1 00:00:00,973 --> 00:00:03,209 وقتی خودم رابرای این سخنرانی آماده می کردم 2 00:00:03,209 --> 00:00:07,257 به زندگی خودم نگاه کردم تا ببینم 3 00:00:07,267 --> 00:00:12,180 دقیقا کی سفرم آغاز شد 4 00:00:12,187 --> 00:00:14,834 مدت زیادی گذشت، و من واقعا 5 00:00:14,834 --> 00:00:17,806 شروع، میانه و پایان داستانم را نمی دانستم. 6 00:00:17,806 --> 00:00:19,757 همیشه فکر می کردم ابتدای کارم 7 00:00:19,757 --> 00:00:23,867 آن بعد از ظهری بود که مادرم گفت 8 00:00:23,867 --> 00:00:28,265 قبل از دو سالگی از دو ازدواج از پیش تعیین شده فرار کرده بودم 9 00:00:28,265 --> 00:00:32,703 یا آن شبی که که در قبیله مان برق برای هشت ساعت قطع شده بود، 10 00:00:32,703 --> 00:00:34,965 و پدرم در بین ما نشسته بود 11 00:00:34,965 --> 00:00:38,866 و برایمآن داستانهایی از تلاشش برای مدرسه رفتن وقتی بچه بوده ميگفت 12 00:00:38,866 --> 00:00:42,974 وقتی پدرش، که کشاورز بوده، ميخواسته همراهش در مزرعه کارکند. 13 00:00:42,974 --> 00:00:45,722 یا آن شب تاریک در ۱۶ سالگی ام 14 00:00:45,722 --> 00:00:50,139 که سه بچه کوچک به طرفم آمدند و در گوشم پچ پچ کردند 15 00:00:50,139 --> 00:00:54,416 که یکی از دوستانم کشته شده است، در چیزی بنام قتل ناموسی. 16 00:00:56,106 --> 00:00:58,231 آن موقع بود که فهمیدم 17 00:00:58,231 --> 00:01:01,948 با اینکه میدانم تمام این لحظات بخشی از سفرم بوده اند، 18 00:01:01,948 --> 00:01:03,548 و روی سفرم تاثیر گذاشته اند 19 00:01:03,548 --> 00:01:05,707 اما شروع ماجرا نبوده اند، 20 00:01:05,707 --> 00:01:10,003 شروع واقعی سفر من روبروی یک خانه خشتی اتفاق افتاد 21 00:01:10,003 --> 00:01:12,626 در بخش شمالی سند پاکستان، 22 00:01:12,626 --> 00:01:15,482 وقتی پدرم دست مادر ۱۴ ساله ام را گرفت 23 00:01:15,482 --> 00:01:17,502 و تصمیم گرفتند از دهکده خارج شوند 24 00:01:17,502 --> 00:01:20,962 و به شهری بروند که میتوانستند بچه هايشان را به مدرسه بفرستند . 25 00:01:20,962 --> 00:01:23,118 یک جورایی، احساس میکنم زندگی من 26 00:01:23,180 --> 00:01:28,386 حاصل برخی از انتخاب ها و تصمیمات عاقلانه ی آنهاست. 27 00:01:28,893 --> 00:01:31,753 مثلا، تصمیم دیگرشان این بود 28 00:01:31,753 --> 00:01:34,989 که من و بقیه خواهر و برادرانم از ریشه هامان جدا نشویم 29 00:01:34,989 --> 00:01:39,236 وقتی در قبیله ای به نام غریب آباد زندگی می کردیم، 30 00:01:39,236 --> 00:01:41,465 به معنای قبیله فقرا، 31 00:01:41,465 --> 00:01:45,164 پدر برایمان خانه ای هم در سرزمین اجدادی گرفت 32 00:01:45,164 --> 00:01:48,786 من از اهالی قبیله ای بومی کوه های بلوچستان هستم 33 00:01:48,786 --> 00:01:50,530 به نام براهوی. 34 00:01:50,530 --> 00:01:55,680 براهوی یا بروهی، یعنی کوهنشین، زبان من هم هست. 35 00:01:55,680 --> 00:01:59,928 به لطف قوانین خشک پدر برای احترام به رسوم، 36 00:01:59,928 --> 00:02:05,674 زندگی زیبایی پر از آواز، فرهنگ، رسوم، داستان، کوه، 37 00:02:05,674 --> 00:02:07,685 و تعداد زیبایی گوسفند داشتم. 