0:00:00.840,0:00:02.096 من یک نقاش هستم. 0:00:02.120,0:00:04.696 من نقاشی های تجسمی مقیاس بزرگ درست می کنم، 0:00:04.720,0:00:06.120 به این معنی که مردم را نقاشی می کنم 0:00:06.840,0:00:08.039 مثل این. 0:00:08.840,0:00:11.616 ولی امشب اینجا هستم تا[br]درباره مساله ای شخصی صحبت کنم 0:00:11.640,0:00:14.320 که کار و دید من را تغییر داد. 0:00:15.520,0:00:17.216 چیزی است که همه آن را تجربه میکنیم، 0:00:17.240,0:00:20.840 و من امید دارم که شاید تجربه[br]من برای کسی مفید باشد. 0:00:22.520,0:00:26.096 برای این که پیش زمینهای از من داشته باشید،[br]من کوچکترین فرزند بین ۸ هشت خواهر و برادرانم هستم. 0:00:26.120,0:00:28.296 بله، هشت فرزند در خانواده من. 0:00:28.320,0:00:30.656 من شش برادر بزرگتر و یک خواهر دارم. 0:00:30.680,0:00:32.880 برای درک بهتر این موضوع، 0:00:33.720,0:00:35.736 وقتی خانواده من به مسافرت میرفت، 0:00:35.760,0:00:37.456 ما یک اتوبوس داشتیم. 0:00:37.480,0:00:38.680 (خنده حاضرین) 0:00:40.920,0:00:43.656 مادر فوق العاده من با اتومبیل[br]ما را به نقاط مختلف شهر میبرد 0:00:43.680,0:00:46.416 تا فعالیت های فوق العاده[br]بعد از مدرسه داشته باشیم 0:00:46.440,0:00:47.640 البته نه در اتوبوس. 0:00:48.920,0:00:50.640 ما یک خودروی معمولی هم داشتیم. 0:00:51.920,0:00:53.736 او من را به کلاس هنر میبرد، 0:00:53.760,0:00:55.016 و آنها یک یا دو تا نبودند. 0:00:55.040,0:01:00.616 از هشت تا شانزده سالگی من را[br]به همه کلاسهای هنر موجود میبرد، 0:01:00.640,0:01:02.280 چون این تمام چیزی بود [br]که میخواستم انجام دهم. 0:01:02.760,0:01:05.400 او حتی من را به یک کلاس در نیویورک برد. 0:01:06.040,0:01:09.736 با بزرگ شدن به عنوان کوچک ترین بین [br]هشت فرزند، من چندین توانایی بقاء را یاد گرفتم 0:01:09.760,0:01:11.296 قانون شماره یک: 0:01:11.320,0:01:14.280 هیچ وقت اجازه ندهید برادر بزرگتر شما ببیند [br]شما کار احمقانه ای انجام میدهید. 0:01:15.600,0:01:18.096 پس من یاد گرفتم که ساکت و مرتب 0:01:18.120,0:01:20.760 و مراقب باشم که از قوانین سرپیچی نکنم. 0:01:21.520,0:01:24.616 ولی نقاشی جایی بود که[br]من قوانین را درست می کردم. 0:01:24.640,0:01:26.280 این دنیای شخصی من بود. 0:01:27.560,0:01:30.440 در چهارده سالگی من واقعا[br]دوست داشتم یک هنرمند باشم. 0:01:31.880,0:01:35.200 نقشه بزرگ من این بود که یک پیشخدمت باشم[br]تا بتوانم از نقاشی خودم حمایت کنم. 0:01:36.440,0:01:38.296 پس من ادامه دادم تا[br]توانایی هایم را عالی کنم. 0:01:38.320,0:01:40.456 از دانشگاه فارغ التحصیل شدم[br]و فوق لیسانس هنر (MFA) گرفتم، 0:01:40.480,0:01:43.776 و در اولین برنامه انفرادیام[br]برادرم از من سوال کرد، 0:01:43.800,0:01:46.776 "این نقطه های قرمز کنار نقاشی[br]به چه معنی هستند؟" 