0:00:16.429,0:00:20.348 (تشویق حضار) 0:00:20.348,0:00:23.906 -من اعتراف میکنم که آدم بدغذایی هستم 0:00:24.937,0:00:27.096 -اما با این وصف خیلی دوست دارم 0:00:27.096,0:00:33.536 قیافه آن دوست محترمی که برای اولین بار کشف کرده بادمجان خوراکی ست را ببینم 0:00:33.536,0:00:40.870 -و از ایشان بپرسم که معیار دقیق شان برای تشخیص موجودات قابل خوراک از سایرین چیست؟ 0:00:40.870,0:00:44.269 -اما اهالی فامیل ما چنان مشتاق و سینه چاک بادمجان اند، 0:00:44.269,0:00:49.095 که در فصل فراوانی و تازگی آن، حجم بادمجان خورده شده توسط عزیزان 0:00:49.095,0:00:54.005 بر حسب مترمکعب با سرانه مصرف اکسیژن شان برابر است. 0:00:54.897,0:00:57.469 پس بدیهی است که در این ایام معده بی نوای حقیر 0:00:57.469,0:01:04.269 - زیر محاصره سنگین بورانی و میرزاقاسمی و کشک بادمجان تاب نمی آورد و فتح میشود. 0:01:04.269,0:01:07.604 -در یکی از روزهای گرم تابستان، سر ظهر به خانه رسیدم 0:01:07.604,0:01:15.374 و خود به چشم خویشتن دیدم که مادر یک دوجین بادمجان را در غرقاب روغن تابه ای جلز و ولز میدهد. 0:01:16.205,0:01:17.603 -مهمون داریم؟ 0:01:17.603,0:01:21.421 -نه؛ عمه خانم ناخوشه...پیرزن نمیتونست غذا درست کنه. 0:01:21.435,0:01:26.948 یکمی گفتم ناهار بپزم باباتم گفت خودمون هم میریم همونجا میخوریم. تو نمیای؟ 0:01:27.133,0:01:30.673 -راستش دوست داشتم به عیادت عمه خانم بروم 0:01:30.673,0:01:35.600 ولی افسوس که مسیر خانه ایشان از میان جالیز خرم مادر میگذشت 0:01:35.600,0:01:38.896 -پس در راستای سیاست تظاهر به فامیل دوستی 0:01:38.896,0:01:42.976 پی تعارف نیم بند دو ماه پیش پسر عموی پدر را گرفتم که 0:01:42.976,0:01:45.893 نه! من میرم خونه آقا محمود اینها 0:01:45.893,0:01:49.736 -سپس با تلفنی به ایشان و کلی ابراز دلتنگی ساختگی 0:01:49.736,0:01:55.200 محض امان یافتن از غذای روز سرآشپز به جبهه محمودخان پناهنده شدم. 0:01:55.200,0:01:57.472 - در مسیر رفتن، سوار یک تاکسی شدم 0:01:57.472,0:02:01.557 که راننده اش بی تردید پدیده ای بی مثال در تاریخ ادبیات جهان به حساب میآمد. 0:02:01.557,0:02:08.140 -نه فقط از این خاطر که در همان پنج دقیقه همکلامی مان تمام داستان زندگیش را برایم شرح داد، 0:02:08.140,0:02:11.594 -بلکه استاد تنها کسی بود که میتوانست سه پاراگراف حرف بزند 0:02:11.594,0:02:14.735 بی آنکه حتی یک " فعل" در آن بکار رفته باشد. 0:02:14.735,0:02:19.806 -فرازی از تلگراف های پر تعداد آن ادیب فرزانه به استحضار میرسد: 0:02:19.806,0:02:22.403 -من 22 ساله، عاشق، ازدواج، بعد از یک ماه، 0:02:22.403,0:02:27.199 من معتاد، زنم قهر، بابم سکته، مادر دیوانه، مهریه اجرا، من زندان ، 0:02:27.199,0:02:33.533 طلاق غیابی، ماهی دو سکه، ترک یک سال، لیسانس جغرافیا، تاکسی مردم، کار از من، 0:02:33.533,0:02:40.137 دیسک، صفحه کلاچ گرون هو......