1 00:00:00,755 --> 00:00:03,046 خوشحالم که اینجا هستم تا دربارۀ سربازها حرف بزنم، 2 00:00:03,046 --> 00:00:04,652 چراکه من به ارتش ملحق نشدم 3 00:00:04,652 --> 00:00:06,800 برای اینکه می خواستم به جنگ بروم. 4 00:00:06,800 --> 00:00:09,518 من به ارتش ملحق نشدم برای اینکه تمایل 5 00:00:09,518 --> 00:00:13,175 یا نیاز داشتم که به خارج بروم و بجنگم. 6 00:00:13,175 --> 00:00:15,515 راستش، من به ارتش وارد شدم چون 7 00:00:15,515 --> 00:00:17,242 مدرسه واقعاً خیلی گران است، 8 00:00:17,242 --> 00:00:18,951 و آنها قرار بود در آن مورد کمک کنند 9 00:00:18,951 --> 00:00:21,291 و من به ارتش وارد شدم چون 10 00:00:21,291 --> 00:00:23,447 این چیزی بود که بلد بودم، 11 00:00:23,447 --> 00:00:26,309 و چیزی بود که می دانستم که می توانم به خوبی انجام دهم. 12 00:00:26,309 --> 00:00:28,707 من از یک خانوادۀ ارتشی نبودم. 13 00:00:28,707 --> 00:00:29,950 من بچۀ بداخلاق نظامی نیستم 14 00:00:29,950 --> 00:00:32,729 هیچ کس از خانوادۀ من هرگز عضو ارتش نشده بود، 15 00:00:32,729 --> 00:00:35,015 و وقتی برای اولین بار وارد ارتش شدم 16 00:00:35,015 --> 00:00:37,110 ۱۳ ساله بودم 17 00:00:37,110 --> 00:00:39,789 و به مدرسۀ نظامی فرستاده شدم، 18 00:00:39,789 --> 00:00:41,458 چراکه مادرم مرا با فکر مدرسۀ نظامی 19 00:00:41,458 --> 00:00:44,564 تهدید کرده بود از وقتی که هشت ساله بودم. 20 00:00:44,564 --> 00:00:47,631 وقتی بزرگ می شدم مسائلی داشتم، 21 00:00:47,631 --> 00:00:49,659 و مادرم همیشه به من اینطور می گفت که، 22 00:00:49,659 --> 00:00:51,105 " می دونی، اگه جمع و جورش نکنی 23 00:00:51,105 --> 00:00:52,371 به مدرسۀ نظامی می فرستمت." 24 00:00:52,371 --> 00:00:53,931 ومن به مادرم نگاه میکردم و میگفتم 25 00:00:53,931 --> 00:00:55,863 " مامان بیشتر تلاش میکنم." 26 00:00:55,863 --> 00:00:57,347 و بعد وقتی که نه ساله بودم، او 27 00:00:57,347 --> 00:00:59,575 بروشورهایی بهم میداد که که نشان دهد 28 00:00:59,575 --> 00:01:00,870 بازیگوشی نمیکرده و من: 29 00:01:00,870 --> 00:01:03,197 "باشه مامان، میبینم که جدی ای بیشتر کار میکنم" 30 00:01:03,197 --> 00:01:05,349 بعد ۱۰، ۱۱ ساله که بودم 31 00:01:05,349 --> 00:01:08,503 رفتارم بد و بدتر میشد. 32 00:01:08,503 --> 00:01:10,870 من در یک دورۀ آموزشی آکادمیک و نظامی بودم 33 00:01:10,870 --> 00:01:14,601 قبل از اینکه سنم دو رقمی شود، 34 00:01:14,601 --> 00:01:17,543 و اولین بار که دستبند روی دستم حس کردم 35 00:01:17,543 --> 00:01:19,491 ۱۱ ساله بودم. 36 00:01:19,491 --> 00:01:21,107 و وقتی ۱۳ سالم بود، 37 00:01:21,107 --> 00:01:23,121 مادرم پیشم آمد و گفت، 38 00:01:23,121 --> 00:01:24,857 " دیگر نمی خواهم ادامه دهم. 39 00:01:24,857 --> 00:01:26,403 تو را به مدرسۀ نظامی میفرستم." 40 00:01:26,403 --> 00:01:28,241 و من به او نگاه کردم و گفتم، "مامان، 41 00:01:28,241 --> 00:01:31,381 میبینم که ناراحتی، بیشتر تلاش میکنم." 