0:01:46.800,0:01:48.800 هیچ کس بیشتر از من شگفت زده نشده بود. 0:01:49.560,0:01:52.016 نقطه های قرمز رنگ به این معنی بود[br]که نقاشیها فروخته شده بودند 0:01:52.040,0:01:54.136 و من میتوانستم اجارهام را با نقاشی 0:01:54.160,0:01:55.480 پرداخت کنم. 0:01:56.040,0:01:59.376 حالا، آپارتمان من چهار پریز برق داشت، 0:01:59.400,0:02:02.696 و من نمی توانستم از مایکروفر و[br]تستر همزمان استفاده کنم، 0:02:02.720,0:02:04.960 ولی به هر حال، میتوانستم [br]اجارهام را پرداخت کنم. 0:02:05.480,0:02:06.680 پس من خیلی خوشحال بودم. 0:02:08.000,0:02:10.120 این یک نقاشی از حدود همان دوران است. 0:02:11.400,0:02:13.536 من نیاز داشتم تا حداکثر[br]واقعیتگرایی را داشته باشد. 0:02:13.560,0:02:15.960 لازم بود تا خاص و باورکردنی باشد. 0:02:17.400,0:02:21.720 این جایی بود که من کاملا جدا میشدم[br]و کنترل کامل در اختیار داشتم. 0:02:23.680,0:02:27.376 از آن به بعد، من به شغل نقاشی [br]مردم درون آب مشغول هستم. 0:02:27.400,0:02:31.416 وانهای حمام و دوشها [br]بهترین محیط محصور بودند. 0:02:31.440,0:02:33.176 آنها شخصی و خصوصی بودند، 0:02:33.200,0:02:37.416 و آب این چالش پیچیدهای بود [br]که برای یک دهه من را مشغول کرد. 0:02:37.440,0:02:39.976 من حدود ۲۰۰ مورد از این نقاشیها کشیدم، 0:02:40.000,0:02:41.720 بعضی از آنها بین ۱.۸ تا ۲.۵ متر، 0:02:42.440,0:02:43.680 مثل این. 0:02:44.240,0:02:48.736 برای این نقاشی، من آرد را با آب وان حمام[br]مخلوط کردم تا آن را ابری کنم 0:02:48.760,0:02:51.736 و روی سطح آن روغن آشپزی پخش کردم 0:02:51.760,0:02:53.096 و یک دختر درون آن قرار دادم، 0:02:53.120,0:02:54.736 و وقتی به آن نور تاباندم، 0:02:54.760,0:02:57.520 به قدری زیبا بود که نمیتوانستم[br]تحمل کنم تا آن را نقاشی کنم. 0:02:58.080,0:03:01.760 من با این نوع کنجکاوی [br]ضربه ای هدایت میشدم، 0:03:02.560,0:03:04.496 همیشه به دنبال اضافه کردن چیزی جدید: 0:03:04.520,0:03:06.480 وینیل، بخار، شیشه. 0:03:07.000,0:03:10.776 من یکبار کل وازلین رو[br]به سر و موی خودم مالیدم 0:03:10.800,0:03:12.640 تا ببینم که چه شکلی خواهد بود. 0:03:13.200,0:03:14.416 این کار رو انجام ندین. 0:03:14.440,0:03:15.880 (خنده حاضرین) 0:03:18.120,0:03:19.816 همه چیز به خوبی پیش میرفت. 0:03:19.840,0:03:21.120 من در حال پیدا کردن راه خودم بودم. 0:03:21.600,0:03:23.776 من مشتاق و با انگیزه بودم 0:03:23.800,0:03:25.280 و با هنرمندان احاطه شده بودم، 0:03:25.880,0:03:27.800 همیشه در حال رفتن به[br]افتتاحیه ها و رویدادها. 0:03:28.320,0:03:31.216 در حال کسب مقداری موفقیت و شناخته شدن بودم 0:03:31.240,0:03:34.600 و به یک آپارتمان جدید رفتم[br]که بیشتر از چهار پریز داشت. 0:03:36.280,0:03:38.136 من و مادرم شب تا دیر وقت بیدار میماندیم 0:03:38.160,0:03:41.296 درباره آخرین ایده های خود صحبت می کردیم[br]و به یکدیگر الهام میدادیم. 0:03:41.320,0:03:43.040 او سفالگری زیبایی انجام میداد. 0:03:44.960,0:03:47.416 من یک دوست به نام بُوُ دارم[br]که این نقاشی را 0:03:47.440,0:03:49.816 از همسرش و من در حال رقص[br]در اقیانوس کشیده است، 0:03:49.840,0:03:51.507 و او این را "سالهای روشن" نامیده است. 0:03:51.960,0:03:54.576 من از او پرسیدم که این به چه [br]معنی است و او گفت، 0:03:54.600,0:03:58.160 "خوب، زمانی است که شما به بزرگسالی پا [br]گذاشتهاید و دیگر یک کودک نیستید، 0:03:58.960,0:04:02.320 ولی هنوز زیر بار مسئولیتهای[br]زندگی خم نشدهاید." 