[Script Info] Title: [Events] Format: Layer, Start, End, Style, Name, MarginL, MarginR, MarginV, Effect, Text Dialogue: 0,0:00:02.96,0:00:05.99,Default,,0000,0000,0000,,گفته می شود که برای شاعر بودن Dialogue: 0,0:00:06.95,0:00:10.55,Default,,0000,0000,0000,,باید به جهنم بروی و برگردی. Dialogue: 0,0:00:12.17,0:00:15.35,Default,,0000,0000,0000,,اولین باری که زندان را دیدم، Dialogue: 0,0:00:15.35,0:00:20.02,Default,,0000,0000,0000,,از سر و صدای قفلها شگفت زده نشدم Dialogue: 0,0:00:20.02,0:00:24.24,Default,,0000,0000,0000,,یا از بسته شدن درها یا میله های سلول، Dialogue: 0,0:00:24.24,0:00:28.25,Default,,0000,0000,0000,,یا هر چیز دیگری که قبلا تصورش را کرده بودم . Dialogue: 0,0:00:28.25,0:00:33.56,Default,,0000,0000,0000,,شاید چون زندان در فضایی کاملا آزاد قرار دارد. Dialogue: 0,0:00:33.56,0:00:35.69,Default,,0000,0000,0000,,می توانی آسمان را ببینی. Dialogue: 0,0:00:35.69,0:00:39.33,Default,,0000,0000,0000,,مرغ های دریایی بالای سرت پرواز می کنند\Nو احساس می کنی که کنار دریا هستی، Dialogue: 0,0:00:39.33,0:00:42.38,Default,,0000,0000,0000,,و در واقع هم کنار دریایی. Dialogue: 0,0:00:42.38,0:00:48.30,Default,,0000,0000,0000,,اما حقیقت این است که مرغ های دریایی در \Nتوده ی زباله کنار زندان دنبال غذا می گردند. Dialogue: 0,0:00:49.25,0:00:55.22,Default,,0000,0000,0000,,داخل زندان شدم و ناگهان دیدم که زندانیان\Nازراهرو ها عبور می کنند. Dialogue: 0,0:00:55.89,0:00:59.97,Default,,0000,0000,0000,,بعد انگار قدمی عقب رفتم و فکر کردم Dialogue: 0,0:00:59.97,0:01:03.78,Default,,0000,0000,0000,,که ممکن بود من هم یکی از آنها باشم. Dialogue: 0,0:01:03.78,0:01:09.52,Default,,0000,0000,0000,,اگر داستان زندگی دیگری، زمینه ی دیگری\Nیا اقبال متفاوتی داشتم. Dialogue: 0,0:01:10.46,0:01:15.96,Default,,0000,0000,0000,,چون هیچ کس -هیچ کس -نمی تواند تصمیم بگیرد\Nکه کجا به دنیا بیاید. Dialogue: 0,0:01:17.79,0:01:22.45,Default,,0000,0000,0000,,در سال ۲۰۰۹ دعوت شدم که به پروژه ای بپیوندم Dialogue: 0,0:01:22.45,0:01:27.86,Default,,0000,0000,0000,,که دانشگاه سن مارتین درندامتگاه واحد۴۸ Dialogue: 0,0:01:27.86,0:01:31.08,Default,,0000,0000,0000,,برای همکاری با کارگاه نویسندگی برگزار کرده بود. Dialogue: 0,0:01:31.08,0:01:37.52,Default,,0000,0000,0000,,خدمات ندامتگاه، زمینی را در انتهای زندان واگذار کرده بود Dialogue: 0,0:01:37.52,0:01:43.16,Default,,0000,0000,0000,,که همان جایی است که ساختمان مرکزی دانشگاه را ساختند. Dialogue: 0,0:01:44.15,0:01:46.57,Default,,0000,0000,0000,,اولین باری که زندانیان را دیدم، Dialogue: 