در صفی دیگر آخری باشید، بپرید جلوی این صف. 109 00:04:22,000 --> 00:04:25,000 (خنده حضار) 110 00:04:25,000 --> 00:04:27,000 و به مرور زمان، 111 00:04:27,000 --> 00:04:30,000 حالم بهتر شد. 112 00:04:30,000 --> 00:04:33,000 روزی 50 هزار بلاگ 113 00:04:33,000 --> 00:04:36,000 هر روز ایجاد می شوند، 114 00:04:36,000 --> 00:04:39,000 و بلاگ من یکی از آن 50 هزار بلاگ بود. 115 00:04:39,000 --> 00:04:42,000 و هیچکس بجز مادرم آنرا نمی خواند. 116 00:04:42,000 --> 00:04:44,000 اگرچه باید بگم که ترافیک سایتم 117 00:04:44,000 --> 00:04:46,000 100 درصد افزایش پیدا کرد 118 00:04:46,000 --> 00:04:48,000 موقعی بود که آنرا به پدرم فوروارد کرد. 119 00:04:48,000 --> 00:04:50,000 (خنده حضار) 120 00:04:50,000 --> 00:04:52,000 وقتی 10 نفر آنرا بازدید کردن، 121 00:04:52,000 --> 00:04:54,000 خیلی هیجان زده شدم، 122 00:04:54,000 --> 00:04:57,000 و زمانی که ده ها نفر و سپس 123 00:04:57,000 --> 00:05:00,000 صدها و هزاران نفر بازدید کردند بسیار هیجان زده شدم. 124 00:05:00,000 --> 00:05:02,000 و میلیون ها بازدید کننده. 125 00:05:02,000 --> 00:05:04,000 بازدیدکننده ها بیشتر و بیشتر شدند. 126 00:05:04,000 --> 00:05:06,000 سپس یکی بهم زنگ زد، 127 00:05:06,000 --> 00:05:08,000 کسی که بهم زنگ زده بود گفت، 128 00:05:08,000 --> 00:05:12,000 شما برنده بهترین بلاگ جوایز جهانی شدید، 129 00:05:12,000 --> 00:05:14,000 فکر می کردم که داره شوخی میکنه، 130 00:05:14,000 --> 00:05:17,000 (خنده حضار) 131 00:05:17,000 --> 00:05:22,000 (تشویق) 132 00:05:22,000 --> 00:05:25,000 دوست دارید تمام پولامو به کدام کشور افریقایی براتون ارسال کنم؟ 133 00:05:25,000 --> 00:05:28,000 (خنده حضار) 134 00:05:28,000 --> 00:05:30,000 اما وقتی سوار هواپیما شدم، واقعی شد، 135 00:05:30,000 --> 00:05:32,000 و در نهایت روی فرش قرمز راه رفتم. 136 00:05:32,000 --> 00:05:35,000 در کنار سارا سیلورمن و جیمی فالون و مارتا استیوارت 137 00:05:35,000 --> 00:05:38,000 و روی صحنه رفتم تا جایزه وبی برای بهترین وبلاگ رو بگیرم. 138 00:05:38,000 --> 00:05:40,000 و در کمال تعجب 139 00:05:40,000 --> 00:05:42,000 و از همه جالبتر اینکه 140 00:05:42,000 --> 00:05:45,000 و قتی به تورنتو بازگشتم، 141 00:05:45,000 --> 00:05:47,000 در ایمیلم، 142 00:05:47,000 --> 00:05:49,000 10 شرکت از من خواستند، 143 00:05:49,000 --> 00:05:52,000 که آنرا بصورت کتاب دربیارند. 