WEBVTT 00:00:01.364 --> 00:00:04.637 من تازه شما رو تو اتوبوس دیدم، 00:00:04.637 --> 00:00:07.078 و ما واقعا مایلیم همدیگر رو بشناسیم، 00:00:07.078 --> 00:00:09.564 اما باید ایستگاه بعدی پیاده بشم، 00:00:09.564 --> 00:00:14.331 پس شما باید سه چیز در مورد خودتون بهم بگید 00:00:14.331 --> 00:00:17.911 که معرّف شخصیت فردی شما هست، 00:00:17.911 --> 00:00:19.689 سه چیزی درباره خودتون 00:00:19.689 --> 00:00:23.298 که به من در درک این که شما کی هستید کمک کنه، 00:00:23.298 --> 00:00:27.292 سه چیزی که به اصل ذات شما برمی گرده. 00:00:27.292 --> 00:00:30.370 و انچه بهش فکر می کنم 00:00:30.370 --> 00:00:33.659 این که آیا از بین اون سه تا چیز، 00:00:33.659 --> 00:00:35.649 هر کدام از آنها، 00:00:35.649 --> 00:00:40.673 ممکنه نجات یافته از نوعی تروما باشه؟ 00:00:40.673 --> 00:00:46.370 زنده مانده از سرطان، زنده مانده از تجاوز، 00:00:46.370 --> 00:00:51.487 زنده مانده از هولوکاست، زنده مانده از زنای با محارم. NOTE Paragraph 00:00:51.487 --> 00:00:54.931 هیچوقت به این توجه کردید که ما تمایل داریم که خودمون را 00:00:54.931 --> 00:00:57.462 با زخمهامون تعریف کنیم؟ 00:00:57.462 --> 00:01:01.938 و من دیدم که زنده مانده به عنوان یک هویت 00:01:01.938 --> 00:01:04.426 بیشترین پیامدها رو 00:01:04.426 --> 00:01:06.979 در جامعه سرطانی داره. 00:01:06.979 --> 00:01:09.713 و من در این جامعه برای مدت طولانی حضور داشتم، 00:01:09.713 --> 00:01:12.907 چون بمدت سی سال کشیش و مددیار 00:01:12.907 --> 00:01:16.204 بیمارستانی بودم. 00:01:16.204 --> 00:01:21.937 در سال ۲۰۰۵، در مرکز سرطان بزرگی مشغول کار بودم که 00:01:21.937 --> 00:01:24.242 خبردار شدم 00:01:24.242 --> 00:01:27.677 مادرم سرطان پستان داره. 00:01:27.677 --> 00:01:29.859 و پنج روز بعدش 00:01:29.859 --> 00:01:35.326 فهمیدم که من هم سرطان پستان دارم. 00:01:35.326 --> 00:01:37.959 مادرم و من با هم رقابت داریم-- 00:01:37.959 --> 00:01:39.747 (خنده)-- 00:01:39.747 --> 00:01:44.179 اما نه دیگه سر همچین موضوعی. 00:01:44.179 --> 00:01:46.204 و راستش، فکر کردم که خب 00:01:46.204 --> 00:01:48.139 اگر مجبوری که سرطان داشته باشی 00:01:48.139 --> 00:01:49.860 خیلی راحتتر هست جایی کاری کنی که 00:01:49.860 --> 00:01:51.371 اون رو مداوا می کنن. NOTE Paragraph 00:01:51.371 --> 00:01:54.068 اما این چیزی که از کلی آدم عصبانی شنیدم. 00:01:54.068 --> 00:01:55.530 چی؟ 00:01:55.530 --> 00:01:57.450 تو کشیشی. 00:01:57.450 --> 00:01:59.740 باید مصون باشی. 00:01:59.740 --> 00:02:01.817 شاید به این بمونه که چون جزئی 00:02:01.817 --> 00:02:04.112 از نیرو خودی هستم بجای جریمه شدن فقط 00:02:04.112 --> 00:02:07.880 اخطار بگیرم. 