38 00:02:07,685 --> 00:02:10,376 با این حال، زندگی در دو قطب 39 00:02:10,376 --> 00:02:14,395 بین سنت های فرهنگی، روستایم، 40 00:02:14,395 --> 00:02:17,764 و تحصیلات امروزی مدرسه کار ساده ای نبود. 41 00:02:17,764 --> 00:02:19,125 ميدانستم تنها دختری بودم که این آزادی را داشت 42 00:02:21,245 --> 00:02:22,249 و بخاطر همین گناهکار بودم 43 00:02:22,249 --> 00:02:24,293 وقتی به مدرسه کراچی و حیدر آباد میرفتم، 44 00:02:24,293 --> 00:02:28,255 شاهد ازدواج بسیاری از دختر های اقوام و دوستان دوران کودکی ام بودم، 45 00:02:28,255 --> 00:02:32,196 بعضی با مردان بزرگتر ازخود، بعضی معاوضه میشدند، 46 00:02:32,196 --> 00:02:34,950 و بعضی ها هم همسر دوم میشدند. 47 00:02:34,950 --> 00:02:37,249 شاهد رنگ باختن آن رسوم زیبا و در جلو چشمانم بودم، 48 00:02:37,249 --> 00:02:42,558 با دیدن اینکه چطور تولد دختران با غم جشن گرفته میشد، 49 00:02:42,558 --> 00:02:47,892 وقتی می دیدم که چطور به زنان گفته میشد که صبر ویژگی اصلی انهاست 50 00:02:47,892 --> 00:02:52,659 تا وقتی ۱۵ ساله شدم، 51 00:02:52,659 --> 00:02:54,640 اندوهم را با گریه تسلی میدادم، 52 00:02:54,640 --> 00:02:57,448 بیشتر شب ها وقتی دیگران خواب بودند 53 00:02:57,448 --> 00:02:59,634 و روی بالشتم زار میزدم 54 00:02:59,634 --> 00:03:01,950 تاشبی که متوجه شدم یکی از دوستانم کشته شده 55 00:03:01,950 --> 00:03:05,297 به خاطر مسایل ناموسی 56 00:03:05,297 --> 00:03:07,471 قتل ناموسی رسمی است 57 00:03:08,381 --> 00:03:11,218 که وقتی مردها و زن ها مشکوک به داشتن رابطه 58 00:03:11,218 --> 00:03:14,116 قبل یا خارج از ازدواج هستند 59 00:03:14,116 --> 00:03:15,811 به دست خانواده شان کشته می شوند 60 00:03:15,811 --> 00:03:17,990 معمولا به دست برادر یا پدر یا عموی خانواده 61 00:03:17,990 --> 00:03:22,375 گذارش سازمان ملل از ۱٫۰۰۰ فقره قتل ناموسی در سال در پاکستان خبر میدهد 62 00:03:22,375 --> 00:03:27,007 و تازه این مواردیست که گذارش شده 63 00:03:27,007 --> 00:03:29,445 رسمی که اساسش کشتن است برای من معنایی نداشت 64 00:03:29,445 --> 00:03:33,183 و میدانستم که باید برایش کاری بکنم 65 00:03:33,183 --> 00:03:35,761 دیگر نمیخواستم آنقدر گریه کنم تا خوابم ببرد 66 00:03:35,761 --> 00:03:38,152 میخواستم کاری بکنم، هر کاری، تا جلویش را بگیرم 67 00:03:38,152 --> 00:03:40,660 ۱۶ سالم بود، شروع به شعر گفتن کردم 68 00:03:40,660 --> 00:03:42,726 خانه به خانه راه افتادم و از قتل ناموسی گفتم 69 00:03:42,726 --> 00:03:45,954 و اینکه چرا اتفاق میفتد، و چرا باید تمامش کرد، 70 00:03:45,954 --> 00:03:48,149 و آگاهی را بالا میبردم تا راه بسیار بهتری 71 00:03:48,149 --> 00:03:49,585 برای رفع مسئله پیدا کردم 72 00:03:49,585 --> 00:03:54,162 آن روزها، در خانه یک خوابه خیلی کوچکی در کراچی زندگی می کردیم 73 00:03:54,841 --> 00:04:01,002 هر سال،در فصل باران، خانه مان را پر از آب میشد 74 00:04:01,002 --> 00:04:05,529 سیلاب و فاضلاب.. 75 00:04:05,529 --> 00:04:07,236 و پدرو مادرم آب را خالی می کردند 76 00:04:07,241 --> 00:04:10,368 آن روز ها ، والدینم یک ماشین بزرگ به خانه آوردند، یک کامپیوتر 77 00:04:10,368 --> 00:04:15,467 آنقدر بزرگ بود که به نظر می رسید نصف تنها اتاق ما را بگیرد 78 00:04:15,467 --> 00:04:20,364 و یک عالمه قطعه وسیم داشت که باید وصل می شدند 79 00:04:20,364 --> 00:04:23,864 با این حال هیجان انگیزترین چیزی بود 80 00:04:23,864 --> 00:04:25,954 که برای من و خواهرانم اتفاق افتاد 81 00:04:25,954 --> 00:04:28,740 برادر بزرگم علی مسئول نگهداری از کامپیوتر