1 00:00:19,700 --> 00:00:22,400 زندگی، ما را با پرسشهایی مواجهه میسازد. 2 00:00:23,526 --> 00:00:26,913 وشاید یکی ازمهمترین این پرسشها این باشد که 3 00:00:27,800 --> 00:00:32,475 با افکار و احساسات دشوارچه میخواهید بکنید؟ 4 00:00:34,200 --> 00:00:37,671 اگر احساس خجالت یا اضطراب به شما دست بدهد، 5 00:00:40,200 --> 00:00:42,428 زندگی, شما را با این پرسش روبرو میکرد. 6 00:00:43,750 --> 00:00:46,520 اگر اینجا ایستاده وبرای سخنرانی درتد تالک آماده میشدید 7 00:00:46,520 --> 00:00:48,500 و ذهن تان شروع میکند به داستان سرایی، 8 00:00:50,200 --> 00:00:52,589 با این احساس چکار میخواهید بکنید؟ 9 00:00:55,100 --> 00:00:56,434 سوال جالبی است. 10 00:00:56,434 --> 00:00:58,000 (خنده حضار) 11 00:00:59,300 --> 00:01:01,500 و پاسخ به این پرسش 12 00:01:01,500 --> 00:01:03,294 و پرسش هایی شبیه آن 13 00:01:03,400 --> 00:01:05,683 بیانگر مسیرهای آینده درزندگی مان میباشد 14 00:01:05,800 --> 00:01:07,670 اینکه آیا آینده ما بشکلی تحول مییابد 15 00:01:07,670 --> 00:01:09,170 که مثبت بوده 16 00:01:09,170 --> 00:01:13,240 و درجهت رفاه،عشق،آزادی،ومشارکت جلو رفته 17 00:01:13,240 --> 00:01:16,437 ویا بسمت آسیب زایی و نا امیدی پسروی میکنیم 18 00:01:19,700 --> 00:01:24,663 و من اینجا ایستادم تا این بحث را مطرح کنم که شما در درون خودتان 19 00:01:25,100 --> 00:01:27,200 پاسخی عالی به این پرسش را دارید 20 00:01:27,200 --> 00:01:29,032 و یا حد اقل نهال آنرا 21 00:01:29,800 --> 00:01:31,812 اما ذهنی دارید زورگو، 22 00:01:31,900 --> 00:01:35,400 قصه گو، مشکل حل کن، تحلیل گر، 23 00:01:35,400 --> 00:01:40,506 وپیشدآورکه پشت چشمانتان هست، وپاسخی به این پرسش ندارد 24 00:01:40,800 --> 00:01:43,400 و تمایل دارد مدام شما را 25 00:01:43,500 --> 00:01:46,399 در مسیر اشتباه هدایت کند. 26 00:01:49,500 --> 00:01:51,150 اسم من استیو هیز است 27 00:01:51,150 --> 00:01:53,300 و در سی سال گذشته، 28 00:01:53,300 --> 00:01:55,900 من و همکارانم مطالعه کرده ایم 29 00:01:55,900 --> 00:01:58,700 روی یک دسته کوچکی از پروسه های روانشناختی 30 00:01:59,500 --> 00:02:01,800 کلماتی تجملاتی بجای کارهای که مردم میکنند 31 00:02:02,500 --> 00:02:05,300 که آن را انعطاف پذیری روانشناختی می نامیم. 32 00:02:06,600 --> 00:02:10,502 این دسته پاسخی به آن پرسش است. 33 00:02:11,900 --> 00:02:14,800 و در بیش از یک هزار تحقیق، 34 00:02:14,800 --> 00:02:17,650 نشان داده ایم که انعطاف پذیری روانشناختی 35 00:02:17,650 --> 00:02:20,403 پیش بینی میکند که مبتلا به یک مشکل روانی 36 00:02:20,403 --> 00:02:22,300 مثل اضطراب، افسردگی،یا تروما خواهید شد؟ 37 00:02:22,300 --> 00:02:24,582 پیش بینی میکند اگربه یکی مبتلا باشید 38 00:02:24,600 --> 00:02:26,585 بعدا دچارمشکل دیگرروانی میشوید؟ 39 00:02:26,800 --> 00:02:28,718 شدت این مشکلات را پیش بینی میکند، 40 00:02:28,718 --> 00:02:29,980 تا چه حد مزمن هستند. 41 00:02:29,980 --> 00:02:31,240 اما تنها این نیست، 42 00:02:31,240 --> 00:02:34,270 چیز های بیشمار دیگری را پیش بینی میکند که برایمان مهم هستند 43 00:02:34,270 --> 00:02:36,900 اگر چه جنبه مرضی ندارند. 44 00:02:36,900 --> 00:02:40,619 مثلا چگونه پدر و مادری میخواهید باشید؟ 45 00:02:41,336 --> 00:02:43,310 چگونه کارمندی میخواهید باشید ؟ 