00:02:07.880 --> 00:02:10.855 بنابراین در همون مرکز سرطانی که کار می کردم تحت درمان قرار گرفتم 00:02:10.855 --> 00:02:13.376 که بطرز شگفت انگیزی بی دردسر بود، 00:02:13.376 --> 00:02:15.615 و شیمی درمانی 00:02:15.615 --> 00:02:18.325 ماستکتومی ( تخلیه پستان) شدم و سالین ایمپلنت (پستان آب شور) شدم 00:02:18.325 --> 00:02:20.450 و قبل از این که حرف دیگه ای بزنم بگذارید همین حالا این رو بگم که 00:02:20.450 --> 00:02:25.224 این تقلبیه. ( خنده) 00:02:25.224 --> 00:02:28.437 فهمیده ام که با از این راه پام رو بیرون بزارم، 00:02:28.437 --> 00:02:30.211 چون کسی رو خواهم دید که بگه، 00:02:30.211 --> 00:02:32.428 «اوه، من این رو میشناسم.» 00:02:32.428 --> 00:02:34.892 و بعدش من میرم یا اشاره ای می کنم و اونها میرن. 00:02:34.892 --> 00:02:37.445 « نه، این اون هستش.» 00:02:37.445 --> 00:02:39.616 خب الان دیگه تو میدونی. NOTE Paragraph 00:02:39.616 --> 00:02:41.753 از مریض بودنم کلی یاد گرفتم، 00:02:41.753 --> 00:02:43.275 و یکی از حیرت آورترین موارد 00:02:43.275 --> 00:02:47.382 این بود که یه بخش کوچکی از تجربه سرطان 00:02:47.382 --> 00:02:49.474 درباره پزشکی ست. 00:02:49.474 --> 00:02:53.827 بیشترش راجع به احساسات و ایمان، 00:02:53.827 --> 00:02:56.460 از دست دادن و پیدا کردن هویت تون 00:02:56.460 --> 00:02:58.038 و کشف کردن قدرت 00:02:58.038 --> 00:03:01.960 و انعطافی که تا پیش از این در خود سراغ نداشتید. 00:03:01.960 --> 00:03:04.289 تشخیص این که 00:03:04.289 --> 00:03:07.359 مهم ترین چیزا در زندگی 00:03:07.359 --> 00:03:10.440 اشیا نیستند، بلکه روابطند، 00:03:10.440 --> 00:03:14.506 درباره خندیدن توی صورت تردیدهاست 00:03:14.506 --> 00:03:17.945 و یاد گرفتن این تکنیک که روش رها شدن ازتقریبا همه مشکلات 00:03:17.945 --> 00:03:22.260 اینه که بگی «من سرطان دارم» NOTE Paragraph 00:03:22.260 --> 00:03:24.773 چیز دیگه ای که یاد گرفتم این که 00:03:24.773 --> 00:03:28.227 نباید هویت« زنده مانده از سرطان» به خودم بگیرم 00:03:28.227 --> 00:03:30.195 به عنوان شخصیتم 00:03:30.195 --> 00:03:33.814 اما خب نیروهای قدرتمندی هستند که من رو 00:03:33.814 --> 00:03:37.360 به انجام این کار سوق میدن. 00:03:37.360 --> 00:03:41.678 لطفا حرفم رو اشتباه برداشت نکنید. 00:03:41.678 --> 00:03:43.637 موسسات سرطانی 00:03:43.637 --> 00:03:45.617 و انگیزه برای غربالگری اولیه 00:03:45.617 --> 00:03:48.271 و آگاهی از سرطان و تحقیقات سرطانی 00:03:48.271 --> 00:03:50.386 سرطان را عادی کرده 00:03:50.386 --> 00:03:51.710 و خب این فوق العاده است. 00:03:51.710 --> 00:03:53.794 می تونیم الان درباره سرطان بدون پچ پچ کردن 00:03:53.794 --> 00:03:55.572 حرف بزنیم. 