0,0:01:46.57,0:01:50.24,Default,,0000,0000,0000,,از آن ها پرسیدم چرا درخواست برگزاری\Nکارگاه نویسندگی داشتند. Dialogue: 0,0:01:50.24,0:01:53.90,Default,,0000,0000,0000,,و آن ها گفتند که می خواستند تمام آن چه را که Dialogue: 0,0:01:53.90,0:01:57.83,Default,,0000,0000,0000,,نمی توانستند بیان کنند یا انجام بدهند روی کاغذ بیاورند. Dialogue: 0,0:01:59.06,0:02:03.93,Default,,0000,0000,0000,,همان لحظه تصمیم گرفتم که شعر را وارد زندان کنم. Dialogue: 0,0:02:05.43,0:02:09.04,Default,,0000,0000,0000,,پس به آنها گفتم چرا روی شعر کار نکنیم Dialogue: 0,0:02:09.04,0:02:10.78,Default,,0000,0000,0000,,البته اگر آنها می دانستد که شعر چیست . Dialogue: 0,0:02:11.38,0:02:16.27,Default,,0000,0000,0000,,اما هیچ کس نمی دانست که شعر واقعا چیست. Dialogue: 0,0:02:18.62,0:02:20.26,Default,,0000,0000,0000,,همچنین آنها به من پیشنهاد دادند که Dialogue: 0,0:02:20.26,0:02:22.78,Default,,0000,0000,0000,,که کارگاه را نه تنها برای زندانیانی که Dialogue: 0,0:02:22.78,0:02:28.03,Default,,0000,0000,0000,,در کلاس های دانشگاه شرکت میکنند\Nبلکه برای تمام زندانیان بر گزار کنیم. Dialogue: 0,0:02:28.64,0:02:31.81,Default,,0000,0000,0000,,و من گفتم برای شروع این کارگاه Dialogue: 0,0:02:31.81,0:02:35.65,Default,,0000,0000,0000,,نیاز دارم ابزاری پیدا کنم که همه ی \Nما به طور مشترک آن را داریم. Dialogue: 0,0:02:35.65,0:02:38.76,Default,,0000,0000,0000,,آن ابزار زبان بود. Dialogue: 0,0:02:38.76,0:02:44.95,Default,,0000,0000,0000,,ما زبان داشتیم، کارگاه داشتیم، \Nمی توانستیم شعر داشته باشیم. Dialogue: 0,0:02:44.95,0:02:50.77,Default,,0000,0000,0000,,اما چیزی که به آن توجه نکردم نابرابری بود\Nکه در زندان هم وجود داشت. Dialogue: 0,0:02:50.77,0:02:55.90,Default,,0000,0000,0000,,خیلی از زندانیان حتی کلاس دستور زبان\Nمدرسه را هم به اتمام نرسانده بودند. Dialogue: 0,0:02:55.90,0:03:01.28,Default,,0000,0000,0000,,خیلی ها نمی توانستند از خط تحریری استفاده کنند\Nبا اشکال تایپ می کردند. Dialogue: 0,0:03:03.41,0:03:07.08,Default,,0000,0000,0000,,یا این که نمی توانستند با تسلط بنویسند. Dialogue: 0,0:03:07.08,0:03:11.69,Default,,0000,0000,0000,,پس ما به دنبال شعر های کوتاه گشتیم. Dialogue: 0,0:03:11.69,0:03:14.76,Default,,0000,0000,0000,,خیلی کوتاه، اما خیلی قدرتمند. Dialogue: 0,0:03:14.76,0:03:18.51,Default,,0000,0000,0000,,و شروع به خواندن کردیم، شعرهای\Nیک نویسنده را میخواندیم و بعد یکی دیگر، Dialogue: 0,0:03:18.51,0:03:23.98,Default,,0000,0000,0000,,و با خواندن آن شعر های کوتاه همه متوجه شدند که Dialogue: 0,0:03:23.98,0:03:28.64,Default,,0000,0000,0000,,آن