46 00:02:43,310 --> 00:02:46,819 آیا دربرابر چالشهای رفتاری ناشی از اختلالات جسمانی میتوانید کاری بکنید؟ 47 00:02:46,906 --> 00:02:49,660 میتوانید دربرنامه ورزشی تان مصمم باشید؟ 48 00:02:49,700 --> 00:02:52,778 هر جایی که ذهن بشر حضور داشته باشد، 49 00:02:53,500 --> 00:02:57,481 انعطاف پذیری روانشناختی هم کارایی دارد. 50 00:02:59,900 --> 00:03:03,473 قصد من در این سخنرانی 51 00:03:04,273 --> 00:03:05,900 این است که شما را آشنا کنم 52 00:03:05,900 --> 00:03:08,100 با علم انعطاف پذیری روانشناختی، 53 00:03:08,100 --> 00:03:09,200 برای اینکه آموخته ایم 54 00:03:09,200 --> 00:03:12,100 که چگونه این پروسه ها را تغییر دهیم 55 00:03:12,381 --> 00:03:14,767 در صد ها پژوهش 56 00:03:15,040 --> 00:03:16,900 با کمک درمان مبتنی بر پذیرش وتعهد 57 00:03:16,900 --> 00:03:18,750 یا اکت ، و نه تنها اکت 58 00:03:18,750 --> 00:03:20,900 راههای دیگرکه هدفشان انعطاف پذیری بوده 59 00:03:20,900 --> 00:03:22,860 نشان دادیم که میتوان آنرا تغییرداد 60 00:03:22,860 --> 00:03:24,250 وقتی که این تغییرایجاد میشود، 61 00:03:24,250 --> 00:03:26,270 آن پیش بینی های منفی زندگی 62 00:03:26,270 --> 00:03:28,406 مثبت شده با نتایج مفید درهمه محدوده هایی 63 00:03:28,406 --> 00:03:31,742 که گفتم و درمحدوده های بیشتر. 64 00:03:34,100 --> 00:03:36,200 پس میخواهم به شما نشان دهم که 65 00:03:36,200 --> 00:03:40,536 عوامل انعطاف پذیری روانشناختی چه هستند. 66 00:03:42,500 --> 00:03:44,995 میخواهم شما را برگردانم 67 00:03:45,100 --> 00:03:47,800 به لحظه ای از زندگی ام, ۳۴ سال پیش 68 00:03:48,800 --> 00:03:51,729 که برای اولین مرتبه در آنجا بشدت روی آوردم 69 00:03:51,860 --> 00:03:53,465 بسمت اینها 70 00:03:55,400 --> 00:03:57,200 چند دهه گذشته. 71 00:03:57,700 --> 00:04:01,045 سی و چهار سال پیش ، ساعت ۲ صبح 72 00:04:01,200 --> 00:04:03,882 روی یک قالیچه پشمی با رنگ قهوه ای و طلایی 73 00:04:04,000 --> 00:04:07,418 با بدنم و دقیقا به این شکل نشسته بودم، 74 00:04:07,418 --> 00:04:10,257 و ذهن من قطعا در این حالت بسر میبرد. 75 00:04:11,200 --> 00:04:14,512 بمدت دو تا سه سال 76 00:04:15,400 --> 00:04:17,482 سقوط میکردم 77 00:04:17,700 --> 00:04:20,499 به قعر جنهم اختلال ترس. 78 00:04:22,600 --> 00:04:24,900 از یک جلسه وحشتناک دردانشکده شروع شد 79 00:04:24,900 --> 00:04:26,700 جاییکه مجبور بودم شاهد این باشم 80 00:04:26,700 --> 00:04:28,875 که پروفسور ها بجان هم افتاده 81 00:04:29,000 --> 00:04:31,300 طوریکه فقط حیوانات وحشی 82 00:04:31,300 --> 00:04:33,600 و پروفسورها از عهده این کار بر می آیند. 83 00:04:33,700 --> 00:04:36,300 (خنده حضار) 84 00:04:38,700 --> 00:04:42,239 تنها کاری که میخواستم بکنم این بود که التماس کنم به این دعوا خاتمه بدهند، 85 00:04:43,600 --> 00:04:47,200 اما بجای آن اولین اختلال ترس به من دست داد، 86 00:04:47,200 --> 00:04:50,676 و قبل از اینکه از من بخواهند حرفی بزنم، 87 00:04:53,700 --> 00:04:56,400 اصلآ نتوانستم حتی صدایی 88 00:04:57,100 --> 00:04:59,289 از دهنم در بیاورم. 89 00:04:59,908 --> 00:05:02,520 در حالت شوک،وحشت، و شرم، 90 00:05:02,520 --> 00:05:05,770 از آن تجربه نخست ، آنهم در معرض عموم، 91 00:05:07,600 --> 00:05:09,900 من هر گونه تلاش منطقی، عقلانی، 92 00:05:09,900 --> 00:05:11,800 قابل قبول، و مرضی 93 00:05:11,800 --> 00:05:13,577 که ذهن تان میرسد ، را انجام دادم. 94 00:05:14,600 --> 00:05:17,475 تلاش کردم از اضطراب فرار کنم؛ 95 00:05:17,900 --> 00:05:20,756 تلاش کردم با اضطراب بجنگم؛ 96 00:05:21,400 --> 00:05:24,115 و تلاش کردم خودم را از اضطراب مخفی کنم. 97 00:05:24,600 --> 00:05:26,100 کنار در نشستم. 