144 00:05:52,000 --> 00:05:54,000 می ریم به سال بعد، 145 00:05:54,000 --> 00:05:56,000 و "کتاب شگفتی" اکنون برای 20 هفته است 146 00:05:56,000 --> 00:05:58,000 که در راس بیشترین فروش قرار دارد. 147 00:05:58,000 --> 00:06:06,000 (تشویق) 148 00:06:06,000 --> 00:06:08,000 اما گفتم چه چیز شگفت انگیز می خواهم به شما بگم، 149 00:06:08,000 --> 00:06:10,000 گفتم می خوام یه داستان شگفت بگم، 150 00:06:10,000 --> 00:06:12,000 می خوام سه مورد شگفت انگیز را با شما درمیان بذارم، 151 00:06:12,000 --> 00:06:14,000 می خوام که با یه فکر مسنجیم اینجا را ترک کنید. 152 00:06:14,000 --> 00:06:16,000 پس در مورد این سه مورد شگفت صحبت کنیم. 153 00:06:16,000 --> 00:06:18,000 در طول چند سال گذشته، 154 00:06:18,000 --> 00:06:20,000 خیلی زمان زیادی برای فکر کردن نداشتم. 155 00:06:20,000 --> 00:06:23,000 اما اخیرا فرصتی داشته ام تا نگاهی به گذشنه کنم، 156 00:06:23,000 --> 00:06:26,000 و از خودم بپرسم "در طول سالهای گذشته چه اتفاقی افتاده 157 00:06:26,000 --> 00:06:28,000 که به رشد وب سایتم کمک کرده، 158 00:06:28,000 --> 00:06:30,000 و همچنین به رشد خودم هم کمک کرده؟" 159 00:06:30,000 --> 00:06:32,000 و اون اتفاقات را برای خودم خلاصه کردم، 160 00:06:32,000 --> 00:06:34,000 بصورت سه مورد شگفت، 161 00:06:34,000 --> 00:06:37,000 آنها عبارتند از : نگرش، آگاهی 162 00:06:37,000 --> 00:06:39,000 و صداقت. 163 00:06:39,000 --> 00:06:42,000 دوست دارم درباره هر کدام بطور خلاصه صحبت کنم. 164 00:06:43,000 --> 00:06:45,000 ابتدا نگرش: 165 00:06:45,000 --> 00:06:47,000 ببینید همه ما دچار دردسر می شیم، 166 00:06:47,000 --> 00:06:49,000 و همه ما در زندگی پستی بلندی داریم، 167 00:06:49,000 --> 00:06:52,000 هیچکدوم نمی تونیم آینده را پیش بینی کنیم اما یه چیزی می دونیم، 168 00:06:52,000 --> 00:06:55,000 و اون اینکه دقیقا طبق برنامه ما پیش نخواهد رفت. 169 00:06:55,000 --> 00:06:57,000 ما روزهای اوج 170 00:06:57,000 --> 00:06:59,000 لحظات باشکوه و بزرگی داریم 171 00:06:59,000 --> 00:07:01,000 خنده های فارغ التحصیلی، 172 00:07:01,000 --> 00:07:03,000 رقص پدر و دختر در مراسم ازدواج، 173 00:07:03,000 --> 00:07:06,000 زمان تولد بچه و غریو شادی، 174 00:07:06,000 --> 00:07:08,000 اما در این روزهای اوج، 175 00:07:08,000 --> 00:07:11,000 ممکنه روزهای ناخوشی هم داشته باشیم، 176 00:07:11,000 --> 00:07:14,000 روزهایی که ناراحت کننده است و دوست نداریم در موردش صحبت کنیم، 177 00:07:14,000 --> 00:07:17,000 ممکنه همسرتون ترکتون کنه، 178 00:07:17,000 --> 00:07:19,000 دوستتون باهاتون رو راست نباشه، 179 00:07:19,000 --> 00:07:22,000 سر درد تون خیلی جدی تر از اون چیزی که فکر می کنید باشه، 180 00:07:22,000 --> 00:07:26,000 یا سگتون تو خیابون بره زیر ماشین، 181 00:07:26,000 --> 00:07:28,000 فکرش هم خوشایند نیست، 182 00:07:28,000 --> 00:07:31,000 ممکنه بچه هاتون تو گروه های تبهکاری برن، 183 00:07:31,000 --> 00:07:33,000 یا صحنه های و اتفاقات بد. 184 