0:04:03.000,0:04:04.720 همین بود. این سال های روشن بود. 0:04:06.560,0:04:08.536 در ۸ اکتبر سال ۲۰۱۱، 0:04:08.560,0:04:10.616 سالهای روشن به پایان رسیدند. 0:04:10.640,0:04:12.520 تشخیص داده شد مادر من سرطان ریه دارد. 0:04:15.160,0:04:17.610 سرطان به استخوان هایش نفوذ کرده بود[br]و حتی در مغر او بود. 0:04:18.680,0:04:20.935 وقتی این را به من گفت، من به زانو افتادم. 0:04:20.959,0:04:22.200 من کاملا شکست خورده بودم. 0:04:23.720,0:04:26.136 و وقتی به خودم آمدم و به او نگاه کردم، 0:04:26.160,0:04:27.736 متوجه شدم این درباره من نیست. 0:04:27.760,0:04:29.800 این درباره یافتن راهی است تا به او کمک کنم. 0:04:31.000,0:04:32.416 پدر من یک پزشک است، 0:04:32.440,0:04:36.016 و داشتن او در خانواده یک[br]مزیت بزرگ برای ما بود، 0:04:36.040,0:04:38.200 و او یک کار خیلی زیبا [br]با مراقبت از مادرم انجام داد. 0:04:38.720,0:04:41.496 ولی من نیز، میخواستم هر کاری [br]میتوانستم برای کمک به او انجام دهم، 0:04:41.520,0:04:44.096 پس من میخواستم همه چیز را امتحان کنم. 0:04:44.120,0:04:45.320 همه ما کردیم. 0:04:45.720,0:04:47.656 من درباره داروهای جایگزین، رژیمها، 0:04:47.680,0:04:50.760 آبمیوه ها و طب سوزنی تحقیق کردم. 0:04:51.600,0:04:52.976 در نهایت، از او سوال کردم، 0:04:53.000,0:04:54.600 "آیا این چیزی است که[br]می خواهی من انجام دهم؟" 0:04:55.280,0:04:56.520 و او گفت، "نه". 0:04:57.360,0:05:00.480 او گفت، "آرام بگیر، [br]بعدا به تو نیاز خواهم داشت." 0:05:03.610,0:05:05.520 او میدانست چه اتفاقی [br]در حال افتادن بود، 0:05:05.520,0:05:07.336 و او چیزی را میدانست که دکترها و متخصصین 0:05:07.360,0:05:09.856 و اینترنت نمیدانستند: 0:05:09.880,0:05:11.840 شیوهای که او میخواست[br]این دوران را سپری کند. 0:05:12.600,0:05:13.840 من فقط نیاز داشتم[br]تا از او سوال کنم. 0:05:15.840,0:05:17.936 متوجه شدم که، اگر بخواهم شیوه ای که [br]او میخواهد آن دوران را سپری کند را تغییر دهم 0:05:17.960,0:05:19.160 آن را از دست میدادم. 0:05:20.440,0:05:22.056 پس من شروع کردم تا فقط با او باشم، 0:05:22.080,0:05:24.480 هر معنی که این داشت[br]و هر شرایطی که به وجود امد، 0:05:25.400,0:05:26.760 فقط میخواستم به او گوش کنم. 0:05:28.320,0:05:32.360 اگر قبل من مقاومت میکردم،[br]پس الان داشتم تسلیم میشدم، 0:05:33.200,0:05:35.816 منصرف شدن از تلاش برای کنترل[br]چیزی که قابل کنترل نبود 0:05:35.840,0:05:38.400 و فقط میخواستم در کنار او باشم. 0:05:39.760,0:05:40.960 زمان آهسته شود، 0:05:41.840,0:05:43.360 و تاریخ بی ربط شود. 0:05:45.000,0:05:46.480 عادت کردم که 0:05:47.440,0:05:50.760 هر روز صبح زود من سینه خیز به تخت او مبروم و کنار او بخوابم. 0:05:51.160,0:05:52.856 برادر م برای صبحانه میآمد 0:05:52.880,0:05:55.656 و ما خوشحال میشدیم که صدای [br]خودرو او را در مقابل خانه میشنیدیم. 