98 00:05:26,100 --> 00:05:27,380 آمدن اضطراب را میدیدم. 99 00:05:27,380 --> 00:05:28,910 خودم را قانع و از آن نجات دادم. 100 00:05:28,910 --> 00:05:30,370 قرصهای آرام بخش خوردم 101 00:05:30,370 --> 00:05:32,030 وبااینکه همه آن کارها را کردم، 102 00:05:32,030 --> 00:05:34,056 حملات ترس بیشترمیشد 103 00:05:34,100 --> 00:05:36,627 دفعات و شدت حملات. 104 00:05:38,300 --> 00:05:39,799 ابتدا سرکار، 105 00:05:40,200 --> 00:05:42,176 بعد در سفر، 106 00:05:42,550 --> 00:05:43,900 و آنگاه در رستوران ها، 107 00:05:43,900 --> 00:05:45,260 و بعد در سالنهای سینما، 108 00:05:45,260 --> 00:05:46,500 و بعد درآسانسورها، 109 00:05:46,500 --> 00:05:48,380 و بعد موقع صحبت تلفنی، 110 00:05:48,900 --> 00:05:51,500 و بعد درمحیط امن خانه، 111 00:05:51,900 --> 00:05:55,200 و بلاخره حتی موقع بیدار شدن 112 00:05:55,900 --> 00:05:59,000 ساعت۲صبح از خواب عمیق 113 00:05:59,200 --> 00:06:01,500 و همزمان با حمله ترس. 114 00:06:03,500 --> 00:06:07,521 اما، درچنین شبی روی آن قالی پشمی قهوه ای طلایی، 115 00:06:09,193 --> 00:06:11,000 درچنین شبی، 116 00:06:11,000 --> 00:06:14,485 همچنانکه سیرامواج اضطراب را تماشا میکردم، 117 00:06:16,000 --> 00:06:18,042 احساسات بدنی ام 118 00:06:18,100 --> 00:06:19,200 یکجور دیگر بود. 119 00:06:19,200 --> 00:06:22,700 چنین شبی ترسناک تر از اوقات دیگر بود، 120 00:06:22,700 --> 00:06:25,200 ولی تا حدی با رضایت همراه بود، 121 00:06:27,100 --> 00:06:30,000 علتش این بود که حمله ترس نداشتم. 122 00:06:31,300 --> 00:06:34,887 حس میکردم که دارم از یک حمله قلبی میمیرم. 123 00:06:36,700 --> 00:06:38,300 کلی شواهد برای این داشتم. 124 00:06:38,300 --> 00:06:39,900 سینه ام سنگینی میکرد. 125 00:06:39,900 --> 00:06:42,310 توی بازوم درد های تیز وتندی داشتم. 126 00:06:42,310 --> 00:06:43,800 بشدت عرق میکردم. 127 00:06:43,800 --> 00:06:46,960 قلبم تند میزد وضربانم شدیدا نامنظم 128 00:06:47,000 --> 00:06:49,700 وهمان صدای ترسناک ظاهر شد. 129 00:06:49,700 --> 00:06:51,800 وگفت: "باید فرار کنی. 130 00:06:51,800 --> 00:06:55,617 باید بجنگی. باید از اضطراب خودت را پنهان کنی،" 131 00:06:55,617 --> 00:06:58,000 و حالا به من میگفت: 132 00:06:58,000 --> 00:06:59,320 "تماس بگیر 133 00:06:59,320 --> 00:07:01,500 تو نمیتونی با این شرایط سر کنی. 134 00:07:02,000 --> 00:07:03,512 تو داری میمیری. 135 00:07:03,700 --> 00:07:05,100 به اورژانس زنگ بزن. 136 00:07:05,100 --> 00:07:06,620 آمبولانس را خبر کن. 137 00:07:06,620 --> 00:07:09,200 این یک شوخی نیست. تماس بگیر." 138 00:07:11,200 --> 00:07:13,969 با این وجود ، دقیقه ها سپری شد 139 00:07:14,500 --> 00:07:16,596 و تماس نگرفتم. 140 00:07:17,700 --> 00:07:19,800 و یک حسی داشتم که دارم ازجسمم خارج میشوم 141 00:07:19,800 --> 00:07:22,700 و در حالیکه به خودم نگاه میکنم در آن لحظه 142 00:07:24,180 --> 00:07:25,800 و تصورمیکنم که چه میشد 143 00:07:25,800 --> 00:07:28,100 اگر تماس میگرفتم. 