کالین پاول: بچه ها به اصول و قوانین نیاز دارند
-
0:01 - 0:02کاری که می خواهم امروز بعد از ظهر انجام دهم
-
0:02 - 0:05کمی با روال معمول متفاوت است.
-
0:05 - 0:07اگر به دنبال سیاست خارجی هستید، می توانید با تماشای، چه می دانم،
-
0:07 - 0:10برنامه ی راشل مادو (مجری برنامه ی سیاسی) یا یک نفر دیگر از آن خبردار شوید.
-
0:10 - 0:12اما -- (خنده ی حاضرین) --
-
0:12 - 0:16می خواهم دربارهی جوانان و اصول و قوانین صحبت کنم،
-
0:16 - 0:18جوانان و اصول و قوانین.
-
0:18 - 0:20بعد از ظهر چهارشنبه ی پیش در مدرسه ای دربروکلین نیویورک بودم،
-
0:20 - 0:22بعد از ظهر چهارشنبه ی پیش در مدرسه ای دربروکلین نیویورک بودم،
-
0:22 - 0:25در دبیرستان "کریستو رای" که توسط "جیسوییتس" اداره می شود.
-
0:25 - 0:29و با گروهی از دانش آموزان در حال صحبت، و بررسی شرایط آن ها بودم.
-
0:29 - 0:32آن ها در سه طرف، به دور من نشسته بودند.
-
0:32 - 0:34می بینید که تقریباً تمام آن ها از اقلیت های قومیتی هستند.
-
0:34 - 0:36می بیند که دکور اتاق خیلی ساده است.
-
0:36 - 0:40این ساختمان یک مدرسه ی قدیمی در نیویورک است، چندان پر زرق و برق نیست.
-
0:40 - 0:43آن ها هنوز از تخته سیاه و سایر خرت و پرت ها استفاده می کنند.
-
0:43 - 0:46و در حدود ۳۰۰ دانش آموز در این مدرسه درس می خوانند،
-
0:46 - 0:48و این مدرسه چهار سال پیش افتتاح شده است،
-
0:48 - 0:51و دارد اولین سری دانش آموزانش را فارغ التحصیل می کند.
-
0:51 - 0:53بیست و دو دانش آموز دارند فارغ التحصیل می شوند،
-
0:53 - 0:55و همهی آن ۲۲ نفر به کالج می روند.
-
0:55 - 0:58تقریباً همه ی آن ها تنها با یک نفر دیگر زندگی می کنند،
-
0:58 - 1:01تقریباً همه ی آن ها تنها با یک نفر دیگر زندگی می کنند،
-
1:01 - 1:04معمولاً مادر یا مادر بزرگ، و تنها همین،
-
1:04 - 1:06و آن ها برای تحصیل، و به دست آوردن اصول و قوانین به این جا آمده اند.
-
1:06 - 1:07و آن ها برای تحصیل، و به دست آوردن اصول و قوانین به این جا آمده اند.
-
1:07 - 1:10من این عکس را از آن جا گرفتم،
-
1:10 - 1:13و هفته ی گذشته در صفحه ی فیس بوکم گذاشتم،
-
1:13 - 1:14و یک نفر برای آن نظری گذاشت که می گفت،
-
1:14 - 1:19"هی، چرا این جوان را مجبور کرده ای این طور خبردار بایستد؟"
-
1:19 - 1:24اما بعدش نوشته بود، "در عوض خوش تیپه." (خنده ی حاضرین)
-
1:24 - 1:26او به این خاطر خوش تیپ به نظر می رسد که بچه ها نیاز به اصول دارند،
-
1:26 - 1:30و حقه ای که برای ظاهر مدرسه ام به کار می برم
-
1:30 - 1:33این است که بعد از موعظه ی کوتاهم برای بچه ها،
-
1:33 - 1:35از آن ها می خواهم تا سؤالاتشان را از من بپرسند،
-
1:35 - 1:37و وقتی دستانشان را بالا می برند، می گویم، " بیا جلو"،
-
1:37 - 1:39و آن ها را مجبور می کنم بیایند و جلوی من بایستند.
-
1:39 - 1:41آن ها را مجبور می کنم که مثل یک سرباز خبردار بایستند.
-
1:41 - 1:43دستانشان را صاف کنارشان بگیرند،
-
1:43 - 1:47سر هایشان بالا، چشم هایشان باز، نگاه به روبرو،
-
1:47 - 1:50و سؤالشان را با صدای بلند بپرسند طوری که بقیه هم بشنوند.
-
1:50 - 1:53نه این که شل و ول بایستند، نه با شلوارهای آویزان، و کار هایی از این قبیل.