42 00:01:31,381 --> 00:01:33,476 و او میگفت، " نه تو هفتۀ دیگه میری." 43 00:01:33,476 --> 00:01:35,881 و اینطور بود که من برای بار اول 44 00:01:35,881 --> 00:01:38,471 با ارتش رویارو شدم، 45 00:01:38,471 --> 00:01:41,367 برای اینکه مادرم فکر میکرد که درسته. 46 00:01:41,367 --> 00:01:43,179 من از ته دل با او مخالف بودم 47 00:01:43,179 --> 00:01:44,479 وقتی بار اول آنجا حاضر شدم 48 00:01:44,479 --> 00:01:46,279 چرا که تقریباً چهار روز اول، 49 00:01:46,279 --> 00:01:48,447 پنج بار از مدرسه فرار کرده بودم. 50 00:01:48,447 --> 00:01:50,333 دور مدرسه درهای بزرگ سیاهی بود 51 00:01:50,333 --> 00:01:52,423 و هر وقت رویشان را برمیگرداندند، 52 00:01:52,423 --> 00:01:54,879 راحت از درهای سیاه فرار میکردم 53 00:01:54,879 --> 00:01:56,741 و آنها را یاد پیشنهادشان می انداختم که 54 00:01:56,741 --> 00:01:58,171 میتوانیم برویم اگر نخواستیم. 55 00:01:58,171 --> 00:01:59,864 و میگفتم :" خب، حالا 56 00:01:59,864 --> 00:02:03,112 میخوام برم." (صدای خنده) 57 00:02:03,112 --> 00:02:05,223 و هیچ وقت کارآمد نبود. 58 00:02:05,223 --> 00:02:07,397 و من به سردرگمی ادامه دادم. 59 00:02:07,397 --> 00:02:08,579 و سرانجام، 60 00:02:08,579 --> 00:02:11,109 بعد از مدتی آنجا ماندن، 61 00:02:11,109 --> 00:02:12,511 و بعد از پایان سال اول 62 00:02:12,511 --> 00:02:14,359 در این مدرسۀ نظامی، 63 00:02:14,359 --> 00:02:19,015 فهمیدم که داشتم بزرگ میشدم. 64 00:02:19,015 --> 00:02:22,539 و چیزهایی را که در مورد این مدرسه دوست داشتم شناختم 65 00:02:22,539 --> 00:02:24,887 و چیزی که درمورد سازمان دوست داشتم 66 00:02:24,887 --> 00:02:27,634 چیزی بود که قبلاً نمی دانستم : 67 00:02:27,634 --> 00:02:30,503 این را که من بالاخره جزئی از یک مجموعۀ بزرگترم، 68 00:02:30,503 --> 00:02:32,953 جزئی از یک گروه، و این واقعاً برای مردم مهم بود 69 00:02:32,953 --> 00:02:34,665 که من آنجا هستم، 70 00:02:34,665 --> 00:02:37,855 این که رهبری آنجا تنها یک حرف نبود 71 00:02:37,855 --> 00:02:41,131 بلکه بخش واقعی و اصلی 72 00:02:41,131 --> 00:02:43,280 کل این تجربه بود. 73 00:02:43,280 --> 00:02:45,404 و بنابراین وقتی که قرار بود 74 00:02:45,404 --> 00:02:47,448 دبیرستان را تمام کنم، 75 00:02:47,448 --> 00:02:50,116 شروع به فکر کردن راجع به کاری که میخواستم بکنم کردم، 76 00:02:50,116 --> 00:02:51,920 و شاید مانند بقیۀ دانش آموزان، 77 00:02:51,920 --> 00:02:55,314 نمیدانستم که میخواهم چه کنم. 78 00:02:55,314 --> 00:02:57,009 و راجع به کسانی فکر کردم که 79 00:02:57,009 --> 00:02:59,298 به آنها احترام میگذاشتم و ستایششان میکردم. 80 00:02:59,298 --> 00:03:00,984 راجع به افراد زیادی فکر کردم، 81 00:03:00,984 --> 00:03:03,803 بخصوص افرادی که در زندگی ام 82 00:03:03,803 --> 00:03:05,732 با آنها برخورد کرده بودم. 83 00:03:05,732 --> 00:03:07,607 همۀ اینها رخ داد تا که 84 00:03:07,607 --> 00:03:09,546 لباس فرم آمریکا را بپوشم، 85 00:03:09,546 --> 00:03:11,791 بنابراین سؤال و جواب برای من 86 00:03:11,791 --> 00:03:13,858 کاملاً آسان شده بود. 87 00:03:13,858 --> 00:03:15,606 این سؤال که می خواهم چه کنم 88 