144 00:07:29,150 --> 00:07:30,300 شبیه یک سری صحنه ها، 145 00:07:30,300 --> 00:07:32,200 قطعه های کوتاهی از یک فیلم سینمایی 146 00:07:32,200 --> 00:07:33,690 مثل وقتی سینما میروی 147 00:07:33,700 --> 00:07:35,519 برای فیلمی که بزودی نمایش داده میشود. 148 00:07:36,950 --> 00:07:39,840 صدای اکیپ اورژانس را میشنیدم 149 00:07:39,840 --> 00:07:41,310 بالا آمدن از پله ها 150 00:07:41,310 --> 00:07:43,778 ضربه زدن به در تو خالی، 151 00:07:44,800 --> 00:07:46,839 سوار شدن در آمبولانس، 152 00:07:47,100 --> 00:07:48,400 لوله ها و سیم ها، 153 00:07:48,400 --> 00:07:51,133 چهره های نگران پرستاران 154 00:07:51,133 --> 00:07:53,450 درحالیکه به اتاق اورژانس رفتم، 155 00:07:54,700 --> 00:07:57,100 و آنگاه آن صحنه آخردر فیلم کوتاه، 156 00:07:57,100 --> 00:07:58,300 آن صحنه کوتاه پایانی 157 00:07:58,300 --> 00:08:00,160 در فیلم کوتاه، 158 00:08:00,200 --> 00:08:01,600 جاییکه بطور ناگهانی متوجه شدم 159 00:08:01,600 --> 00:08:03,700 که این فیلم درمورد چه چیز خواهد بود. 160 00:08:05,770 --> 00:08:07,200 و به آن نگاهی انداختم و گفتم: 161 00:08:07,200 --> 00:08:09,090 "آه،خدایا، لطفآ آن قضیه نباشه 162 00:08:09,100 --> 00:08:11,200 لطفآ ، لطفآ." 163 00:08:13,300 --> 00:08:14,910 برای اینکه درآن صحنه پایانی، 164 00:08:14,910 --> 00:08:17,340 وقتی روی تخت بیمارستان دراز کشیده بودم، 165 00:08:17,340 --> 00:08:19,200 دکترجوانی آمد 166 00:08:19,200 --> 00:08:20,800 توی ذهنم 167 00:08:20,800 --> 00:08:23,090 خیلی عادی راه میر فت. 168 00:08:25,760 --> 00:08:27,280 و همینطور که به من نزدیک میشد، 169 00:08:27,280 --> 00:08:29,560 نرم خنده ای در چهره اش میبینم، 170 00:08:31,100 --> 00:08:32,882 ومیدانستم چه میخواهد به من بگوید. 171 00:08:35,299 --> 00:08:36,918 به من نزدیک شد و گفت: 172 00:08:37,000 --> 00:08:38,758 "دکتر هیز، 173 00:08:40,799 --> 00:08:43,000 شما دچار حمله قلبی نشدید،" 174 00:08:43,900 --> 00:08:45,700 و پوز خند ش بیشتر شد، 175 00:08:47,300 --> 00:08:49,231 "شما دچار حمله ترس شده اید." 176 00:08:51,700 --> 00:08:54,362 میدانستم درست میگوید. 177 00:08:56,200 --> 00:08:59,891 و این فقط یک مرحله دیگر از سقوط بود. 178 00:09:01,100 --> 00:09:03,156 و فریادی شدید از ته گلویم جاری شد، 179 00:09:03,300 --> 00:09:07,508 صدای عجیب توام با آهی بلند و کشیده. 180 00:09:09,300 --> 00:09:11,105 صدایی چیزی شبیه این: 181 00:09:12,900 --> 00:09:16,600 ( فریاد ) 182 00:09:20,100 --> 00:09:22,600 و همینطور که از زمین بلند شدم، 183 00:09:23,200 --> 00:09:24,700 دری دیگر باز شد. 184 00:09:27,760 --> 00:09:29,200 نمیدانم چقدر طول کشید، 185 00:09:29,200 --> 00:09:31,439 ولی پس از چند دقیقه 186 00:09:31,450 --> 00:09:32,760 ازیک بازدیدکننده غریب، 187 00:09:32,760 --> 00:09:34,872 ولی جنبه عمیق من، 188 00:09:35,000 --> 00:09:37,300 یعنی آن جنبه من که پشت چشمانتان قرارگرفته، 189 00:09:37,300 --> 00:09:39,411 آن جنبه روحانی تر شما، 190 00:09:39,420 --> 00:09:41,950 و از آن روان انسانی من، اگربخواهید اینطوری بگوییم، 191 00:09:41,950 --> 00:09:43,210 کلماتی ظاهر شد. 192 00:09:43,210 --> 00:09:44,310 مطمئنم. 