-
1:53 - 1:55(خنده ی حاضرین)
-
1:55 - 1:58و این آقای جوان، که نام او -- منظورم فامیل او کروز است --
-
1:58 - 2:02خیلی از این کار خوشش آمد. این عکس را در صفحه ی فیس بوکش گذاشت و خیلی سریع همه جا پخش شد.
-
2:02 - 2:04(خنده ی حاضرین)
-
2:04 - 2:07خب مردم فکر می کنند من به این بچه سخت گرفتم.
-
2:07 - 2:08نه، در اصل ما کمی تفریح می کنیم.
-
2:08 - 2:11من سال هاست که دارم این کار را انجام می دهم،
-
2:11 - 2:14و هر چه آن ها جوان تر باشند، بیشتر بهشان خوش می گذرد.
-
2:14 - 2:17هر وقت به گروهی از بچه های شش یا هفت ساله برمی خورم،
-
2:17 - 2:19مجبورم راهی برای ساکت نگه داشتن آن ها پیدا کنم.
-
2:19 - 2:21می دانید که معمولاً خیلی سر و صدا می کنند.
-
2:21 - 2:22بنابراین پیش از این که آن ها را وادار کنم خبردار بایستند
-
2:22 - 2:24بازی کوچکی با آن ها می کنم.
-
2:24 - 2:26بهشان می گویم، "خوب گوش کنید. در ارتش،
-
2:26 - 2:29وقتی می خواهند توجه سربازان را جلب کنند،
-
2:29 - 2:32دستوری می دهند به نام "خبردار."
-
2:32 - 2:35یعنی همه ساکت باشند و توجه کنند. گوش کنند.
-
2:35 - 2:36فهمیدید؟"
-
2:36 - 2:41"اوهوم، اوهوم، اوهوم." "بیایید شروع کنیم. همه شروع کنند به پچ پچ کردن."
-
2:41 - 2:45و اجازه می دهم به مدت ده ثانیه حرف بزنند و ناگهان می گویم، "خبردار!"
-
2:45 - 2:48"ها!" ( خنده حضار)
-
2:48 - 2:51"بله ژنرال. بله ژنرال."
-
2:51 - 2:53این کار را با بچه های خودتان تمرین کنید. باور کنید نتیجه می گیرید. (خنده حضار)
-
2:53 - 2:56حتماً باور نمی کنید.
-
2:56 - 2:59اما به هر حال، این بازی است که انجام می دهم،
-
2:59 - 3:01و ظاهراً آن را از تجربیات خدمت در ارتش به دست آورده ام.
-
3:01 - 3:04چون قسمت اعظم دوران زندگی بزرگسالی ام را
-
3:04 - 3:08با نوجوانان، که آنان را نوجوانان مسلح می نامم، کار کرده ام.
-
3:08 - 3:11ما آن ها را به ارتش می آوریم،
-
3:11 - 3:13و اولین کاری که انجام می دهیم این است که آن ها را در محیطی
-
3:13 - 3:17با اصول و قوانین قرار می دهیم، و به آن ها را به ترتیب درجه ارزش می دهیم،
-
3:17 - 3:19آن ها را مجبور می کنیم همگی یک نوع لباس بپوشند،
-
3:19 - 3:21سر آن ها را می تراشیم تا همگی یک شکل به نظر برسند،
-
3:21 - 3:23تا مطمئن شویم که تنها ملاک برتری آن ها بر یکدیگر درجه ی آن هاست.
-
3:23 - 3:25ما به آن ها آموزش می دهیم چگونه به راست و چپ نگاه کنند (حرکتی نظامی)،
-
3:25 - 3:27تا بتوانند از دستور ها اطاعت کنند
-
3:27 - 3:30و عواقب نافرمانی از قوانین را بفهمند.
-
3:30 - 3:32این کار به آن ها اصول و قوانین را می آموزد.
-
3:32 - 3:36و بعد ما کسی را به آن ها معرفی می کنیم که به سرعت از او متنفر خواهند شد، ارشد گروهان.
-
3:36 - 3:38و آن ها از او متنفر خواهند شد.
-
3:38 - 3:40ارشد گروهان سر آن ها فریاد می کشد،
-
3:40 - 3:44و به آن ها می گوید کار های مزخرفی انجام دهند.
-
3:44 - 3:47اما بعد به مرور زمان اتفاق خیلی جالبی می افتد.