00:03:15,606 --> 00:03:17,244 سریعاً با این پاسخ داده میشد که، 89 00:03:17,244 --> 00:03:20,443 حدس میزنم افسر ارتش بشوم. 90 00:03:20,443 --> 00:03:22,267 بنابراین ارتش اینطور پیش می رفت 91 00:03:22,267 --> 00:03:23,468 و آنها مرا تعلیم میدادند، 92 00:03:23,468 --> 00:03:24,870 و وقتی میگویم به ارتش نپیوستم 93 00:03:24,870 --> 00:03:26,500 تا به جنگ بروم، 94 00:03:26,500 --> 00:03:28,117 حقیقت این است که در سال ۱۹۹۶ به ارتش پیوستم. 95 00:03:29,734 --> 00:03:31,353 در واقع چیز زیادی نگذشت. 96 00:03:31,353 --> 00:03:33,419 هیچ وقت حس نکردم که در خطر هستم. 97 00:03:33,419 --> 00:03:34,542 وقتی پیش مادرم رفتم، 98 00:03:34,542 --> 00:03:36,155 تاره در ۱۷ سالگی عضو ارتش شدم، 99 00:03:36,155 --> 00:03:37,864 بنابراین به اجازۀ ولی نیاز داشتم 100 00:03:37,864 --> 00:03:38,947 که عضو ارتش شوم، 101 00:03:38,947 --> 00:03:40,427 مدارک را به مادرم دادم، 102 00:03:40,427 --> 00:03:42,420 او فکر کرد که مثل ارتش است. 103 00:03:42,420 --> 00:03:43,724 فکر کرد:" خب براش خوب بوده 104 00:03:43,724 --> 00:03:46,107 و به نظرم اجازه دهم ادامه بدهد." 105 00:03:46,107 --> 00:03:48,908 و اصلاً فکر نمیکرد برگه ای که امضا میکند 106 00:03:48,908 --> 00:03:50,940 در واقع به عضویت در آوردن پسرش 107 00:03:50,940 --> 00:03:54,138 به عنوان افسر ارتش است. 108 00:03:54,138 --> 00:03:55,912 و من جریان را طی کردم، 109 00:03:55,912 --> 00:03:57,706 و باز تمام مدت فقط فکر میکردم، 110 00:03:57,706 --> 00:04:01,529 خیلی خوبه، ممکنه یک آخر هفته به خدمت بروم 111 00:04:01,529 --> 00:04:06,643 یا دو هفته در طول سال، مشق نظامی کنم، 112 00:04:06,643 --> 00:04:09,359 و چند سال پس از اینکه به خدمت رفتم، 113 00:04:09,359 --> 00:04:12,531 چند سال پس از امضای برگه ها 114 00:04:12,531 --> 00:04:15,703 دنیا عوض شد. 115 00:04:15,703 --> 00:04:18,875 بعد از ۱۱ سپتامبر، شرایط جدیدی برای 116 00:04:18,875 --> 00:04:22,865 شغلی که انتخاب کردم وجود داشت. 117 00:04:22,865 --> 00:04:27,430 اول که به خدمت رفتم، اصلاً برای جنگ نرفتم، 118 00:04:27,430 --> 00:04:29,100 اما حالا که آنجا بودم، 119 00:04:29,100 --> 00:04:32,887 این دقیقاً چیزی بود که داشت اتفاق میفتاد. 120 00:04:32,887 --> 00:04:36,234 و من به خیلی چیز ها فکر کردم به سربازها فکر میکردم. 121 00:04:36,234 --> 00:04:38,091 که آخر باید به رهبری کردن بر آن ها پایان میدادم. 122 00:04:38,091 --> 00:04:40,601 یادم می آید بار اول، درست بعد از ۱۱ سپتامبر، 123 00:04:40,601 --> 00:04:43,224 سه هفته بعد از ۱۱ سپتامبر، در هواپیمایی بسوی خارج 124 00:04:43,224 --> 00:04:45,210 میرفت اما من با ارتش به خارج نمیرفتم، 125 00:04:45,210 --> 00:04:47,245 به خارج میرفتم چون بورسیه گرفته بودم 126 00:04:47,245 --> 00:04:48,566 که به خارج بروم. 127 00:04:48,566 --> 00:04:50,416 بورسیه گرفته بودم که به خارج بروم 128 00:04:50,416 --> 00:04:52,716 بروم درس بخوانم و در خارج زندگی کنم، 129 00:04:52,716 --> 00:04:54,788 در انگلستان زندگی میکردم و بسیار جالب بود، 130 00:04:54,788 --> 00:04:56,254 اما همزمان، همان کسانی که 131 00:04:56,254 --> 00:04:58,998 با آنها آموزش دیده بودم، 132 00:04:58,998 --> 00:05:01,411 همان سربازانی که همۀ دورۀ خدمتم را با آنها سر کردم 133 00:05:01,411 --> 00:05:03,600 و برای جنگ آماده میشدیم، 134 00:05:03,600 --> 00:05:07,086 آنها الان به سوی آن میرفتند. 