چه زبان شعری انجام می دهد شکستن نوعی منطق Dialogue: 0,0:03:28.64,0:03:30.39,Default,,0000,0000,0000,,و خلق نظامی دیگری بود. Dialogue: 0,0:03:30.39,0:03:33.99,Default,,0000,0000,0000,,شکستن منطق زبان، همینطور منطق نظامی که آنها Dialogue: 0,0:03:33.99,0:03:37.76,Default,,0000,0000,0000,,آموخته اند به آن واکنش نشان بدهند\Nرا به هم می ریزد. Dialogue: 0,0:03:38.55,0:03:42.04,Default,,0000,0000,0000,,پس نظام جدیدی پدیدار شد. Dialogue: 0,0:03:42.04,0:03:47.20,Default,,0000,0000,0000,,قواعد جدیدی که باعث شده بود \Nآن ها خیلی سریع متوجه همه چیز بشوند. Dialogue: 0,0:03:47.20,0:03:49.08,Default,,0000,0000,0000,,خیلی سریع Dialogue: 0,0:03:49.08,0:03:51.23,Default,,0000,0000,0000,,که با زبان شعر Dialogue: 0,0:03:51.23,0:03:55.74,Default,,0000,0000,0000,,قادرند آن چه را که می خواهند به طور کامل بیان کنند. Dialogue: 0,0:03:59.48,0:04:04.57,Default,,0000,0000,0000,,گفته می شود که اگر می خواهی شاعر باشی باید\Nتا جهنم بروی و برگردی. Dialogue: 0,0:04:05.48,0:04:09.97,Default,,0000,0000,0000,,وآنها تعداد زیادی جهنم دارند.\Nتعداد زیادی جهنم. Dialogue: 0,0:04:09.97,0:04:14.59,Default,,0000,0000,0000,,روزی یکی از آنها گفت:\N"در زندان هیچ وقت نمی خوابی. Dialogue: 0,0:04:14.59,0:04:19.45,Default,,0000,0000,0000,,در زندان هیچ وقت نمی توانی بخوابی\Nهرگز نمی توانی پلک هایت را روی هم بگذاری." Dialogue: 0,0:04:20.35,0:04:26.71,Default,,0000,0000,0000,,و من مثل همین الان، \Nبعد از لحظه ای سکوت گفتم، Dialogue: 0,0:04:26.71,0:04:31.43,Default,,0000,0000,0000,,این آن چیزی است که به آن شعر می گویند، بچه ها. Dialogue: 0,0:04:32.31,0:04:37.49,Default,,0000,0000,0000,,در دنیای زندان که اطراف همه شما وجود دارد. Dialogue: 0,0:04:37.49,0:04:39.77,Default,,0000,0000,0000,,مثلا تمام چیزهایی که راجع به نخوابیدنتان می گویید، Dialogue: 0,0:04:39.77,0:04:41.46,Default,,0000,0000,0000,,نشان دهنده ترس است. Dialogue: 0,0:04:41.46,0:04:46.23,Default,,0000,0000,0000,,تمام حرفهای نانوشته\Nهمه آن ها شعر هستند. Dialogue: 0,0:04:47.47,0:04:51.68,Default,,0000,0000,0000,,پس ما مناسب سازی آن جهنم را شروع کردیم. Dialogue: 0,0:04:51.68,0:04:55.18,Default,,0000,0000,0000,,ما درون حلقه ی هفتم جهنم سقوط کردیم. Dialogue: 0,0:04:55.18,0:04:59.22,Default,,0000,0000,0000,,و درحلقه ی هفتم جهنم که همان\Nحلقه ی مخصوص و موردعلاقه ی ماست، Dialogue: 0,0:04:59.22,0:05:03.43,Default,,0000,0000,0000,,آن ها یاد گرفتند که می توانند دیوار ها را نامرئی کنند، Dialogue: 0,0:05:03.43,0:05:05.60,Default,,0000,0000,0000,,و این که می توانند پنجره ها را به فریاد تبدیل