ییییی! ( که این با راننده ماشینی بود که داشت یک طرفه کوچه را خلاف میآمد) 0:02:40.137,0:02:46.274 دوگانه سوز، صف پنج ساعت، شیش صبح تا یازده شب! ولی راضی شکر، نا قابل، 700، خدا برکت.... 0:02:46.274,0:02:48.333 (خنده حضار) 0:02:48.333,0:02:55.687 -القصه در حالیکه سرم داشت از شادی هایی که آقای راننده با من تقسیم کرده بود گیج میرفت 0:02:55.687,0:02:59.138 زنگ زدم و وارد منزل محمودخان شدم. 0:02:59.138,0:03:02.338 هنوز دودقیقه هم از احوالپرسی و تعارف های مقدماتی نگذشته بود که 0:03:02.338,0:03:06.124 در کمال شگفتی دیدم زن و شوهر دارند با هم دعوا میکنند . 0:03:06.185,0:03:09.668 همسر آقا محمود که به وضوح سعی داشت جلوی من آبرو داری کند 0:03:09.668,0:03:14.705 -از توی آشپزخانه می گفت: اینها که از یک فرسخی داد می زنن، تلخن! 0:03:14.736,0:03:18.264 اما محمودخان بدون ذره ای لاپوشانی و ملاحظه فریاد میزد: 0:03:18.264,0:03:23.199 میوه فروشه گفت اینها خوبه! منم همین قدر بلد بودم میخوای بخواه نمیخوای نخواه. 0:03:23.199,0:03:27.733 -دریافتم که موضوع مجادله بادمجان است که من هرجا میروم ول کنم نیست. 0:03:27.733,0:03:30.669 -کار داشت بیخ پیدا میکرد و صداها لحظه به لحظه صداها بلندتر می شد. 0:03:30.669,0:03:33.071 -من رو بگو که به سلیقه تو اعتماد کردم. 0:03:33.071,0:03:35.003 -این جمله که از دهان خانم خانه خارج شد، 0:03:35.003,0:03:37.068 محمود خان در واکنشی سریع همان اول 0:03:37.068,0:03:39.555 تیر خلاص را میان دو ابروی همسرش شلیک کرد که : 0:03:39.555,0:03:44.529 -من اگه سلیقه داشتم که تورو نمیگرفتم و در خانه را بهم کوبید و بیرون رفت. 0:03:44.760,0:03:47.942 -درین فکر بودم که تکلیف ناهار وامانده من چه خواهد شد 0:03:47.942,0:03:50.799 - که همسر محمودخان جلوی چشمم ظاهر آمد : 0:03:50.799,0:03:58.186 -ببخشید امیرعلی جان! اگه ممکنه برو دنبالش می ترسم تو عصبانیت تصادفی بکنه..یه بلایی..چیزی 0:03:58.386,0:04:00.476 -بدیهی است که نه به خواسته نام برده 0:04:00.476,0:04:05.736 برای فرار از دام بادمجان های خودرو در مسیر زندگی ام دویدم پی محمود خان 0:04:05.736,0:04:09.084 -عمو جان وقتت را تلف نکن ...من برنمیگردم تو اون خونه 0:04:09.608,0:04:12.595 -نه من فقط اومدم که شما تنها نباشین. 0:04:12.595,0:04:15.100 -باور بفرمائید که نمیخواستم از آب گل آلود ماهی بگیرم 0:04:15.100,0:04:20.066 اما چه کنم که یکی از همان چاق و چله هایش با پای خود پرید توی دامن من 0:04:20.066,0:04:24.399 -عمو! من خیلی گشنمه تو هم که ناهار نخوردی...میای بریم رستوران؟ 0:04:24.399,0:04:26.561 -واضح است که بی درنگ پذیرفتم 0:04:26.561,0:04:27.530 -سرتان را درد نیاورم 0:04:27.530,0:04:30.273 بمحض نشستن بر صندلی رستوران و درخواست منو 0:04:30.273,0:04:33.864 آقای خوش قد و بالا تشریف آوردند ودر کمال فروتنی اعتراف فرمودند 0:04:33.864,0:04:39.069 که چون ساعت از 3 گذشته این سالن معظم غذا خوری با آن پیانو 0:04:39.069,0:04:43.338 و در و دیوار آینه کاری شده و اینهمه گارسون آلامد فکل بسته، 0:04:43.338,0:04:46.625 جز نان و پیاز و کشک بادمجان ندارد. 0:04:46.748,0:04:48.277 (خنده حضار) 0:04:48.277,0:04:50.008 -داشتم آماده برخاستن میشدم 0:04:50.008,0:04:53.129 که جمله ای از محمودخان سقف سالن را بر سرم خراب کرد: 0:04:53.129,0:04:58.669 چه بهتر! من امروز واسه روکم کنی هم که شده باید کشک بادمجان بخورم. 