00:07:33,000 --> 00:07:35,000 ممکنه مادرتون سرطان بگیره، 185 00:07:35,000 --> 00:07:37,000 یا پدرتون فوت کنه، 186 00:07:37,000 --> 00:07:39,000 و لحظاتی در زندگی هست که، 187 00:07:39,000 --> 00:07:41,000 در لبه چاه قرار می گیرید، 188 00:07:41,000 --> 00:07:43,000 با درد در جسم و روح، 189 00:07:43,000 --> 00:07:45,000 و وقتی خبر بدی تمام بدنتون رو می گیره، 190 00:07:45,000 --> 00:07:48,000 و درد در بدنتون موج میزنه، 191 00:07:48,000 --> 00:07:50,000 فقط امیدوارم بدونید که، 192 00:07:50,000 --> 00:07:52,000 همیشه دو انتخاب دارید، 193 00:07:52,000 --> 00:07:54,000 یکی اینکه در این درد بچرخید و تاب بخورید، 194 00:07:54,000 --> 00:07:56,000 و همیشه عذاب بکشید، 195 00:07:56,000 --> 00:07:58,000 یا می توانید اندوهگین باشید، 196 00:07:58,000 --> 00:08:00,000 و با اینده روبرو شوید، 197 00:08:00,000 --> 00:08:02,000 با نگاه های تازه. 198 00:08:02,000 --> 00:08:05,000 داشتن نگرش خوب یعنی انتخاب گزینه دوم، 199 00:08:05,000 --> 00:08:07,000 و انتخاب بدون در نظر گرفتن اینکه چقدر مشکله، 200 00:08:07,000 --> 00:08:09,000 مهم نیست چقدر سختی دارید، 201 00:08:09,000 --> 00:08:11,000 انتخاب کنید که ادامه بدید، 202 00:08:11,000 --> 00:08:13,000 و قدمهای کوچکی به سمت آینده بردارید. 203 00:08:16,000 --> 00:08:19,000 دومین مورد آگاهی است. 204 00:08:20,000 --> 00:08:23,000 من عاشق بازیهای بچه های سه ساله هستم. 205 00:08:23,000 --> 00:08:25,000 عاشق نحوه دیدن اونها به دنیا هستم. 206 00:08:25,000 --> 00:08:27,000 چون دنیا را برای اولین بار می بینند. 207 00:08:27,000 --> 00:08:30,000 عاشق خیره شدنشان به عبور یک سوسک از پیاده رو هستم. 208 00:08:30,000 --> 00:08:32,000 عاشق از تعجب باز شدن دهانشان هستم، 209 00:08:32,000 --> 00:08:34,000 و اولین بازی بیس بالشون 210 00:08:34,000 --> 00:08:36,000 با چشمهای باز و دستکش در دست، 211 00:08:36,000 --> 00:08:38,000 غوطه ور شدن در شکاف راکت و خرد کردن بادام زمینی زیر دندان، 212 00:08:38,000 --> 00:08:40,000 و بوی هات داگ. 213 00:08:40,000 --> 00:08:43,000 عاشق اینم که با حوصله ساعتها گلهای قصدک رو از حیاط جمع می کنن، 214 00:08:43,000 --> 00:08:45,000 و اونها رو برای ناهار شکرگذاری 215 00:08:45,000 --> 00:08:47,000 تو ظرف زیبایی می ریزند. 216 00:08:47,000 --> 00:08:49,000 عاشق نحوه نگاه اونها به دنیا هستم، 217 00:08:49,000 --> 00:08:51,000 چون دنیا را 218 00:08:51,000 --> 00:08:53,000 برای بار اول می بینند. 219 00:08:54,000 --> 00:08:56,000 داشتن حس آگاهی 220 00:08:56,000 --> 00:08:59,000 یعنی آغوش کشیدن کودک درون سه ساله خود، 221 00:08:59,000 --> 00:09:01,000 چون همه شما قبلا سه ساله بودید. 