WEBVTT 00:00:05.973 --> 00:00:07.705 اين يك پر پرتقال است. 00:00:08.873 --> 00:00:10.560 میخواهم آن را بخورم. 00:00:10.898 --> 00:00:12.121 وقتی این کار را کنم، 00:00:13.230 --> 00:00:14.735 چیزی را حس خواهم کرد، 00:00:15.510 --> 00:00:17.257 چیزی را مزه خواهم کرد. 00:00:18.306 --> 00:00:20.778 انتقال اطلاعات اتفاق میفتد. 00:00:29.551 --> 00:00:33.957 در ظاهر به حس چیزی میماند که آن پرتقال مزهاش را میدهد. 00:00:33.957 --> 00:00:36.559 و من آن حس را کردم و آنطور بود. 00:00:36.559 --> 00:00:39.239 مزه پرتقال اینطورى است. 00:00:39.373 --> 00:00:41.576 هميشه فكر مىکردم شیوه همین است. 00:00:42.795 --> 00:00:45.603 اما چطور میشود اگر برایتان بگویم که مزه آن پرتقال 00:00:46.133 --> 00:00:50.118 تنها کسر کوچکی از چیزیست که در واقع آنجا اتفاق میفتد، 00:00:50.508 --> 00:00:54.110 و این که حجم انبوهی از اطلاعات اضافی وجود داشته 00:00:54.110 --> 00:00:56.249 که در آن تجربه رمزگشایی میشود. 00:00:57.043 --> 00:00:59.565 نه فقط درباره پرتقال، بلکه درباره من، 00:01:00.765 --> 00:01:03.777 و پیرامونم و شما، 00:01:05.017 --> 00:01:09.538 و گذشته، الان و شاید هم آیندهام. 00:01:11.202 --> 00:01:15.624 چطور است که به شما بگویم خوردن آن پرتقال عكس فورى عالى را خلق كرده از 00:01:15.624 --> 00:01:18.932 اين كه در آن لحظه چه كسى بودم. 00:01:18.932 --> 00:01:22.621 انگار، تصويری است به مراتب كاملتر از آنچه از دی.ان.ای خودم بدست می آورم. 00:01:25.671 --> 00:01:30.764 هر روز، در حال خوردن آخرین شرح حال شخصی خود هستیم. 00:01:32.510 --> 00:01:36.012 هر چه که هستیم، و هر چیزی که بودهایم، 00:01:36.012 --> 00:01:39.257 در یک لحظه خلاصه و بستهبندی میشود. 00:01:41.217 --> 00:01:43.611 مایلم بدانم چطور میتوانم به آن اطلاعات دستیابی داشته باشم. 00:01:43.871 --> 00:01:47.318 و از آن چه یاد میگیرم؟ و با آن چکار میتوانم کنم؟ 00:01:47.888 --> 00:01:50.046 بگذاریید برایتان بگوییم چه شد به اینجا رسیدم. 00:01:50.936 --> 00:01:55.277 زیرا داستانم از اواخر دهه ۷۰ در آستین تگزاس شروع میشود، 00:01:56.407 --> 00:01:58.384 وقتی یک مرد ایرانی کوتاه قد 00:01:59.174 --> 00:02:02.127 که یک جورایی به جان لنون ایرانی میماند، 00:02:02.947 --> 00:02:06.071 از یک زن هیپی خیالپرداز قد بلند خواست که باهم شام بیرون روند. 00:02:08.651 --> 00:02:10.846 زن اهل شهر کوچکی بود و شیفته 00:02:10.846 --> 00:02:13.568 انگلیسی دست و پا شکسته و پر استرس مرد شده بود. 00:02:14.436 --> 00:02:19.403 و فکر کرد آن شام شاید خوشمزه و کمنظیر باشد، 00:02:19.563 --> 00:02:22.201 اما کمترین خوشایندی را خواهد داشت. 00:02:22.281 --> 00:02:26.856 خب طی چند سال بعد، انگلیسی پدرم خیلی بهتر شد، 00:02:26.856 --> 00:02:28.870 و مادرم هم در فارسی استاد شد. 00:02:29.622 --> 00:02:31.107 