شد 82 00:04:28,740 --> 00:04:32,850 و هرکداممان ۱۰ تا ۱۵ دقیق در روز فرصت داشتیم ازش استفاده کنیم 83 00:04:32,850 --> 00:04:36,785 از آنجایی که من بین ۸ فرزند بزرگترین بودم 84 00:04:36,785 --> 00:04:39,850 آخرین نفری که نوبتش میشد هم من بودم 85 00:04:39,850 --> 00:04:42,335 و اون هم بعد از شستن ظرف ها 86 00:04:42,335 --> 00:04:45,074 تمیزکردن خانه، پختن شام همراه مادر، 87 00:04:45,074 --> 00:04:47,837 انداختن پتو ها برای بقیه تا بخوابند 88 00:04:47,837 --> 00:04:50,529 و بعد از آن، به سمتش میدویدم، 89 00:04:50,529 --> 00:04:52,712 به اینترنت وصل می شدم، 90 00:04:52,712 --> 00:04:54,269 و ۱۰ تا ۱۵ دقیقه لذت نابی میبردم 91 00:04:54,269 --> 00:05:00,288 آن روزها،با وبسایتی بنام Joogle آشنا شدم 92 00:05:00,288 --> 00:05:04,694 (Google) 93 00:05:04,694 --> 00:05:07,760 برای دستیابی به آرزوی وافرم برای توقف این سنت 94 00:05:07,760 --> 00:05:11,474 از گوگل استفاده کردم و با فیس بوک آشنا شدم 95 00:05:11,474 --> 00:05:14,982 وبسایتی که با آن مردم می توانستند با هرکسی در جهان وصل شوند 96 00:05:14,982 --> 00:05:19,137 بنابراین از اتاق کوچک سیمانی ام در کراچی، 97 00:05:19,137 --> 00:05:23,618 با مردمی در انگلیس، آمریکا و کانادا متصل شدم 98 00:05:23,618 --> 00:05:26,828 و کمپینی بنام 99 00:05:26,828 --> 00:05:29,335 بیداری بر ضد قتل ناموسی راه اندازی کردم 100 00:05:29,335 --> 00:05:32,228 در عرض فقط چند ماه وسعت پیدا کرد 101 00:05:32,228 --> 00:05:35,299 از سراسر جهان حمایت زیادی شدم 102 00:05:35,299 --> 00:05:37,851 رسانه ها با ما مرتبط شده بودند، آدم های 103 00:05:37,851 --> 00:05:39,312 زیادی آماده افزایش آگاهی 104 00:05:39,312 --> 00:05:42,611 بودند. آنقدر بزرگ شد تا از فضای مجازی به کوچه پس کوچه های شهرم رسید 105 00:05:42,611 --> 00:05:47,353 جایی که به راهپیمایی و اعتصاب دست زدیم 106 00:05:47,353 --> 00:05:49,697 به امید تغییر قوانین پاکستان به نفع زنان. 107 00:05:49,697 --> 00:05:53,169 و وقتی فکر می کردم همه چیز عالی پیش میرود 108 00:05:53,169 --> 00:05:56,891 تیم من، که انوقت تنها دوستان وهمسایگان بودند، 109 00:05:56,891 --> 00:06:00,768 فکر میکردند که همه چیز روبراه است 110 00:06:00,768 --> 00:06:02,858 تصور نمی کردیم بامخالفت زیادی روبرو میشویم 111 00:06:02,858 --> 00:06:07,259 قبیله مان در مقابلمان ایستاد 112 00:06:08,039 --> 00:06:10,174 که ما رفتار غیر اسلامی نشر میدهیم 113 00:06:10,174 --> 00:06:13,891 داشتیم با سنت های صد ها ساله آن قبایل میجنگیدیم 114 00:06:13,891 --> 00:06:18,601 یادم میاید که پدرم نامه های بی نامی دریافت میکرد 115 00:06:18,601 --> 00:06:21,679 که،"دخترت فرهنگ غرب را در جوامع آبرومند 116 00:06:21,679 --> 00:06:24,615 اشاعه میدهد 117 00:06:24,615 --> 00:06:26,341 به ماشینمان سنگ پرتاب کرده بودند 118 00:06:26,341 --> 00:06:28,887 یکبار که به دفترم رفتم دیدم تابلو آهنی دفتر 119 00:06:28,887 --> 00:06:32,787 مچاله و شکسته شده بود انگار آدم های زیادی با یک چیز سنگین بجانش افتاده بودند 120 00:06:32,787 --> 00:06:37,589 جریان آنقدر خرناک شد که مجبور شدم حسابی خودم را مخفی کنم 121 00:06:37,589 --> 00:06:41,216 پنجره های ماشین را بالا میکشیدم 122 00:06:41,216 --> 00:06:44,293 صورتم را میپوشاندم