222 00:09:01,000 --> 00:09:03,000 پسر سه ساله هنوز بخشی از شماست. 223 00:09:03,000 --> 00:09:05,000 دختر سه ساله هنوز بخشی از شماست. 224 00:09:05,000 --> 00:09:07,000 همین جا هستند. 225 00:09:07,000 --> 00:09:10,000 و آگاهی یعنی اینکه به یاد داشته باشیم، 226 00:09:10,000 --> 00:09:12,000 شما هم همه چیز را روزی، 227 00:09:12,000 --> 00:09:14,000 برای اولین بار دیده اید. 228 00:09:14,000 --> 00:09:17,000 و مانند شما من هم برای اولین بار 229 00:09:17,000 --> 00:09:19,000 در مسیر کار به خانه در مسیر چراغهای سبز قرار گرفته ام. 230 00:09:19,000 --> 00:09:22,000 شما هم برای اولین بار نانوایی رفته اید، 231 00:09:22,000 --> 00:09:24,000 و با باز کردن در نانوایی بوی نان به مشام تان خورده، 232 00:09:24,000 --> 00:09:27,000 یا اولین باری که یه اسکانس 20 دلاری از جیب کهنتون بیرون کشیدید، 233 00:09:27,000 --> 00:09:30,000 گفتید "پیداش کردم" 234 00:09:31,000 --> 00:09:34,000 آخرین مورد صداقت است. 235 00:09:34,000 --> 00:09:37,000 و برای این می خوام یه داستان بگم. 236 00:09:38,000 --> 00:09:40,000 برگردیم به سال 1932، 237 00:09:40,000 --> 00:09:43,000 در یک مزرعه بادام زمینی در گرجستان، 238 00:09:43,000 --> 00:09:46,000 پسری بنام روزولت گریر متولد شد. 239 00:09:47,000 --> 00:09:50,000 روزولت گریر یا اونطور که مردم صدا میزنن روزی گریر، 240 00:09:50,000 --> 00:09:52,000 بزرگ و بزرگتر شد 241 00:09:52,000 --> 00:09:56,000 تا اینکه وزن 135 کیلو و قدش 2 متر و خط نگهدار در لیگ ملی فوتبال شد. 242 00:09:56,000 --> 00:09:59,000 تو عکس شماره 76. 243 00:09:59,000 --> 00:10:02,000 در اینجا عکس اون با همبازیاشو می بینید. 244 00:10:02,000 --> 00:10:04,000 در سال 1960 چهار نفر در تیم ال ای رمس بودند، 245 00:10:04,000 --> 00:10:06,000 که دوست نداشتید در برابر اونا قرار بگیرید. 246 00:10:06,000 --> 00:10:09,000 بازیگران بسیار خشنی که عاشق بازی شون بودند، 247 00:10:09,000 --> 00:10:11,000 که استخوان خرد کن بودند، 248 00:10:11,000 --> 00:10:13,000 و تو زمین بازی کتف رو از جا در میاواردن. 249 00:10:13,000 --> 00:10:15,000 اما روزی گریر 250 00:10:15,000 --> 00:10:17,000 یه علاقه دیگه هم داشت. 251 00:10:17,000 --> 00:10:20,000 با تمام صداقتی که داشت 252 00:10:20,000 --> 00:10:23,000 عاشق ملیله دوزی بود (خنده حضار) 253 00:10:24,000 --> 00:10:26,000 عاشق بافتن بود. 254 00:10:26,000 --> 00:10:28,000 می گفت بهش آرامش میده. 255 00:10:28,000 --> 00:10:31,000 باعث می شد از پریدن نهراسه و در برابر رقیب قرار بگیره، 256 00:10:31,000 --> 00:10:33,000 این چیزی بود که اون می گفت. 257 00:10:34,000 --> 00:10:36,000 اینقدر عاشق اینکار بود که بعد از بازنشستگی از لیگ ملی فوتبال، 258 00:10:36,000 --> 