0:00:05.708,0:00:10.759 روزی که سرنوشت من عوض شد یک روز معمولی بود 0:00:10.759,0:00:15.518 مثل همهٔ روزهای دیگه یکی از اون روزهای 0:00:15.518,0:00:18.476 سرد زمستونی که تو فقط دلت میخواد یه چای 0:00:18.476,0:00:22.169 درست کنی یک رمان خوب برداری بشینی 0:00:22.169,0:00:27.274 روی مبلت کنار شومینه لذت ببری از زندگی. 0:00:27.274,0:00:33.638 ولی من باید کار میکردم و از اون مهمتر 0:00:33.638,0:00:38.102 بعد از ظهر باید دخترم را که دو سالش بود 0:00:38.102,0:00:42.251 فردا تولدت دو سالگیش بود برای چکاپ روتینش 0:00:42.251,0:00:45.371 میبردم. اما اون روز اصلان یک روز معمولی 0:00:45.371,0:00:49.482 نبود و اون چککاپ هم یک چکاپ روتین نبود 0:00:49.482,0:00:54.369 سحر گاه اون روز ساعت پنج صبح من پشت در 0:00:54.369,0:00:59.894 اتاق عمل ایستاده بودم و از پنجرهٔ کوچکی 0:00:59.894,0:01:04.102 که در اتاقهای عمل معمولن هست نگاه 0:01:04.102,0:01:06.928 میکردم به بحث داغی که بین پزشکها بود 0:01:07.431,0:01:10.673 برای اینکه چه باید بکنن و دختر کوچولوی من 0:01:10.673,0:01:15.052 که بیهوش روی تخت خوابید بود هیچکس از 0:01:15.052,0:01:18.451 دیروز ساعت شیش نگفت که چی شده با همهٔ با 0:01:18.451,0:01:24.113 همهٔ سوالاتی که داشتم با همهٔ اضطرابی که 0:01:24.113,0:01:26.424 داشتم با همهٔ اینکه از چهرههاشون میفهمیدم 0:01:26.424,0:01:29.676 که یک چیز غیر عادی هیچکس نمیکست به من 0:01:29.676,0:01:32.109 اطلاعی بیش از اون چیزی که شاید اونها 0:01:32.109,0:01:36.581 لازم میدونستن و حق من بود که بدونم ولی 0:01:36.581,0:01:39.151 این حق رو به من نمیدادم بنا بر این یک خشم 0:01:39.151,0:01:42.395 اضافه هم میشد به دردسری که پیش اومده بود 0:01:42.395,0:01:45.697 چاری نداشتم به جز اینکه اونجا بأیستم چون 0:01:45.697,0:01:47.897 داد و فریادهایم را دیروز کرده بودم بهشون 0:01:47.897,0:01:50.367 گفته بودم بهشون اعتقاد ندارم گفته بودم من 0:01:50.370,0:01:51.902 بچهام را نمیگذارم بهش دست بزنید من بهشون 0:01:51.912,0:01:56.052 گفته بودم بچهٔ دو ساله من را کسی نمیگذارم 0:01:56.052,0:01:58.290 زیر چاقو ببره بهشون گفتم من همین امشب 0:01:58.290,0:02:01.313 پرواز میکنم میبرمش جایی که ممکن امکانات 0:02:01.313,0:02:03.933 بیشتری داشته باشند که بدون جراحی به من 0:02:03.933,0:02:07.442 بگویند که چه اتفاقی افتاده ولی به من 0:02:07.442,0:02:11.442 گفتن حتا یک دقیقه امروز مهم من باید 0:02:11.442,0:02:16.445 می ایستادم اونجا ساکت بدون صدا و صبور 0:02:16.445,0:02:19.820 چیزی که تقریبا غیر ممکن بود شما همه چهره ی 0:02:19.820,0:02:22.520 که میخواد خبر بد به آدم بده میشناسید 0:02:22.524,0:02:24.984 دیدین ببر این تو دیگه اصلان منتظر بقیش 0:02:24.984,0:02:29.284 نمیشی دنیات بهم میریزه برای من اون خبر بد 0:02:29.284,0:02:35.164 یک سونامی بود تمام زندگی تراهیهای آینده 0:02:35.164,0:02:40.843 خوشحالی رفاه