و وقتی در مکان های عمومی بودم صحبت نمیکردم 123 00:06:44,293 --> 00:06:48,225 اما در نهایت اوضاع با تهدید جانم بدتر شد، 124 00:06:48,225 --> 00:06:52,202 و مجبور شدم آنجارا ترک و به کراچی برگردم و فعالیت هایمان متوقف شد. 125 00:06:52,202 --> 00:06:56,768 وقتی به کراچی بازگشتم 18 ساله بودم 126 00:06:57,962 --> 00:07:01,335 فکر می کردم این بزرگترین شکست زندگی ام است 127 00:07:01,335 --> 00:07:06,101 مستاصل شده بودم. به عنوان 128 00:07:06,101 --> 00:07:08,011 یک نوجوان خودم را مقصر همه چیز میدانستم. 129 00:07:08,011 --> 00:07:11,656 وقتی به آن فکر کردیم 130 00:07:11,656 --> 00:07:13,792 متوجه شدیم در حقیقت مقصر من و تیمم بوده ایم 131 00:07:13,792 --> 00:07:19,666 دو دلیل مهم وجود داشت که مبارزه ما با آن شکست بزرگ مواجه شد 132 00:07:19,666 --> 00:07:24,821 یکی از آنها، اولینشان، این بود 133 00:07:24,821 --> 00:07:27,071 که در مقابل ارزشهای مرکزی مردم ایستاده بودیم 134 00:07:27,071 --> 00:07:29,700 به چیزی نه گفته بودیم که برایشان اهمیت زیادی داشت 135 00:07:30,900 --> 00:07:34,412 نشانه آبرویشان را به چالش کشیده بودیم 136 00:07:34,412 --> 00:07:36,759 و در این جریان به سختی آزارشان داده بودیم 137 00:07:36,759 --> 00:07:39,026 و شماره دو، که درس بزرگی به من داد، 138 00:07:39,026 --> 00:07:41,725 و دانستنش برایم کاملا جالب بود، 139 00:07:41,725 --> 00:07:43,930 که ما قهرمانان واقعی نبودیم 140 00:07:43,930 --> 00:07:47,111 که باید برای خودشان میجنگیدند. 141 00:07:47,111 --> 00:07:49,317 زنان روستا اصلا نمیدانستند برای انها میجنگیدیم. 142 00:07:49,317 --> 00:07:53,274 هر بار برمیگشتم 143 00:07:53,274 --> 00:07:54,711 اقوام وهمسایه را با صورت 144 00:07:54,711 --> 00:07:57,718 پوشانده میدیدم و میپرسیدم "چه شده" 145 00:07:57,718 --> 00:07:59,512 و می گفتند "شوهرانمان کتکمان زده اند" 146 00:07:59,512 --> 00:08:01,902 ولی ما در خیابان برای تو کار می کردیم! 147 00:08:01,902 --> 00:08:04,781 داریم قوانین را تغییر می دهیم. 148 00:08:04,781 --> 00:08:06,383 چطور روی زندگیشان تاثیر نمیگذاشت؟ 149 00:08:06,383 --> 00:08:09,355 بنابراین به نتیجه ای رسیدیم که برایمان خیلی جالب بود. 150 00:08:09,355 --> 00:08:14,206 قوانین کشورمان 151 00:08:14,206 --> 00:08:16,856 لزوما بروی جوامع بومی و قبیله ای تاثیری نمی گذارد. 152 00:08:16,856 --> 00:08:21,467 این خیلی ناامید کننده بود،آه، واقعا نمیتوانیم برایش کاری بکنیم؟ 153 00:08:21,467 --> 00:08:25,771 و فهمیدیم فاصله زیادی بین 154 00:08:25,771 --> 00:08:28,813 قوانین رسمی و حقیقت واقع در زندگی وجود دارد 155 00:08:28,813 --> 00:08:32,649 بنابراین اینبار، تصمیم گرفتیم کار متفاوتی انجام دهیم 156 00:08:32,649 --> 00:08:35,961 استراتژی جدید بکار گرفتیم، 157 00:08:35,961 --> 00:08:37,710 که برگردیم و عذرخواهی کنیم. 158 00:08:37,710 --> 00:08:40,699 بله، عذر خواهی. 159 00:08:40,699 --> 00:08:42,350 به قبایل بازگشتیم 160 00:08:42,350 --> 00:08:43,863 و گفتیم از آنچه کردیم شرمنده ایم 161 00:08:43,863 --> 00:08:47,111 آماده ایم برای عذر خواهی و جبران آنچه کرده ایم 162 00:08:47,111 --> 00:08:51,681 چطور جبران می کنیم ؟ 