00:10:38,000 و وارد جمع آنها شد. 259 00:10:38,000 --> 00:10:40,000 و حتی کتابی نوشت بنام 260 00:10:40,000 --> 00:10:42,000 ملیله دوزی روزی گریر برای مردان 261 00:10:42,000 --> 00:10:44,000 (خنده حضار) 262 00:10:44,000 --> 00:10:47,000 (تشویق) 263 00:10:47,000 --> 00:10:49,000 این جلد زیبایی است. 264 00:10:49,000 --> 00:10:52,000 اگر دقت کنید صورت خودش رو ملیله دوزی کرده، 265 00:10:52,000 --> 00:10:54,000 (خنده حضار) 266 00:10:54,000 --> 00:10:57,000 و نکته ای که از این داستان دوست دارم 267 00:10:57,000 --> 00:10:59,000 اینکه روزی گریر 268 00:10:59,000 --> 00:11:01,000 ادم بسیار صادقیه و 269 00:11:01,000 --> 00:11:03,000 صداقت همین معنی رو میده 270 00:11:03,000 --> 00:11:06,000 یعنی اینکه خودت باشی و با خودت راحت باشی، 271 00:11:06,000 --> 00:11:08,000 و فکر کنم وقتی قابل اعتمادی، 272 00:11:08,000 --> 00:11:10,000 به دنبال قلب خودت هستی، 273 00:11:10,000 --> 00:11:12,000 و خودت رو جایی قرار میدی، 274 00:11:12,000 --> 00:11:14,000 در موقعیتها و گفتگوهایی که 275 00:11:14,000 --> 00:11:16,000 که عاشق هستید و لذت می برید. 276 00:11:16,000 --> 00:11:18,000 با ادمهایی ملاقات می کنید که از صحبت با انها لذت می برید. 277 00:11:18,000 --> 00:11:20,000 به جایی می روید که آرزویش را دارید. 278 00:11:20,000 --> 00:11:22,000 و از اینکه پیرو قلبتون باشید رو پایان می دید، 279 00:11:22,000 --> 00:11:25,000 و احساس کامل بودن می کنید. 280 00:11:25,000 --> 00:11:28,000 و اینها سه مورد معرکه هستند. 281 00:11:28,000 --> 00:11:30,000 برای جمع بندی می خوام که برگردیم، 282 00:11:30,000 --> 00:11:33,000 به زمانی که والدینم به کانادا امدند. 283 00:11:33,000 --> 00:11:35,000 نمی دونم چه حسی داره، 284 00:11:35,000 --> 00:11:38,000 که وقتی 20 سالتونه به یه کشور جدید میایید. 285 00:11:38,000 --> 00:11:40,000 نمی دونم چون هرگز اینطور نبودم، 286 00:11:40,000 --> 00:11:43,000 اما تصور می کنم که خیلی حس خوبی داره. 287 00:11:43,000 --> 00:11:46,000 فکر می کنم به خوبی به محیط اطرافتون اگاه هستید. 288 00:11:46,000 --> 00:11:48,000 و از دیدن عجایبی که در دنیای جدیدتون 289 00:11:48,000 --> 00:11:51,000 می بینید قدردانی می کنید. 290 00:11:51,000 --> 00:11:53,000 فکر می کنید باید اینقدر صادق باشید 291 00:11:53,000 --> 00:11:55,000 که با خودتون رو راست باشید 292 00:11:55,000 --> 00:11:58,000 تا آنچه به شما عرضه می شود را دریافت کنید. 293 00:11:59,000 --> 00:12:01,000 دوست دارم الان برای 10 ثانیه، 294 00:12:01,000 --> 00:12:03,000 حرفامو متوقف کنم. 295 00:12:03,000 --> 00:12:05,000 چون تو زندگی خیلی چنین فرصتی گیرتون نیومده، 296 00:12:05,000 --> 00:12:07,000 و والدینم جلوی من نشسته اند. 297 00:12:07,000 --> 00:12:09,000 و ازشون می خوام اگر اشکالی نداره بلند شن. 298 00:12:09,000 --> 00:12:11,000 و فقط می خوام بگم ازتون ممنونم. 