1 00:00:00,790 --> 00:00:03,395 بیست و سه سال پیش، 2 00:00:03,395 --> 00:00:06,150 در سن ۱۹ سالگی، 3 00:00:06,150 --> 00:00:09,451 من به یکی شلیک کردم و کشتمش. 4 00:00:09,451 --> 00:00:11,594 من فروشنده جوان مواد مخدر بودم 5 00:00:11,594 --> 00:00:13,963 با یه اعصاب خراب و 6 00:00:13,963 --> 00:00:18,018 و یه هفت تیر نیمه اتوماتیک همراه داشتم. 7 00:00:18,018 --> 00:00:20,789 ولی اون پایان داستانم نبود. 8 00:00:20,789 --> 00:00:24,930 در واقع، شروعش بود. 9 00:00:24,930 --> 00:00:27,105 و ۲۳ سال از اون موقع 10 00:00:27,105 --> 00:00:30,827 هنوز هم داستان اعتراف، 11 00:00:30,827 --> 00:00:34,310 طلب مغفرت و تاوان است. 12 00:00:34,310 --> 00:00:35,733 ولی اون طوری که شما ممکنه 13 00:00:35,733 --> 00:00:39,027 تصور کنید یا فکرشو بکنید، اتفاق نیافتاد. 14 00:00:39,027 --> 00:00:40,485 اینا در زندگی من طوری 15 00:00:40,485 --> 00:00:42,628 اتفاق افتادن که غافلگیر کننده بود. 16 00:00:42,628 --> 00:00:44,263 مخصوصاً برای من. 17 00:00:44,263 --> 00:00:47,404 ببینین، مثل خیلی از شماها، 18 00:00:47,404 --> 00:00:49,978 من به عنوان یه دانش آموز خوب، رشد کردم، 19 00:00:49,978 --> 00:00:51,321 یه دانش آموز بورسیه 20 00:00:51,321 --> 00:00:53,925 با آرزوی دکتر شدن. 21 00:00:53,925 --> 00:00:56,556 ولی همه چیز به طرز وحشتناکی غلط از آب دراومد 22 00:00:56,556 --> 00:00:58,730 وقتی پدر و مادرم از هم جدا شدن 23 00:00:58,730 --> 00:01:02,567 و نهایتا طلاق گرفتند. 24 00:01:02,567 --> 00:01:05,417 همه اتفاقات خیلی سر راست بودند. 25 00:01:05,417 --> 00:01:07,865 در ۱۷ سالگی، 26 00:01:07,865 --> 00:01:09,510 سه بار به من شلیک شد 27 00:01:09,510 --> 00:01:14,135 وقتی که در گوشه ساختمانم در دیترویت ایستاده بودم 28 00:01:14,135 --> 00:01:16,830 دوستم منو به بیمارستان رسوند 29 00:01:16,830 --> 00:01:20,054 دکترا گلوله ها رو در آوردن، 30 00:01:20,054 --> 00:01:21,845 من رو سر پا کردند، 31 00:01:21,845 --> 00:01:26,216 و دوباره فرستادندم به همون جایی که تیر خورده بودم 32 00:01:26,216 --> 00:01:28,971 تو این امتحان سخت، 33 00:01:28,971 --> 00:01:31,031 هیچ کس منو بغل نکرد، 34 00:01:31,031 --> 00:01:33,401 هیچ کس به من مشورت نداد، 35 00:01:33,401 --> 00:01:36,341 هیچ کس نگفت که همه چی رو به راه میشه 36 00:01:36,341 --> 00:01:39,265 هیچ کس نگفت که شاید با ترس زندگی کنم 37 00:01:39,265 --> 00:01:41,878 که شاید پارانویا (بدبینی بیمارگونه) بگیرم 38 00:01:41,878 --> 00:01:44,871 یا در برابر تیر خوردن، با 39 00:01:44,871 --> 00:01:47,249 خشونت زیاد واکنش نشان بدم. 40 00:01:47,249 --> 00:01:50,070 هیچ کس به من نگفت که یه روز، 41 00:01:50,070 --> 00:01:54,127 