-
3:47 - 3:50وقتی این اصول و قوانین جا افتادند،
-
3:50 - 3:53وقتی آن ها دلیل تمام دستور هایی که بهشان داده شده فهمیدند،
-
3:53 - 3:57وقتی آن ها فهمیدند، "مامانت این جا نیست، بچه جون.
-
3:57 - 4:01من بدترین کابوس عمرت هستم. من پدر و مادرتم.
-
4:01 - 4:03و همینه که هست. فهمیدی، بچه جون؟
-
4:03 - 4:06خوبه، وقتی از تو سؤالی می پرسم، تنها سه جواب برای گفتن وجود داره:
-
4:06 - 4:09بله، قربان؛ نه، قربان؛ نه، ببخشید، قربان.
-
4:09 - 4:11شروع نکن به توضیح دادن این که چرا یادت رفته کاری رو انجام بدی.
-
4:11 - 4:13فقط بله، قربان؛ نه، قربان؛ نه، ببخشید، قربان."
-
4:13 - 4:15"تو اصلاح نکردی." "اما قربان --"
-
4:15 - 4:18"نه، برای من توضیح نده امروز صبح چند دفعه صورتتو بریدی.
-
4:18 - 4:20دارم میگم صورتتو اصلاح نکردی."
-
4:20 - 4:23"نه، ببخشید، قربان." "پسر حرف گوش کن، زود یاد می گیری."
-
4:23 - 4:25اما باور نمی کنید که وقتی اصول و قوانین را به آن ها آموختید، چه کار هایی می توان با آن ها انجام داد.
-
4:25 - 4:28اما باور نمی کنید که وقتی اصول و قوانین را به آن ها آموختید، چه کار هایی می توان با آن ها انجام داد.
-
4:28 - 4:33در عرض ۱۸ هفته، آن ها یک برتری پیدا می کنند. آن ها مرد می شوند.
-
4:33 - 4:36و می دانید، آن ها کم کم از ارشد گروهان حساب می برند
-
4:36 - 4:38و هرگز او را فراموش نخواهند کرد.
-
4:38 - 4:40آن ها کم کم به او احترام می گذارند.
-
4:40 - 4:44و ما به اصول و قوانین و احترام بیشتری در زندگی فرزندانمان نیاز داریم.
-
4:44 - 4:46و ما به اصول و قوانین و احترام بیشتری در زندگی فرزندانمان نیاز داریم.
-
4:46 - 4:48من زمان زیادی را با گروه های جوانان گذرانده ام،
-
4:48 - 4:51و حرف من با مردم این است، "آموزش از کجا آغاز می شود؟"
-
4:51 - 4:53ما همیشه درباره ی این صحبت می کنیم که، "مدرسه ها باید تعمیر شوند.
-
4:53 - 4:57باید برای معلم ها اهمیت بیشتری قائل شد. باید سیستم های کامپیوتری بیشتری در مدارس نصب کرد.
-
4:57 - 5:00باید همه چیز را اینترنتی کرد."
-
5:00 - 5:03اما این ها راه حل تمامی مشکلات ما نیستند. این ها تنها راه حل بخشی از مشکلات ما هستند.
-
5:03 - 5:06اما راه حل واقعی این است که وقتی فرزندمان را به مدرسه می بریم،
-
5:06 - 5:11اصول و قوانین را از همان اول در قلب و روح او جا بیندازیم.
-
5:11 - 5:14یادگیری از کجا آغاز می شود؟ آیا از کلاس اول دبستان شروع می شود؟
-
5:14 - 5:16نه، نه، آموزش از همان اولین باری آغاز می شود که
-
5:16 - 5:19یک کودک درون آغوش مادرش
-
5:19 - 5:21به صورت او نگاه می کند
-
5:21 - 5:25و می گوید، "آه، این باید مادر من باشد.
-
5:25 - 5:27او کسی است که به من غذا می دهد.
-
5:27 - 5:29آره، وقتی حالم خیلی خوب نیست،
-
5:29 - 5:32او از من مراقبت می کند.
-
5:32 - 5:35زبانی که یاد می گیرم زبان اوست."
-
5:35 - 5:38و در آن لحظه آن ها تمام زبان های دیگری را که آن کودک در آن سن می تواند یاد بگیرد از او می گیرند،
-
5:38 - 5:40و در آن لحظه آن ها تمام زبان های دیگری را که آن کودک در آن سن می تواند یاد بگیرد از او می گیرند،
-
5:40 - 5:43اما به مدت سه ماه، تنها او در زندگی آن بچه است.
-
5:43 - 5:45و کسی که این کار را انجام می دهد، چه مادرش باشد و چه مادربزرگش،
-
5:45 - 5:47هر کسی که می خواهد باشد،
-
5:47 - 5:49این زمانی است که آموزش کودک شروع می شود.