163 00:08:51,681 --> 00:08:53,251 سه سنت اصلی را ترقی دهیم، 164 00:08:53,251 --> 00:08:56,217 که میدانیم موسیقی، زبان و گلدوزی است. 165 00:08:56,217 --> 00:08:59,799 هیچ کس حرفمان را باورنکرد. 166 00:08:59,799 --> 00:09:01,325 هیچ کس نمی خواست با ما کار کند. 167 00:09:01,325 --> 00:09:04,063 بحث و گفتگوی زیادی با این قبایل انجام شد 168 00:09:04,063 --> 00:09:07,618 تا موافقت کردند که زبانشان را با 169 00:09:07,618 --> 00:09:11,310 ساختن کتابچه هایی از داستان ها ، افسانه ها و مثل هایشان توصعه دهیم 170 00:09:11,310 --> 00:09:15,972 و موسیقی شان را با 171 00:09:15,972 --> 00:09:18,544 ساختن سی دی هایی از ترانه ایشان با ضرب 172 00:09:18,544 --> 00:09:24,055 و سوم که برای من جذاب ترینشان بود 173 00:09:24,055 --> 00:09:26,216 هنر گلدوزیشان را با ایجاد مرکزی در دهکده 174 00:09:26,216 --> 00:09:30,227 جایی که زن ها هررزو برای گلدوزی جمع شوند . 175 00:09:30,227 --> 00:09:33,362 و کار شروع شد. 176 00:09:34,064 --> 00:09:36,038 با یک دهکده شروع واولین مرکزمان را زدیم. 177 00:09:36,038 --> 00:09:40,040 روز زیبایی بود. 178 00:09:40,770 --> 00:09:42,268 مرکز را باز کردیم.زن ها 179 00:09:42,268 --> 00:09:43,372 برا ی گلدوزی میامدند و 180 00:09:43,372 --> 00:09:45,441 از جریان آموزشی که زندگیشان را تغییر میداد 181 00:09:45,441 --> 00:09:49,185 میگذشتند راجع به حقوقشان، آنچه اسلام راجع به حقشان می گوید 182 00:09:49,185 --> 00:09:52,235 و ایجاد سرمایه، و اینکه چطور می توانند پول بدست بیاورند 183 00:09:52,235 --> 00:09:55,054 و چطور از پولشان پول بدست بیاورند 184 00:09:55,054 --> 00:09:57,306 چطور با سنت هایی که زندگیشان را قرن های زیادی 185 00:09:57,306 --> 00:10:01,184 نابود کرده بود بجنگند 186 00:10:01,184 --> 00:10:02,902 زیرا در اسلام حقیقی 187 00:10:02,902 --> 00:10:04,758 زن ها شانه به شانه مردها حرکت می کنند 188 00:10:04,758 --> 00:10:08,373 زن از مقام بالایی برخوردار است که راجع بش نشنیده ایم 189 00:10:08,373 --> 00:10:12,125 و آنها هم نشنیده بودند 190 00:10:12,125 --> 00:10:13,938 و لازم بود که بهشان بگوییم باید بدانند 191 00:10:13,938 --> 00:10:16,956 که حقشان چیست و چطور خودشان آن را بگیرند 192 00:10:16,956 --> 00:10:19,696 چون این کاری بود که آنها میتوانستند نه ما. 193 00:10:19,696 --> 00:10:22,021 بنابراین نتیجه کار این بود، خیلی جالب بود 194 00:10:22,021 --> 00:10:24,993 از راه گلدوزی رسومشان را ترقی میدادیم 195 00:10:24,993 --> 00:10:27,526 به دهکده میرفتیم و قبیله را بسیج می کردیم 196 00:10:27,526 --> 00:10:30,237 مرکزی می ساختیم که ۳۰ زن در آن جمع میشدند 197 00:10:30,237 --> 00:10:33,257 و برای 6 ماه علاوه بر گلدوزی ارزش ها را می اموختند 198 00:10:33,257 --> 00:10:37,365 و راجع به سرمایه گذاری، مهارت های زندگی و آموزش های ابتدایی 199 00:10:37,365 --> 00:10:41,104 و راجع به حقوقشان و اینکه چطور به رسوم نه بگویند 200 00:10:41,104 --> 00:10:44,215 و چطور برای خودشان و قبیله شان پیشرو باشند. 201 00:10:44,215 --> 00:10:47,886 بعد از ۶ ماه این زن ها را به مراکز وام و بازار معرفی میکردیم 202 00:10:47,886 --> 00:10:52,698 تا بتوانند در قبایلشان کارآفرین محلی باشند 203 00:10:52,698 --> 00:10:56,608 بزودی این پروژه را سوغر نامیدیم. 