من اونی خواهم بود که دستش روی ماشه است 42 00:01:54,127 --> 00:01:56,801 چهارده ماه بعد، 43 00:01:56,801 --> 00:01:59,411 در ساعت 2 صبح، 44 00:01:59,411 --> 00:02:01,047 من شلیک کردم 45 00:02:01,047 --> 00:02:04,900 که باعث مرگ مردی شد. 46 00:02:04,900 --> 00:02:06,810 وقتی وارد زندان شدم، 47 00:02:06,810 --> 00:02:12,317 من تلخ، عصبانی و آسیب دیده بودم. 48 00:02:12,317 --> 00:02:15,287 نمی خواستم مسئولیت کارم رو قبول کنم 49 00:02:15,287 --> 00:02:17,339 همه رو مقصر می دونستم از پدر و مادرم گرفته 50 00:02:17,339 --> 00:02:20,312 تا سیستم. 51 00:02:20,312 --> 00:02:22,524 من تصمیم به شلیک کردن رو توجیه می کردم 52 00:02:22,524 --> 00:02:24,963 چون در اون منطقه ای که من ازش اومده بودم، 53 00:02:24,963 --> 00:02:26,589 بهتره که شلیک کننده باشی 54 00:02:26,589 --> 00:02:29,901 تا اونی که بهش شلیک میشه. 55 00:02:29,901 --> 00:02:33,223 و من در سلول سردم می نشستم، 56 00:02:33,223 --> 00:02:34,870 احساس بیچارگی می کردم، 57 00:02:34,870 --> 00:02:38,257 طرد شده و وامانده 58 00:02:38,257 --> 00:02:42,135 احساس می کردم که هیچ کس براش مهم نیست 59 00:02:42,135 --> 00:02:44,154 و پاسخ من 60 00:02:44,154 --> 00:02:47,165 به زندانی شدنم با خصومت بود 61 00:02:47,165 --> 00:02:48,303 و فهمیدم که دارم 62 00:02:48,303 --> 00:02:50,618 بیشتر و بیشتر تو دردسر می افتم 63 00:02:50,618 --> 00:02:53,398 اونجا بازار سیاه راه انداختم 64 00:02:53,398 --> 00:02:56,117 قرض با بهره بالا می دادم، 65 00:02:56,117 --> 00:02:58,183 و موادی که غیرقانونی به داخل زندان قاچاق 66 00:02:58,183 --> 00:03:00,044 شده بود رو می فروختم 67 00:03:00,044 --> 00:03:01,614 من در واقع همونی شده بودم 68 00:03:01,614 --> 00:03:04,295 که نگهبان مرکز بازپروری میشیگان می گفت 69 00:03:04,295 --> 00:03:07,132 بدترینِ بدترین ها 70 00:03:07,132 --> 00:03:09,457 و به خاطر کارهام 71 00:03:09,457 --> 00:03:12,149 به سلول انفرادی فرستاده شدم 72 00:03:12,149 --> 00:03:14,578 برای هفت سال و نیم 73 00:03:14,578 --> 00:03:17,790 در کل دوره زندانی بودنم. 74 00:03:17,790 --> 00:03:19,459 حالا که نگاه می کنم، سلول انفرادی 75 00:03:19,459 --> 00:03:21,399 یکی از غیر انسانی ترین و وحشیانه ترین جاهاست 76 00:03:21,399 --> 00:03:24,298 که می تونی توش باشی 77 00:03:24,298 --> 00:03:27,189 ولی من خودم رو پیدا کردم. 78 00:03:27,189 --> 00:03:30,700 یک روز در سلولم راه می رفتم، 79 00:03:30,700 --> 00:03:35,217 وقتی افسر نگهبان اومد و بهم نامه هام رو داد. 80 00:03:35,217 --> 00:03:36,954 من چندتایی نامه رو نگاه کردم 81 00:03:36,954 --> 00:03:38,868 قبل از این که به نامه ای که 82 00:03:38,868 --> 