اما فارغ از این که به چه زبانی 00:02:31.107 --> 00:02:33.647 سرهم بندی کرده و سعی میکردند با هم حرف بزنند، 00:02:33.647 --> 00:02:36.328 گفتگو همیشه درباره غذا بود. 00:02:36.758 --> 00:02:41.171 و این شد که من تبدیل به یک بچه سردرگم اما با تغذیه خوب شدم. 00:02:42.205 --> 00:02:44.171 (خنده) 00:02:44.171 --> 00:02:46.586 ۱۰ از ۱۲ کلمههای اولم واژههای خوراکی بودند، 00:02:46.586 --> 00:02:48.498 تفکیک شده بین دو زبان. 00:02:48.508 --> 00:02:52.446 و بیشتر خاطراتم از بچگی حول و حوش غذاهاست. 00:02:52.446 --> 00:02:56.436 و الان، شغلم بازی با غذا در تمام روز است. 00:02:57.087 --> 00:02:59.510 و مسلما تقصیر والدینم است. 00:02:59.970 --> 00:03:03.173 چون غذا و خانواده، خانوادهام 00:03:03.173 --> 00:03:05.102 من را از همان ابتدا شکل دادند. 00:03:07.652 --> 00:03:09.835 اما لحظه متمایز در زندگیام 00:03:10.800 --> 00:03:13.097 وقتی بود که پدرم همین چند سال پیش فوت کرد. 00:03:14.337 --> 00:03:16.060 داستان غمانگیزی نیست، 00:03:16.240 --> 00:03:20.353 بابام موجود فوق العاده بامزه و مضحکی بود. 00:03:22.473 --> 00:03:24.984 از آن دست آدمهای غمگین توی داستانها نبود. 00:03:26.554 --> 00:03:28.783 اما صبح روز بعدى كه مرد، 00:03:30.453 --> 00:03:31.878 بيدار شدم… 00:03:32.714 --> 00:03:35.633 با اين حس خفه كننده دردناك، 00:03:36.784 --> 00:03:42.834 كه دستها، صدا يا توانايى اعجاب انگيزش را فراموش می کنم 00:03:42.834 --> 00:03:46.424 در ترجمه نادرست لُب مطلب در یک جک و با این حال خنداندن شما 00:03:47.164 --> 00:03:48.569 که معمولا به خودش می خندیدید. 00:03:49.199 --> 00:03:51.061 و به ظاهر ترسی بسیار شایع است: 00:03:51.061 --> 00:03:53.615 نگران از دست دادن خاطراتی باشیم که برایمان عزیز است. 00:03:53.735 --> 00:03:57.580 پس آنروز صبح از خواب بلند شدم، و به آشپزخانه طبقه پایین رفتم، 00:03:57.750 --> 00:04:02.793 ودیدم سه تا برادرش یعنی عموهایم سر یک میز نشستهاند، 00:04:02.793 --> 00:04:04.134 و بهترین کاری که از دستشان برمیامد را میکردند، 00:04:04.134 --> 00:04:06.761 یعنی خوردن مقادیر دیوانهوار غذا. 00:04:06.891 --> 00:04:09.224 خب من هم نشستم و به آنها ملحق شدم، 00:04:10.154 --> 00:04:14.886 و یادم هست که لبو و نان تست با پنیر 00:04:16.201 --> 00:04:17.627 و ششلیک از قبل مانده خوردم، 00:04:17.627 --> 00:04:19.590 که یکجورهایی عادتمان بود. 00:04:20.580 --> 00:04:26.325 و با یک لقمه از آن، خاطرات پدرم بشدت منقلبم کرد، 00:04:26.869 --> 00:04:28.796 طوریکه یادم هست دستهایم را گرفته بودم 00:04:28.796 --> 00:04:31.516 و محکم به پیشانیام فشار میدادم تا جلوی خودم را بگیرم. 00:04:32.106 --> 00:04:33.698 چون به یکباره، ١٠ ساله بودم 00:04:33.698 --> 00:04:36.789 و پدرم داشت در جشن تولدم برای من و دوستانم آشپزی میکرد. 