00:03:55.572 --> 00:04:00.090 می تونیم درباره سرطان حرف بزنیم و همدیگر رو پشتیبانی کنیم. 00:04:00.090 --> 00:04:03.176 اما گاهی، اینطور احساس میشه که 00:04:03.176 --> 00:04:04.574 آدمها کمی زیاده روی می کنند 00:04:04.574 --> 00:04:09.779 و شروع می کنند به گفتن این که چه حسی خواهیم داشت. NOTE Paragraph 00:04:09.779 --> 00:04:13.322 حدورا یک هفته بعد از عمل 00:04:13.322 --> 00:04:16.202 یک مهمان به منزلمون اومد. 00:04:16.202 --> 00:04:18.950 که احتمالا اولین اشتباه ما بود. 00:04:18.950 --> 00:04:20.471 و در خاطر داشته باشید که 00:04:20.471 --> 00:04:22.141 در این مرحله از زندگیم 00:04:22.141 --> 00:04:25.763 بمدت بیش از ۲۰ سال کشیش بیمارستان بودم، 00:04:25.763 --> 00:04:28.086 و مواردی مثل مردن و مرگ 00:04:28.086 --> 00:04:29.642 و معنی زندگی 00:04:29.642 --> 00:04:32.820 چیزهایی هستند که همیشه درباره شون وراجی کردم. 00:04:32.820 --> 00:04:35.320 اون شب وقت شام، 00:04:35.320 --> 00:04:38.056 مهمان ما دستاش رو گذاشت روی سرش و گفت، 00:04:38.056 --> 00:04:40.861 « میدونی چیه دب، 00:04:40.861 --> 00:04:45.010 الان دیگه وقتشه که بفهمی چی واقعا مهم هست. 00:04:45.010 --> 00:04:47.707 بله، حالا باید شروع به یکسری تغییرات بزرگ 00:04:47.707 --> 00:04:49.077 در زندگیت بکنی، 00:04:49.077 --> 00:04:52.725 و الان شروع می کنی به فکر کردن راجع به مردن خودت. 00:04:52.725 --> 00:04:56.750 آره خب این سرطان برات یکجور ندای بیدارباش هست.» 00:04:58.520 --> 00:05:01.175 خب اینا حرفهای باارزشی هستند 00:05:01.175 --> 00:05:03.154 که از کسی میاد که درباره تجربه 00:05:03.154 --> 00:05:05.573 خودش صحبت می کنه، 00:05:05.573 --> 00:05:07.949 اما وقتی کسی بهت میگه که قراره 00:05:07.949 --> 00:05:10.342 چه حسی کنی، 00:05:10.342 --> 00:05:12.388 مزخرف محض هست. 00:05:12.388 --> 00:05:15.292 تنها دلیلی که باعث شد با همین 00:05:15.292 --> 00:05:17.283 دستای خالیم اون رو نکشم 00:05:17.283 --> 00:05:21.378 واسه این بود که دست راستم رو نمی تونستم بلند کنم. 00:05:21.378 --> 00:05:25.596 اما خب حرف خیلی زشتی بهش زدم، 00:05:25.596 --> 00:05:28.497 میتونید حدس بزنید-- 00:05:28.497 --> 00:05:29.720 (خنده)-- 00:05:29.720 --> 00:05:33.238 باعث شد که شوهرم بگه، «تحت تاثیره داروه.» 00:05:33.238 --> 00:05:35.196 (خنده) 00:05:35.196 --> 00:05:37.690 و بعد از مداوا، این حس رو داشتم 00:05:37.690 --> 00:05:40.973 که همه بهم می گفتند چه حس وحالی قرار بود داشته باشم. 00:05:40.973 --> 00:05:43.765 «اوه، معنی اش این که تو مسیر خاصی میفتید.» 