00:03:41,930 دست خط ابتدایی پسرم رویش بود برسم 83 00:03:41,930 --> 00:03:43,367 و هر وقتی که یک نامه از پسرم رو دریافت می کردم 84 00:03:43,367 --> 00:03:45,272 برام مثل یک شعاع نور بود 85 00:03:45,272 --> 00:03:48,029 در تاریک ترین جایی که میتونین تصور کنین 86 00:03:48,029 --> 00:03:51,844 و در اون روز به خصوص، من نامه را باز کردم 87 00:03:51,844 --> 00:03:54,950 و با حروف بزرگ، نوشته بود: 88 00:03:54,950 --> 00:03:58,205 "مامان بهم گفت که چرا تو زندان هستی: 89 00:03:58,205 --> 00:04:00,899 قتل." 90 00:04:00,899 --> 00:04:02,818 بهم گفته بود: "بابا، آدما رو نکش! 91 00:04:02,818 --> 00:04:08,265 عیسی مسیح می بینه که چی کار می کنی، به درگاهش دعا کن." 92 00:04:08,265 --> 00:04:10,100 حالا، من که اون موقع مذهبی نبودم، 93 00:04:10,100 --> 00:04:11,807 الان هم نیستم، 94 00:04:11,807 --> 00:04:14,291 ولی یه چیز عمیقی در 95 00:04:14,291 --> 00:04:17,053 کلمات پسرم بود. 96 00:04:17,063 --> 00:04:18,685 باعث شدن دنبال چیزهایی در زندگیم بگردم 97 00:04:18,685 --> 00:04:20,621 که هیچ وقت بهش فکر نکرده بودم. 98 00:04:20,621 --> 00:04:22,557 اولین بار بود در زندگیم 99 00:04:22,557 --> 00:04:24,529 که در واقع به این واقعیت فکر کردم که 100 00:04:24,529 --> 00:04:28,195 پسرم من رو در جایگاه یه قاتل می بینه. 101 00:04:28,195 --> 00:04:30,249 روی تختم نشستم 102 00:04:30,249 --> 00:04:32,268 و به چیزی فکر کردم که قبلاً در 103 00:04:32,268 --> 00:04:34,865 افلاطون خونده بودم، 104 00:04:34,865 --> 00:04:36,840 جاییکه سقراط در خطابه دفاعیه خود "Apology" میگه 105 00:04:36,840 --> 00:04:41,111 زندگی آزموده نشده، ارزش زندگی نداره. 106 00:04:41,111 --> 00:04:46,943 و در اون نقطه، تحول شروع شد. 107 00:04:46,943 --> 00:04:49,863 ولی به همین سادگی ها هم نبود. 108 00:04:51,920 --> 00:04:53,764 یکی از چیزایی که فهمیدم 109 00:04:53,764 --> 00:04:55,921 که بخشی از تحول هم محسوب میشه، 110 00:04:55,921 --> 00:04:59,663 این بود که چهار چیز کلیدی هست 111 00:04:59,663 --> 00:05:01,970 اولین چیز: 112 00:05:01,970 --> 00:05:04,283 من معلم های بزرگی داشتم 113 00:05:04,283 --> 00:05:06,159 می دونم که حالا شاید تعدادی از شماها فکر کنید 114 00:05:06,159 --> 00:05:09,328 چطور تو زندان معلم بزرگ گیر آوردی؟ 115 00:05:09,328 --> 00:05:12,193 ولی در مورد من، 116 00:05:12,193 --> 00:05:13,423 تعدادی از معلم هایم 117 00:05:13,423 --> 00:05:15,300 که حبس ابد رو می گذروند 118 00:05:15,300 --> 00:05:18,009 تعدادی از بهترین آدمایی بودن که وارد زندگیم شدند، 119 00:05:18,009 --> 00:05:21,273 چون مجبورم کردن که به زندگیم صادقانه نگاه کنم، 120 00:05:21,273 --> 00:05:23,098 و مجبورم کردند که خودم رو به چالش بکشم 121 00:05:23,098 --> 00:05:25,613 درباره تصمیم گیریهام. 