193 00:09:44,310 --> 00:09:45,750 با صدای بلند با کسی حرف نمیزدم 194 00:09:45,750 --> 00:09:47,300 ساعت دو صبح 195 00:09:48,810 --> 00:09:49,865 گفتم: 196 00:09:50,600 --> 00:09:52,581 "نمیدانم تو کی هستی، 197 00:09:54,400 --> 00:09:57,700 اما ظاهرا میتوانی آزارم بدهی. 198 00:09:57,900 --> 00:09:59,800 میتوانی رنجم بدهی. 199 00:10:01,100 --> 00:10:04,123 اما یک چیز به تو میگویم که نمیتوانی بکنی. 200 00:10:05,300 --> 00:10:10,499 نمیتوانی مجبورم کنی که از تجربه درونی خودم فرارکنم. 201 00:10:11,200 --> 00:10:12,779 نمیتوا نی اینکار را بکنی." 202 00:10:19,000 --> 00:10:22,601 و بدنم که آنزمان خیلی جوانتر بود ودرحالیکه بلند میشدم، درد داشت، 203 00:10:26,400 --> 00:10:31,699 و از رگه های سوزنده و خشک قطره های اشکم میتوانستم حدس بزنم 204 00:10:32,000 --> 00:10:34,400 که برای مدت بسیار طولانی آنجا بوده ام. 205 00:10:37,400 --> 00:10:40,600 ولی با این قول از زمین بلند شدم. 206 00:10:42,600 --> 00:10:44,481 "هرگزدیگر. 207 00:10:45,617 --> 00:10:48,499 از خودم فرار نمیکنم." 208 00:10:52,900 --> 00:10:55,754 نمیدانستم چطور به این وعده وفا کنم. 209 00:10:56,000 --> 00:10:57,991 راستش،هنوز درحال فراگیری هستم. 210 00:10:58,300 --> 00:11:02,201 اصلآ نمیدانستم که چگونه این تعهد را 211 00:11:02,500 --> 00:11:05,100 در زندگی دیگران منتقل کنم. 212 00:11:06,000 --> 00:11:09,054 این یادگیری با کمک کارهایی صورت میگرفت که 213 00:11:09,054 --> 00:11:11,500 با درمان پذیرش و تعهد، 214 00:11:11,500 --> 00:11:13,555 یا اکت- انجام میدهیم و درپیش روی داشتم. 215 00:11:14,400 --> 00:11:16,000 اما، در طی آن ۳۴ سال، 216 00:11:16,000 --> 00:11:18,400 حتی یک روز نبوده که سپری شود 217 00:11:19,700 --> 00:11:22,600 و من آن قول را بیاد نیاورده باشم. 218 00:11:23,900 --> 00:11:27,100 و وقتی اینجا با این حالت ایستاده باشید، 219 00:11:27,100 --> 00:11:29,420 بگونه ای که پیش از این میدانید 220 00:11:29,420 --> 00:11:31,780 با حالتی آگاهانه تر 221 00:11:31,900 --> 00:11:33,857 همراه با پذیرندگی درد و رنج، 222 00:11:34,020 --> 00:11:35,480 اتفاقات جدیدی بروز میکنند. 223 00:11:35,580 --> 00:11:37,300 حالا میتوانم آنرا در کلمات بگنجانم 224 00:11:37,300 --> 00:11:40,486 که علم به ما نشان داده، واینکه شکل ظاهری آن چیست. 225 00:11:40,800 --> 00:11:42,821 این حالت گشودگی عاطفی است. 226 00:11:43,280 --> 00:11:45,430 یعنی احساس خواهیم کرد آنچه که باید احساس شود 227 00:11:45,430 --> 00:11:47,500 حتی اگر سخت باشد. 228 00:11:47,520 --> 00:11:49,530 یعنی این توانایی که افکارتان را نظاره کنید، 229 00:11:49,530 --> 00:11:51,000 نه اینکه در افکارتان غرق شوید. 230 00:11:51,000 --> 00:11:52,190 بنابراین،وقتی فکر میکنید 231 00:11:52,190 --> 00:11:53,530 اینطوری نیستیند، 232 00:11:53,530 --> 00:11:55,080 طوریکه چیز دیگری را نبینید، 233 00:11:55,080 --> 00:11:57,044 متوجه میشوید از شما فاصله گرفته اند. 234 00:11:57,300 --> 00:11:59,300 با آن جنبه روحانی تر ارتباط برقرار میکنید 235 00:11:59,300 --> 00:12:01,100 جنبه ای از شما و از این منظر 236 00:12:01,100 --> 00:12:03,412 میتوانید توجه خود را معطوف کنید 237 00:12:03,500 --> 00:12:05,500 با انعطاف، روان و اختیاری 238 00:12:05,500 --> 00:12:08,400 بسمت آنچه که باید به آن توجه کرد. 239 00:12:09,100 --> 00:12:11,500 و زمانیکه چیز مهمی را در زندگی می بینید، 240 00:12:11,610 --> 00:12:13,000 قادرهستید بسمت آن قدم برداشته 241 00:12:13,000 --> 00:12:14,600 با دستها و بازوهای آزاد 242 00:12:14,600 --> 00:12:16,900 و بتوانید حس کنید، کاری انجام دهید، 243 00:12:16,900 --> 00:12:19,000 کمکی و مشارکتی داشته باشید. 