204 00:10:56,608 --> 00:10:59,865 سوغر یک کلمه محلی است که در بسیاری از زبان های پاکستان وجود دارد 205 00:10:59,865 --> 00:11:03,905 به معنی زنان مقتدر و با مهارت 206 00:11:03,905 --> 00:11:07,341 من عمیقا باور دارم، برای بوجود آوردن زنان پیشرو، تنها یک کارباید کرد 207 00:11:07,341 --> 00:11:12,449 باید بگذاریم بدانند برای پیشرو بودن چه چیزی لازم دارند 208 00:11:12,449 --> 00:11:16,631 زنانی که اینجا میبینید 209 00:11:16,631 --> 00:11:18,130 بسیار ماهرند وتوان رهبری دارند، 210 00:11:18,130 --> 00:11:22,573 تنها کاری که باید می کردیم برطرف کردن موانع اطرافشان بود 211 00:11:22,573 --> 00:11:25,615 واین کاری بود که تصمیم گرفتیم انجام بدهیم 212 00:11:25,615 --> 00:11:28,154 اما وقتی فکر می کردیم همه چیز خوب پیش میرود 213 00:11:28,154 --> 00:11:31,443 ،دوباره همه چیز عالی پیش میرفت، 214 00:11:31,443 --> 00:11:34,043 با عقب گرد دیگری روبرو شدیم: 215 00:11:34,043 --> 00:11:36,110 مردها شاهد تغییرات محسوسی در همسرانشان شدند. 216 00:11:36,110 --> 00:11:39,279 بیشتر حرف میزند... تصمیم میگیرد.. 217 00:11:39,279 --> 00:11:41,420 خدای من، همه امور خانه را در دست گرفته است. 218 00:11:41,420 --> 00:11:44,109 جلوی آمدن زن ها به مرکز را گرفتند 219 00:11:44,109 --> 00:11:48,578 و اینبار با خودمان گفتیم، خب نوبت استراتژی دوم است 220 00:11:48,578 --> 00:11:52,622 وارد صنعت مد در پاکستان شدیم 221 00:11:52,622 --> 00:11:54,710 و تصمیم گرفتیم راجع به امور آنجا تحقیق کنیم. 222 00:11:54,710 --> 00:11:58,493 معلوم شد صنعت مد در پاکستان بسیار قویست و هر روزه پیشرفت میکند، 223 00:11:58,493 --> 00:12:03,480 امانه نشانه ای از مناطق قبیله نشین دارد 224 00:12:03,480 --> 00:12:07,046 نه رابطه ای با آن مناطق ، مخصوصا زنانش . 225 00:12:07,046 --> 00:12:10,121 بنابراین تصمیم راه اندازی اولین برند مد زنان قبیله نشین گرفتیم 226 00:12:10,121 --> 00:12:14,555 که الان Nomads(کوچ نشین ها) نام دارد 227 00:12:14,555 --> 00:12:17,185 بنابر این زن ها پول بیشتری بدست آوردند 228 00:12:18,085 --> 00:12:20,267 حالا بخش بیشتری از مخارج خانه دست آنها بود 229 00:12:20,267 --> 00:12:23,073 حالا مردها قبل از نه گفتن برای آمدن به مرکز 230 00:12:23,073 --> 00:12:26,304 باید بیشتر فکر میکردند 231 00:12:26,304 --> 00:12:28,363 (تشویق) 232 00:12:31,343 --> 00:12:34,106 ممنون، ممنون. 233 00:12:34,106 --> 00:12:36,265 در ۲۰۱۳، اولین مرکز سوغر راه افتاد 234 00:12:36,265 --> 00:12:41,442 با همکاری TripAdvisor 235 00:12:41,442 --> 00:12:43,602 در مرکز دهکده یک سالن سیمانی درست کردیم 236 00:12:43,602 --> 00:12:47,514 و از سازمانهای زیاد دیگری دعوت بکار کردیم 237 00:12:47,514 --> 00:12:51,752 این ایستگاه را برای کارهای عام المنفعه راه انداختیم 238 00:12:51,752 --> 00:12:53,847 تا بتوانند روی مسایل دیگری که سوغرکار نمیکرد 239 00:12:53,847 --> 00:12:56,170 کار کنند 240 00:12:56,170 --> 00:12:58,395 و جای خوبی برای آموزش دادن است 241 00:12:58,395 --> 00:13:02,259 به عنوان مدرسه کشاورزی و حتی بازار بکار میرود 242 00:13:02,259 --> 00:13:04,874 و یا هر کار دیگری که میخواستند انجام دهند 243 00:13:04,874 --> 00:13:07,146 و کارشان واقعا فوق العاده بود. 244 00:13:07,146 --> 00:13:09,259 و تا کنون توانسته بودیم از ۹۰۰ زن حمایت کنیم 245 00:13:09,259 --> 00:13:12,789 در ۲۴ دهکده اطراف پاکستان. 