122 00:05:25,613 --> 00:05:29,867 دومین چیز ادبیات بود. 123 00:05:29,867 --> 00:05:31,610 قبل از رفتن به زندان 124 00:05:31,610 --> 00:05:33,607 نمی دونستم که این همه شاعر، نویسنده و 125 00:05:33,607 --> 00:05:36,888 فیلسوف سیاه پوست با استعداد وجود داره، 126 00:05:36,888 --> 00:05:39,907 و شانس بزرگی داشتم که 127 00:05:39,907 --> 00:05:44,074 اتوبیوگرافی مالکوم ایکس را مطالعه کردم، 128 00:05:44,074 --> 00:05:48,621 و اونجا هر کلیشه ای که من راجع به خودم داشتم، شکسته شد. 129 00:05:48,621 --> 00:05:51,062 سومین چیز خانواده بود. 130 00:05:51,062 --> 00:05:55,738 برای ۱۹ سال، پدرم کنارم ایستاد 131 00:05:55,738 --> 00:05:58,167 با ایمان نفوذناپذیر 132 00:05:58,167 --> 00:05:59,831 چون باور داشت که من اون چیزی رو که 133 00:05:59,831 --> 00:06:02,125 باعث میشه زندگیم برگرده رو دارم 134 00:06:02,125 --> 00:06:05,018 به علاوه من با زن فوق العاده ای آشنا شدم 135 00:06:05,018 --> 00:06:08,452 که الان مادر پسر دو ساله ام سکو است 136 00:06:08,452 --> 00:06:10,680 و اون بهم یاد داد که چطور خودم رو دوست داشته باشم 137 00:06:10,680 --> 00:06:14,958 به شیوه ای سالم. 138 00:06:14,958 --> 00:06:17,654 آخرین چیز نوشتن بود. 139 00:06:17,654 --> 00:06:19,068 وقتی نامه ی پسرم رو دریافت کردم، 140 00:06:19,068 --> 00:06:21,278 شروع کردم به نوشتن خاطرات روزانه 141 00:06:21,278 --> 00:06:24,079 درباره چزهایی که در بچگی و در زندان 142 00:06:24,079 --> 00:06:26,872 تجربه کرده بودم. 143 00:06:26,872 --> 00:06:30,138 و اون ذهن من را به ایده 144 00:06:30,138 --> 00:06:33,106 تاوان باز کرد. 145 00:06:33,106 --> 00:06:35,188 پیشتر، در دوره حبس، من یک نامه 146 00:06:35,188 --> 00:06:38,995 از یکی از بستگان قربانی ام دریافت کرده بودم، 147 00:06:38,995 --> 00:06:41,840 و در اون نامه 148 00:06:41,840 --> 00:06:43,685 اون بهم گفته بود که من رو بخشیده، 149 00:06:43,685 --> 00:06:45,634 چون اونفهمیده بود که من نوجونی بودم 150 00:06:45,634 --> 00:06:46,971 که مورد سوء استفاده قرار گرفته بودم 151 00:06:46,971 --> 00:06:48,763 و دوران سختی رو گذرونده بودم 152 00:06:48,763 --> 00:06:51,501 و یک سری تصمیم غلط گرفته بودم. 153 00:06:51,501 --> 00:06:53,972 برای اولین بار در زندگیم بود 154 00:06:53,972 --> 00:07:01,701 که فکر کردم می تونم خودم را ببخشم. 