135 00:05:07,086 --> 00:05:08,967 آنها اکنون در شرف این بودند که خود را 136 00:05:08,967 --> 00:05:11,151 در وسط جایی بیابند که حقیقت 137 00:05:11,151 --> 00:05:12,719 تودۀ عظیم مردم بود، 138 00:05:12,719 --> 00:05:14,985 ته آموزش مودۀعظیمی از ما درحالی میدیدیم، 139 00:05:14,985 --> 00:05:18,924 نمی توانستیم حتی به نقشه ای اشاره کنیم. 140 00:05:18,924 --> 00:05:20,266 من سالها در حال تمام کردن 141 00:05:20,266 --> 00:05:21,608 تحصبلات تکمیلی بودم، 142 00:05:21,608 --> 00:05:22,950 و تمام وقتی که آنجا بودم 143 00:05:22,950 --> 00:05:24,536 در ساختمان های آکسفورد 144 00:05:24,536 --> 00:05:26,910 که در واقع هزاران سال پیش از 145 00:05:26,910 --> 00:05:28,758 اینکه آمریکا کشف شود، ساخته شده بود 146 00:05:28,758 --> 00:05:31,930 و من آنجا نشسته ام و با استادها در مورد 147 00:05:31,930 --> 00:05:35,894 قتل آرشیدوک فردیناند حرف می زنم، 148 00:05:35,894 --> 00:05:38,082 و اینکه چطور بروی شروع جنگ جهانی اول 149 00:05:38,082 --> 00:05:40,270 تأثیر گذاشت، 150 00:05:40,270 --> 00:05:42,460 جایی که همواره قلب و مغز من 151 00:05:42,460 --> 00:05:45,344 با سربازانم بود 152 00:05:45,344 --> 00:05:47,314 آنها که حالا ضد گلوله به تن داشتند 153 00:05:47,314 --> 00:05:48,750 و جلیقۀ ضدگلوله داشتند 154 00:05:48,750 --> 00:05:51,298 و میدانند دقیقاً چطوراطراف را تغییر دادم 155 00:05:51,298 --> 00:05:53,590 یا دقیقاً چطور یک مسلسل را در تاریکی 156 00:05:53,590 --> 00:05:56,638 تمییز میکنم. 157 00:05:56,638 --> 00:05:59,571 این یک حقیقت تازه بود. 158 00:05:59,571 --> 00:06:01,944 تا زمانی که درسم را تمام کردم و دوباره به ارتش 159 00:06:01,944 --> 00:06:04,634 پیوستم و آماده میشدیم به افغانستان برویم، 160 00:06:04,634 --> 00:06:06,222 سربازهایی در بخش من بودند که حالا 161 00:06:06,222 --> 00:06:08,320 دومین و سومین عملیات نظامیشان بود 162 00:06:08,320 --> 00:06:09,740 قبل از اینکه من بار اولم باشد 163 00:06:09,740 --> 00:06:11,728 بار اول قدم زدن با سربازانم را یادم میآید 164 00:06:11,728 --> 00:06:13,092 وقتی که به ارتش راه میابید 165 00:06:13,092 --> 00:06:14,748 و به مبارزه می روید، 166 00:06:14,748 --> 00:06:16,082 همه به دوشتان نگاه میکنند، 167 00:06:16,082 --> 00:06:19,860 چرا که درجۀ شما روی شانه هایتان است. 168 00:06:19,860 --> 00:06:21,136 و تا با مردم برخورد میکنید 169 00:06:21,136 --> 00:06:22,552 با آنها دست می دهید، 170 00:06:22,552 --> 00:06:24,411 و بعد چشمتان به سمت شانه هایشان میرود، 171 00:06:24,411 --> 00:06:26,024 چون میخواهید بدانید کجا 172 00:06:26,024 --> 00:06:27,330 خدمت کرده اند یا با چه بخشی 173 