احساس خوشبختی همچی با این 0:02:40.843,0:02:45.893 سونامی شسته شد و رفت. طول کشید تا من بفهمم 0:02:45.893,0:02:50.371 که خبر بد فی نفسه خبر بد نیست. خبرای بد یا 0:02:50.371,0:02:53.713 خبرای خوب زمان می برن تا اینکه ما متوجه 0:02:53.713,0:02:58.377 بشیم که خوبن یا بَدَن. اون روز ولی برای 0:02:58.377,0:03:01.231 من اون خبر خیلی بدی بود خبری بود 0:03:01.307,0:03:05.695 که فلجم کرده بود برای تصمیم گیری. 0:03:05.695,0:03:09.316 خشمی بی امان در درونم زبانه کشید به 0:03:09.316,0:03:13.483 قدرت یک اژدها. چرا؟ چرا فرشته کوچولوی من؟ 0:03:13.483,0:03:17.813 چرا چرا من؟! من چی کار کردم که مستحق چنین 0:03:17.813,0:03:20.813 چیزی باشم که دختر کوچولوی من سرطان بگیره؟ 0:03:20.813,0:03:24.813 سرطان؟! دختر ۲ ساله؟! کوچولو تولدش بود. 0:03:25.053,0:03:30.903 به هر صورت، همه ی ما در زندگی مواجه شدیم 0:03:30.903,0:03:34.143 با لحظات باور نکردنی، اتفاقای باور نکردنی 0:03:34.143,0:03:38.143 و می دونیم که انسان را چاره ای جز صبوری و 0:03:38.143,0:03:42.813 تسلیم نیست. ما درمان بچه رو شروع کردیم 0:03:43.043,0:03:46.933 به خاطر اینکه اصلاً به نظر اونها یک سلول 0:03:46.933,0:03:49.317 جابجا شدنش می تونست همه چیز رو تغییر بده. 0:03:49.317,0:03:52.907 باید بلافاصله درمان شروع می شد و بعد از 0:03:52.907,0:03:56.229 یه هفته رفت و آمد در بیمارستانی که عمل 0:03:56.229,0:03:59.994 شده بود به خاطر بعد مسافت و ترافیک وحشتناک 0:03:59.994,0:04:04.729 تهران و دوستی تیم پزشکی دوستی خانوادگی که 0:04:04.729,0:04:06.959 با من داشتن من و منتقل کردن به بیمارستان 0:04:06.959,0:04:10.959 شهدای تجریش که نزدیک تر به خونه ی من بود. 0:04:12.783,0:04:16.572 به این گمان که همه چیز راحت تر خواهد شد 0:04:16.572,0:04:19.521 ولی در اولین روزی که به وارد اون بیمارستان 0:04:19.521,0:04:27.201 شدم به کوچیکیه خودم پی بردم. خشمم کمتر 0:04:27.201,0:04:31.758 نشد ولی به اینی که متجاوز از ۳۰ سال از 0:04:31.758,0:04:35.538 کنار این دیوارهای سرد و بلند من رد می شدم 0:04:35.538,0:04:38.673 و هیچ گاه به این فکر نکردم که چه اتفاقایی 0:04:38.673,0:04:41.883 داره اون تو می افته چقدر آدم مستاصل اونجا 0:04:41.883,0:04:45.883 نشستن چقدر آدما منتظر یه چیزی هستن همین 0:04:45.883,0:04:49.103 جایی که من دارم رد می شم برم برای مدرسه ام 0:04:49.103,0:04:51.653 دانشگام یا هر چیزی یک عالمه آدم پشت 0:04:51.653,0:04:55.653 اون دیواره یه لحظات غیر قابل تصوری 0:04:55.653,0:04:57.543 را دارن می گذرونن چرا یک دفعه من اصلاً 0:04:57.543,0:05:00.063 پامو توی این بیمارستان نذاشتم؟ چی کار حالا 0:05:00.063,0:05:02.853 می تونم بکنم؟ هیچ کار! برای اینکه من برای 0:05:02.853,0:05:05.403 بچه ی خودم موندم برای مشکل خودم الان 0:05:05.403,0:05:07.803 مستاصلم من کاری نمی تونم بکنم 0:05:08.846,0:05:13.386 بنابراین درمان و ما ادامه دادیم و 0:05:14.130,0:05:16.220 روزای زمستون گذشت ، 0:05:16.220,0:05:18.010 عید نوروز اومد. عید نوروز 0:05:18.010,0:05:20.500 برای همه معنی داشت برای من معنی نداشت 0:05:20.500,0:05:24.500 اصلاً عصبانی بودم که چرا همه فکر می کنن 0:05:24.500,0:05:27.250 چقدر همه چیز خوبه جشن و سرور و بهار داره 0:05:27.250,0:05:29.680 میاد سبزه، نمی دونم این، اون، ماهی ، همه 0:05:29.680,0:05:32.720 اینا از نظر من متوقف بود خانواده ی من و 0:05:32.720,0:05:36.720 کودک دیگرم در واقع اصلاً دیده نمی شدن در 0:05:36.720,0:05:41.720 چشمان من. و تعطیلات گذشت روز بعد از 0:05:41.720,0:05:48.110 تعطیلات من باید می رفتم برای اینی که نگاه 0:05:48.110,0:05:52.400 کنم برای دوره ی دوم شیمی درمانی 0:05:52.400,0:05:57.590 و در با هم من و مریم مادری 0:05:57.590,0:06:00.750 که همیشه توجه ام را جلب کرده بود 0:06:00.750,0:06:04.208 یک زن میانسال با چهره ای که سوء تغذیه نشون 0:06:04.208,0:06:10.258 می داد با لباسای مندرس ولی متشخص 0:06:12.228,0:06:14.878 یه پسر ۱۳ ساله داشت که همواره بدون 0:06:14.878,0:06:17.928 کفش روی دوشش بود در همه ی رفت وآمدهایی 0:06:17.928,0:06:21.928 که قبل از عید داشتیم. اینبار هم من دیدم که 0:06:21.928,0:06:24.298 مریم داره می ره تو یه دستش یه بقچه ی 0:06:24.298,0:06:28.298 سبز یه و یه دسته گل این بچه هم رو دوششه 0:06:28.298,0:06:33.378 من فقط رد شدم سر بهشون تکون دادم همین! 0:06:33.378,0:06:36.743 حتی انقدر مودب نبودم بگم سال نوت مبارک . 0:06:36.743,0:06:38.743 رد شدم برای اینکه می خواستم به سرعت برم 0:06:38.743,0:06:42.093 نمی خواستم تواون فضا بیشتر از یک دقیقه که 0:06:42.093,0:06:46.893 لازم هست باشم وقتی که ازش رد شدم چند قدم 0:06:46.893,0:06:52.031 گذشتم صدا کرد منو ؛ فکر کردم آه می خواد 0:06:52.031,0:06:54.391 حالا بگه عید مبارک این اون اون عید خودت 0:06:54.391,0:06:57.461 مبارک من احساس نمی کنم عید مبارکه یا 0:06:57.461,0:07:00.161 می خواد بگه من مثلاً زودتر برم از شما ... 0:07:00.161,0:07:02.971 جواب ندادم رفتم. دومرتبه صدا کرد و فکر 0:07:02.971,0:07:04.911 کردم خب حالا برمی گردم بهش می گم که 0:07:04.911,0:07:08.911 می دونی عزیزم من خیلی کار دارم من باید برم 0:07:08.911,0:07:12.551 متاسفم ببخشین ولی امروز نمی تونم وایسم. 0:07:12.751,0:07:14.521 خب...برگشتم 0:07:15.081,0:07:22.211 برگشتم دیدم یه چهره ی پر از مهتاب، 0:07:22.211,0:07:25.121 دو تا چشم پر از آفتاب، 0:07:29.681,0:07:41.501 [دست زدن] 0:07:41.501,0:07:46.761 یه دسته گل صحرایی، سوسن، نسرین، لاله، 0:07:46.761,0:07:51.519 همه چی همه رنگا، بنفش، سبز، قرمز جلوی 0:07:51.519,0:07:56.149 صورت منه بعد گفت اینارو از ترکمن صحرا 0:07:56.149,0:07:59.519 چیدم خیلی دعا کردم امروز شما رو ببینم 0:07:59.519,0:08:02.739 می خواستم بهتون بگم که خدا بزرگه 0:08:03.669,0:08:06.279 چرا انقدر ناراحتی زن؟ یه خورده آروم باش 0:08:06.279,0:08:08.069 می گذره همه ی اینا می گذره. 0:08:08.069,0:08:12.749 خب من متاسفم از اینکه احساساتی می شم 0:08:12.749,0:08:15.039 بعد از بیست و اندی سال که گذشته 0:08:15.039,0:08:20.529 ولی به این دلیل هست که در اون لحظه 0:08:20.529,0:08:25.029 تمام پالس های وجود من متوقف شد همه چی 0:08:25.029,0:08:28.309 متوقف بود حتی قلبم. فکر می کنم قلبمم نزد! 0:08:28.309,0:08:32.129 چند ثانیه. فکر می کردم من چی کار 0:08:32.129,0:08:35.729 کنم حالا یعنی من این زن و دور زدم 0:08:35.729,0:08:38.129 من می خواستم به این زن اینطوری حرف بزنم 0:08:39.094,0:08:42.284 من چی کار داشتم می کردم من اصلاً کی هستم 0:08:42.284,0:08:47.034 من کی هستم؟ این کیه؟ من کی هستم؟ و در همون 0:08:47.034,0:08:50.385 لحظات اون که متوجه بی قراری من شده بود 0:08:50.385,0:08:52.285 گل و گذاشت روی کالسکه ی بچه ی من 0:08:52.285,0:08:55.145 رو دامنش و رد شد 0:08:55.825,0:08:59.015 رد شد و من موندم با 0:09:01.565,0:09:03.254 نوری که ناگهان 0:09:03.254,0:09:06.534 حس می کردم درون منو روشن می کنه. 0:09:06.534,0:09:10.214 بعد خودمو دیدم از چشم مریم ؛ دیدم یه زن 0:09:10.214,0:09:13.744 متوقع عصبانیه در واقع، که همیشه دلیلی 0:09:13.744,0:09:18.134 برای نارضایتی داره و فکر می کنه متفاوته. 0:09:19.894,0:09:23.894 حالا چمباتمه زده گوشه ی غار تاریک تنهایی 0:09:23.894,0:09:27.314 سردش! چرا؟ چون دوستانمو متفرق کرده بودم 0:09:27.314,0:09:30.714 برای اینکه متنفر بودم از اینی که موضوع 0:09:30.714,0:09:34.714 ترحم باشم. خانوادمو متوقف کرده بودم برای 0:09:34.714,0:09:37.744 اینکه پیشنهادات زیادی داشتن هرکسی یه چیزی 0:09:37.744,0:09:39.314 می گفت این کار و بکن اون کار و بکن. 0:09:39.314,0:09:42.034 به همشون گفتم نمی خوام. تمام انرژی هایی که 0:09:42.034,0:09:44.424 دارم می خوام صرف نگاه کردن به این بچه ای 0:09:44.424,0:09:46.734 باشم که روزی چندین سی سی سم می ره تو بدنش 0:09:46.734,0:09:49.784 رگاش می سوزه فریاد می زنه می سوزم می سوزم 0:09:49.784,0:09:51.614 شما که نمی دونین راجع به چی حرف می زنین. 0:09:51.614,0:09:55.104 من نمی خوام نصایح شما رو. پزشکا رو از خودم 0:09:55.104,0:09:57.504 متفرق کرده بودم یعنی اونا وظیفشونو انجام 0:09:57.504,0:09:59.994 می دادن ولی می دونستن من بهشون اعتقادی 0:09:59.994,0:10:05.704 ندارم من نگاه کردم خودمو دیدم گوشه ی اون 0:10:05.704,0:10:09.104 غار تنها نشستم و دیوار این غار و دارم 0:10:09.104,0:10:11.084 هر روز ضخیم ترش می کنم. 0:10:14.213,0:10:17.933 ولی صدای ترکیدن اون یخ ها رو شنیدم. 