0:04:58.669,0:05:04.815 -و من هم با آن مرام جعلی که برای تنها نماندن آقا گذاشته بودم خود را تسلیم میدیدم. 0:05:04.815,0:05:10.399 -خلاصه غذا آماده شد و من تن دادم به تقدیر و چون الحق گرسنه بودم ته بشقاب را بالا آوردم. 0:05:10.399,0:05:12.391 اما این پایان کار نبود. 0:05:13.268,0:05:16.667 -محمود خان که دست به جیب برده بود تا مبلغ صورت حساب را بپردازد 0:05:16.667,0:05:18.339 ناگهان جا خورد و رنگش پرید 0:05:18.339,0:05:25.283 عمو! نه که من با عجله اومدم کیفم را نیاوردم....تو داری بدی من بعدا پست بدم؟ 0:05:29.145,0:05:33.651 -بنده هم پس از وارسی اموال و سرشماری دقیق شپش های قاب باز جیبم 0:05:33.651,0:05:37.334 عرض کردم: دوهزارتومن کم داریم عمو جان. 0:05:37.334,0:05:39.535 -اما ایشان با حفظ خونسردی نقشه ای طرح کردند که: 0:05:39.535,0:05:43.233 عیبی نداره !!!! تو همین جا بمون، من سریع میرم و پول میارم 0:05:43.233,0:05:47.100 -در تمام مدتی که محمودخان رفته بودند پی تامین بودجه، به این فکر افتادم 0:05:47.100,0:05:50.234 -که اگر من مثلا روزی از پول اعلام انزجارکنم 0:05:50.234,0:05:53.900 هرگز حتی یک دویست تومانی پاره هم جلوی راهم سبز نخواهد شد. 0:05:53.900,0:05:56.004 -اما حالا که نمیخواستم بادمجان بخورم، 0:05:56.004,0:06:03.065 ابر و باد و مه و خورشید و فلک، تمام اهالی و وابستگان حیات بشری و خانواده محترم رجبی دست به دست هم داده اند، 0:06:03.065,0:06:05.816 تا بالاخره به من بادمجان بخورانند. 0:06:05.816,0:06:07.266 -اما این بدترین قسمت ماجرا نبود. 0:06:07.266,0:06:12.600 چرا که آقای گارسون بالای سرم که بیکار نشسته بودم ظاهر شد و فرمودند 0:06:12.600,0:06:14.535 -چیزی لازم ندارید؟ 0:06:15.335,0:06:19.667 -من گردن شکسته که به سبب دیر کردن محمودخان نگران لو رفتن ماجرا بودم، 0:06:19.667,0:06:23.334 تنها راه باقیمانده را در خریدن زمان دیدم. 0:06:23.334,0:06:27.066 -چرا.. یک کشک بادمجان دیگه لطفا!!!! 0:06:27.066,0:06:30.893 (خنده حضار) 0:06:30.893,0:06:37.004 -القصه آخرین لقمه آن لعنتی را که فرو دادم محمودخان و همسر محترمشان لبخندزنان وارد شدند 0:06:37.004,0:06:39.665 -ببخشید دیر کردیم عمو...داشتیم آشتی میکردیم! 0:06:39.665,0:06:41.814 (خنده حضار) 0:06:41.814,0:06:43.600 -نه خواهش میکنم!! 0:06:43.600,0:06:46.475 -سپس همسرشان در راستای همان ماستمالی همیشگی فرمودند 0:06:46.475,0:06:53.206 که شوهرشان عطر شکوفه دارند، مثل گل بهارند و وقتی از راه می آیند شادی و شور می آورند 0:06:53.206,0:06:58.003 و وقتی با ایشان قهر میکنند مهربانی و هم زبانی شان قشنگ است. 0:06:58.003,0:07:00.660 -نکته مهم موقع خروجی مان از سالن غذاخوری این بود که 0:07:00.660,0:07:07.018 محمودخان باستناد به آن کشک بادمجان اضافی که بنده در غیاب ایشان زهرمار کرده بودم 0:07:07.465,0:07:11.003 فرمودند: عمو، کشک بادمجان خوب ندیدی مثل اینکه دوست داری ها ولی 0:07:11.003,0:07:14.568 باید بیای یک روزی خودم برات درست کنم . 