-
5:49 - 5:51این زمانی است که برقراری ارتباط با جهان شروع می شود.
-
5:51 - 5:53.این زمانی است که عشق شروع می شود. این زمانی است که اصول و قوانین شروع می شوند.
-
5:53 - 5:56این زمانی است که شما شروع به تأثیر گذاشتن بر روی آن بچه می کنید
-
5:56 - 5:58که "تو بی نظیری،
-
5:58 - 6:01تو با تمام بچه های جهان فرق می کنی.
-
6:01 - 6:03و ما برای تو قصه می گوییم."
-
6:03 - 6:06بچه ای که برایش قصه نگفته باشند
-
6:06 - 6:08وقتی به مدرسه می رود در خطر است.
-
6:08 - 6:10همین طور بچه ای که رنگ ها را نشناسد
-
6:10 - 6:13یا نداند چطور ساعت را بخواند، نداند چطور بند کفشش را ببندد،
-
6:13 - 6:14نداند چطور کار های ساده ی روزمره اش را انجام دهد،
-
6:14 - 6:17و نداند چطور کاری را انجام دهد
-
6:17 - 6:20که مربوط به چیزی می شود که از بچگی در ذهن من فرو کرده اند: حواس.
-
6:20 - 6:24حواست به رفتارت باشه! حواست به برخوردت با بزرگ تر هات باشه! حواست به حرفت باشه!
-
6:24 - 6:27این گونه بچه ها به طور شایسته ای بزرگ می شوند.
-
6:27 - 6:30و من دیدم که نوه هایم وقتی بزرگ تر می شدند و پیشرفت می کردند،
-
6:30 - 6:34بچه هایم با ناراحتی می گفتند،
-
6:34 - 6:39آن ها دقیقاً مثل ما رفتار می کنند. می دانید، شما روی آن ها تأثیر می گذارید.
-
6:39 - 6:44و این راه درست آماده کردن بچه ها برای تحصیل و مدرسه است.
-
6:44 - 6:46و من با تمام توانم تلاش می کنم
-
6:46 - 6:48تا این پیغام را به مردم بدهم
-
6:48 - 6:52که ما به آمادگی پیش از دبستان نیاز داریم،
-
6:52 - 6:55ما به مراقبت از کودکان پیش از به دنیا آمدنشان داریم.
-
6:55 - 6:59آموزش حتی پیش از به دنیا آمدن کودک آغاز می شود،
-
6:59 - 7:02و اگر شما این کار را انجام ندهید، به مشکل بر خواهید خورد.
-
7:02 - 7:04ما در بسیاری از جوامع و مدارسی که بچه ها برای اولین بار خود را در کلاس اول می بینند،
-
7:04 - 7:07ما در بسیاری از جوامع و مدارسی که بچه ها برای اولین بار خود را در کلاس اول می بینند،
-
7:07 - 7:10و بسیار هیجان زده هستند به مشکل بر می خوریم،
-
7:10 - 7:13آن ها با یک کیف کولی کوچک به مدرسه آمده اند و آماده ی چیز های جدیدند،
-
7:13 - 7:17و ناگهان می فهمند مانند بقیه ی کلاس اولی ها نیستند،
-
7:17 - 7:21که کتاب ها را می شناسند، برایشان داستان خوانده شده، و الفبا را بلدند.
-
7:21 - 7:24و در کلاس سوم، بچه هایی که این اصول و قوانین و حواس جمعی را از اول نداشته اند،
-
7:24 - 7:28و در کلاس سوم، بچه هایی که این اصول و قوانین و حواس جمعی را از اول نداشته اند،
-
7:28 - 7:30کم کم می فهمند که آن ها از همکلاسی هایشان عقب افتاده اند، و بعد چه کار می کنند؟
-
7:30 - 7:33شروع می کنند به نشان دادن رفتار های نامناسب. آن ها رفتار های نامناسبی بروز می دهند،
-
7:33 - 7:36و در آینده به زندان خواهند رفت، یا از مدرسه اخراج خواهند شد.
-
7:36 - 7:38این قابل پیش بینی است.
-
7:38 - 7:41اگر شما در کلاس سوم مهارت خواندن را تا حد مناسبی کسب نکرده باشید،
-
7:41 - 7:45در سن ۱۸ سالگی به احتمال زیاد به زندان خواهید افتاد،
-
7:45 - 7:47و ما در آمریکا بالا ترین میزان زندانیان را داریم
-
7:47 - 7:50زیرا برای فرزندانمان بستر شروع مناسبی را فراهم نمی کنیم.