00:05:43.765 --> 00:05:45.389 «اوه، معنی اش این که به ناهارهای رسمی خواهید رفت.» 00:05:45.389 --> 00:05:46.651 « معنی اش این که شما قراره 00:05:46.651 --> 00:05:49.042 نوار صورتی، تی شرت، سربند 00:05:49.042 --> 00:05:50.904 و گوشواره و دستبند 00:05:50.904 --> 00:05:54.640 و شورت صورتی بپوشید. 00:05:54.640 --> 00:05:57.869 شورت رو جدی گفتم. میتونید تو گوگل ببینید. 00:05:57.869 --> 00:05:59.920 (خنده) 00:05:59.920 --> 00:06:02.011 چطور باعث افزایش آگاهی میشه؟ 00:06:02.011 --> 00:06:04.078 تنها شوهرم باید شورتهام رو ببینه. 00:06:04.078 --> 00:06:05.747 (خنده) 00:06:05.747 --> 00:06:10.158 الان دیگه حسابی راجع به سرطان میدونه. NOTE Paragraph 00:06:10.158 --> 00:06:13.302 تو اون مرحله بود که حسم این بود که خدای من 00:06:13.302 --> 00:06:16.452 داره کل زندگیم میشه. 00:06:16.452 --> 00:06:21.424 و اون موقع بود که بخودم گفتم، مالک تجربه ات باش 00:06:21.424 --> 00:06:25.086 نه این که اون مالک تو باشه. 00:06:25.086 --> 00:06:27.194 همه ما خوب میدونیم که 00:06:27.194 --> 00:06:31.316 روش مواجه با شوک بعدی ناشی از سانحه، فقدان، 00:06:31.316 --> 00:06:33.741 یا هر تجربه ای که زندگی رو زیرورو کنه 00:06:33.741 --> 00:06:35.891 یافتن معناست. 00:06:35.891 --> 00:06:38.128 اما یک نکته ای هست: 00:06:38.128 --> 00:06:39.795 کسی نمی تونه به ما بگه 00:06:39.795 --> 00:06:42.531 تجربه مون چه معنایی داره. 00:06:42.531 --> 00:06:45.820 ما باید معنای اون را تصمیم بگیریم. 00:06:45.820 --> 00:06:47.952 و این نباید معنی خیلی عظیم 00:06:47.952 --> 00:06:49.959 و برونگرا باشه. 00:06:49.959 --> 00:06:52.470 همه ما که نباید شروع به تاسیس خیریه 00:06:52.470 --> 00:06:54.622 یا یه موسسه و یا نوشتن کتاب و 00:06:54.622 --> 00:06:57.502 ساخت مستند کنیم. 00:06:57.502 --> 00:07:00.449 معنا میتونه آرام و 00:07:00.449 --> 00:07:02.620 درونی باشه. 00:07:02.620 --> 00:07:08.548 شاید بتونیم تصمیم کوچکی درباره زندگیهامون بگیریم 00:07:08.548 --> 00:07:13.626 که منجر به تغییرات بزرگ شه. NOTE Paragraph 00:07:13.626 --> 00:07:15.566 خیلی سالها پیش، مریضی داشتم، 00:07:15.566 --> 00:07:17.571 مرد جوان فوق العاده ای 00:07:17.571 --> 00:07:20.306 که کارکنان دوستش داشتند 00:07:20.306 --> 00:07:23.190 و برامون یکجورای شوک آور بود وقتی که فهمیدیم 00:07:23.190 --> 00:07:26.974 هیچ دوستی نداشت. 