00:04:36.969 --> 00:04:39.295 و بعد ١٦ سالگیام را بیاد آوردم 00:04:39.615 --> 00:04:41.514 که تو دردسر بزرگی افتاده بودم، 00:04:41.894 --> 00:04:46.034 سر میز صبحانه خیلی آرام، دستپاچه و با استرس نشسته بودم، 00:04:46.034 --> 00:04:47.841 صبح روز بعدی که والدینم فهمیدند 00:04:47.841 --> 00:04:50.788 که مزرعهای را با وسایل آتش بازی غیرقانونی به آتش کشیده بودم. 00:04:52.998 --> 00:04:54.802 و بعد یادم آمد 00:04:55.992 --> 00:04:58.778 آخرین باری که با پدرم صبحانه خوردیم. 00:05:00.678 --> 00:05:02.696 و فوقالعاده بود. 00:05:04.716 --> 00:05:07.913 همه این خاطرات با شفافیت کامل به یکباره از 00:05:08.493 --> 00:05:10.267 یک لقمه غذای پس مانده ناشی میشد. 00:05:10.377 --> 00:05:13.357 من در آن زمان مشغول خواندن بیوشیمی در کالج بودم. 00:05:13.497 --> 00:05:16.758 دیوانهوار عاشق علم آشپزی شده بودم. 00:05:17.338 --> 00:05:19.531 با این چارچوب ذهنی بود که فکر کردم، 00:05:20.021 --> 00:05:22.463 شاید چیزی درباره علم خوردن وجود دارد، 00:05:22.463 --> 00:05:25.723 برخی اسرار که به من در فهم آنچه رخ میدهد کمک کند. 00:05:26.983 --> 00:05:31.236 و احتمالا در تقویت این رابطه و حسی که به پدرم داشتم کمک کند. 00:05:31.656 --> 00:05:33.849 پس شروع کردم به تحقیق راجع به آنچه دربارهاش میدانستیم. 00:05:34.009 --> 00:05:36.988 و اولین چیزی که فهمیدم لغتی بود که ما در انگلیسی 00:05:37.108 --> 00:05:40.652 اغلب در توصیف غذا استفاده میکنیم «مزه». 00:05:41.892 --> 00:05:44.259 اما مزه تنها شروع است. 00:05:44.259 --> 00:05:47.875 اما حتی ذرهای هم به آنچه وقت غذا خوردن برایمان اتفاق میفتد نزدیک نیست. 00:05:48.045 --> 00:05:51.143 و فهمیدم که دانشمندان واژه دیگری را ترجیح میدهند، 00:05:51.143 --> 00:05:55.046 یک واژه قدرتمند که کل این تجربه را خلاصه میکند. 00:05:55.046 --> 00:05:56.826 و آن واژه، «طعم» است. 00:05:57.806 --> 00:05:59.582 نخستین واکنشم این بود، 00:05:59.812 --> 00:06:02.159 « فکر میکردم مزه و طعم هر دو یکی باشند.» 00:06:02.159 --> 00:06:04.128 همیشه این دو را جای هم استفاده میکردم. 00:06:04.128 --> 00:06:06.130 و قطعا فکر نمیکردم طعم 00:06:06.130 --> 00:06:10.570 یکجور مفهوم فلسفی عمیق باشد که نیاز به تعریف دارد. 00:06:11.150 --> 00:06:13.254 اما طعم عمیق است. 00:06:13.904 --> 00:06:16.611 هنوز نمیتوانیم سر این که دقیقا چیست توافق کنیم. 00:06:17.111 --> 00:06:18.851 اما وفاق کلی سر این موضوع هست 00:06:18.851 --> 00:06:21.104 که با پنج حسمان شروع میشود. 00:06:22.067 --> 00:06:24.325 پس آنچه بدیهی است مزه است. 00:06:24.955 --> 00:06:28.247 چیزی که دائم به درست یا غلط جای طعم استفاده میکنیم. 