-
7:50 - 7:52آخرین فصل کتابی که نوشته ام
-
7:52 - 7:55"نتیجه ی یک شروع خوب" است.
-
7:55 - 7:59نتیجه ی یک شروع خوب. هر بچه ای باید شروع خوبی در زندگیش داشته باشد.
-
7:59 - 8:02برتری من این بود که شروع خوبی در زندگیم داشتم.
-
8:02 - 8:04من دانش آموز خوبی نبودم.
-
8:04 - 8:06من در یک مدرسه ی دولتی در نیویورک بودم،
-
8:06 - 8:09و درسم اصلاً خوب نبود.
-
8:09 - 8:13من تمامی کارنامه های دوران مهد کودک تا کالجم در نیویورک را دارم.
-
8:13 - 8:15من تمامی کارنامه های دوران مهد کودک تا کالجم در نیویورک را دارم.
-
8:15 - 8:18وقتی داشتم اولین کتابم را می نوشتم به آن ها نیاز داشتم.
-
8:18 - 8:20می خواستم ببینم حافظه ام درست کار می کند یا نه،
-
8:20 - 8:23و، خدای من، درست کار می کرد. (خنده ی حاضرین)
-
8:23 - 8:26همه جا پشت سر هم بد ترین نمرات را می گرفتم.
-
8:26 - 8:28و نهایتاً از شر مدرسه خلاص شدم،
-
8:28 - 8:30و با معدل ۷۸/۳ به سیتی کالج نیویورک رفتم،
-
8:30 - 8:34که البته با چنین معدلی اجازه ی ورود به آن کالج را نداشتم،
-
8:34 - 8:37و بعد رشته ی مهندسی را شروع کردم،
-
8:37 - 8:39که تنها شش ماه طول کشید. (خنده ی حاضرین)
-
8:39 - 8:43بعد در رشته ی زمین شناسی مشغول شدم، "سنگ مال منگه." فکر می کردم این رشته خیلی ساده است.
-
8:43 - 8:45و بعد دانشکده ی افسری را پیدا کردم.
-
8:45 - 8:49من کاری را پیدا کردم که به خوبی انجامش می دادم و عاشقش بودم،
-
8:49 - 8:53من گروهی از جوانان مثل خودم را پیدا کردم که احساسی مانند من داشتند.
-
8:53 - 8:57و پس از آن تمامی زندگی من وقف دانشکده ی افسری و ارتش شد.
-
8:57 - 9:00من همه جا به بچه ها می گویم، در این حین که بزرگ می شوید
-
9:00 - 9:02و این اصول و قوانین درون شما رشد پیدا می کند،
-
9:02 - 9:05همیشه به دنبال کاری باشید که به خوبی انجام می دهید و عاشق آن هستید،
-
9:05 - 9:08و وقتی کاری را پیدا کردید که هر دوی این ویژگی ها را داشت، وای، شما به سعادت رسیده اید.
-
9:08 - 9:11و این داستان من بود. و این چیزی بود که من پیدا کردم.
-
9:11 - 9:13دیگر مدیران سیتی کالج نیویورک داشتند از بودن من در آن جا خسته می شدند.
-
9:13 - 9:15من به مدت چهار و نیم و تقریباً پنج سال آن جا مانده بودم،
-
9:15 - 9:20و نمراتم به هیچ وجه جالب نبودند،
-
9:20 - 9:23و با مدیران کالج به مشکلاتی برخورده بودم.
-
9:23 - 9:26بنابراین آن ها گفتند، "اما او در دانشکده ی افسری خودش را نشان داده است.
-
9:26 - 9:29ببینید، او در این زمینه بهترین نمرات را گرفته است ولی در هیچ زمینه ی دیگری نمره ی خوبی نداشته است."
-
9:29 - 9:33پس آن ها گفتند، "ببینید، بیایید نمرات او در دانشکده ی افسری را
-
9:33 - 9:37در میانگین کلی نمراتش تأثیر دهیم تا ببینیم چه می شود."
-
9:37 - 9:43و آن ها این کار را کردند، و در نتیجه معدل من را تا ۲ بالا برد. (۲ از ۴، حداقل نمره ی قبولی است) (خنده ی حاضرین)
-
9:43 - 9:47آره. (خنده ی حاضرین) (تشویق حاضرین)
-
9:47 - 9:50آن ها گفتند، "این برای یک شغل دولتی به اندازه ی کافی خوب است.
-
9:50 - 9:54او را به ارتش ببرید. ما دیگر او را نخواهیم دید. هرگز او را نخواهیم دید."