155 00:07:01,701 --> 00:07:02,945 یکی از چیزهایی که بعد از اون 156 00:07:02,945 --> 00:07:05,268 تجربه اتفاق افتاد، این بود که 157 00:07:05,268 --> 00:07:07,156 به بقیه آدمایی که در حبس همراه من 158 00:07:07,156 --> 00:07:08,968 بودن، فکر کردم، 159 00:07:08,968 --> 00:07:11,890 و این که چقدر میخواهم اینا رو با اونا تقسیم کنم. 160 00:07:11,890 --> 00:07:13,644 و شروع کردم به حرف زدن با اونا 161 00:07:13,644 --> 00:07:15,571 درباره تجربیاتشون 162 00:07:15,571 --> 00:07:17,053 و داغون شدم تا بفهمم که 163 00:07:17,053 --> 00:07:20,431 اکثر اونا از همان محیط سوء استفاده گر اومدند، 164 00:07:20,431 --> 00:07:23,970 و اکثر اونا کمک می خوان و می خوان به زندگی برگردند، 165 00:07:23,970 --> 00:07:25,710 ولی متاسفانه سیستم 166 00:07:25,710 --> 00:07:28,928 که در حال حاضر ۲/۵ میلیون نفر را در زندان نگه میداره 167 00:07:28,928 --> 00:07:31,128 طوری طراحی شده که یه انبار باشه 168 00:07:31,128 --> 00:07:35,420 برخلاف این که باید اصلاح کننده یا متحول کننده باشه. 169 00:07:35,420 --> 00:07:37,311 بنابراین تصمیم گرفتم که 170 00:07:37,311 --> 00:07:39,065 اگر روزی از زندان آزاد شدم 171 00:07:39,065 --> 00:07:41,522 هر کاری از دستم برمیاد بکنم 172 00:07:41,522 --> 00:07:45,223 تا این روند رو تغییر بدم. 173 00:07:45,223 --> 00:07:47,989 در سال ۲۰۱۰، از زندان آزاد شدم 174 00:07:47,989 --> 00:07:51,067 برای اولین بار بعد از دو دهه. 175 00:07:51,067 --> 00:07:52,655 حالا در نظر بگیرید، اگه می تونید 176 00:07:52,655 --> 00:07:55,237 فرد فلینستون رو که وارد یه اپیزود از 177 00:07:55,237 --> 00:07:57,620 "جتسون ها" میشه. 178 00:07:57,620 --> 00:08:00,555 خیلی شبیه وضع اون موقع زندگی من بود. 179 00:08:00,555 --> 00:08:03,870 برای اولین بار، با اینترنت مواجه شدم، 180 00:08:03,870 --> 00:08:05,827 رسانه های اجتماعی، 181 00:08:07,784 --> 00:08:09,743 ماشین هایی که شبیه KITT در سریال شوالیه سوار حرف می زدند. 182 00:08:09,743 --> 00:08:11,527 ولی چیزی که خیلی من رو مجذوب خودش کرد 183 00:08:11,527 --> 00:08:13,310 فناوری تلفن بود. 184 00:08:13,310 --> 00:08:14,582 می دونید، وقتی که من به زندان افتادم، 185 00:08:14,582 --> 00:08:16,357 تلفن های همراه بزرگ بودند 186 00:08:16,357 --> 00:08:18,958 و باید دو تا آدم حملشون می کردند. 187 00:08:18,958 --> 00:08:21,046 حالا در نظر بگیرید که چطوری بودم وقتی 188 00:08:21,046 --> 00:08:23,172 بلک بری کوچیکم را در دست گرفتم 189 00:08:23,172 --> 00:08:25,123 و شروع کردم به یادگیری پیامک فرستادن. 190 00:08:25,123 --> 00:08:26,790 ولی مسئله اینه که آدمای دور و برم 191 00:08:26,790 --> 00:08:28,386 نمی فهمیدن که من هیچ ایده ای 192 00:08:28,386 --> 00:08:30,960 راجع به اون همه متن خلاصه شده ندارم، 193 00:08:33,534 --> 00:08:36,110 مثل LOL، OMG یا .LMAO 194 00:08:36,110 --> 00:08:37,852 تا روزی که با یکی از دوستانم 195 00:08:37,852 --> 00:08:40,108 از طریق پیامک صحبت می کردم 196 00:08:40,108 --> 00:08:44,139 و ازش خواستم که کاری رو انجام بده و اون جواب داد: K 197 00:08:44,139 --> 00:08:47,318 من این طوری بودم: "K دیگه چیه؟" 