کنند، Dialogue: 0,0:05:05.60,0:05:08.54,Default,,0000,0000,0000,,و این که می توانیم درون سایه ها پنهان شویم. Dialogue: 0,0:05:11.50,0:05:15.46,Default,,0000,0000,0000,,وقتی که اولین سال کارگاه به پایان رسید، Dialogue: 0,0:05:15.46,0:05:17.87,Default,,0000,0000,0000,,جشن کوچکی ترتیب دادیم، Dialogue: 0,0:05:17.87,0:05:21.56,Default,,0000,0000,0000,,مثل کاری که شما میکنید وقتی \Nیک کار با تمام عشقی که به آن دارید پایان می رسد، Dialogue: 0,0:05:21.56,0:05:24.51,Default,,0000,0000,0000,,و دوست دارید که آن را جشن بگیرید. Dialogue: 0,0:05:24.51,0:05:28.98,Default,,0000,0000,0000,,ما خانواده، دوستان ومسئولان دانشگاه را دعوت کردیم. Dialogue: 0,0:05:28.98,0:05:33.32,Default,,0000,0000,0000,,تنها کاری که زندانیان باید انجام می دادند این بود که شعر خود را بخوانند، Dialogue: 0,0:05:33.32,0:05:35.56,Default,,0000,0000,0000,,و گواهی پایان دوره خود را دریافت کنند و تشویق شوند. Dialogue: 0,0:05:35.56,0:05:38.08,Default,,0000,0000,0000,,این جشن ساده ما بود. Dialogue: 0,0:05:40.10,0:05:45.00,Default,,0000,0000,0000,,تنها چیزی که می خواهم نتیجه گیری \Nاز آن را به شما واگذار کنم Dialogue: 0,0:05:46.69,0:05:51.02,Default,,0000,0000,0000,,لحظه ایست که آن مردها، Dialogue: 0,0:05:51.02,0:05:53.51,Default,,0000,0000,0000,,که بعضی از آن ها خیلی تنومند بودند، Dialogue: 0,0:05:53.52,0:05:59.23,Default,,0000,0000,0000,,یا پسران جوان- خیلی جوان\Nاما با غروری عظیم، Dialogue: 0,0:05:59.23,0:06:05.07,Default,,0000,0000,0000,,کاغذهایشان را در دست می گرفتند و مثل \Nبچه های کوچک می لرزیدند و عرق می کردند، Dialogue: 0,0:06:05.08,0:06:10.29,Default,,0000,0000,0000,,و با صدایی لرزان شعرهایشان را می خواندند. Dialogue: 0,0:06:12.04,0:06:16.01,Default,,0000,0000,0000,,این لحظه من را به تفکر زیاد وادار کرد، Dialogue: 0,0:06:16.96,0:06:21.07,Default,,0000,0000,0000,,زیرا برای خیلی از آن ها این اولین باری بود که Dialogue: 0,0:06:21.07,0:06:25.56,Default,,0000,0000,0000,,کسی آنها را برای کاری که انجام داده بودند تشویق می کرد. Dialogue: 0,0:06:28.81,0:06:32.26,Default,,0000,0000,0000,,در زندان کارهایی هست که نمیشود انجام داد. Dialogue: 0,0:06:32.26,0:06:37.12,Default,,0000,0000,0000,,در زندان نمیشود رویا پردازی کرد.