00:07:26.974 --> 00:07:29.280 تنها زندگی می کرد، 00:07:29.280 --> 00:07:33.308 تنها واسه شیمی درمانی میومد، 00:07:33.308 --> 00:07:35.253 بعد از این تحت مداوا قرار می گرفت 00:07:35.253 --> 00:07:38.984 تنهایی پیاده برمی گشت خونه. 00:07:38.984 --> 00:07:40.748 و حتی وقتی یکبار ازش پرسیدم که چطوره 00:07:40.748 --> 00:07:43.489 که تو هیچوقت با دوستی اینجا نمیایی؟ 00:07:43.489 --> 00:07:48.208 جواب داد، « راستش هیچ دوستی ندارم.» 00:07:48.208 --> 00:07:50.469 اما کلی دوست در طبقه تزریقات داشت. 00:07:50.469 --> 00:07:54.845 ما همه دوستش داشتیم، و ملت تمام مدت در حال رفت و آمد به اتاقش بودند. 00:07:54.845 --> 00:07:57.804 تو آخرین جلسه شیمی درمانیش 00:07:57.804 --> 00:07:59.131 براش آواز خوندیم 00:07:59.131 --> 00:08:01.898 و تاج روی سرش گذاشتیم، و حباب فوت کردیم 00:08:01.898 --> 00:08:04.339 و بعد ازش پرسیدم، 00:08:04.339 --> 00:08:08.795 « خب الان دیگه قراره چکار کنی؟» 00:08:08.795 --> 00:08:10.605 و پاسخ داد، 00:08:10.605 --> 00:08:12.238 «دوست پیدا کنم.» 00:08:12.238 --> 00:08:14.350 و این کار رو کرد. 00:08:14.350 --> 00:08:17.904 شروع کرد به کارهای داوطلبی و تونست دوست پیدا کنه، 00:08:17.904 --> 00:08:20.590 شروع به رفتن به کلیسا کرد و رفقایی در اونجا پیدا کرد، 00:08:20.590 --> 00:08:23.550 و موقع کریسمس شوهرم و من رو به مهمانی در خونه اش دعوت کرد، 00:08:23.550 --> 00:08:28.667 و خونه پر از دوستانش بود. 00:08:28.667 --> 00:08:30.910 مالک تجربه تون باشید. 00:08:30.910 --> 00:08:32.559 نگذارید اون مالک شما باشه. 00:08:32.559 --> 00:08:37.431 تصمیم او درباره معنای زندگیش شناختن 00:08:37.431 --> 00:08:41.198 شادی دردوستی بود، 00:08:41.198 --> 00:08:45.806 و بعدش دوست پیدا کردن. NOTE Paragraph 00:08:45.806 --> 00:08:49.792 خوب شما چطور؟ 00:08:49.792 --> 00:08:52.145 چطور میخواین معنا رو در تجربه 00:08:52.145 --> 00:08:54.592 مزخرفتون پیدا کنید؟ 00:08:54.592 --> 00:08:56.483 میتونه خیلی تازه باشه 00:08:56.483 --> 00:08:58.454 یا تجربه ای که برای مدت خیلی طولانی 00:08:58.454 --> 00:09:02.345 در وجودتون حملش می کنید. 00:09:02.345 --> 00:09:06.855 هرگز برای تغییر معنا دیر نیست. 00:09:06.855 --> 00:09:09.110 چونکه معنا پویاست. 00:09:09.110 --> 00:09:10.771 آنچه امروز معنی بده 00:09:10.771 --> 00:09:12.698 شاید یکسال دیگه به این معنا نباشه، 00:09:12.698 --> 00:09:15.541 یا ده سال دیگه. 00:09:15.541 --> 00:09:18.151 هیچوقت برای این که صرفا کسی غیر از یک زنده مانده از 00:09:18.151 --> 00:09:21.672 سرطان باشید دیر نیست. 00:09:21.672 --> 00:09:24.996 ببینید چقدر این واژه ساکن به گوش میرسه؟ 00:09:24.996 --> 00:09:26.913 زنده مانده. 