0:07:14.568,0:07:17.736 اصلا چرا یک روز؟ همین فردا باید بیای خونه ما بهت نشون بدم کشک بادمجون خوشمزه یعنی چی؟! 0:07:20.904,0:07:24.074 - بله چشم. 0:07:26.321,0:07:29.891 -داستان زندگی من ثابت می کنه که این آدم 0:07:29.891,0:07:32.922 ممکنه یک روزی تاجر بادمجون بشه 0:07:34.230,0:07:36.129 -من امیرعلی نبویان هستم 0:07:36.129,0:07:38.920 -(خنده حضار) 0:07:38.920,0:07:41.552 - من امیرعلی نبویان هستم 0:07:43.322,0:07:46.193 - من امیرعلی نبویان هستم 0:07:47.732,0:07:50.582 -متولد دوم فروردین 1359 0:07:51.535,0:07:54.005 -و به خپلی این عکس نگاه نکنید، 0:07:54.005,0:08:00.471 من زیر 2 کیلو به دنیا اومدم. 1کیلو و 980 بودم و با التماس و سماجت زنده موندم 0:08:00.625,0:08:07.050 -مهم ترین نکته ای که در تمام عکس های دوران کودکی ام مشترکه اینه که همیشه حواسم به دوربین بوده 0:08:07.050,0:08:11.231 همین طور که الان هست. مثلا...این دوربین 0:08:11.231,0:08:15.076 -و ژست های به نظر خودم قشنگ میگرفتم 0:08:15.661,0:08:17.733 -من مهندسی برق خوندم 0:08:17.733,0:08:19.502 -در 0:08:20.656,0:08:28.066 دانشگاه صنعتی مازندران و بعد اتفاقات عجیبی افتاد که افتادم به دام آنچه که همیشه از آن نفرت داشتم 0:08:28.066,0:08:31.240 -نوشتن...من نویسنده شدم 0:08:32.225,0:08:36.470 -مثل همون آقایی که ممکنه تاجر بادمجون بشه. 0:08:37.255,0:08:42.525 -علاقه مندی من در زندگی فوتبال تماشا کردن، فوتبالیست شدن، گزارشگر فوتبال شدن بود 0:08:42.525,0:08:44.921 -یک روزی هم داشتم فوتبال نگاه میکردم که دوستم بهم زنگ زد 0:08:44.921,0:08:55.215 و گفت یک آقای سلمونی داره انتخاب بازیگر میکنه برای یک فیلمی. حدس بزن اون فیلم چیه که یک آرایشگری... 0:08:56.815,0:09:00.816 -گفت من عکس تورو نشونش دادم و خوشش اومده گفته پاشو بیا.. 0:09:00.816,0:09:03.480 -منم پاشدم رفتم و تو دفتر اون آقای کارگردان فهمیدم 0:09:03.480,0:09:08.672 که ایشون از من پول میخوان برای اینکه در فیلمشون بازی بدن منو 0:09:09.519,0:09:14.765 -راستش خیلی بهم برخورد و رفتم یک کلاس ثبت نام کردم. 0:09:16.319,0:09:17.989 -رفتم یک کلاس بازیگری ثبت نام کردم 0:09:17.989,0:09:22.319 - و همه اونجا متفق القول معتقد بودند که تو بهتره که بنویسی 0:09:22.319,0:09:24.658 -(خنده حضار) 0:09:24.658,0:09:26.397 -من اونقدر از نوشتن متنفر بودم 0:09:26.397,0:09:30.920 -که اعتراف میکنم تمام اون یه صفحه لغت هایی که به هممون میدادند 0:09:30.920,0:09:33.186 -و معلم ها فرداش خط میزدند ، 0:09:33.186,0:09:36.919 -بجای دوباره نوشتن، با تمام سعی و دقت و وسواس سعی میکردم 0:09:36.919,0:09:41.193 -خط معلمه را پاک کنم و دوباره همون را ببرم تحویل بدم. 0:09:41.193,0:09:42.982 -انقدر متنفر بودم که یادم میاد یک بار یک 0:09:42.982,0:09:46.316 - نصفه صفحه نوشته بودم وسطش رفتم دستشویی برگشتم 0:09:46.316,0:09:51.923 -و اونقدر برام مهم نبود که اونوری چون نشسته بودم از اونور بقیه اش را نوشتم 0:09:51.923,0:09:56.447 -یک صفحه را نوشتم اما تا وسطش برعکس بودم. 0:09:57.986,0:10:00.956 -نمدونم بعدیش چیه که...