299 00:12:11,000 --> 00:12:30,000 (تشویق) 300 00:12:30,000 --> 00:12:33,000 پدرم همیشه برام قصه می گفت، 301 00:12:33,000 --> 00:12:35,000 از اولین روزی که اومد کانادا 302 00:12:35,000 --> 00:12:38,000 و این یه داستان با شکوهیه چون اینطوری بود که 303 00:12:38,000 --> 00:12:41,000 وقتی از هواپیما در فرودگاه تورنتو خارج شد، 304 00:12:41,000 --> 00:12:43,000 توسط یک گروه غیرانتفاعی پذیرایی شد، 305 00:12:43,000 --> 00:12:45,000 که فکر کنم یکی داره تو این اتاق میدوه، 306 00:12:45,000 --> 00:12:47,000 (خنده حضار) 307 00:12:47,000 --> 00:12:50,000 و این گروه غیر انتفاعی یک ناهار مفصل، 308 00:12:50,000 --> 00:12:53,000 برای تمام مهاجران جدید به کانادا می دادند. 309 00:12:53,000 --> 00:12:56,000 پدرم گفت از هواپیا پیدا شده و رفت سر ناهار، 310 00:12:56,000 --> 00:12:58,000 و یک سفره بزرگ پهن شده بود. 311 00:12:58,000 --> 00:13:01,000 کلی نون و خوردنی های دیگه بود، 312 00:13:01,000 --> 00:13:03,000 زیتون بود و پیازهای کوچک، 313 00:13:03,000 --> 00:13:05,000 حلقه های بریده شده گوشت بوقلمون بود، 314 00:13:05,000 --> 00:13:07,000 همبرگر و گوشتهای ساندویچی شده، 315 00:13:07,000 --> 00:13:09,000 و تکه های کوچک پنیر. 316 00:13:09,000 --> 00:13:12,000 ساندویچهای تخم مرغ و تن ماهی بود. 317 00:13:12,000 --> 00:13:14,000 و ساندویچ ماهی آزاد. 318 00:13:14,000 --> 00:13:16,000 لازانیا بود، کاسارلو بود، 319 00:13:16,000 --> 00:13:19,000 کیک بود و تارت های کره، 320 00:13:19,000 --> 00:13:22,000 یک عالمه کلوچه بود، 321 00:13:22,000 --> 00:13:24,000 وقتی پدرم این ها رو می گفت، گفت که 322 00:13:24,000 --> 00:13:28,000 نکته جالبش این بود که تا اون موقع بجز نون چنین چیزای ندیده بود، 323 00:13:28,000 --> 00:13:30,000 (خنده حضار) 324 00:13:30,000 --> 00:13:32,000 نمی دونستم گوشت و سبزیجات چیه، 325 00:13:32,000 --> 00:13:34,000 زیتون رو با کلوچه خوردم. 326 00:13:34,000 --> 00:13:37,000 (خنده حضار) 327 00:13:37,000 --> 00:13:40,000 باورم نمی شد اینهمه خوردنی اونجاست. 328 00:13:40,000 --> 00:13:42,000 (خنده حضار) 329 00:13:42,000 --> 00:13:44,000 وقتی پنج سالم بود، 330 00:13:44,000 --> 00:13:46,000 پدرم منو برای خرید می برد بیرون، 331 00:13:46,000 --> 00:13:48,000 و با تعجب به، 332 00:13:48,000 --> 00:13:51,000 به برچسبهای روی میوه ها و سبزیجات نگاه می کرد. 333 00:13:51,000 --> 00:13:54,000 می گفت نگاه کن باورت میشه اینجا مانگوی مکزیکی باشه؟ 