-
9:54 - 9:56بنابراین آن ها مرا به ارتش منتقل کردند،
-
9:56 - 9:59و ناگهان، چند سال بعد،
-
9:59 - 10:04من به عنوان یکی از بهترین دانش آموزانی سیتی کالج نیویورک تا به حال داشته است شناخته شدم. (خنده ی حاضرین)
-
10:04 - 10:07من همیشه به جوانان می گویم،
-
10:07 - 10:11مهم نیست که شما زندگی را چطور آغاز می کنید، کاری که شما با زندگی می کنید آینده ی شما را مشخص می کند،
-
10:11 - 10:15مهم نیست که شما زندگی را چطور آغاز می کنید، کاری که شما با زندگی می کنید آینده ی شما را مشخص می کند،
-
10:15 - 10:17و این نعمت به شما داده شده است که در سرزمینی زندگی کنید که،
-
10:17 - 10:20مهم نیست از کجا شروع کرده اید، شما فرصت هایی دارید
-
10:20 - 10:23بنابراین تا جایی که به خودتان باور داشته باشید،
-
10:23 - 10:26به جامعه و کشورتان باور خواهید داشت،
-
10:26 - 10:30و باور خواهید داشت که می توانید پیشرفت کنید
-
10:30 - 10:32و به خودتان آموزش دهید.
-
10:32 - 10:34و این کلید موفقیت است.
-
10:34 - 10:38اما این ها با یک شروع خوب شروع می شوند.
-
10:38 - 10:40اگر ما این شروع خوب را به تمام بچه ها ندهیم،
-
10:40 - 10:44اگر ما بر روی سنین پایین سرمایه گذاری نکنیم،
-
10:44 - 10:46در آینده به مشکلاتی بر خواهیم خورد.
-
10:46 - 10:51این دلیل داشتن آمار اخراج از مدارس به میزان ۲۵ درصدی در کل جامعه،
-
10:51 - 10:53و آمار تقریباً ۵۰ درصدی مربوط به اقلیت هایی که در مناطق فقیرنشین زندگی می کنند می باشد،
-
10:53 - 10:57و آمار تقریباً ۵۰ درصدی مربوط به اقلیت هایی که در مناطق فقیرنشین زندگی می کنند می باشد،
-
10:57 - 11:00زیرا آن ها شروع خوبی در زندگی نداشته اند.
-
11:00 - 11:04شروع خوب من در زندگی تنها بودن در یک خانواده ی خوب نبود،
-
11:04 - 11:07یک خانواده ی خوب، اما خانواده ای که به من می گفت،
-
11:07 - 11:11"خوب گوش کن، ما در سال های ۱۹۲۰ و ۱۹۲۴ با قایق های حمل موز به این کشور آمدیم.
-
11:11 - 11:15"خوب گوش کن، ما در سال های ۱۹۲۰ و ۱۹۲۴ با قایق های حمل موز به این کشور آمدیم.
-
11:15 - 11:19ما مثل سگ هر روز داخل کارخانه ی پارچه بافی کار کردیم.
-
11:19 - 11:22ما این کار را انجام نمی دهیم تا تو بتوانی معتاد بشوی
-
11:22 - 11:27یا خودت را داخل دردسر بیندازی. و به اخراج شدن از مدرسه حتی فکر هم نکن."
-
11:27 - 11:30اگر من به خانه می رفتم و به خانواده ی مهاجرم می گفتم،
-
11:30 - 11:32"می دانید، من از مدرسه رفتن خسته شدم و از آن جا اخراج شدم،"
-
11:32 - 11:35آن ها می گفتند، "ما هم تو را اخراج می کنیم. ما یک بچه ی دیگر می آوریم."
-
11:35 - 11:41(خنده ی حاضرین)
-
11:41 - 11:44آن ها از تمامی پسرعمو هایم و خانواده ی بزرگ مهاجران که در "برونکس جنوبی" زندگی می کردند انتظاراتی داشتند،
-
11:44 - 11:47آن ها از تمامی پسرعمو هایم و خانواده ی بزرگ مهاجران که در "برونکس جنوبی" زندگی می کردند انتظاراتی داشتند،
-
11:47 - 11:50اما آن ها از ما انتظارات خیلی بیشتری داشتند.
-
11:50 - 11:54آن ها چیزی را مثل خنجر در قلب ما فرو کرده بودند،
-
11:54 - 11:59یک جور حس شرم: "مایه ی شرم این خانواده نشو."