\Nدر زندان نمیشود گریه کرد. Dialogue: 0,0:06:37.12,0:06:42.15,Default,,0000,0000,0000,,کلماتی وجود دارد که تقریبا ممنوع است\Nمثل کلمه "زمان" Dialogue: 0,0:06:42.15,0:06:47.02,Default,,0000,0000,0000,,کلمه "آینده" کلمه "آرزو" Dialogue: 0,0:06:47.02,0:06:52.32,Default,,0000,0000,0000,,اما ما جرئت رویا پردازی را داشتیم. Dialogue: 0,0:06:52.32,0:06:57.13,Default,,0000,0000,0000,,تصمیم گرفتیم که آنها کتابی بنویسند. Dialogue: 0,0:06:57.13,0:07:01.55,Default,,0000,0000,0000,,نه تنها کتاب را نوشتند بلکه خودشان آن را صحافی هم کردند. Dialogue: 0,0:07:01.55,0:07:04.64,Default,,0000,0000,0000,,این کار را در پایان سال ۲۰۱۰ انجام دادند. Dialogue: 0,0:07:04.64,0:07:09.05,Default,,0000,0000,0000,,بعد کتاب دیگری نوشتیم. Dialogue: 0,0:07:09.05,0:07:10.68,Default,,0000,0000,0000,,و آن را هم صحافی کردیم. Dialogue: 0,0:07:10.68,0:07:14.11,Default,,0000,0000,0000,,مدت کوتاهی از آن زمان گذشته،\Nپایان سال قبل. Dialogue: 0,0:07:16.47,0:07:20.00,Default,,0000,0000,0000,,آن چه هفته به هفته شاهد آن بودم، Dialogue: 0,0:07:20.00,0:07:24.36,Default,,0000,0000,0000,,این بود که چگونه آن ها به انسان هایی دیگر تبدیل شدند. Dialogue: 0,0:07:24.36,0:07:26.90,Default,,0000,0000,0000,,این که چگونه تغییر می کردند. Dialogue: 0,0:07:26.90,0:07:31.25,Default,,0000,0000,0000,,چگونه کلمات به آن ها\Nقدرت و وقار بخشید، Dialogue: 0,0:07:31.25,0:07:33.33,Default,,0000,0000,0000,,که حتی نمی توانستند تصور کنند. Dialogue: 0,0:07:33.33,0:07:38.12,Default,,0000,0000,0000,,هرگز فکر نمی کردند که این وقار از درون\Nخودشان سرچشمه می گیرد. Dialogue: 0,0:07:39.13,0:07:46.40,Default,,0000,0000,0000,,در کارگاه، درآن جهنم دوست داشتنی، ما هرکدام\Nهر چه داشتیم با دیگران تقسیم کردیم. Dialogue: 0,0:07:46.40,0:07:50.100,Default,,0000,0000,0000,,ما دستها و قلب هایمان را می گشاییم \Nآن چه را می توانیم با دیگران تقسیم می کنیم. Dialogue: 0,0:07:50.100,0:07:53.15,Default,,0000,0000,0000,,همه ی ما به طور یکسان.\N Dialogue: 0,0:07:53.15,0:07:57.77,Default,,0000,0000,0000,,بنابراین احساس می کنی حداقل هرچقدر هم کم Dialogue: 0,0:07:57.77,0:08:01.42,Default,,0000,0000,0000,,شما به تعمیر آن شکاف عظیم اجتماعی می پردازید\N Dialogue: 0,0:08:01.42,0:08:06.63,Default,,0000,0000,0000,,که برای خیلی از آن ها اتفاق میفتد، Dialogue: 0,0:08:06.63,0:08:09.81,Default,,0000,0000,0000,,زندان تنها مقصد آن هاست پر می کنی. Dialogue: 0,0:08:12.17,0:08:17.55,Default,,0000,0000,0000,,شعری را به یاد می آورم که سروده ی شاعری بزرگ است، Dialogue: 0,0:08:18.59,0:08:24.43,Default,,0000,0000,0000,,از کارگاهمان در واحد ۴۸،\Nنیکلاس دورادو: Dialogue: 0,0:08:28.40,0:08:34.79,Default,,0000,0000,0000,,"برای ترمیم این زخم عمیق به نخی بیکران نیاز خواهم داشت." Dialogue: 0,0:08:35.48,0:08:40.68,Default,,0000,0000,0000,,شعر این ویژگی را دارد،\Nزخم های محرومیت را التیام می بخشد. Dialogue: 0,0:08:41.00,0:08:46.24,Default,,0000,0000,0000,,درها را باز می کند. فن شاعری مانند آینه عمل می کند.