0:05:55.680,0:05:58.440 من به او کمک میکردم تا ب[br]نشیند و دستان او را میگرفتم 0:05:59.200,0:06:01.120 و کمک میکردم تا به اشپزخانه برود. 0:06:01.960,0:06:05.216 او لیوان بزرگی داشت که خودش ساخته بود 0:06:05.240,0:06:07.040 و عاشق قهوه نوشیدن در آن 0:06:07.800,0:06:09.960 و عاشق نان جوش شیرین ایرلندی برای صبحانه بود. 0:06:11.600,0:06:12.976 بعد از آن نوبت حمام بود، 0:06:13.000,0:06:14.256 و او عاشق این قسمت بود. 0:06:14.280,0:06:15.816 او عاشق آب گرم بود، 0:06:15.840,0:06:19.296 و من این کار را با بخشندگی[br]تمام انجام میدادم، 0:06:19.320,0:06:20.520 مثل یک آبگرم معدنی. 0:06:21.360,0:06:23.096 بعضی اوقات خواهرم کمک میکرد. 0:06:23.120,0:06:25.416 بلافاصله بعد از ان ما حولههای گرم و 0:06:25.440,0:06:27.576 دمپایی آماده داشتیم 0:06:27.600,0:06:29.560 و او حتی برای یک لحظه هم سرد نمیشد. 0:06:30.920,0:06:32.200 من موهای او را خشک میکردم. 0:06:33.200,0:06:36.056 برادرهای من عصرها با فرزندانشان میآمدند، 0:06:36.080,0:06:37.920 و این نقطه برجسته روز او بود. 0:06:39.080,0:06:41.400 در طول زمان ما مجبور به [br]استفاده از صندلی چرخدار شدیم، 0:06:42.080,0:06:43.776 و او خیلی تمایلی به غذا خوردن نداشت، 0:06:43.800,0:06:48.960 و او کوچکترین فنجان را برای نوشیدن قهوه استفاده میکرد. 0:06:51.120,0:06:52.976 من هم دیگر قادر به نگهداری از او نبودم، 0:06:53.000,0:06:55.280 پس ما یک کمکار استخدام کردیم [br]تا برای حمام بردن به من کمک کند. 0:06:56.440,0:06:59.056 این فعالیت های ساده روزانه 0:06:59.080,0:07:00.840 تبدیل به تشریفات مقدس ما شدند، 0:07:01.920,0:07:03.736 و ما هر روز با پیشرفت سرطان 0:07:03.760,0:07:04.960 آنها را تکرار میکردیم. 0:07:05.560,0:07:07.696 این فروتنی و دردناک بود 0:07:07.720,0:07:10.720 و دقیقا جایی بود که من میخواستم آنجا باشم. 0:07:12.160,0:07:14.440 این بار ما این را "زیبای ناخوشایند" نامیدیم. 0:07:16.280,0:07:19.976 او در ۲۶ اکتبر سال ۲۰۱۲ درگدشت. 0:07:20.000,0:07:23.680 یک سال و سه هفته بعد[br]از تشخیص بیماری او بود. 0:07:24.760,0:07:25.960 او رفته بود. 0:07:29.520,0:07:31.496 برادرانم، خواهرم و پدرم 0:07:31.520,0:07:35.120 همه با این روش کمک به کنار هم آمده بودیم. 0:07:35.903,0:07:37.856 مثل این بود که پویایی کل خانواده 0:07:37.880,0:07:39.936 و تمام نقش های مقرر ما ناپدید شدند 0:07:39.960,0:07:42.616 و همه ما در این حس ناشناخته کنار هم بودیم، 0:07:42.640,0:07:44.496 یک حس مشترک داشتیم 0:07:44.520,0:07:46.000 و در حال مراقبت از یکدیگر بودیم. 0:07:47.640,0:07:49.920 من برای داشتن آنها خیلی شکرگزار هستم. 0:07:53.160,0:07:56.776 به عنوان کسی که بیشتر وقتم[br]را در استودیو تنها کار میکنم 0:07:56.800,0:07:59.656 من هیچ ایدهای نداشتم که این نوع ارتباط 0:07:59.680,0:08:02.616 میتوانست این مقدار مهم و التیام بخش باشد. 0:08:02.640,0:08:04.440 این مهمترین چیز بود. 0:08:06.120,0:08:07.520 چیزی بود که من همیشه میخواستم. 