آهان.. 0:10:02.187,0:10:04.059 -همه این ها رو میدونیم... 0:10:04.059,0:10:11.057 - ولی مطمئنا هیچ نسخه ای برای تمام افراد بشر وجود نداره که این کار را بکنید تا موفق بشید 0:10:11.057,0:10:13.462 -ما فقط داستان زندگی خودمون را تعریف میکنیم. 0:10:13.462,0:10:15.187 -همه میدونیم که برای موفقیت 0:10:15.187,0:10:15.826 - استعداد لازمه، 0:10:15.826,0:10:16.590 - علاقه لازمه، 0:10:16.590,0:10:17.143 -پشتکار لازمه، 0:10:17.143,0:10:18.639 -هوش لازمه و شانس 0:10:19.562,0:10:21.228 -بطور قطع 0:10:21.228,0:10:23.726 -هرکدومش هم نباشه یک جای کار یخورده میلنگه. 0:10:23.726,0:10:28.831 -که حالا میشه باهاش مبارزه کرد ولی شاید از ته دل احساس رضایت نکنیم. 0:10:29.031,0:10:30.895 -من حیث المجموع 0:10:30.895,0:10:35.986 -اما اون چیزی که برام خیلی جالب بود و ناگهان زندگی منو عوض کرد 0:10:35.986,0:10:40.853 -یک نفر آدمی بود که اتفاقا هیچ ربطی به نویسندگی نداره 0:10:41.730,0:10:43.544 -یک بوکسور 0:10:44.652,0:10:47.989 -من کلی را دوست داشتم نه بخاطر اینکه مسلمان شده بود 0:10:47.989,0:10:49.860 -نه بخاطر اینکه بوکسور خیلی بزرگی بود 0:10:49.860,0:10:56.055 -نه بخاطر جذابیت صورتش یا اندام عضلانی و چیزهایی شبیه این 0:10:56.655,0:10:59.064 -من کلی را دوست داشتم بخاطر اینکه یه جمله 0:10:59.064,0:11:04.061 -در واقع چندتا جمله از خاطرات زندگی اش خوندم که خیلی توجهم را جلب کرد. 0:11:04.061,0:11:08.856 -و راستش را بخواهید این آدم بود که زندگی ام را تغییر داد 0:11:11.118,0:11:16.478 -کلی یک مبارزه خیلی جدی و مهمی با جورج فورمن داشت در زئیر 0:11:16.478,0:11:21.919 -که احتما اونهایی که سنشون بیشتره یا این ماجرا را تعقیب میکنند یکمی باهاش آشنا هستند 0:11:21.919,0:11:25.256 -کلی بوکسوری بود که همیشه تو رینگ رقص پا میکرد 0:11:25.256,0:11:29.785 - و میگفت که من مثل پروانه میرقصم و مثل زنبور نیش میزنم 0:11:29.785,0:11:34.695 -اما این مسابقه تنها مسابقه ای بود که کلی بر خلاف همیشه گاردهاشو بسته بود 0:11:35.065,0:11:40.231 - چون همه اینو می دونستند که فورمن میتونه با مشت یه گاو را بکشه. 0:11:40.231,0:11:42.716 -بنابراین کلی فقط گاردشو بسته بود 0:11:42.716,0:11:47.986 - و میگه مدام وقتی مشتای اون میخورد به دست من و دستم به صورتم میخورد 0:11:47.986,0:11:54.156 -سرم گیج میرفت. پس فقط حواسم بود که مشتش مستقیم نخوره تو صورت من. 0:11:55.526,0:11:57.184 -حواسم همیشه.... 0:11:57.184,0:11:58.648 -(خنده حضار) 0:11:58.648,0:12:00.389 -نکته مهم این بود.. 0:12:01.482,0:12:05.729 -دیدین تو مسابقات بوکس حرفه ای معمولا هرچند دقیقه یک بار اونا میچسبن به همدیگه 0:12:05.729,0:12:08.977 -و داور میاد جداشون میکنه و دوباره ادامه میدن کارو؟ 0:12:08.977,0:12:13.229 -کلی میگفت در تمام طول این راندهایی که من باهاش مبارزه میکردم هربار که میچسبیدم بهش 0:12:13.229,0:12:17.849 -گوشم را میذاشتم روقلبش و نبضش را اندازه میگرفتم 0:12:17.849,0:12:20.480 -ببینم که کی خسته میشه؟ 