334 00:13:54,000 --> 00:13:57,000 سیب افریقای جنوبی دارن. 335 00:13:57,000 --> 00:14:00,000 باورت میشه خرمای مراکشی اینجا باشه؟ 336 00:14:00,000 --> 00:14:03,000 می گفت میدونی اصلا مراکش کجاست؟ 337 00:14:03,000 --> 00:14:06,000 می گفتم من پنج سالمه اصلا نمی دونم کجا هستم. 338 00:14:06,000 --> 00:14:09,000 این چیه؟ 339 00:14:09,000 --> 00:14:12,000 پدرم می گفت منم نمی دونم مراکش کجاست اما بریم پیداش کنیم. 340 00:14:12,000 --> 00:14:14,000 و خرما رو می خریدیم و بر میگشتیم خونه، 341 00:14:14,000 --> 00:14:16,000 و یک نقشه از مغازه بر می داشتیم، 342 00:14:16,000 --> 00:14:19,000 و اینقدر توش غرق می شدیم تا راز رو پیدا می کردیم، 343 00:14:19,000 --> 00:14:21,000 بعدش پدر می گفت، 344 00:14:21,000 --> 00:14:23,000 باورت میشه اونجا یکی بره بالای درخت، 345 00:14:23,000 --> 00:14:25,000 اینا رو بکنه و بذاره تو کامیون، 346 00:14:25,000 --> 00:14:28,000 بعد بره بندر، 347 00:14:28,000 --> 00:14:30,000 و با کشتی 348 00:14:30,000 --> 00:14:32,000 تو اقیانوس اتلانتیک، 349 00:14:32,000 --> 00:14:34,000 بیاره بذاره تو یه کامیون دیگه، 350 00:14:34,000 --> 00:14:37,000 و اینهمه راه بیاد تا برسه به بقالی نزدیک خونه ما، 351 00:14:37,000 --> 00:14:40,000 و فقط اونو 25 سنت بفروشن؟ 352 00:14:40,000 --> 00:14:42,000 من گفتم باورم نمیشه. 353 00:14:42,000 --> 00:14:44,000 پدرم می گفت منم باورن نمیشه. 354 00:14:44,000 --> 00:14:47,000 همه چیز جالب بود و همه چیز شاد بودند. 355 00:14:47,000 --> 00:14:49,000 وقتی در موردش صحبت می کردم پدرمم کاملا موافق بود. 356 00:14:49,000 --> 00:14:51,000 خیلی چیزهای شادی بخش وجود داشت. 357 00:14:51,000 --> 00:14:54,000 ما تنها موجوداتی هستیم، 358 00:14:54,000 --> 00:14:57,000 تنها موجود زندگی بخش، 359 00:14:57,000 --> 00:15:00,000 در کل جهانی که دیده ایم، 360 00:15:00,000 --> 00:15:02,000 که قادر به تجربه 361 00:15:02,000 --> 00:15:04,000 این چیزهاست. 362 00:15:04,000 --> 00:15:07,000 یعنی ما فقط می تونیم کشاورز و آرشیتکت باشیم. 363 00:15:07,000 --> 00:15:10,000 ما تنها موجوداتی هستیم که جواهرات و دموکراسی داریم، 364 00:15:10,000 --> 00:15:13,000 ما هواپیما و اتوبان داریم، 365 00:15:13,000 --> 00:15:15,000 دکوراسیون داخلی و علائم زیج داریم، 366 00:15:15,000 --> 00:15:18,000 ما مجله های مد و پارتی های خونگی داریم، 367 00:15:18,000 --> 00:15:20,000 می تونید فیلم ترسناک ببینید، 368 00:15:20,000 --> 00:15:23,000 می تونید کنسرت برید و گیتار گوش بدید، 369 00:15:23,000 --> 00:15:25,000 ما کتاب، بوفه و رادیو داریم، 370 00:15:25,000 --> 00:15:27,000 عروس و رولرکاستر سواری داریم، 371 00:15:27,000 --> 00:15:29,000 می تونید تو پتوی نرم بخوابید. 372 00:15:29,000 --> 00:15:31,000 می تونید سینما برید و جای خوب بشینید. 