-
11:59 - 12:01گاهی اوقات در دردسر می افتادم،
-
12:01 - 12:03و وقتی پدر و مادرم به خانه می آمدند،
-
12:03 - 12:06من در اتاقم منتظر می ماندم تا ببینم چه اتفاقی می افتد،
-
12:06 - 12:08و می نشستم و به خودم می گفتم، "خیلی خب، ببین،
-
12:08 - 12:13این کمربند را بگیر و مرا کتک بزن، اما، محض رضای خدا، این خنجر "مایه ی شرم خانواده شدن" را در قلبم فرو نکن."
-
12:13 - 12:16وقتی مادرم چنین حرفی به من می زد مرا بسیار ناراحت می کرد.
-
12:16 - 12:18من همین طور ارتباطات گسترده ای داشتم.
-
12:18 - 12:21بچه ها به برقراری ارتباط نیاز دارند. بچه ها نیاز دارند که بخضی از یک گروه باشند،
-
12:21 - 12:23یک خانواده، یک جامعه.
-
12:23 - 12:27در مورد من این گروه شامل عمه هایم می شد که در آپارتمان های کوچک زندگی می کردند.
-
12:27 - 12:29نمی دانم چه تعداد از شما اهل نیویورک هستید،
-
12:29 - 12:31اما قبلاً از این آپارتمان های کوچک وجود داشت،
-
12:31 - 12:34و این زنان همیشه با یک تکه لباس شسته شده از پنجره هایشان آویزان بودند.
-
12:34 - 12:36و این زنان همیشه با یک تکه لباس شسته شده از پنجره هایشان آویزان بودند.
-
12:36 - 12:39آن ها هیچ وقت کار دیگری انجام نمی دادند. (خنده ی حاضرین)
-
12:39 - 12:42من، خدایا...، من در این خیابان ها بزرگ شدم،
-
12:42 - 12:43و آن ها همیشه همان جا بودند.
-
12:43 - 12:46آن ها هیچ وقت دست شویی نمی رفتند. هیچ وقت پخت و پز نمی کردند. (خنده ی حاضرین)
-
12:46 - 12:49آن ها هیچ وقت کار دیگری انجام نمی دادند.
-
12:49 - 12:51اما آن ها ما را به تحرک وا می داشتند.
-
12:51 - 12:54آن ها ما را به تحرک وا می داشتند.
-
12:54 - 12:56و اهمیت نمی دادند که شما دکتر یا وکیل یا ژنرال ارتش می شدید،
-
12:56 - 13:01و اهمیت نمی دادند که شما دکتر یا وکیل یا ژنرال ارتش می شدید،
-
13:01 - 13:04و آن ها هیچ وقت انتظار نداشتند کسی در خانواده شان ژنرال شوند،
-
13:04 - 13:07تنها انتظار آن ها این بود که درس بخوانیم و به کاری مشغول شویم.
-
13:07 - 13:09"این مزخرفات را درباره ی استعداد و علاقه تحویل ما نده.
-
13:09 - 13:12کاری گیر بیاور و از این خانه برو بیرون.
-
13:12 - 13:15و این کار را هر چه زود تر انجام بده.
-
13:15 - 13:18تا بعد بتوانی از ما مراقبت کنی. این وظیفه ی تو است."
-
13:18 - 13:24و بدین ترتیب، به شدت نیاز داشتیم که این فرهنگ را به خانواده هایمان بازگردانیم، تمام خانواده ها.
-
13:24 - 13:28و بدین ترتیب، به شدت نیاز داشتیم که این فرهنگ را به خانواده هایمان بازگردانیم، تمام خانواده ها.
-
13:28 - 13:31و این بسیار مهم است که تمامی شما، امروز، در این جا،
-
13:31 - 13:34که انسان های موفقی هستید،
-
13:34 - 13:39و مطمئنم که خانواده و فرزندان و نوه های فوق العاده ای دارید،
-
13:39 - 13:40اما این کافی نیست. شما باید تلاش و حمایت کنید
-
13:40 - 13:43تا بچه هایی مانند آقای کروز پیدا کنید
-
13:43 - 13:46که اگر در زندگی آن ها اصول و قوانین را وارد کنید موفق خواهند شد،
-
13:46 - 13:48اگر شما حمایت کنید، اگر آن ها را تربیت کنید،
-
13:48 - 13:51اگر روی باشگاه های پسران و دختران سرمایه گذاری کنید،
-
13:51 - 13:53اگر بر روی سیستم مدرسه تان کار کنید،
-
13:53 - 13:54و مطمئن شوید سیستم مدرسه را به بهترین حالت ممکن رسانده اید،
-
13:54 - 13:59و نه تنها مدرسه ی فرزند خودتان، بلکه مدارس بالای شهر در "هارلم" (محله ای فقیرنشین)،
-
13:59 - 14:02نه تنها مدارس پایین شهر "مونتسوری" در "وست ساید" (محله ی ثروتمند نشین).