00:06:27,330 --> 00:06:29,024 و من تنها کسی بودم که 174 00:06:29,024 --> 00:06:31,314 با شانه های خالی راه میرفتم، 175 00:06:31,314 --> 00:06:35,404 واین هرکه را به آن نگاه میکرد متعجب میکرد 176 00:06:35,404 --> 00:06:38,412 اما شما فرصت داشتید که با سربازانتان حرف بزنید، 177 00:06:38,412 --> 00:06:42,190 و بپرسید چرا آمده اند. 178 00:06:42,190 --> 00:06:46,279 من آمدم چون مدرسه گران بود. 179 00:06:46,279 --> 00:06:50,700 خیلی از سربازان من به دلایل کاملاً متفاوتی 180 00:06:50,700 --> 00:06:52,632 آمده بودند آمدند به خاطر حس مسئولیت. 181 00:06:52,632 --> 00:06:54,441 آنها آمده بودند چون عصبانی بودند 182 00:06:54,441 --> 00:06:56,258 و میخواستند کاری بکنند. 183 00:06:56,258 --> 00:06:57,570 آنها آمده بودند برای اینکه 184 00:06:57,570 --> 00:06:59,416 خانواده هایشان گفته بودند که مهم است. 185 00:06:59,416 --> 00:07:01,628 آنها آمده بودند زیرا به نوعی انتقام میگرفتند. 186 00:07:01,628 --> 00:07:06,276 آنها برای مجموعه دلایل مختلفی آمده بودند. 187 00:07:06,276 --> 00:07:09,044 و حالا همۀ ما خودمان را آن ور آب میدیدیم 188 00:07:09,044 --> 00:07:12,945 که با وجود این تضادها در حال جنگیدنیم. 189 00:07:12,945 --> 00:07:15,456 و آنچه برایم جالب بود این بود که 190 00:07:15,456 --> 00:07:19,778 خیلی ساده این جمله را شنیدم 191 00:07:19,778 --> 00:07:23,044 که هیچ وقت کامل نفهمیدمش، 192 00:07:23,044 --> 00:07:25,402 زیرا درست بعد از ۱۱ سپتامبر، این حرف را میشنیدید 193 00:07:25,402 --> 00:07:26,759 همه پیشتان میآمدند و میگفتند 194 00:07:26,759 --> 00:07:29,396 " خب، ممنون بابت خدماتت." 195 00:07:29,396 --> 00:07:31,359 و من هم تقلید میکردم و همان را 196 00:07:31,359 --> 00:07:32,994 به همۀ سربازهایم میگفتم. 197 00:07:32,994 --> 00:07:34,575 حتی قبل از اعزام شدنم. 198 00:07:34,575 --> 00:07:38,070 امّا حتی نمیدانستم که این به چه معناست. 199 00:07:38,070 --> 00:07:40,074 فقط میگفتمش چون صحیح به نظر می آمد. 200 00:07:40,074 --> 00:07:41,850 چون همان چیزی بود که باید به کسانی که 201 00:07:41,850 --> 00:07:43,494 آن ور آب ها بودند میگفتم. 202 00:07:43,494 --> 00:07:45,924 " ممنون بابت خدماتت." 203 00:07:45,924 --> 00:07:47,940 اما اصلاً نمیدانستم که مفهومش چیست 204 00:07:47,940 --> 00:07:50,270 که حتّی، 205 00:07:50,270 --> 00:07:53,840 چه معنایی برای مردم دارد وقتی آنرا میشنوند 206 00:07:53,840 --> 00:07:58,626 وقتی که بار اول از افغانستان برگشتم، 207 00:07:58,626 --> 00:08:02,100 فکر میکردم که اگر آن را از جنگ رها کنید، 208 00:08:02,100 --> 00:08:05,941 همۀ خطرات تمام میشوند. 