373 00:15:31,000 --> 00:15:34,000 می تونید بوی نونوایی حس کنید و با موهای بارون خورده باشید، 374 00:15:34,000 --> 00:15:37,000 یه حباب پارچه ای یا یک چرت غیرقانونی. 375 00:15:37,000 --> 00:15:39,000 ما همه اینارو داریم، 376 00:15:39,000 --> 00:15:42,000 فقط 100 ساله که داریم ازشون لذت می بریم. 377 00:15:43,000 --> 00:15:45,000 و این بخشه غم انگیزشه. 378 00:15:47,000 --> 00:15:50,000 صندوق دارهای بقالی، 379 00:15:50,000 --> 00:15:53,000 سرکارگر کارخانه, 380 00:15:53,000 --> 00:15:56,000 فردی که پشت سر شما تو بزرگراه تا دمه خونه میاد، 381 00:15:56,000 --> 00:15:59,000 بازاریاب تلفنی که هنگام خوردن ناهار بهتون زنگ میزنه، 382 00:15:59,000 --> 00:16:01,000 معلم هایی که داشتید، 383 00:16:01,000 --> 00:16:04,000 هرکسی که کنار شما بوده، 384 00:16:04,000 --> 00:16:06,000 سیاستمدار در هر کشوری، 385 00:16:06,000 --> 00:16:08,000 هنرپیشه هر فیلمی، 386 00:16:08,000 --> 00:16:11,000 هر عضور خانواده شما، هرکسی رو که دوست دارید، 387 00:16:11,000 --> 00:16:14,000 همه تو این اتاق، 388 00:16:14,000 --> 00:16:17,000 تا 100 سال دیگه خواهند مرد. 389 00:16:17,000 --> 00:16:20,000 زندگی اینقدر باشکوهه که با وقت کمی که داریم 390 00:16:20,000 --> 00:16:22,000 تجربه کنیم و لذت ببریم 391 00:16:22,000 --> 00:16:24,000 از تمام اون لحظات کوچکی که شیرین هستند. 392 00:16:24,000 --> 00:16:26,000 و اون لحظه همین الان هست، 393 00:16:26,000 --> 00:16:29,000 و اون لحظات تو شمارش معکوش هستند، 394 00:16:29,000 --> 00:16:32,000 و اون لحظات همواره به سرعت می گذرند. 395 00:16:34,000 --> 00:16:38,000 به جوانی اینی که هستید نخواهید بود، 396 00:16:39,000 --> 00:16:42,000 و عقیده دارم که اگر 397 00:16:42,000 --> 00:16:44,000 با نگرش بزرگ زندگی کنید، 398 00:16:44,000 --> 00:16:46,000 پیشرفت کنید و ادامه بدید، 399 00:16:46,000 --> 00:16:48,000 هر وقت زندگی به شما ضربه بزند، 400 00:16:48,000 --> 00:16:51,000 زندگی با حس اگاهی از دنیای اطرافتون، 401 00:16:51,000 --> 00:16:53,000 با اغوش کشیدن کودک درون سه ساله تون، 402 00:16:53,000 --> 00:16:56,000 و دیدن شادی های کوچی که زندگی را شیرین می کنند، 403 00:16:56,000 --> 00:16:58,000 و صادق بودن با خودتون، 404 00:16:58,000 --> 00:17:00,000 خودتون باشید و راحت، 405 00:17:00,000 --> 00:17:03,000 بگذارید قلبتان شما را هدایت کند و به شما تجربه ای بدهد که از ان لذت می برید، 406 00:17:03,000 --> 00:17:05,000 اونوقت فکر می کنم که دارید زندگی می کنید 407 00:17:05,000 --> 00:17:07,000 زندگی که رضایت بخش است، 408 00:17:07,000 --> 00:17:09,000 و دارید معرکه زندگی می کنید. 409 00:17:09,000 --> 00:17:11,000 ممنون.