0:08:09.160,0:08:13.920 بعد از مراسم تدفین وقت این بود [br]که به استودیو برگردم. 0:08:15.600,0:08:18.416 من خودروم را برداشتم و به بروکلین برگشتم، 0:08:18.440,0:08:21.360 و نقاشی چیزی است که همیشه خواستهام[br]انجام دهم، پس آن را انجام دادم. 0:08:22.400,0:08:23.680 و این چیزی است که اتفاق افتاد. 0:08:27.120,0:08:31.480 این مثل رهایی همه ریشههای درونی من بود. 0:08:33.919,0:08:38.895 آن مکان امن، مکانی که با دقت[br]خیلی خیلی زیاد امن شده بود 0:08:38.919,0:08:41.856 که من در تمام دیگر نقاشیهایم ایجاد کردم، 0:08:41.880,0:08:43.135 آن یک افسانه بود. 0:08:43.159,0:08:44.360 درست کار نکرد. 0:08:45.280,0:08:48.080 و من ترسیده بودم، چون[br]دیگر نمیخواستم نقاشی کنم. 0:08:51.120,0:08:52.576 پس به جنگل رفتم. 0:08:52.600,0:08:56.216 فکر کردم، بیرون رفتن را امتحان میکنم. 0:08:56.240,0:09:00.056 رنگ هایم را برداشتم [br]من یک نقاش منظره نبودم، 0:09:00.080,0:09:02.696 ولی در حقیقت خیلی هیچ نوع نقاشی نبودم، 0:09:02.720,0:09:05.216 پس هیچ وابستگی و انتظاری نداشتم، 0:09:05.240,0:09:08.296 که به من اجازه داد بیپروا و آزاد باشم. 0:09:08.320,0:09:10.376 من واقعا یکی از این نقاشیهای خیس را 0:09:10.400,0:09:12.320 شب بیرون گذاشتم 0:09:13.000,0:09:16.176 در کنار نور در جنگل. 0:09:16.200,0:09:19.160 صبح سطح آن با حشرات پوشیده شده بود. 0:09:20.520,0:09:23.136 ولی برای من اهمیت نداشت. مهم نبود. 0:09:23.160,0:09:25.536 من تمام این نقاشیها را به استودیو برگرداندم، 0:09:25.560,0:09:28.216 صفحه آنها را تراشیدم و آنها را تمیز کردم، 0:09:28.240,0:09:30.736 و رقیق کننده رنگ روی انها ریختم 0:09:30.760,0:09:33.056 و رنگ بیشتری رنگ روی آنها[br]ریختم و روی آنها نقاشی کردم. 0:09:33.080,0:09:34.280 هیچ برنامه ای نداشتم، 0:09:35.320,0:09:37.130 ولی اتفاقات در حال رخ دادن را تماشا میکردم. 0:09:38.680,0:09:40.585 این همان نقاشی با همه حشرات درون آن بود. 0:09:41.960,0:09:44.096 من برای نشان دادن یک[br]فضای واقعی تلاش نمیکردم. 0:09:44.120,0:09:48.576 این هرج و مرج و نقص ها بودند[br]که من را شگفت زده میکردند، 0:09:48.600,0:09:50.280 و اتفاقی شروع به رخ دادن کرد بود. 0:09:51.680,0:09:53.160 من دوباره کنجکاو شدم. 0:09:54.320,0:09:56.520 این یکی دیگر از جنگل است. 0:09:58.320,0:10:00.136 اگر چه این یک هشدار بود. 0:10:00.160,0:10:03.096 من نمیتوانستم رنگ را مثل قبل کنترل کنم. 0:10:03.120,0:10:06.136 این باید چیزی برای ارائه میداشت 0:10:06.160,0:10:08.880 نه اینکه توضیح می دادم یا توصیف میکردم. 0:10:09.760,0:10:14.016 و آن صفحه ناقص، پر هرج و مرج و آشفته 0:10:14.040,0:10:15.840 بود که داستان را میگفت. 