209 00:08:05,941 --> 00:08:08,138 فکر میکردم اگر آن را از منطقۀ درگیری خارج کنید 210 00:08:08,138 --> 00:08:10,437 که به نوعی بتوانید عرق پیشانی خود را 211 00:08:10,437 --> 00:08:11,671 پاک کنید و بگویید، 212 00:08:11,671 --> 00:08:15,415 " هوم، خوشحالم از این یکی خلاص شدم،" 213 00:08:15,415 --> 00:08:17,223 بدون درک این که برای خیلی از مردم، 214 00:08:17,223 --> 00:08:19,366 درحالی که به وطن برمیگردند، 215 00:08:19,366 --> 00:08:21,665 جنگ ادامه دارد. 216 00:08:21,665 --> 00:08:23,919 در ذهن همۀ ما جریان دارد. 217 00:08:23,919 --> 00:08:26,557 در خاطرات همۀ ما وجود دارد. 218 00:08:26,557 --> 00:08:31,220 در همۀ احساسات ما می جوشد. 219 00:08:31,220 --> 00:08:32,557 لطفاً ما را ببخشید 220 00:08:32,557 --> 00:08:37,767 اگر دوست نداریم در جمع های شلوغ باشیم. 221 00:08:37,767 --> 00:08:40,030 لطفاً ما را عفو کنید 222 00:08:40,030 --> 00:08:42,354 وقتی که یک هفته را در جایی می گذرانیم که 223 00:08:42,354 --> 00:08:44,702 ۱۰۰ درصد نظم نور دارد چون 224 00:08:44,702 --> 00:08:46,930 نباید با نور سفید گشت. 225 00:08:46,930 --> 00:08:48,417 اگر نور سفیدی باشد، 226 00:08:48,417 --> 00:08:49,894 از مایلها دورتر دیده میشود، 227 00:08:49,894 --> 00:08:51,607 اما اگر از کمی سبز یا آبی 228 00:08:51,607 --> 00:08:52,774 استفاده کنید، 229 00:08:52,774 --> 00:08:54,706 از دور دیده نمیشوند. 230 00:08:54,706 --> 00:08:56,839 پس ما را ببخشید اگر خارج از هرجا، 231 00:08:56,839 --> 00:09:00,046 از داشتن ۱۰۰ درصد نظم نور 232 00:09:00,046 --> 00:09:02,599 پس از یک هفته به وسط «تایم اسکور» برمیگردیم، 233 00:09:02,599 --> 00:09:07,730 و برای انطباق با آن مشکل داریم. 234 00:09:07,730 --> 00:09:09,162 لطفاً ما را ببخشید 235 00:09:09,162 --> 00:09:11,001 وقتی به گروهی برمیگردی 236 00:09:11,001 --> 00:09:15,105 که بدون توعملیات نظامی را تمرین کرده است 237 00:09:15,105 --> 00:09:17,132 و حالا که تو برگشتی، خیلی ساده نیست 238 00:09:17,132 --> 00:09:20,776 که به شرایط عادی برگردی، 239 00:09:20,776 --> 00:09:25,258 چراکه هنجار کاملاً عوض شده است. 240 00:09:25,258 --> 00:09:28,820 یادم میآید وقتی برگشته بودم، میخواستم با آدم ها حرف بزنم. 241 00:09:28,820 --> 00:09:31,579 میخواستم از من راجع به تجربیاتم سؤال کنند. 242 00:09:31,579 --> 00:09:33,327 دلم میخواست پیشم بیآیند و بگویند، 243 00:09:33,327 --> 00:09:34,642 " چه می کردی؟" 244 00:09:34,642 --> 00:09:36,129 میخواستم پیش من بیآیند و بگویند 245 00:09:36,129 --> 00:09:37,747 "چطور بود؟ غذاها چطور بودند؟ 246 00:09:37,747 --> 00:09:42,272 چجور تجربه ای بود؟ در چه حالی؟" 247 00:09:42,272 --> 00:09:44,333 تنها سؤالی که از من میشد این بود که، 248 00:09:44,333 --> 00:09:47,064 " به کسی تیراندازی کردی؟" 249 00:09:47,064 --> 00:09:48,890 و آنها کسانی بودند که تا اندازه ای 250 00:09:48,890 --> 00:09:52,548 کنجکاو بودند که بپرسند. 251 00:09:52,548 --> 00:09:54,218 چراکه گاهی این ترس و هراس 252 00:09:54,218 --> 00:09:55,783 وجود داشت که اگر حرفی بزنم، 253 00:09:55,783 --> 00:09:57,259 میترسم ناراحتشان کنم، 254 00:09:57,259 --> 00:09:58,633 یا باعث چیزی شوم، 255 00:09:58,633 --> 00:10:03,291 بنابراین فرض معمول این است که حرفی نزنم. 256 00:10:03,291 --> 00:10:05,890 مشکل آن این است 257 00:10:05,890 --> 00:10:07,496 که احساس میشود خدمت تو 258 00:10:07,496 --> 00:10:10,010 اذعان نشده است، 259 00:10:10,010 --> 00:10:13,017 انگار کسی توجهی نکند. 260 00:10:13,017 --> 00:10:16,040 " ممنون بابت خدماتت،" 261 00:10:16,040 --> 00:10:19,133 و میگذشتیم. 