0:10:17.933,0:10:20.473 شنیدم یخ ها دارن می شکنن. 0:10:20.473,0:10:23.281 داره یه نوری از لای اون درزا میاد تو. 0:10:23.281,0:10:25.331 داره منو نشون می ده اون گوشه ی اون غار 0:10:25.331,0:10:28.681 نشستم چمباتمه زدم سرم روی زانومه 0:10:30.862,0:10:34.322 و فکر کردم هیچ راهی ندارم 0:10:34.322,0:10:36.292 جز اینی که برم جلو 0:10:36.292,0:10:40.902 خودم و بغل کنم بگم سعیده پاشو! پاشو! 0:10:41.636,0:10:44.266 به خودت بیا، مریم و نگاه کن 0:10:44.266,0:10:50.156 با امکانات یک هزارم تو می بخشه، 0:10:51.066,0:10:54.376 هر چی که در توانش هست 0:10:54.376,0:10:57.476 از اون سر دنیا اینارو چیده آورده برای تو. 0:10:57.476,0:10:58.486 تو کی هستی؟! 0:10:58.486,0:11:01.586 یه کسی باش که شایسته ی این عشق باشی، 0:11:01.586,0:11:02.596 یاد بگیر 0:11:03.416,0:11:07.436 در اون لحظات آگاهی 0:11:09.272,0:11:12.872 فکر می کنم بدون اختیار قسمی با خودم خوردم 0:11:12.872,0:11:16.082 که پس از این در جستجوی یادگرفتن 0:11:16.082,0:11:18.366 از مریم و مریم ها باشم 0:11:19.356,0:11:22.916 و زندگیمو صرف خدمت به اینها بکنم. 0:11:23.856,0:11:27.526 قسمی بود که بهش آگاه نبودم ولی آتشی 0:11:27.526,0:11:30.239 بود که مریم در درون من شعله ور کرده بود. 0:11:30.239,0:11:34.009 این زن ۴ بچه داشت، در مزرعه برنج 0:11:34.009,0:11:35.679 کار می کرد در شمال 0:11:36.609,0:11:39.509 و شوهرش در جنگ مرده بود 0:11:41.757,0:11:44.787 و چون زمان بعد از جنگ بود و 0:11:44.787,0:11:48.507 اولویت در بخش بهداشتی مملکت به لحاظ 0:11:48.507,0:11:53.577 محدودیت های در واقع منابع، نجات سربازان 0:11:54.287,0:11:56.067 و خانواده هاشون بود. 0:11:56.797,0:12:00.037 ولی نه بچه ای که مبتلا به سرطان شده 0:12:00.037,0:12:00.897 برای اینکه 0:12:03.240,0:12:05.260 دریافتِ اون موقع، دارم راجع 0:12:05.260,0:12:06.960 به بیست و اندی سال پیش صحبت می کنم 0:12:06.960,0:12:07.540 این بود که 0:12:07.540,0:12:09.570 بچه ی سرطانی بالاخره می میره 0:12:09.570,0:12:11.670 و تنها کسانی می جنگیدن 0:12:11.670,0:12:13.460 در اون زمان مادرها بودن. 0:12:13.460,0:12:16.050 مادر اگه بچه یک ماهه باشه و در اعماق 0:12:16.050,0:12:19.090 اقیانوس باشه باز مادر شیرجه می ره اون تو 0:12:19.090,0:12:20.780 برای اینکه باز هنوز امید داره که 0:12:20.780,0:12:22.400 اون بچه رو می تونه از اون ته بکشه بیرون 0:12:22.400,0:12:23.700 و نجاتش بده. 0:12:23.700,0:12:26.710 بنابراین مادرا بودن، و مریم یکی از اون 0:12:26.710,0:12:28.860 مادرا بود که این بچه ۱۳ ساله رو 0:12:28.860,0:12:31.410 روی دوشش می کشید و ورمی داشت و می آورد. 0:12:33.762,0:12:34.102 خب 0:12:35.087,0:12:37.167 من با خودم عهدی بسته بودم 0:12:37.167,0:12:40.637 و اولیش این بود که از مریم یاد بگیرم . 0:12:40.637,0:12:43.777 راز مریم چیزی که همه ی ما در این 0:12:43.777,0:12:45.557 مرز و بوم بهش احتیاج داریم 0:12:45.557,0:12:49.677 زندگی بدون انتظار، عشق بدون انتظار، 0:12:49.677,0:12:51.657 دادن بدون انتظار. 