00:09:26.913 --> 00:09:31.304 فاقد جنب و جوش. فاقد رشد. 00:09:31.304 --> 00:09:33.191 مالک تجربه تون باشید. 00:09:33.191 --> 00:09:35.812 نگذاریه اون مالک شما بشه، چون اگر این کار رو کنید، 00:09:35.812 --> 00:09:38.973 به باور من در دامش گرفتار میشید، 00:09:38.973 --> 00:09:44.915 رشد و نمو نخواهید کرد، NOTE Paragraph 00:09:44.915 --> 00:09:48.393 اما البته، گاهی فشارها خارجی نیستند که 00:09:48.393 --> 00:09:51.147 باعث میشن هویت زنده مانده رو اتخاذ کنیم. 00:09:51.147 --> 00:09:53.901 گاهی فقط خودنمایی رو دوست داریم. 00:09:53.901 --> 00:09:56.657 گاهی برامون منفعت داره. 00:09:56.657 --> 00:10:00.165 اما بعد توش گیر می کنیم. 00:10:00.165 --> 00:10:03.900 الان یکی از اولین چیزایی که بعنوان کارآموز کشیش بیمارستان 00:10:03.900 --> 00:10:05.711 یاد گرفتم سه واژه کلیدی در شغل 00:10:05.711 --> 00:10:09.817 کشیش بیمارستان بود: 00:10:09.817 --> 00:10:12.208 آسایش، شفافیت و هر گاهی که لازم باشه، مواجه 00:10:12.208 --> 00:10:19.170 یا چالش. 00:10:19.170 --> 00:10:21.325 الان، ما همگی خیلی شیفته آسایش 00:10:21.325 --> 00:10:23.271 و شفافیت سازی هستیم. 00:10:23.271 --> 00:10:25.128 مواجه نه چندان زیاد. 00:10:25.128 --> 00:10:30.070 یکی دیگه از چیزهایی که بعنوان کشیش بیمارستان NOTE Paragraph 00:10:30.070 --> 00:10:32.064 عاشق اون بودم 00:10:32.064 --> 00:10:34.522 دیدن بیماران بمدت یکسال یا حتی چندین سال 00:10:34.522 --> 00:10:38.995 بعد از مداوا بود، چون 00:10:38.995 --> 00:10:40.836 چون واقعا باحال که ببینی چطور تغییر کردن 00:10:40.836 --> 00:10:43.536 و زندگیهاشون رشد داشته 00:10:43.536 --> 00:10:45.752 و چه اتفاقی براشون افتاده. 00:10:45.752 --> 00:10:47.642 خب یک روز خوشحال 00:10:47.642 --> 00:10:50.162 به سالن انتظار کلینیک رفتم تا از مریضی 00:10:50.162 --> 00:10:52.610 که یکسال پیش دیده بودم برگه ای رو بگیرم. 00:10:52.610 --> 00:10:56.191 و او بهمراه دو دختر بزرگسالش که اونها رو هم 00:10:56.191 --> 00:10:58.665 می شناختم اونجا بود، برای معاینه یکسال بعد. 00:10:58.665 --> 00:11:02.924 بنابراین رفتم تو راه روبه سالن انتظار رفتم و اونها خوشحال بودن 00:11:02.924 --> 00:11:06.461 چون تازه نتیجه آزمایشاتشو رو گرفته بودن 00:11:06.461 --> 00:11:08.712 و جواب منفی بود: بدون هیچ نشانی از بیماری. 00:11:08.712 --> 00:11:14.900 که قبل بهش بعنوان نه کاملا مرده فکر می کردم. 00:11:19.657 --> 00:11:25.150 خب اونها خیلی خوشحال بودند، نشستیم که گپی بزنیم، 00:11:27.957 --> 00:11:31.839 و خیلی عجیب بود، چون 00:11:31.839 --> 00:11:36.369 چون ظرف دو دقیقه، شروع کردن به بازگویی داستان 00:11:36.369 --> 00:11:39.837 تشخیص بیماری، عمل جراحی و شیمی درمانی شدنش، 00:11:39.837 --> 00:11:42.728 علی رغم این واقعیت که او را هر هفته بواسطه کشیش بیمارستانش بودنم، میدیدم. 