00:06:28.447 --> 00:06:30.028 اما تنها با مزه، 00:06:30.028 --> 00:06:34.777 قادر به گفتن یا شناسایی این که غذاها در دهانمان چیستند نخواهیم بود. 00:06:35.477 --> 00:06:37.637 چون زبان ما کودن است. 00:06:38.187 --> 00:06:42.731 جدی میگم. شیرین، ترش، شور، تلخ و «اومامی» است. [طعم قوی و غیرمعمول در آشپزی ژاپنی] 00:06:43.361 --> 00:06:44.679 و کلا همین. 00:06:46.237 --> 00:06:48.388 بو حس است، 00:06:48.388 --> 00:06:52.964 که روی مشخصههای هویتی هرغذا قرارمی گیرد. 00:06:53.394 --> 00:06:58.185 بنابراین: خواه دودی، بسان گل، میوهای یا آجیلی باشند. 00:06:59.402 --> 00:07:01.943 و استشمام بوها به دو روش مختلف صورت میگیرد، 00:07:01.943 --> 00:07:03.558 هم قبل 00:07:03.558 --> 00:07:06.208 و هم بعد از این که غذا را توی دهانتان میگذارید. 00:07:06.558 --> 00:07:08.768 و این آن نوع دوم از بویایی است، 00:07:08.768 --> 00:07:11.627 که باعث میشود مغزتان مزه و بو را ترکیب کند 00:07:11.627 --> 00:07:13.310 تا بگوید چه اتفاقی میفتد. 00:07:13.310 --> 00:07:14.852 منظورم این است که 00:07:14.852 --> 00:07:16.476 اگر این تکه آب نبات را بخورم، 00:07:18.036 --> 00:07:20.506 همانطور که روی زبانم هست، مزهاش را حس میکنم. 00:07:20.506 --> 00:07:21.822 و هم زمان، 00:07:21.822 --> 00:07:25.506 و قرار است عطر آن از پشت گلویم برای استشمام شدن به بالا حرکت کند. 00:07:26.236 --> 00:07:27.689 و ترکیب این دو چگونگی 00:07:27.689 --> 00:07:30.167 پی بردن من به ماهیت آب نبات است. 00:07:30.427 --> 00:07:32.080 پس اگر همان چیز را با گرفتن 00:07:32.620 --> 00:07:33.979 بینیام امتحان میکردم، 00:07:34.869 --> 00:07:36.599 تقریبا غیرممکن بود، 00:07:38.309 --> 00:07:43.104 چون میتوانم مزهاش کنم: شیرین، ترش- عجیب است- 00:07:45.376 --> 00:07:46.861 اما همین است! 00:07:47.171 --> 00:07:49.101 اگر دماغم را ول کنم، 00:07:52.471 --> 00:07:55.410 عالی است، مثل نورافکنی که توی کلهام روشن می شود، 00:07:55.520 --> 00:07:58.446 و میتوانم بدون شک برایتان بگویم که لیمو ترش است. 00:08:00.296 --> 00:08:02.457 بعد نوبت لامسه است، حس سوم، 00:08:02.457 --> 00:08:06.096 که سازنده سایههای تضاد در دوتای اول است: 00:08:06.096 --> 00:08:09.850 با دما، بافت و سوزش، 00:08:10.972 --> 00:08:13.662 و سرمایش، کرخت شدن و مورمور شدن. 00:08:13.662 --> 00:08:17.620 همه آن شور و هیجانی که از فلفل تند قرمز، 00:08:17.620 --> 00:08:19.141 نعناع و ترب کوهی بدست میاوریم، 00:08:19.141 --> 00:08:21.040 لامسه است نه مزه، 00:08:21.610 --> 00:08:23.708 و در آن مرحله، به شنیدن میرسید، 00:08:24.488 --> 00:08:26.409 که بر کل گروه تاکید دارد. 00:08:26.409 --> 00:08:29.281 شما اصوات کوبشی خوراکیهای ترد را میگیرید، 00:08:29.281 --> 00:08:31.091 که از توی استخوان آرواره شما طنینانداز میشود. 00:08:31.451 --> 00:08:35.003 و هیس هیس نرم خوراکیهای گازدار را میشنوید. 00:08:36.933 --> 00:08:40.196 و بعد، بینایی است که وارد میشود و همه چیز را بهم پیوند میدهد. 