0:12:51.657,0:12:53.847 انتظارش فقط از خودش بود، 0:12:53.847,0:12:56.757 محورهمه خواسته هاش خودش بود 0:12:56.757,0:13:00.757 و انقدر این پرقدرت بود 0:13:00.757,0:13:04.007 این خصیصه در این زن که همه 0:13:04.007,0:13:09.087 اطرافش و پر از تشعشعات وجود خودش می کرد 0:13:09.087,0:13:10.027 و تأثیر می ذاشت 0:13:13.069,0:13:15.409 قول دومم این بود که همیشه در خدمت 0:13:10.027,0:13:12.117 همونطوری که دنیای منوعوض کرد. 0:13:15.409,0:13:17.879 اینها باشم و اولین قدما رو که شروع کردم 0:13:17.879,0:13:22.809 به برداشتن طبیعتا ً این تصور بودش که بچه ی 0:13:22.809,0:13:25.092 مبتلا به سرطان الان تو این مملکت، دارو، 0:13:25.092,0:13:26.952 این ، اون، کی اصلاً حوصله اش و داره؟ 0:13:26.952,0:13:30.302 در مراجعه به مقامات، مسئولین همه می گفتن 0:13:30.302,0:13:32.362 خانوم برو خونت بشین زندگیتو بکن 0:13:32.362,0:13:35.052 بچه سرطانی نمی دونم این اون 0:13:36.132,0:13:37.952 ولی من نه اینی که 0:13:37.952,0:13:41.582 اراده من بود و یا من خواستم این آتشی بود 0:13:41.582,0:13:43.162 که مریم در درون من شعله ور کرده بود 0:13:43.162,0:13:46.312 و اصلاً مجالی برای برای توقف به من 0:13:46.312,0:13:52.062 نمی داد بنابراین من رفتم، رفتن من قدمای 0:13:52.062,0:13:56.482 اول بود بعد از اون کمکی بود که از در و دیوار 0:13:56.482,0:14:03.102 می ریخت شما که اینجا نشستین یقین دارم که 0:14:03.102,0:14:06.252 از همون کمک کننده ها هستین حداقل 0:14:06.252,0:14:09.362 ۸۰ ، ۹۰ درصد از شما کسانی هستن که به ما 0:14:09.362,0:14:12.522 کمک کردن در این وادی. نتیجه چی شد؟ 0:14:12.522,0:14:15.602 نتیجه اینکه امروز در سرزمین ما 0:14:16.390,0:14:22.450 هیچ کودک مبتلا به سرطانی از فقر نخواهد مرد 0:14:22.613,0:14:34.753 [دست زدن] 0:14:34.753,0:14:37.753 اگر بزارین ادامه بدم اگر بقیشو بشنوین 0:14:37.753,0:14:40.523 بیشتر لذت می برین اون اینه که شما برای 0:14:40.523,0:14:43.753 خودتون دست زدین برای این مردمی که وقتی 0:14:43.753,0:14:46.293 اعتماد بکنن معجزه می آفرینن دست زدید. 0:14:46.863,0:14:50.863 اتفاقی که افتاد این بود که حالا دیگه هیچ 0:14:50.863,0:14:54.863 پدری با شرمندگی دمِ کانتر داروخانه 0:14:54.863,0:14:56.963 نمی ایستاد برای اینکه پول داروش و نداره 0:14:56.963,0:14:59.923 هیچ مادری تو اون غار سرده دیگه نمی خزید 0:14:59.923,0:15:02.153 چون نمی دونست چی شده هر چی شده هر چی که 0:15:02.153,0:15:04.603 اطرافیانش می گفتن براش غیر قابل باور کردن 0:15:04.603,0:15:07.554 نیست باید بره تو غار خودش برای اینکه یک 0:15:07.554,0:15:10.304 ارگانیزیشن به این عظمت داره حمایتش می کنه 0:15:10.304,0:15:14.084 با دهها روانشناس حرفه ای که داوطلبانه 0:15:14.084,0:15:17.334 اونجا نشستن دارن مادرا رو بهشون یاد می دن 0:15:17.334,0:15:20.344 چگونه با این مشکل کنار بیان. بچه ها دیگه 0:15:20.344,0:15:22.804 بچه خواهر برادرا دیگه از مدرسشون نمی مونن 0:15:22.804,0:15:26.634 برای اینکه مادر و پدر این رهایی رو دارن که 0:15:26.634,0:15:29.522 به زندگی