244 00:12:20,000 --> 00:12:22,700 این انعطاف پذیری روانشناختی است. 245 00:12:25,600 --> 00:12:28,100 و این از آن نهالی رشد میکند 246 00:12:28,100 --> 00:12:30,200 که میشناسید برای اینکه اگرآنرا در 247 00:12:30,200 --> 00:12:34,670 قالب کلمه ای بگذارید، فکر میکنم متوجه خواهید شد که چرا باید آن کلمه باشد، 248 00:12:34,670 --> 00:12:37,600 تنها کلمهای که میتوانم بگویم " عشق" است. 249 00:12:38,500 --> 00:12:40,100 وقتی با خودتان مدارا کنید 250 00:12:40,100 --> 00:12:43,467 با شفقت، مهربانی، و با عشق به خود 251 00:12:44,518 --> 00:12:48,400 زندگی گشایش مییابد ومیتوان روی آورد 252 00:12:48,400 --> 00:12:50,410 بسمت معنا و هدف در زندگی 253 00:12:50,500 --> 00:12:52,900 و اینکه چگونه عشق،همکاری، 254 00:12:52,900 --> 00:12:54,579 زیبایی و مشارکت کردن را، 255 00:12:55,100 --> 00:12:56,800 را به زندگی دیگران انتقال دهید. 256 00:12:58,900 --> 00:13:01,469 در ابتدا من نمیدانستم که 257 00:13:01,500 --> 00:13:03,500 این محورکه بسمت درد و رنج قرارگرفته 258 00:13:05,100 --> 00:13:07,321 در واقع پیوند خورده با 259 00:13:07,400 --> 00:13:09,850 با محوری که بسمت معنا وهدف نشانه رفته. 260 00:13:09,850 --> 00:13:11,190 این پیوند را از ابتدا ندیده بودم. 261 00:13:11,210 --> 00:13:13,800 اما این پیوند را درمراجعینم دیدم 262 00:13:13,800 --> 00:13:16,000 درحالیکه درمان اکت را شروع کردم. 263 00:13:16,000 --> 00:13:18,100 شروع به دیدن این پیوند در زندگی خودم کردم. 264 00:13:19,500 --> 00:13:21,300 وچند سالی طول نکشید که، 265 00:13:21,300 --> 00:13:23,297 تاثیر شدیدی روی خودم گذاشت. 266 00:13:24,340 --> 00:13:27,843 تا آنزمان،چندین آزمایش تصادفی مبتنی بر اکت انجام داده بودم 267 00:13:28,580 --> 00:13:30,300 و تازه شروع کرده بودم به کار آموزشی، 268 00:13:30,300 --> 00:13:33,615 مسافرت و ملاقات کردن با گروه های کوچک متشکل از رواندرمانگران، 269 00:13:33,690 --> 00:13:35,743 و تدریس کردن کارهایمان. 270 00:13:36,800 --> 00:13:38,551 و داشتم کارگاهی را برگزار میکردم 271 00:13:38,600 --> 00:13:40,600 و امواج اضطراب به سراغم آمد، 272 00:13:40,600 --> 00:13:42,523 که کاملا عادی بود. 273 00:13:43,100 --> 00:13:45,229 و هنوز این روزها،دچار اضطراب میشوم 274 00:13:45,400 --> 00:13:46,697 در حین سخنرانی ها. 275 00:13:48,100 --> 00:13:50,200 مشکلی نبود. من آماده این تجربه هستم. 276 00:13:50,500 --> 00:13:52,500 باور کنید، مشکلی نیست. 277 00:13:54,400 --> 00:13:56,000 و موج دیگری از اضطراب سر رسید. 278 00:13:56,000 --> 00:13:58,318 ناگهان حس کردم که دارم به گریه می افتم 279 00:13:58,318 --> 00:14:01,360 جلوی آنهمه درمانگر، 280 00:14:02,203 --> 00:14:04,989 و بطرزغیرقابل کنترلی اشک می ریزم. 281 00:14:06,000 --> 00:14:07,469 گفتم: " یعنی چی؟" 282 00:14:07,800 --> 00:14:10,324 زمان گذشت و من هم کارگاه را تمام کردم. 283 00:14:11,260 --> 00:14:13,735 در موردش فکر نکردم تا کارگاه بعدی، 284 00:14:13,800 --> 00:14:15,830 همان اتفاق دقیقا پیش آمد. 285 00:14:15,990 --> 00:14:20,372 و این مرتبه آگاهانه متوجه شدم که کودک خردسالی هستم. 286 00:14:21,200 --> 00:14:22,180 واز خودم پرسیدم ؟ 