198 00:08:47,318 --> 00:08:49,280 و اون این طوری بود "K اوکی است!" 199 00:08:49,280 --> 00:08:50,279 و من تو کله ام این طوری بودم: 200 00:08:50,279 --> 00:08:53,297 "خب، K دیگه چه مرگش شده؟" 201 00:08:53,297 --> 00:08:55,810 و برایش یک علامت سئوال فرستادم 202 00:08:55,810 --> 00:08:59,481 و اون گفت: K یعنی اوکی! 203 00:08:59,481 --> 00:09:04,170 و من برایش فرستادم: FU (خنده حضار) 204 00:09:04,170 --> 00:09:05,926 و اون برایم پاسخ فرستاد و پرسید 205 00:09:05,926 --> 00:09:07,600 که چرا بهش فحش میدهم. 206 00:09:07,600 --> 00:09:10,260 و من گفتم: LOL FU! 207 00:09:10,260 --> 00:09:11,959 و بالاخره آخرش فهمیدم. 208 00:09:11,959 --> 00:09:13,996 (خنده حضار) 209 00:09:13,996 --> 00:09:17,261 و سه سال مثل برق و باد گذشت، 210 00:09:17,261 --> 00:09:19,135 من نسبتاً خوب عمل کردم 211 00:09:19,135 --> 00:09:21,813 دوره تکمیلی تخصصی در آزمایشگاه رسانه ای MIT رو می گذرونم، 212 00:09:21,813 --> 00:09:25,030 دارم برای یه شرکت باحال به اسم BMe کار می کنم، 213 00:09:25,030 --> 00:09:27,360 در دانشگاه میشیگان درس میدم، 214 00:09:27,360 --> 00:09:29,337 که یه کشمکش واقعی بوده 215 00:09:29,337 --> 00:09:30,800 چون که فهمیدم که زنان و مردان 216 00:09:30,800 --> 00:09:32,435 زیادی که زندان بیرون میان 217 00:09:32,435 --> 00:09:35,596 همچین موقعیت هایی براشون پیش نمیاد. 218 00:09:35,596 --> 00:09:37,401 من خیلی خوش شانسم که با زنان و مردان 219 00:09:37,401 --> 00:09:40,085 شگفت انگیز فوق العاده ای کار می کنم 220 00:09:40,085 --> 00:09:41,847 که به بقیه کمک می کنند دوباره به جامعه برگردند. 221 00:09:41,847 --> 00:09:46,060 و یکی از اونا دوستم هست کالوین اوانز 222 00:09:46,060 --> 00:09:49,015 که 24 سال به خاطر جرمی که مرتکب نشده زندانی بوده 223 00:09:49,015 --> 00:09:52,783 الان ۴۵ سالشه و در حال حاضر میره کالج. 224 00:09:52,783 --> 00:09:54,507 و یکی از چیزهایی که ما راجع بهش صحبت کردیم 225 00:09:54,507 --> 00:09:56,219 اون سه تا چیزی هست که من در 226 00:09:56,219 --> 00:09:57,839 تحول شخصی ام مهم می دونم، 227 00:09:57,839 --> 00:09:59,778 اولین نکته اعتراف است. 228 00:09:59,778 --> 00:10:02,204 من باید اعتراف کنم که به دیگران آسیب رسوندم 229 00:10:02,204 --> 00:10:05,000 و همچنین خودم هم آسیب دیده ام. 230 00:10:05,000 --> 00:10:07,421 دومین نکته طلب عفو است. 231 00:10:07,421 --> 00:10:09,571 باید از آدمایی که بهشون آسیب رسوندم پوزش بخواهم 232 00:10:09,571 --> 