معمولیشون ادامه بدن ضمن حل این 0:15:29.522,0:15:32.682 مشکل. همه ی اینارو شما در واقع ممکن کردید 0:15:33.949,0:15:36.329 اون چیزی که می خواستم با شما تقسیم بکنم 0:15:36.329,0:15:42.009 این بود که در طی این مراحل من به 0:15:42.009,0:15:44.819 یک واقعیت مطلق پی بردم و اون اینکه 0:15:45.809,0:15:49.329 در وجود همه انسان ها بدون استثناء 0:15:50.619,0:15:53.889 یک نطفه ی معجزه وجود داره 0:15:56.429,0:16:00.659 بعضی ها بر اثر حوادثی که پیش میاد، 0:16:00.659,0:16:04.099 بعضی ها در واقع در نادانی کاملی به سر 0:16:04.099,0:16:07.739 می برن که من به سر می بردم در اون دنیایی 0:16:07.739,0:16:11.469 که به سر می برن فرصت و مجال اینی که بتونن 0:16:11.469,0:16:13.699 به اون نطفه توجه بکنن و ندارن و این اصلاً 0:16:13.699,0:16:16.409 قابل سرزنش نیست. زندگی برای من اینجوری 0:16:16.409,0:16:19.429 پیش آورده من اینجوری رفتم جلو؛ ژنم، تربیتم 0:16:19.429,0:16:22.349 خانوادم همه ی اینا. من چیزی راجع به اون 0:16:22.349,0:16:25.109 نطفه هه نمی دونستم که به دنبالش بگردم ولی 0:16:25.109,0:16:29.729 یه پس گردنیِ سرنوشت منو در واقع متوجه کرد. 0:16:29.729,0:16:33.279 اما بعضی از آدما هستن که به دنبالش هستن 0:16:33.279,0:16:39.509 به دنبال اینی که من من من به جای تأسف، 0:16:39.509,0:16:43.249 تأثر و دلسوزی برای خودم که یک عادت ثانوی 0:16:43.249,0:16:45.569 همه ی ماها هستش از صبح تا شب دلمون برای 0:16:45.569,0:16:48.239 خودمون می سوزه و همه ی دنیا مقصرن 0:16:48.239,0:16:50.359 برای همه ی اتفاقایی که در زندگی ما می افته 0:16:50.359,0:16:52.369 به غیر از خودمون. 0:16:52.709,0:16:56.609 به جای چرا، شاید سوال درست تر این باشه که 0:16:56.609,0:17:01.899 چگونه می شه از این مشکل بیرون اومد؟ 0:17:01.899,0:17:04.689 راههای بیرون اومدن از این مشکل چی هست؟ 0:17:04.689,0:17:08.479 مشکل ترین قَدَما مشکل ترین قَدَما، 0:17:08.479,0:17:13.199 قدمای اولِ؛ قدم اول و که ما برداریم کائنات 0:17:13.199,0:17:17.029 به دنبال ماست کائنات داره می جوره جستجو 0:17:17.029,0:17:20.479 می کنه برای اونایی که می خوان تغییر ایجاد 0:17:20.479,0:17:22.709 بکنن. شما اینو تو زندگیتون می بینین. 0:17:22.709,0:17:26.709 این اصلاً مربوط به دانشگاه نیست این مربوط 0:17:26.709,0:17:29.039 به ثروت نیست شما ببینید این مربوط به ذهن ِ 0:17:29.039,0:17:33.539 جستجوگره، ذهنی که تسلیم مصائبش نمی شه، 0:17:33.539,0:17:36.809 دهنی که می گرده به دنبال راه حل وقتی که[br] 0:17:36.809,0:17:41.239 شما اون اتفاق افتاد دیگه هیچ توقفی وجود 0:17:41.239,0:17:43.979 نداره و شما می بینید که شما هم یکی از 0:17:43.979,0:17:47.068 معجزه گرهای جهان هستی خواهید شد. 0:17:47.068,0:17:49.558 تنها سوالی که امروز باید بکنیم اینه که: 0:17:49.558,0:17:51.908 معجزه ی من چه خواهد بود؟ 0:17:51.908,0:17:52.698 ممنونم 0:17:52.698,0:17:58.798 [تشویق]