287 00:14:22,180 --> 00:14:23,750 در حالیکه کارگاه را هدایت میکردم 288 00:14:23,800 --> 00:14:25,245 چند سال داری ؟ 289 00:14:25,400 --> 00:14:28,200 این پاسخ را شنیدم : " ۸ یا ۹" 290 00:14:29,300 --> 00:14:31,710 و خاطره ای از ذهنم گذشت 291 00:14:31,800 --> 00:14:35,220 که از زمانیکه رخ داده بود به آن فکر نکرده بودم 292 00:14:35,220 --> 00:14:37,642 زمانیکه ۸ یا ۹ سال داشتم. 293 00:14:38,500 --> 00:14:41,020 درکارگاه وقت نکردم که در مورد آن خاطره کند و کاو کنم، 294 00:14:41,020 --> 00:14:42,800 اما آن شب درهتل این کاررا کردم. 295 00:14:45,000 --> 00:14:47,094 زیر تخت خوابم بودم، 296 00:14:47,635 --> 00:14:50,700 میشنیدم والدینم در اتاق دیگر جنگ میکنند. 297 00:14:52,500 --> 00:14:57,016 پدرم دوباره مست دیربه خانه آمده بود. 298 00:14:59,300 --> 00:15:02,264 و مادرم او را به باد انتقاد گرفته بود 299 00:15:02,900 --> 00:15:06,603 که سرمایه ناچیزخانواده را خرج اعتیاد الکل اش میکند؛ 300 00:15:06,800 --> 00:15:10,014 بخاطرعدم صلاحیتش بعنوان یک پدروشوهر. 301 00:15:10,900 --> 00:15:11,900 و او به مادرم میگفت: 302 00:15:11,900 --> 00:15:15,900 "خفه شو! بهتره خفه خون بگیری، وگرنه!" 303 00:15:16,100 --> 00:15:18,307 و میدونستم که مشتش را گرد کرده. 304 00:15:19,100 --> 00:15:21,523 و صدای ترسناک شکستن چیزی را شنیدم 305 00:15:22,000 --> 00:15:23,738 و مادرم فریاد میزد. 306 00:15:26,000 --> 00:15:27,600 تنها کمی بعدش می فهمیدم که 307 00:15:27,600 --> 00:15:29,100 میز قهوه خوری بود که از این 308 00:15:29,100 --> 00:15:30,700 سو به آن سوی اتاق پرت شده بود. 309 00:15:32,160 --> 00:15:33,463 و با خودم فکر میکردم، 310 00:15:33,600 --> 00:15:35,458 "آیا خون ریزی میخواهد شود؟ 311 00:15:35,900 --> 00:15:37,526 میخواهد مادرم را کتک بزند ؟ 312 00:15:38,400 --> 00:15:40,200 آنگاه ذهن پسر بچه کوچولوی من 313 00:15:40,200 --> 00:15:42,900 این کلمات را بوضوح به من میگفت: 314 00:15:44,100 --> 00:15:46,488 "من میخواهم کاری بکنم." 315 00:15:49,500 --> 00:15:53,140 ومتوجه میشدم که کاری از من ساخته نیست. 316 00:15:53,140 --> 00:15:54,800 کار بی خطری نیست. 317 00:15:56,100 --> 00:15:58,000 بنابراین، بیشتر خودم را عقب کشیدم 318 00:15:58,000 --> 00:16:00,272 و خودم را جمع کردم و زدم زیر گریه. 319 00:16:03,900 --> 00:16:05,233 متوجه میشوید؟ 320 00:16:06,420 --> 00:16:09,540 من آنجا نشسته ام د ارم جنگ گاوهای نرپیر را تماشا میکنم 321 00:16:09,540 --> 00:16:11,744 در دانشکده روانشناسی 322 00:16:12,500 --> 00:16:14,449 و آره، وحشت میکنم 323 00:16:15,400 --> 00:16:17,397 و آره ، احساس اضطراب دارم، 324 00:16:17,500 --> 00:16:21,316 اما کاریکه واقعا میخواهم بکنم این است که فقط گریه کنم - 325 00:16:22,500 --> 00:16:24,513 گریه ؟ آنهم در دانشکده روانشناسی؟ 326 00:16:24,600 --> 00:16:27,800 (خنده) 327 00:16:28,700 --> 00:16:29,863 واقعا ؟ 328 00:16:32,500 --> 00:16:34,600 اما دسترسی به این شخص نداشتم. 329 00:16:35,500 --> 00:16:37,300 برای این شخص فضایی نداشتم. 330 00:16:39,400 --> 00:16:42,234 این پسر کوچک علتی شد تا روانشناس بشوم، 331 00:16:43,400 --> 00:16:45,812 اما اصلآ این را نمیدانستم. 332 00:16:47,000 --> 00:16:51,000 و درگیر مقالات علمی شدم، 333 00:16:51,000 --> 00:16:53,700 سابقه کاری، گرفتن بودجه ،وموفقیتها شدم. 334 00:16:53,700 --> 00:16:55,131 چه آدم موفقی! 