\N Dialogue: 0,0:08:46.42,0:08:49.76,Default,,0000,0000,0000,,آینه ای می سازد که همان شعر است. Dialogue: 0,0:08:49.76,0:08:53.74,Default,,0000,0000,0000,,آن ها خودشان را می شناسند،\Nدر شعر به خودشان نگاه می کنند. Dialogue: 0,0:08:53.74,0:08:58.81,Default,,0000,0000,0000,,برای نوشتن از کسی که هستند می نویسند،\N Dialogue: 0,0:08:58.81,0:09:01.51,Default,,0000,0000,0000,,و از کسی که می نویسند می شوند. Dialogue: 0,0:09:01.51,0:09:05.70,Default,,0000,0000,0000,,آن ها نیاز دارند لحظه ی نوشتن را اختصاصی کنند،\N Dialogue: 0,0:09:05.70,0:09:09.16,Default,,0000,0000,0000,,که این لحظه همان لحظه ی فوق العاده ی آزادی است. Dialogue: 0,0:09:09.16,0:09:12.10,Default,,0000,0000,0000,,آن ها باید درون ذهن خودشان به دنبال کمی آزادی بگردند\N Dialogue: 0,0:09:12.10,0:09:17.12,Default,,0000,0000,0000,,آزادی که که هیچ وقت موقع نوشتن از آن ها گرفته نشود Dialogue: 0,0:09:17.12,0:09:20.64,Default,,0000,0000,0000,,و این که بفهمند آزادی امکان پذیر است\N Dialogue: 0,0:09:20.64,0:09:22.97,Default,,0000,0000,0000,,حتی درون زندان. Dialogue: 0,0:09:22.97,0:09:28.24,Default,,0000,0000,0000,,و این که بفهمند تنها میله هایی که ما در\Nاین فضای شگفت انگیز داریم Dialogue: 0,0:09:28.24,0:09:30.10,Default,,0000,0000,0000,,کلمه ی" میله ها" است،\N Dialogue: 0,0:09:30.10,0:09:33.96,Default,,0000,0000,0000,,و این که همه ی ما با شادی در جهنم خودمان می سوزیم. Dialogue: 0,0:09:33.96,0:09:37.67,Default,,0000,0000,0000,,وقتی که فتیله ی واژه را روشن می کنیم.\N Dialogue: 0,0:09:37.67,0:09:40.67,Default,,0000,0000,0000,,(تشویق حضار) Dialogue: 0,0:10:05.14,0:10:11.60,Default,,0000,0000,0000,,من راجع به زندان و آن چه که هر هفته\Nتجربه می کنم خیلی برای شما صحبت کردم Dialogue: 0,0:10:11.60,0:10:16.18,Default,,0000,0000,0000,,و این که چگونه از این تجربه لذت می برم و\Nخودم را با زندانیان تطبیق می دهم. Dialogue: 0,0:10:16.18,0:10:19.59,Default,,0000,0000,0000,,اما نمی دانید چقدر دلم می خواست Dialogue: 0,0:10:19.59,0:10:25.16,Default,,0000,0000,0000,,می توانستید حس کنید، زندگی کنید، تجربه کنید،\Nحتی برای چند ثانیه، Dialogue: 0,0:10:25.16,0:10:29.49,Default,,0000,0000,0000,,آن چه را که من هر هفته از آن لذت می برم و \Nمن را به کسی که الان هستم تبدیل کرده. Dialogue: 0,0:10:32.15,0:10:35.15,Default,,0000,0000,0000,,(تشویق حضار) Dialogue: 0,0:10:41.23,0:10:45.46,Default,,0000,0000,0000,,مارتین بوستامانته:\Nقلب، اشکهای زمان را می جود Dialogue: 0,0:10:45.46,0:10:48.35,Default,,0000,0000,0000,,در