00:08:40.386 --> 00:08:44.608 چون سرنخهای بصری همه انتظارات و بافت را برای آنچه میخوریم میچیند. 00:08:45.328 --> 00:08:47.763 الان، تمامی این حسها ایستا نیستند. 00:08:47.763 --> 00:08:49.502 دائما در حال تغییر هستند، 00:08:49.502 --> 00:08:52.811 بسته به شرایط فیزیکی کنونی و ژنهای شماست. 00:08:53.731 --> 00:08:56.038 الان یک سوال دارم، یا چند سوال: 00:08:56.888 --> 00:08:58.526 چند سال دارید؟ 00:08:59.288 --> 00:09:01.062 مرد یا زن هستید؟ 00:09:01.622 --> 00:09:02.892 ساعت چنده؟ 00:09:03.812 --> 00:09:05.134 آیا بیمارهستید؟ 00:09:05.904 --> 00:09:07.563 آخرین باری که خوابیدی کی بود؟ 00:09:07.563 --> 00:09:09.168 آخرین بار کی غذا خوردی؟ 00:09:10.198 --> 00:09:12.140 آخرین باری که سیگار کشیدی کی بود؟ 00:09:12.500 --> 00:09:15.588 و همه اینها بر نحوه کارکرد دستگاه حسی شما در هر لحظه فرضی 00:09:15.588 --> 00:09:16.761 اثر میگذارد. 00:09:16.761 --> 00:09:19.238 ولایه دیگری از اطلاعات را در 00:09:19.238 --> 00:09:20.751 دادههایی که جمعآوری میکنند جا میدهد. 00:09:21.461 --> 00:09:26.272 اما در این لحظه، آن دادهها خام هستند، که بی معناست. 00:09:26.972 --> 00:09:28.889 رنگ هست نه یک نقاشی. 00:09:29.789 --> 00:09:32.186 طعم یک نقاشی است. 00:09:32.186 --> 00:09:34.516 و مغزما نقاش است. 00:09:35.460 --> 00:09:38.292 و فرایندی که بواسطه آن نقاشی خلق میشود، 00:09:38.292 --> 00:09:41.013 جایی که اطلاعات ما کاهش میابد. 00:09:42.073 --> 00:09:44.292 و در این نوع از محدوده خاکستری است 00:09:44.292 --> 00:09:46.962 که فکر میکنم این ثروت گسترده از اطلاعات در انتظار 00:09:46.962 --> 00:09:48.563 کشف شدن نهفته است. 00:09:48.815 --> 00:09:50.368 و جایی که فکر میکنم شاید بتوانم 00:09:50.368 --> 00:09:52.973 عمیقترین ارتباطاتم را با پدرم پیدا کنم. 00:09:53.813 --> 00:09:55.623 پس چه چیز باعث میشود نقاش نقاشی کند؟ 00:09:56.233 --> 00:09:57.692 ما موارد اندکی را میدانیم. 00:09:57.807 --> 00:10:01.441 پس مطلع هستیم که حسها میتوانند با یکدیگر از طریق 00:10:01.441 --> 00:10:03.141 مغزمان صحبت کنند. 00:10:03.141 --> 00:10:05.155 پس وقتی توت فرنگی میبینم، 00:10:05.955 --> 00:10:10.525 اگر یک توت فرنگی قرمز روشنتر ببینم برایم خوشبوتر خواهد بود. 00:10:11.947 --> 00:10:13.837 و اگر چیپس سیبزمینی میخورم، 00:10:14.027 --> 00:10:16.421 اگر صدای چیپس را بلندتر بشنوم، 00:10:16.421 --> 00:10:19.421 در دهانم بیشتر حس ترد بودن خواهد داشت. 00:10:19.421 --> 00:10:22.698 پس این زورآزمایی که بین حسها 00:10:22.698 --> 00:10:24.018 در مغزمان رخ میدهد 00:10:24.248 --> 00:10:26.432 با توجه به دادههای بدست آمده از غذاست. 00:10:27.842 --> 00:10:30.239 اما محیط پیرامونمان چه نقشی دارد؟ 