335 00:16:57,000 --> 00:17:00,738 اما اینجا آمدم بخاطراینکه اوازمن خواست. 336 00:17:01,800 --> 00:17:03,544 که : "کاری بکنم." 337 00:17:05,099 --> 00:17:07,900 و بجای آن، چیزی که به او گفتم 338 00:17:08,700 --> 00:17:12,000 چیزی شبیه تسلیم و شکست بود. 339 00:17:12,500 --> 00:17:15,300 "ساکت باش ، از اینجا برو، خفه شو" 340 00:17:17,200 --> 00:17:21,200 وقتیکه فرار کردم، و جنگیدم، و پنهان شدم. 341 00:17:22,000 --> 00:17:24,300 چقدر نا مهربان ، و سنگدل بودم. 342 00:17:24,900 --> 00:17:29,261 نسبت به کی؟ به من و به جنبه هایی از من 343 00:17:29,862 --> 00:17:34,257 که مرا به قصد و نیت زندگیم پیوند می دهد. 344 00:17:35,800 --> 00:17:38,700 چون چیزی به ما آسیب میزند که برایمان مهم است 345 00:17:39,600 --> 00:17:42,100 و از آن چیزی که برایمان مهم است آسیب میخوریم. 346 00:17:42,700 --> 00:17:45,100 این دو محور ، این دو 347 00:17:45,115 --> 00:17:48,300 که بسمت هم نشانه رفته اند یک چیزهستند. 348 00:17:49,000 --> 00:17:50,700 وقتی روی پای خود می ایستید، 349 00:17:50,700 --> 00:17:52,570 حتی اگر سخت باشد، 350 00:17:52,700 --> 00:17:54,947 دارید به خودتان محبت میکنید 351 00:17:55,100 --> 00:17:57,500 و در بستر این عمل محبت آمیزمیتوانید 352 00:17:57,500 --> 00:18:00,595 این خطر را بجان بخرید که در مسیر 353 00:18:01,600 --> 00:18:03,300 اهدای عشق به جهان، 354 00:18:03,300 --> 00:18:05,200 اهدای زیبایی به جهان، ارتباط داشتن، 355 00:18:05,200 --> 00:18:08,159 مشارکت کردن درجهان حرکت کنید. 356 00:18:08,500 --> 00:18:12,249 وبا دیدن اینها،عهد دیگری بستم. 357 00:18:13,100 --> 00:18:17,324 هرگزدیگر تو را از خودم دورنمیکنم، 358 00:18:19,100 --> 00:18:23,528 و یا پیامت را به خودم درباره هدفمان نادیده نمی گیرم. 359 00:18:24,510 --> 00:18:27,409 از تو نمیخواهم که کارگاه برگزار کنی، 360 00:18:27,800 --> 00:18:29,900 یا حتی در تد تاک سخنرانی داشته باشی، 361 00:18:30,500 --> 00:18:32,330 ( خنده ) 362 00:18:33,000 --> 00:18:35,900 اما میخواهم اینجا کنارم باشی 363 00:18:37,000 --> 00:18:38,868 چون تو ملایمتر ومهربانترم میکنی. 364 00:18:39,500 --> 00:18:44,220 تو علت اینگونه زندگی کردن من هستی. 365 00:18:46,900 --> 00:18:49,300 پس ، پیام من به شما این است 366 00:18:51,050 --> 00:18:54,686 که به علم انعطاف پذیری روانشناختی نگاه کنید،خب، 367 00:18:54,700 --> 00:18:58,543 اما ببینید که چگونه این میتواند شما را به آنچه از پیش میدانستید هدایت کند. 368 00:19:00,000 --> 00:19:02,600 آن چیزهمانا عشق ورزیدن به خودتان هست 369 00:19:02,600 --> 00:19:04,658 حتی وقتی که سخت باشد 370 00:19:04,800 --> 00:19:07,446 کمکتان میکند که عشق را به دنیا هدیه کنید 371 00:19:07,500 --> 00:19:11,537 آنگونه که میخواهید عشق را به دنیا هدیه کنید 372 00:19:13,600 --> 00:19:15,540 و این نکته مهمی است. 373 00:19:16,600 --> 00:19:17,951 شما این را میدانید. 374 00:19:18,300 --> 00:19:20,753 و آن کودک گریان۸ ساله درشما این را میداند. 375 00:19:22,900 --> 00:19:24,537 همه ما این را میدانیم. 376 00:19:26,600 --> 00:19:28,500 برای اینکه عشق همه چیز نه 377 00:19:29,900 --> 00:19:31,569 بلکه تنها چیز است. 378 00:19:32,870 --> 00:19:33,790 سپاسگزارم. 379 00:19:33,790 --> 00:19:39,931 امیدوارم براتون مفید بوده باشم. (تشویق حضار)