262 00:10:19,133 --> 00:10:21,809 آنچه میخواستم بهتر بفهمم 263 00:10:21,809 --> 00:10:25,123 چیزی ورای آن بود، 264 00:10:25,123 --> 00:10:30,875 و چرا" ممنون بابت خدماتت" کافی نبود. 265 00:10:30,875 --> 00:10:34,491 واقعیت این است که ما 266 00:10:34,491 --> 00:10:37,048 ۲/۶ میلیون مرد و زن داریم 267 00:10:37,048 --> 00:10:39,972 که جانباز عراق و افغانستان هستند 268 00:10:39,972 --> 00:10:42,642 کسانی که در بین ما هستند. 269 00:10:42,642 --> 00:10:44,122 گاهی میدانیم آنها که هستند، 270 00:10:44,122 --> 00:10:47,234 گاهی نه، 271 00:10:47,234 --> 00:10:49,401 امّا این احساس وجود دارد، تجربۀ مشترک، 272 00:10:49,401 --> 00:10:52,325 پیمان مشترک 273 00:10:52,325 --> 00:10:54,197 که می دانیم آن تجربه 274 00:10:54,197 --> 00:10:56,206 و آن بخش از زندگیمان، 275 00:10:56,206 --> 00:10:58,921 درحالی که ممکن است متوقف شده باشد، 276 00:10:58,921 --> 00:11:02,967 هنوز تمام نشده است. 277 00:11:02,967 --> 00:11:04,596 به "ممنون بابت خدماتت،" فکر میکنیم 278 00:11:04,596 --> 00:11:06,665 و مردم میگویند،"مرسی از خدماتت یعنی چه؟" 279 00:11:06,665 --> 00:11:08,345 خب، برای من" ممنون از خدماتت" یعنی، 280 00:11:08,345 --> 00:11:12,423 یعنی تصدیق کردن ماجرای ما، 281 00:11:12,423 --> 00:11:15,289 از ما می پرسد که هستیم، 282 00:11:15,289 --> 00:11:17,702 درک قدرتی که 283 00:11:17,702 --> 00:11:21,932 خیلی از کسانی که با آنها خدمت کردیم دارند، 284 00:11:21,932 --> 00:11:25,652 و اینکه آن خدمت معانی زیادی دارد. 285 00:11:25,652 --> 00:11:27,786 " ممنون بابت خدماتت" یعنی اذعان این امر 286 00:11:27,786 --> 00:11:29,604 که فقط اینکه به وطن برگشتیم 287 00:11:29,604 --> 00:11:30,895 و لباس فرم را درآوردیم 288 00:11:30,895 --> 00:11:33,175 به این معنی نیست که خدمت بزرگتر ما به این کشور 289 00:11:33,175 --> 00:11:35,851 تمام شده است. 290 00:11:35,851 --> 00:11:38,732 واقعیت امر این است که، خدمات بسیار زیادی 291 00:11:38,732 --> 00:11:42,922 می تواند ارائه و داده شود. 292 00:11:42,922 --> 00:11:44,352 وقتی به مردم نگاه میکنم 293 00:11:44,352 --> 00:11:49,010 مثل دوستمان «تایلور اورولا»، 294 00:11:49,010 --> 00:11:50,754 که در عراق پایش را از دست داده، 295 00:11:50,754 --> 00:11:53,412 دو آرزوی بزرگ در زندگی داشت. 296 00:11:53,412 --> 00:11:56,480 یکی این بود که سرباز باشد. دیگر اینکه بیسبالیست باشد. 297 00:11:56,480 --> 00:12:01,280 پایش را در عراق از دست داد. 298 00:12:01,280 --> 00:12:02,904 او برگشت 299 00:12:02,904 --> 00:12:04,598 و به جای فیصله دادن قضیه، 300 00:12:04,598 --> 00:12:07,016 حال که پایم از دست رفت آرزوی دوم منتفیست، 301 00:12:07,016 --> 00:12:09,430 هنوز آرزو دارد بیس بال بازی کند، 302 00:12:09,430 --> 00:12:11,998 و گروه «وت اسپرت» را میسازد، 303 00:12:11,998 --> 00:12:14,566 که با جانبازان کشور بازی میکند 304 00:12:14,566 --> 00:12:17,136 و از ورزش به عنوان راهی برای شفا استفاده میکند. 