00:10:30.599 --> 00:10:36.031 اطلاعات مربوط به خلق و خو، خاطرات و تمرکز و توجهمان چطور؟ 00:10:36.921 --> 00:10:38.718 چه ربطی به طعم دارند؟ 00:10:40.108 --> 00:10:43.169 میدانیم که مهم هستند اما فقط نمیدانیم دقیقا چقدر. 00:10:43.169 --> 00:10:45.560 و فکر میکنم شاید برخی از آن جوابها را با 00:10:45.560 --> 00:10:48.737 نگاه کردن به مفهوم آستانه در حسهایمان بیابیم. 00:10:49.617 --> 00:10:51.928 خب منظورم از آستانه، 00:10:51.928 --> 00:10:55.945 ادراک طعم نمک است- من این را نمیخورم- 00:10:55.945 --> 00:10:59.031 باید این غذا نمک کافی داشته باشد 00:10:59.501 --> 00:11:01.648 تا حسگرهای زبانم را تحریک کند. 00:11:01.828 --> 00:11:04.386 و همین داستان درباره بقیه حسهای دیگرمان نیز صدق میکند. 00:11:04.756 --> 00:11:07.289 خواه چیزی بحد کافی خوشبو برای بوییدن یا 00:11:07.579 --> 00:11:09.160 بلند برای شنیدن باشد. 00:11:10.010 --> 00:11:13.244 پس اگر برای همه حسهایمان آستانه داشته باشیم، 00:11:14.234 --> 00:11:16.763 آیا برای نیمه دیگر طعم هم آستانه داریم؟ 00:11:17.423 --> 00:11:21.225 مثل این که نقطهای در خاطرات یا توجهام باشد 00:11:21.245 --> 00:11:24.290 که به هنگام خوردن در ادراک طعم تاثیر بگذارد؟ 00:11:25.160 --> 00:11:26.955 برای مثال میتوانیم فکر کنیم 00:11:27.475 --> 00:11:30.652 که خوردن غذای دریایی کناراقیانوس خیلی بهتر است. 00:11:31.702 --> 00:11:33.132 آنچه میخواهم بدانم این است که 00:11:33.132 --> 00:11:37.462 دقیقا چقدر باید از اقیانوس فاصله داشته باشم تا بر طعم تاثیر بگذارد؟ 00:11:38.530 --> 00:11:43.471 یا چقدر خاطراتم از مسمومیت غذایی باید زنده و نفرتآور باشد که 00:11:43.871 --> 00:11:46.142 بر احساسم درباره شیر تاثیر بگذارد؟ 00:11:46.842 --> 00:11:50.626 یا چقدر خسته باشم که بر طعم قهوه تاثیر بگذارد؟ 00:11:51.006 --> 00:11:54.273 یا چقدر عاشق باشم که بر طعم شکلات تاثیر بگذارد؟ 00:11:55.683 --> 00:11:59.696 الان با این حسها میتوانیم آستانهمان را در واقع پایین آورده 00:12:00.166 --> 00:12:03.794 و حساستر و بهتر در کشف نشانههای جزیی شویم. 00:12:05.774 --> 00:12:08.268 پس آیا میشود آن را با چیزهای دیگر انجام داد؟ 00:12:09.373 --> 00:12:14.634 آیا روشهایی وجود دارد که بتوانم خودم را برای هماهنگی هر چه بهتر با فرهنگ 00:12:15.684 --> 00:12:19.571 یا حافظه آموزش داده وهنگام خوردن با آنها بهترارتباط برقرار کنم؟ 00:12:22.031 --> 00:12:25.028 الان دیوانه کنندهترین مورد درباره حسهای ما 00:12:26.148 --> 00:12:31.417 این است که حتی زیر پایینترین حد آستانه تجارب ما هنوز تحت تاثیر قرار میگیرند. 00:12:33.327 --> 00:12:36.477 نمک هنوز بر ادراک ما از طعم تاثیر میگذارد، 00:12:36.727 --> 00:12:38.526 حتی وقتی نمک خیلی کم هست، 00:12:38.526 --> 00:12:41.171 و قادر به تشخیص شوری نیستید. 