246 00:13:12,789 --> 00:13:16,039 (تشویق) 247 00:13:16,039 --> 00:13:20,544 اما این چیزی نبود که واقعا میخواستم 248 00:13:21,624 --> 00:13:24,568 آرزوی من حمایت از یک میلیون زن تا ده سال آینده بود 249 00:13:26,758 --> 00:13:31,410 و برای تحقق یافتنش امسال در 250 00:13:31,410 --> 00:13:33,059 آمریکا بنیاد سوغررا افتتاح کردیم. 251 00:13:33,059 --> 00:13:36,047 که غیر از سوغر خیلی سازمانهای دیگر پاکستان را حمایت مالی میکند 252 00:13:36,047 --> 00:13:40,811 تا همین ایده را دنبال کنند 253 00:13:40,811 --> 00:13:43,020 و حتی راه های خلاقانه تری برای 254 00:13:43,020 --> 00:13:45,760 تحقق توانایی های زنان بومی پاکستان بیابند 255 00:13:45,760 --> 00:13:49,591 متشکرم. 256 00:13:49,591 --> 00:13:51,564 تشویق 257 00:13:51,564 --> 00:13:54,606 ممنون، ممنونم، ممنون 258 00:13:54,606 --> 00:13:57,336 کریس اندرسون: خلیده، تو ذاتا توانمندی 259 00:13:59,056 --> 00:14:02,359 منظورم اینست که این داستان از خیلی جهات غیر قابل باور بنظر میرسد 260 00:14:02,359 --> 00:14:06,982 شگفت انگیز است که آدم به این جوانی به چنین موفقیت هایی برسد 261 00:14:06,982 --> 00:14:11,042 با این همه تلاش و نبوغ. 262 00:14:11,042 --> 00:14:13,900 بنابراین یک سوال دارم: این رویایی بینظیر 263 00:14:13,900 --> 00:14:15,470 برای میلیون ها زن توانمندی انهاست 264 00:14:15,470 --> 00:14:20,181 چقدر از موفقیت بدست امده بخاطر تو و این 265 00:14:20,181 --> 00:14:23,975 شخصیت جذاب بوده است؟ 266 00:14:23,975 --> 00:14:28,208 چقدر موثر بوده؟ 267 00:14:28,218 --> 00:14:30,848 خالده بروهی: فکر میکنم کار من انگیزه دادن 268 00:14:30,858 --> 00:14:35,344 و تحقق رویاهایم است. 269 00:14:35,344 --> 00:14:37,065 نمیتوانم بگویم چطور راههای زیادی هست 270 00:14:37,065 --> 00:14:40,487 ما تنها سه راه را تجربه کردیم 271 00:14:40,487 --> 00:14:42,792 صدها راه متفاوت برای توانند سازی زنان وجود دارد 272 00:14:42,792 --> 00:14:46,385 من فقط انگیزه میدهم و شغل من اینست 273 00:14:46,385 --> 00:14:49,033 و این کار را ادامه میدهم سوغر رشد می کند. 274 00:14:49,033 --> 00:14:51,507 برنامه مان اینست که دو روستای دیگر را پوشش دهیم 275 00:14:51,507 --> 00:14:54,595 و فکر میکنم بزودی از مرزهای پاکستان میگذریم 276 00:14:54,595 --> 00:14:57,575 و به جنوب اسیا و فراتر میرویم 277 00:14:57,575 --> 00:15:00,361 ک الف: وقتی راجع به تیمت صحبت میکردی را خیلی دوست داشتم 278 00:15:00,361 --> 00:15:03,914 منظورم اینست که فقط ۱۸ سال داشتی 279 00:15:03,914 --> 00:15:06,096 تیمت چه شکلی بود؟ 280 00:15:06,096 --> 00:15:07,861 دوستان مدرسه، درسته؟ 281 00:15:07,861 --> 00:15:09,509 خ ب: باور میکنید که من به سنی 282 00:15:09,509 --> 00:15:14,478 رسیده ام که در روستایم باید مادربزرگ میشدم؟ 283 00:15:14,478 --> 00:15:17,522 مادرم در ۹ سالگی ازدواج کرد، و من بزرگترین زن مجرد هستم 284 00:15:17,522 --> 00:15:23,412 و هیچ کاری در زندگی ام در روستا نکرده ام. 285 00:15:23,412 --> 00:15:26,988 ک الف: صبر کن ببینم،کاری نکرده ای؟ 286 00:15:26,988 --> 00:15:30,285 خ ب: نه ک الف: درسته. 287 00:15:30,285 --> 00:15:32,653 خ الف: مردم خیلی اوقات دلشان برای من میسوزد 288 00:15:32,653 --> 00:15:35,556 ک الف: ولی حالا چقدر وقت در بلوچستان میگذرانی؟ 