حالی که از شدت نور نابینا شده، Dialogue: 0,0:10:48.35,0:10:51.72,Default,,0000,0000,0000,,شتاب هستی را پنهان می کند، Dialogue: 0,0:10:51.72,0:10:53.87,Default,,0000,0000,0000,,جایی که تصاویر پارو زنان می روند. Dialogue: 0,0:10:53.87,0:10:56.85,Default,,0000,0000,0000,,می جنگد، ثابت قدم است. Dialogue: 0,0:10:56.85,0:11:00.55,Default,,0000,0000,0000,,قلب زیر نگاه های خیره ی غمناک ترک می خورد، Dialogue: 0,0:11:00.55,0:11:04.33,Default,,0000,0000,0000,,روی طوفانی که اتش می افروزد می تازد، Dialogue: 0,0:11:04.33,0:11:07.45,Default,,0000,0000,0000,,سرهایی که از شرم فرو افتاده اند را بالا می برد، Dialogue: 0,0:11:07.45,0:11:10.63,Default,,0000,0000,0000,,می داند که فقط خواندن و ادامه دادن نیست، Dialogue: 0,0:11:10.63,0:11:14.45,Default,,0000,0000,0000,,و امیدوار است که آبی بی کران را ببیند. Dialogue: 0,0:11:14.46,0:11:18.18,Default,,0000,0000,0000,,قلب می نشیند تا راجع به همه چیز فکر کند، Dialogue: 0,0:11:18.18,0:11:20.90,Default,,0000,0000,0000,,می جنگد تا از عادی بودن بپرهیزد، Dialogue: 0,0:11:20.90,0:11:24.32,Default,,0000,0000,0000,,تلاش می کند تا بدون آسیب رساندن دوست داشته باشد، Dialogue: 0,0:11:24.32,0:11:28.02,Default,,0000,0000,0000,,خورشید را نفس می کشد،\Nبه خود جرئت می بخشد، Dialogue: 0,0:11:28.02,0:11:32.39,Default,,0000,0000,0000,,تسلیم می شود، به سوی خرد حرکت می کند. Dialogue: 0,0:11:32.39,0:11:35.29,Default,,0000,0000,0000,,قلب با مردابها می جنگد، Dialogue: 0,0:11:35.29,0:11:38.82,Default,,0000,0000,0000,,از لبه ی عالم اموات می گذرد، Dialogue: 0,0:11:38.82,0:11:43.10,Default,,0000,0000,0000,,خسته سقوط می کند، اما تسلیم آن چه آسان است نمیشود، Dialogue: 0,0:11:43.10,0:11:45.59,Default,,0000,0000,0000,,در حال که گام های ناموزون مستی Dialogue: 0,0:11:45.59,0:11:47.17,Default,,0000,0000,0000,,بیدار می کنند، Dialogue: 0,0:11:47.17,0:11:49.06,Default,,0000,0000,0000,,سکون را بیدار می کنند. Dialogue: 0,0:11:49.06,0:11:51.03,Default,,0000,0000,0000,,من مارتین بوستامانته هستم، Dialogue: 0,0:11:51.76,0:11:55.25,Default,,0000,0000,0000,,در واحد ۴۸ سن مارتین زندانی هستم Dialogue: 0,0:11:55.25,0:11:58.11,Default,,0000,0000,0000,,امروز، روز آزادی موقت من است. Dialogue: 0,0:11:58.11,0:12:01.78,Default,,0000,0000,0000,,و شاعری و ادبیات زندگی من را تغییر داد. Dialogue: 0,0:12:01.78,0:12:02.90,Default,,0000,0000,0000,,خیلی از شما متشکرم! Dialogue: 0,0:12:02.90,0:12:04.32,Default,,0000,0000,0000,,کریستینا دومینیک: متشکرم. Dialogue: 0,0:12:04.32,0:12:06.64,Default,,0000,0000,0000,,(تشویق حضار)