00:12:42.181 --> 00:12:45.822 و همینطور ذرات، تکههای خُرد غذا در سس، 00:12:46.252 --> 00:12:49.388 بقدری برای زبانتان کوچکند که نمیتواند آنها را شناسایی کند و بگوید، 00:12:49.388 --> 00:12:51.076 «اینها قلمبهاند.» 00:12:51.254 --> 00:12:53.835 و حتی با این که نمیتوانید آگاهانه آنها را شناسایی کنید، 00:12:53.835 --> 00:12:56.670 آنها بر نحوه گردش آن مایع در دهانتان 00:12:56.670 --> 00:12:58.606 و بر بافت اثر میگذارند. 00:12:58.816 --> 00:13:00.643 پس این چیزها در پس زمینه هستند. 00:13:00.643 --> 00:13:02.601 ما حتی از وجودشان آگاه نیستیم، 00:13:02.601 --> 00:13:05.611 و آنها بر این واقعیت ما از ادراک طعم اثر میگذارند. 00:13:05.851 --> 00:13:10.104 و این باعث شد تا نتوانم این نکته را از سرم بیرون برانم: 00:13:12.224 --> 00:13:14.154 اگر همه اینها مهم باشد چه؟ 00:13:16.164 --> 00:13:19.073 جدی میگویم! درباره خاطراتی صحبت میکنم که فراموش کردهایم، 00:13:19.613 --> 00:13:22.434 و احساساتی که رنگ باختهاند، 00:13:23.014 --> 00:13:26.624 و جزییات کوچکی از محیط ما که حتی دربارهشان اهمیت نمیدهیم. 00:13:27.614 --> 00:13:31.484 چطور میشود اگر طعم ما را وادار به بکارگیری هر پنج حسمان کند 00:13:31.914 --> 00:13:34.376 و آن را از صافی این که چه کسی هستیم، 00:13:35.336 --> 00:13:38.242 و همه اتفاقاتی که افتاده و انچه در زندگیمان گذشته بگذراند؟ 00:13:38.242 --> 00:13:41.872 چطور میشوداگر طعم واقعا این بروزرسانی وضعیت شخصی نهایی باشد؟ 00:13:43.702 --> 00:13:46.254 حاوی میزان سرسام آوری از اطلاعات است. 00:13:46.344 --> 00:13:49.775 خب همه تجارب منحصربفرد زندگی هر یک از ما، 00:13:50.125 --> 00:13:54.846 به معنی این است که هیچ دو نفری هرگز طعم یکسانی را تجربه نخواهند کرد. 00:13:54.846 --> 00:13:56.943 این به آن معناست که هیچ شخصی 00:13:56.943 --> 00:14:00.276 تا بحال یک طعم را دو بار تجربه نکرده است. 00:14:00.276 --> 00:14:03.961 و از آن میتوان برای یافتن چیزی مثل اثرانگشت استفاده کرد، 00:14:04.921 --> 00:14:07.596 اما شاید حتی بتوان دقیقتر و بهتر باشد، 00:14:07.636 --> 00:14:11.038 زیرا صحبت درباره لحظات خاص در زندگی شخص است. 00:14:11.038 --> 00:14:14.972 و قادر است به ما درباره نحوه عملکرد آن شخص بطور احساسی یا فیزیکی بگوید. 00:14:16.362 --> 00:14:20.354 و همه فصلهای مشترکمان حول و حوش غذا، و در مجاورت غذا، 00:14:20.354 --> 00:14:22.266 به معنای طعمی است که ما را به برخی روشهای 00:14:22.426 --> 00:14:24.362 واقعا محاسبه نشده وصل میکند. 00:14:25.032 --> 00:14:28.581 پس هربار که در مجاورت انسان دیگری غذا میخورید 00:14:29.161 --> 00:14:31.960 بخشی از مستندات طعم دائمی آن شخص میشوید- 00:14:32.150 --> 00:14:33.973 حافظه طعمها. 00:14:34.293 --> 00:14:38.015 و میتوانیم از آن برای ردیابی پویایی بینمان استفاده کنیم. 00:14:38.015 --> 00:14:40.771 خواه رابطهای بین دو شخص باشد 00:14:40.771 --> 00:14:43.766 یا جنبشی بین کل فرهنگها. 