0:12:22.018,0:12:27.395 -و بعد در راند پایانی احساس کردم که دیگه داره تند میزنه 0:12:27.626,0:12:31.385 -و در تمام طول اون مسابقه فقط یک بار از گاردش خارج شد 0:12:31.385,0:12:34.587 - و فقط یک مشت به اون آدم غول پیکر زد 0:12:34.587,0:12:36.403 -و مسابقه را برد. 0:12:36.403,0:12:42.550 -من یاد گرفتم که بعضی وقتا یک چیزهایی هست که شما ازشون بدتون میاد 0:12:42.550,0:12:44.719 -مثل نوشتن برای من یا 0:12:46.719,0:12:49.429 -بادمجون بازم برای من 0:12:51.613,0:12:54.134 -مثل مشت خوردن برای کلی 0:12:54.134,0:12:56.531 -اما شما صبر میکنید 0:12:57.316,0:13:00.455 -حوصله میکنید و تمرکزتان را از دست نمیدید 0:13:00.455,0:13:06.266 -و نبوغتان را بکار میگیرید برای اینکه در مهم ترین لحظه بهترین ضربه ممکن را بزنید. 0:13:06.266,0:13:08.688 -آره من از نوشتن متنفرم 0:13:09.319,0:13:11.312 -ولی مینویسم 0:13:11.559,0:13:17.254 -سرعت تایپ کردنم اونقدر خوب نیست که بتونم از نرم افزار آقای اسکندری استفاده کنم 0:13:17.254,0:13:20.436 - علاقه ای هم به یادگرفتنش ندارم 0:13:22.144,0:13:27.474 -آقای ملایری هم گفتن اگه یک کاری را دوست دارید، اگه یک کاری پول سازه برات 0:13:27.474,0:13:31.560 -بلدی انجامش بدی ولی دوستش نداری بهش بگو نه 0:13:31.560,0:13:34.592 -من راستش نتونستم بهش بگم نه 0:13:34.592,0:13:37.771 -بخاطر اینکه خیلی ها تشویقم کردند 0:13:38.987,0:13:41.555 -من کاندیدای بهترین کتاب سال شد کتابم 0:13:41.555,0:13:44.944 - و دیدم اگه ننویسم خیلی بده 0:13:45.390,0:13:49.186 -بنابراین تصمیم گرفتم که بنویسم 0:13:49.186,0:13:51.320 -میدونم که این کارو دوست ندارم 0:13:51.320,0:13:55.450 -شاید مدت زمان زیادی نتونم این کارو بکنم بنابراین ممکنه که از گرسنگی بمیرم 0:13:55.450,0:13:58.382 -چون پول زیادی ندارم که غذاهای خوب بخرم ممکنه 0:13:58.382,0:14:02.485 -که نهایتا تنها چیزی که نصیبم بشه همین بادمجونه 0:14:02.485,0:14:05.734 -بنابرین برای اولین و آخرین بار در تمام زندگی ام 0:14:05.734,0:14:08.319 -با تمام احترامی که برای دستگاه گوارشم قائلم 0:14:08.319,0:14:13.394 -و با تمام نفرتی که از بادمجون دارم میخوام این بادمجون را جلوی چشم شما گاز بزنم 0:14:13.394,0:14:17.640 -(تشویق حضار) 0:14:18.733,0:14:21.586 -اعتراف میکنم که اصلا به اون بد مزگی که فکر میکردم نبود 0:14:21.586,0:14:23.923 -خیلی فاجعه آمیزتر اون چیزی که خیال میکردم 0:14:23.923,0:14:26.482 -(خنده حضار) 0:14:28.520,0:14:31.772 -فقط یک چیزی را ازتون خواهش میکنم 0:14:31.772,0:14:36.307 -از کنار چیزهایی که حتی ازشون متنفر هستین به همین راحتی نگذرید 0:14:36.307,0:14:42.172 -شاید خوشبختی و سعادت شما تو همون چیزا قرار داده شده باشه. 0:14:42.172,0:14:43.784 -و خواهش دومم 0:14:43.784,0:14:49.057 -چیزهایی که ازشون متنفرید شاید سلامتی و آبروی شما را بخطر بندازه. 0:14:49.057,0:14:51.063 -لطفا سراغ اینا نرید. 0:14:51.063,0:14:52.191 -همین 0:14:52.191,0:14:53.451 -مخلصم 0:14:53.451,0:14:56.575 (تشویق حضار)