289 00:15:35,556 --> 00:15:39,480 خ ب: انجا زندگی میکنم 290 00:15:39,480 --> 00:15:41,367 هنوز بین بلوچستان و کراچی زندگی میکنیم 291 00:15:41,367 --> 00:15:44,199 خواهر برادرانم همه به مدرسه میروند 292 00:15:44,199 --> 00:15:46,983 هنوزم بزرگترین هشت فرزند خانواده ام 293 00:15:46,983 --> 00:15:49,424 ک الف:آنچه تو میکنی مطمئنا برای بعضی تهدید آمیز است 294 00:15:49,424 --> 00:15:53,784 چطور امنیتت راحفظ میکنی احساس امنیت داری؟ 295 00:15:53,784 --> 00:15:58,140 مسئله ای نیست؟ 296 00:15:58,140 --> 00:16:00,265 خ ب: این سوال قبلا خیلی از من پرسیده شده 297 00:16:00,265 --> 00:16:04,075 فکر میکنم کلمه ترس تا به سراغم میآید و رنگ میبازد 298 00:16:04,075 --> 00:16:10,390 اما ترس دیگری دارم که بآان متفاوت است 299 00:16:10,390 --> 00:16:14,120 ترس اینکه اگر کشته شوم چه اتفاقی برای آنهایی که 300 00:16:14,120 --> 00:16:17,623 انقدر دوستم دارند میفتد؟ 301 00:16:17,623 --> 00:16:19,608 مادرم تا نیمه شب منتظر میماند تا برگردم 302 00:16:19,608 --> 00:16:23,840 خواهرانم می خواهند چیزهای زیادی از من بیاموزند 303 00:16:23,840 --> 00:16:26,585 دختران زیادی در قبیله ام میخواهند با من حرف بزنند 304 00:16:26,585 --> 00:16:29,846 و سوال های مختلف بپرسند 305 00:16:29,846 --> 00:16:32,119 و بتازگی نامزد کرده ام (خنده) 306 00:16:32,119 --> 00:16:34,910 تشویق 307 00:16:34,910 --> 00:16:37,324 ک الف: اینجاست؟ بلند شو ببینیمت 308 00:16:37,324 --> 00:16:40,552 (تشویق) 309 00:16:40,552 --> 00:16:44,058 خ ب:با فرار از ازدواج از پیش تعیین شده، همسرم را آنطرف دنیا در ال ای 310 00:16:48,098 --> 00:16:51,720 خودم انتخاب کردم. 311 00:16:51,720 --> 00:16:56,178 مجبور شدم یکسال تمام بجنگم. این ماجرای دیگری است. 312 00:16:56,178 --> 00:16:59,444 اما فکر میکنم این تنها چیزی است که برایش میترسم 313 00:16:59,444 --> 00:17:04,189 و نمیخواهم شبی بیاید که مادر چشم انتظارم کسی را نیابد 314 00:17:04,189 --> 00:17:09,933 ک الف: پس کسانیکه می خواهند شما را در این راه کمک کنند، 315 00:17:09,933 --> 00:17:12,404 میتوانند بعضی ازین لباس هایی که 316 00:17:12,404 --> 00:17:15,077 شما تولید میکنید را بخرند 317 00:17:15,077 --> 00:17:17,649 گلدوزی هایشان در بلوچستان انجام شده درسته؟ 318 00:17:17,649 --> 00:17:21,161 خ ب: بله 319 00:17:21,161 --> 00:17:22,369 ک: یا در بنیاد عضو شوند 320 00:17:22,369 --> 00:17:24,573 خ ب: مسلما،از هر تعداد عضو استقبال میکنیم 321 00:17:24,573 --> 00:17:27,419 زیرا الان بنیاد در مراحل ابتداییست 322 00:17:27,419 --> 00:17:31,117 و من تلاش میکنم راجع به اجرای کار 323 00:17:31,117 --> 00:17:33,708 سرمایه جمع کردن، ارتباط با سازمانهای دیگر و مخصوصا راجع 324 00:17:33,708 --> 00:17:38,087 به تجارت الکترونیک که برایم کاملا جدید است چیز یاد بگیرم. 325 00:17:38,087 --> 00:17:41,245 میدانید، من واقعا از اهالی دنیای مد نیستم باور کنید. 326 00:17:41,245 --> 00:17:43,632 ک اف: خب، حضور شما دراینجا فوق العاده بود. 327 00:17:43,632 --> 00:17:46,929 لطفا همینطور به شجاعت و هوشمندی ادامه بده و لطفا سالم و سلامت باش. 328 00:17:46,929 --> 00:17:51,944 خ ب: خیلی ممنونم. ک الف: ممنون خالده (تشویق)