00:14:47.076 --> 00:14:50.146 بررسی واقعیت: حتما سخت خواهد بود. 00:14:50.746 --> 00:14:52.707 ما درباره فصل مشترک بین 00:14:52.707 --> 00:14:55.971 خوراکیها صحبت میکنیم که پیچیده است، 00:14:56.668 --> 00:14:59.240 بدنهای ما پیچیده است، 00:14:59.460 --> 00:15:02.590 و ذهنهای ما که معمولا دیوانه است. 00:15:03.295 --> 00:15:06.447 پس برای آشکار کردن طعم و استفاده از آن 00:15:06.447 --> 00:15:10.333 بعنوان آزمون تورنسل شخصی یا اجتماعی یا اشعه ایکس، 00:15:11.327 --> 00:15:14.560 ما نیاز به یافتن روشی داریم که همه اینها را به یکباره بررسی کنیم. 00:15:15.377 --> 00:15:18.574 که البته خوشبختانه برایمان ممکن است. 00:15:18.574 --> 00:15:20.695 چون دوره وسیع دادههاست، 00:15:21.165 --> 00:15:23.149 پس کاردانهای کامپیوتر برایم میگویند. 00:15:23.149 --> 00:15:26.270 منظورم این است که ما به نحوه رمزگشایی از ژنومها پی بردهایم 00:15:26.270 --> 00:15:28.157 و کل سیستمهایی را نقشهبرداری میکنیم 00:15:28.157 --> 00:15:31.516 که برای مدتهای مدید فکر میکردیم بخاطر پبچیدگی غیرممکن است. 00:15:32.456 --> 00:15:38.707 پس شاید چندان از رسیدن به ایستگاهی که در آن روی طعم مطالعه کنیم دور نباشیم. 00:15:40.177 --> 00:15:42.975 اگر چه بدون انسانها حتی وجود هم ندارد. 00:15:44.235 --> 00:15:47.495 هيچكدام اينها بدون وجود انسانهایی که غذا می خورند، اهميت ندارد. 00:15:47.495 --> 00:15:50.662 تا آن چيز توى دهان شما نباشد طعم نیست. 00:15:51.832 --> 00:15:54.042 پس اگر قرار است چیزی از طعم دستگیرمان شود، 00:15:54.042 --> 00:15:56.336 حتی آموختن نحوه تعریف آنچه هست، 00:15:56.766 --> 00:15:58.944 لازم است بیشتر درباره آن صحبت کنیم. 00:16:00.844 --> 00:16:02.649 خب برایتان تکلیف در منزل دارم: 00:16:04.559 --> 00:16:07.077 دفعه بعد که چیزی خوردید، 00:16:08.827 --> 00:16:10.874 تجربهگر آنچه میخورید باشید. 00:16:13.204 --> 00:16:15.939 هر پنج حس خود را درنظر بگیرید 00:16:16.589 --> 00:16:18.506 و ببینید هر کدامشان در کمک به 00:16:18.506 --> 00:16:20.799 آن تجربه چه میگویند. 00:16:22.159 --> 00:16:25.889 و بعد درنگ كنيد، و درباره جايى كه هستيد و احساسى كه داريد 00:16:26.944 --> 00:16:28.410 فكر كنيد. 00:16:31.750 --> 00:16:35.484 و لطفا، درباره كسى كه با او هستيد فكر كنيد، 00:16:37.568 --> 00:16:39.690 و آنچه بخاطر مياوريد. 00:16:41.710 --> 00:16:44.397 زيرا طعمی که تجربه مىکنید 00:16:45.047 --> 00:16:50.090 قرار است دقیقا در آن شخصی که آن لحظه هستید خلاصه گردد. 00:16:51.717 --> 00:16:53.279 پس آن لحظه را پذیرا باشید 00:16:53.659 --> 00:16:55.954 تا ببینید چه چیزی را ممکن است کشف کنید. 00:16:56.744 --> 00:16:57.999 متشكرم. 00:16:57.999 --> 00:16:59.775 (تشويق)