00:11:42.728 --> 00:11:45.770 و داستانش رو میدونستم. 00:11:45.770 --> 00:11:49.765 و او از کلماتی مثل رنج بردن، درد زیاد، 00:11:49.765 --> 00:11:52.379 مبارزه کردن استفاده می کرد. 00:11:52.379 --> 00:11:57.173 و داستانش رو اینطور تموم کرد، 00:11:57.173 --> 00:11:59.837 «حس می کردم شکنجه میشم.» 00:11:59.837 --> 00:12:03.749 و در اون مرحله، دو تا دختراش بلند شدند و گفتند، 00:12:03.749 --> 00:12:06.890 «ما میریم قهوه بگیریم.» 00:12:06.890 --> 00:12:09.725 و ترکمون کردند. 00:12:09.725 --> 00:12:12.481 قبل از ایستگاه بعدی سه چیز درباره خودتون بهم بگید. 00:12:12.481 --> 00:12:17.858 آدمها قبل از اینکه او حتی به شماره دو یا سه برسه 00:12:17.858 --> 00:12:21.345 از اتوبوس پیاده می شدند. 00:12:21.345 --> 00:12:23.614 بهش دستمال دادم 00:12:23.614 --> 00:12:25.883 و بغلش کردم، 00:12:25.883 --> 00:12:28.152 و بعد، چون واقعا به این زن اهمیت میدادم، 00:12:28.152 --> 00:12:30.238 گفتم، 00:12:30.238 --> 00:12:32.544 «صلیبت رو زمین بگذار.» 00:12:32.544 --> 00:12:36.810 و او گفت: «چی؟» 00:12:36.810 --> 00:12:42.224 و تکرار کردم، «صلیبت رو زمین بگذار.» 00:12:42.224 --> 00:12:46.869 و به باور او، می تونست درباره دلایلش 00:12:46.869 --> 00:12:51.988 برای در آغوش گرفتن و آویزان موندن به این هویت حرف بزنه. 00:12:51.988 --> 00:12:54.010 باعث شد کلی توجه بخودش بگیره. 00:12:54.010 --> 00:12:57.115 آدمها محض تنوع ازش مراقبت می کردند. 00:12:57.115 --> 00:13:00.810 اما حالا، تاثیری معکوس داشت. 00:13:00.810 --> 00:13:03.293 باعث پس زدن آدمها میشد. 00:13:03.293 --> 00:13:07.040 آدمها مدام پی قهوه خریدن می رفتند. 00:13:07.040 --> 00:13:10.941 احساس به صلیب کشیده شدن را بخاطر این تجربه اش داشت، 00:13:10.941 --> 00:13:17.163 اما نمی خواست بذاره که اون من به صلیب کشیده شده بمیره. 00:13:17.163 --> 00:13:20.080 الان شاید فکر کنید که 00:13:20.080 --> 00:13:23.030 کمی با او خشن بودم، 00:13:23.030 --> 00:13:25.138 پس باید براتون بگم که 00:13:25.138 --> 00:13:28.830 از روی تجربه ام صحبت می کردم. 00:13:28.830 --> 00:13:31.674 خیلی خیلی سالها قبل، 00:13:31.674 --> 00:13:35.000 از شغلی که دوست داشتم اخراج شدم، 00:13:35.000 --> 00:13:38.716 و دست از صحبت کردن درباره بیگناهیم، بیعدالتی، 00:13:38.716 --> 00:13:42.120 خیانت و فریب بر نمی داشتم، 00:13:42.120 --> 00:13:43.250 تا این که بالاخره مثل این زن 00:13:43.250 --> 00:13:45.291 آدمها شروع کردن به فاصله گرفتن از من، 00:13:45.291 --> 00:13:48.527 تا این که سرانجام تشخیص دادم 00:13:48.527 --> 00:13:52.399 نه تنها احساساتم رو پردازش می کردم، بلکه 00:13:52.399 --> 00:13:55.107 اونها رو تغذیه می کردم. 00:13:55.107 --> 00:13:59.170 نمی خواستم بزارم اون من به صلیب کشیده شده بمیره. 