0:10:18.240,0:10:19.240 من شروع به کنجکاو شدن کردم،[br]درست مثل زمانی که دانش آموز بودم. 0:10:19.240,0:10:22.000 مرحله بعد این بود که میخواستم[br]مردم را در نقاشیها قرار دهم، 0:10:22.000,0:10:26.096 و من عاشق این محیط جدید بودم، 0:10:26.120,0:10:27.896 پس من میخواستم هم مردم[br]و هم این فضا را داشته باشم. 0:10:27.920,0:10:32.200 وقتی ایده چگونگی[br]انجام این کار به ذهنم رسید، 0:10:33.760,0:10:35.896 به نوعی حالت تهوع و سرگیجه گرفتم، 0:10:35.920,0:10:38.696 که احتمالا فقط آدرنالین است 0:10:38.720,0:10:41.576 ولی برای من یک نشانه خوب است. 0:10:41.600,0:10:44.536 و حالا میخواهم چیزی که روی[br]آن کار میکنم را به شما نشان دهم. 0:10:47.720,0:10:51.776 چیزی است که هنوز نمایش نداده ام[br]و فکر کنم مثل یک پیش نمایش است، 0:10:51.800,0:10:53.056 از نمایش من در آینده نزدیک 0:10:53.080,0:10:54.280 چیزی که تا الان دارم. 0:10:56.280,0:10:57.960 فضایی گشترده 0:10:59.000,0:11:01.080 به جای وان حمام شده. 0:11:01.480,0:11:03.640 من به جای درون ماندن به بیرون میروم. 0:11:05.480,0:11:06.680 دیگر نقاشی را کنترل نمیکردم، 0:11:07.880,0:11:09.896 از نواقص لذت میبرم، 0:11:09.920,0:11:11.120 اجازه میدهم -- 0:11:12.160,0:11:13.840 به نواقص اجازه میدهم. 0:11:15.680,0:11:17.336 و در این نقص، 0:11:17.360,0:11:19.256 میتوانید یک آسیب پذیری پیدا کنید. 0:11:19.280,0:11:23.440 من میتوانستم حس کنم که عمیقترین و [br]پراهمیت ترین چیز برای من، 0:11:26.000,0:11:27.200 این رابطه انسانی 0:11:28.400,0:11:32.320 که میتواند در یک مکان بدون[br]هیچ مقاومت و کنترلی اتفاق بیفتد. 0:11:33.560,0:11:35.275 من میخواهم دوباره این نقاشی کنم. 0:11:38.280,0:11:39.560 خُب این چیزی است که من یاد گرفتم. 0:11:41.240,0:11:44.240 همه ما فقدانهای بزرگی[br]در زندگی خواهیم داشت، 0:11:45.000,0:11:47.056 شاید یک شغل و حرفه، 0:11:47.080,0:11:50.360 رابطه، عشق، جوانی ما 0:11:51.520,0:11:53.736 ما سلامتی خود را از دست خواهیم داد، 0:11:53.760,0:11:54.960 افرادی که دوست داریم. 0:11:56.240,0:11:58.656 این نوع فقدانها از کنترل ما خارج هستند. 0:11:58.680,0:11:59.880 آنها غیرقابل پیشبینی هستند، 0:12:00.720,0:12:02.320 و ما را به زانو در میآورند. 0:12:03.520,0:12:05.520 و من میگویم، به آنها اجازه دهید. 0:12:06.840,0:12:09.400 به زانو بیفتید. فروتن باشید. 0:12:10.920,0:12:12.640 دست از تلاش برای تغییر آن یا 0:12:13.280,0:12:14.960 حتی خواستن تفاوت آن بردارید. 0:12:15.440,0:12:16.800 آن به همین صورت است. 0:12:19.160,0:12:20.616 و بعد، فضا وجود دارد، 0:12:20.640,0:12:23.816 در آن فضا عیب های خود را، 0:12:23.840,0:12:25.536 مهمترین چیزهای برای خود، 0:12:25.560,0:12:27.240 عمیق ترین قصدتان را حس کنید. 0:12:28.640,0:12:30.320 و برای ارتباط با 0:12:31.600,0:12:34.720 افراد و چیزهایی که اینجا هستند، 0:12:35.440,0:12:37.240 بیدار و زنده هستند، کنجکاو باشید. 0:12:38.120,0:12:39.480 این چیزی است که همه ما میخواهیم. 0:12:40.800,0:12:43.920 اجازه دهید تا از این شانس [br]استفاده کنیم تا چیزی زیبا 0:12:44.720,0:12:47.680 در ناشناختهها، در غیر قابل پیشبینیها 0:12:48.760,0:12:50.080 و حتی در ناخوشایندیها پیدا کنیم. 0:12:51.320,0:12:52.536 ممنون. 0:12:52.560,0:12:55.639 (تشویق حاضرین)