305 00:12:17,136 --> 00:12:20,991 کسانی مثل «تمی داکورث»، 306 00:12:20,991 --> 00:12:22,239 که خلبان هلیکوپتر بود 307 00:12:22,239 --> 00:12:24,105 و با هلیکوپتری که پرواز میکرد، 308 00:12:24,105 --> 00:12:25,644 باید از دو دست و پاها 309 00:12:25,644 --> 00:12:27,175 برای راندن استفاده کرد، 310 00:12:27,175 --> 00:12:28,644 هلیکوپترش مورد اصابت قرار گرفت 311 00:12:28,644 --> 00:12:29,906 سعی میکند کنترلش کند، 312 00:12:29,906 --> 00:12:31,823 اما به فرمان 313 00:12:31,823 --> 00:12:33,504 و راهنمایی هایش عمل نمیکند. 314 00:12:33,504 --> 00:12:36,015 سعی میکند هلیکوپتر را سالم بنشاند، 315 00:12:36,015 --> 00:12:37,656 اما هلیکوپتر سالم فرود نمیآید، 316 00:12:37,656 --> 00:12:38,768 و دلیل آن که این است که 317 00:12:38,768 --> 00:12:41,441 به فرمانی که پاهایش میدهد عمل نمیکند 318 00:12:41,441 --> 00:12:46,289 چراکه پاهایش منفجر شده است. 319 00:12:46,289 --> 00:12:49,194 او به سختی زنده میماند. 320 00:12:49,194 --> 00:12:53,100 پزشکان میآیند و زندگی او را نجات میدهند، 321 00:12:53,100 --> 00:12:55,561 اما بعد، وقتی در خانه بهبود می یابد، 322 00:12:55,561 --> 00:12:59,871 می اندیشد ، " مأموریتم هنوز تمام نشده." 323 00:12:59,871 --> 00:13:01,355 و حالا به عنوان بانوی 324 00:13:01,355 --> 00:13:03,547 عضو کنگره، از صدایش استفاده میکند 325 00:13:03,547 --> 00:13:06,505 برای مبارزه و دفاع از مجموعه ای از مسائل 326 00:13:06,505 --> 00:13:10,370 که مسائل جانبازان را شامل میشود. 327 00:13:10,370 --> 00:13:13,096 ما به خدمت رفتیم زیرا 328 00:13:13,096 --> 00:13:17,566 عاشق کشوری هستیم که نماینده اش هستیم. 329 00:13:17,566 --> 00:13:19,910 ما به خدمت رفتیم چون 330 00:13:19,910 --> 00:13:22,468 به اعتقادات راسخیم و مردم را باور داریم 331 00:13:22,468 --> 00:13:25,256 از چپ و راست خود. 332 00:13:25,256 --> 00:13:27,168 و تنها چیزی که میخواهیم این است که 333 00:13:27,168 --> 00:13:29,430 " ممنون بابت خدماتت" 334 00:13:29,430 --> 00:13:32,554 باید بیش از یک نقل قول باشد، 335 00:13:32,554 --> 00:13:35,180 که "ممنون بابت خدماتت" یعنی 336 00:13:35,180 --> 00:13:37,406 صادقانه عمیق شو 337 00:13:37,406 --> 00:13:40,356 در مردمی که برخاسته اند 338 00:13:40,356 --> 00:13:44,199 برای اینکه از آنها خواسته شده است، 339 00:13:44,199 --> 00:13:46,228 و آنچه آن برای ما معنی میدهد نه فقط حالا 340 00:13:46,228 --> 00:13:49,720 نه فقط در طول عملیات نظامی 341 00:13:49,720 --> 00:13:53,069 بلکه مدت ها پس از آنکه آخرین وسیلۀ نقلیه رفته 342 00:13:53,069 --> 00:13:57,943 و پس از اینکه آخرین شات گرفته شده است. 343 00:13:57,943 --> 00:14:00,773 اینها کسانی هستند که با آنها خدمت کرده ام، 344 00:14:00,773 --> 00:14:04,477 و کسانی که به آنها احترام میگذارم. 345 00:14:04,477 --> 00:14:06,648 پس ممنون بابت خدماتتان. 346 00:14:06,648 --> 00:14:10,500 (صدای تشویق)