00:13:59.170 --> 00:14:04.592 اما همه ما می دونیم که در داستانهای مربوط به رستاخیز، 00:14:04.592 --> 00:14:07.220 نخست باید بمیرید. 00:14:07.220 --> 00:14:09.043 در نسخه مسیحی، 00:14:09.043 --> 00:14:12.315 مسیح یک روز تمام در گور مرده بود 00:14:12.315 --> 00:14:14.810 قبل از این که دوباره زنده شود. 00:14:14.810 --> 00:14:16.648 و اعتقادم دارم که درباره ما، 00:14:16.648 --> 00:14:18.780 در گور بودن 00:14:18.780 --> 00:14:22.766 به معنی کار عمیق درونی حول و حوش 00:14:22.766 --> 00:14:25.470 زخمهامون هست 00:14:25.470 --> 00:14:29.943 و این که بخودمون اجازه شفا یافتن رو بدیم. 00:14:29.943 --> 00:14:33.000 باید بذاریم اون من به صلیب کشیده شده بمیره 00:14:33.000 --> 00:14:36.604 تا منی حقیقی تر و تازه 00:14:36.604 --> 00:14:38.986 متولد شود. 00:14:38.986 --> 00:14:41.844 باید بگذاریم اون داستان قدیمی بره 00:14:41.844 --> 00:14:45.991 تا بجاش داستان جدید و حقیقی تری 00:14:45.991 --> 00:14:49.030 گفته شه. 00:14:49.030 --> 00:14:54.573 مالک تجربه تون باشید. اجازه ندید که اون مالک شما باشه. NOTE Paragraph 00:14:54.573 --> 00:14:57.154 چه اتفاقی میفتاد اگر بازمانده ای نبود 00:14:57.154 --> 00:14:59.950 منظورم این که آدمها تصمیم می گرفتند 00:14:59.950 --> 00:15:02.820 اختلال ناشی از وقوع سانحه را بعنوان یک تجربه قلمداد کنند 00:15:02.820 --> 00:15:06.990 تا این که اون بخشی از هویتشون شه؟ 00:15:06.990 --> 00:15:08.992 شاید این پایانی بر داستان گرفتار شدن در دام 00:15:08.992 --> 00:15:11.350 زخمهامون باشه 00:15:11.350 --> 00:15:14.904 و شروع حیرت آوری از 00:15:14.904 --> 00:15:18.830 خودشناسی، کشف و رشد باشه. 00:15:18.830 --> 00:15:23.625 شاید آغازی برای تعریف خودمون بواسطه 00:15:23.625 --> 00:15:26.205 آنچه که هستیم و آن کسی 00:15:26.205 --> 00:15:30.375 که میشیم باشه. NOTE Paragraph 00:15:30.375 --> 00:15:36.146 بنابراین شاید زنده مانده یکی از 00:15:36.146 --> 00:15:41.353 سه تا چیزی نباشه که برام می گفتید. 00:15:41.353 --> 00:15:42.670 اهمیتی نداره. 00:15:42.670 --> 00:15:44.910 میخواهم همتون بدونید که 00:15:44.910 --> 00:15:49.223 من واقعا خوشحالم که با هم توی این اتوبوس هستیم، 00:15:49.223 --> 00:15:53.119 و این ایستگاه منه. NOTE Paragraph 00:15:53.119 --> 00:15:56.824 (تشویق)