00:10:11,643 گرچه انتظار نداشته باشم که پوزش من را قبول کنند. 233 00:10:11,643 --> 00:10:14,395 مهمه این کار انجام بشه، چون کار درست اینه. 234 00:10:14,395 --> 00:10:17,354 ولی باید از خودم هم پوزش بخواهم 235 00:10:17,354 --> 00:10:20,171 سومین نکته تاوان دادن است. 236 00:10:20,171 --> 00:10:21,854 برای من،تاوان به معنای 237 00:10:21,854 --> 00:10:23,447 برگشت به جامعه 238 00:10:23,447 --> 00:10:24,990 و کار کردن با جوانان در خطر 239 00:10:24,990 --> 00:10:26,790 که همان مسیر را طی می کنند،هست، 240 00:10:26,790 --> 00:10:30,530 ولی اونی باشم که با خودم هستم. 241 00:10:30,530 --> 00:10:32,294 در تجربه ی زندانی شدنم 242 00:10:32,294 --> 00:10:34,475 یکی از چیزهایی که کشف کردم این بود: 243 00:10:34,475 --> 00:10:35,691 اکثر زنان و مردانی که 244 00:10:35,691 --> 00:10:39,112 زندانی می شوند، را می شود آزاد کرد. 245 00:10:39,112 --> 00:10:40,372 و واقعیت اینه که 246 00:10:40,372 --> 00:10:42,723 ۹۰ درصد زنان و مردان زندانی 247 00:10:42,723 --> 00:10:45,411 به نحوی به جامعه بر می گردند 248 00:10:45,411 --> 00:10:47,326 و نقش ما تعیین می کنه که چه جور 249 00:10:47,326 --> 00:10:50,945 زنان و مردانی به جامعه مون برگرده 250 00:10:50,945 --> 00:10:53,033 آرزوی امروز من 251 00:10:55,121 --> 00:10:57,209 اینه که ماراهکاری دلسوزانه تر رو 252 00:10:57,209 --> 00:10:59,358 در آغوش بکشیم. 253 00:10:59,358 --> 00:11:02,578 در قبال این که چگونه با زندانی کردن دسته جمعی برخورد کنیم. 254 00:11:02,578 --> 00:11:03,722 که ما با زندانی کردن و دور انداختن کلید ذهنی 255 00:11:03,722 --> 00:11:06,037 از این کار اجتناب می کنیم، 256 00:11:06,037 --> 00:11:09,960 چون ثابت شده که این روش کار نمیکنه. 257 00:11:09,960 --> 00:11:12,413 سفر من سفر منحصر بفردی است، 258 00:11:12,413 --> 00:11:15,078 ولی نباید این طوری باشه. 259 00:11:15,078 --> 00:11:17,484 هر کسی می تونه متحول بشه 260 00:11:17,484 --> 00:11:20,324 اگه ما برای این اتفاق فضا فراهم کنیم. 261 00:11:20,324 --> 00:11:22,086 بنابراین اونچه که من امروز می خوام 262 00:11:22,086 --> 00:11:23,793 اینه که شما شاهد دنیایی 263 00:11:23,793 --> 00:11:26,133 باشید که زنان و مردانش 264 00:11:26,133 --> 00:11:29,829 اسیر گذشته هاشون نیستند 265 00:11:29,829 --> 00:11:31,262 که گناهان و اشتباهات 266 00:11:31,262 --> 00:11:34,030 شما رو برای بقیه زندگی تون تعریف نمیکنه. 267 00:11:34,030 --> 00:11:37,221 من در کل فکر می کنم که ما می تونیم اون واقعیت رو ایجاد کنیم 268 00:11:37,221 --> 00:11:38,924 و امیدوارم شما هم بتونید. 269 00:11:38,924 --> 00:11:40,690 متشکرم. 270 00:11:40,690 --> 00:11:43,773 (تشویق حضار)