-
14:02 - 14:06همه ی ما باید به این کار متعهد باشیم.
-
14:06 - 14:08و ما تنها بر روی بچه ها سرمایه گذاری نمی کنیم.
-
14:08 - 14:10ما بر روی آینده ی خود سرمایه گذاری می کنیم.
-
14:10 - 14:13ما در نسل آینده کشوری از اقلیت ها و اکثریت ها خواهیم بود.
-
14:13 - 14:15ما در نسل آینده کشوری از اقلیت ها و اکثریت ها خواهیم بود.
-
14:15 - 14:19کسانی که ما اقلیت می خوانیم در حال تبدیل شدن به اکثریت هستند.
-
14:19 - 14:21و ما باید مطمئن شویم که آن ها برای تبدیل شدن به اکثریت آماده هستند.
-
14:21 - 14:23ما باید مطمئن شویم که آن ها برای فرماندهی کشور بزرگمان آماده اند،
-
14:23 - 14:26ما باید مطمئن شویم که آن ها برای فرماندهی کشور بزرگمان آماده اند،
-
14:26 - 14:30کشوری که مثل هیچ کشور دیگری نیست،
-
14:30 - 14:32کشوری که هر روز مرا به حیرت وا می دارد،
-
14:32 - 14:34کشوری که پر تب و تاب است. ما به سادگی با هم جر و بحث می کنیم.
-
14:34 - 14:37این روش کار این سیستم است.
-
14:37 - 14:41آمریکا کشوری با تضاد هایی بی شمار، اما مرکز تجمع ملت هاست.
-
14:41 - 14:45از هر قومی در این کشور هست. از هر قومی به این کشور آمده اند.
-
14:45 - 14:46ما ملت مهاجرینیم.
-
14:46 - 14:50به همین دلیل به قوانین مهاجرت مناسبی نیازمندیم.
-
14:50 - 14:53این مسخره است که برای پذیرفتن کسانی که می خواهند به این جا بیایند و بخشی از این ملت باشند،
-
14:53 - 14:56قوانین مناسب مربوط به مهاجرت نداشته باشیم،
-
14:56 - 14:58یا این که می توانیم آن ها را با تحصیلات مناسبی به کشورشان بفرستیم
-
14:58 - 15:01تا به مردمشان کمک کنند تا از فقر نجات پیدا کنند.
-
15:01 - 15:05یکی از داستان هایی که دوست دارم برای شما تعریف کنم
-
15:05 - 15:07درباره ی علاقه ی من به رفتن به محله ی دوران کودکیم در نیویورک
-
15:07 - 15:08و قدم زدن در خیابان "پارک" در یک روز زیبا
-
15:08 - 15:11و لذت بردن از همه چیز و دیدن مردم مختلف از سراسر جهان است.
-
15:11 - 15:12و لذت بردن از همه چیز و دیدن مردم مختلف از سراسر جهان است.
-
15:12 - 15:16اما من همیشه مجبورم گوشه ای بایستم
-
15:16 - 15:19و یک ساندویچ سوسیس از یک دکه ی سوسیس فروشی سیار بگیرم.
-
15:19 - 15:23یک ساندویچ مزخرف بوگندو. (خنده ی حاضرین)
-
15:23 - 15:26و مهم نیست کجا هستم یا چه کار می کنم،
-
15:26 - 15:27حتماً این کار را می کنم.
-
15:27 - 15:29حتی وقتی وزیر امور خارجه بودم این کار را انجام می دادم.
-
15:29 - 15:32من از خانه ام در "والدورف آستوریا" بیرون می رفتم
-
15:32 - 15:35-- (خنده ی حاضرین) --
-
15:35 - 15:39در خیابان راه می رفتم، به خیابان ۵۵ می رفتم،
-
15:39 - 15:41و به دنبال یک دکه ی سوسیس فروشی سیار می گشتم.
-
15:41 - 15:43در آن زمان، من پنج محافظ شخصی در اطرافم داشتم
-
15:43 - 15:46و سه ماشین پلیس جلو تر از ماشینم حرکت می کردند
-
15:46 - 15:51تا مطمئن شوند وقتی به خیابان "پارک" می روم هیچکس مرا خفت نمی کند. (خنده ی حاضرین)
-
15:51 - 15:53و وقتی می خواستم یک ساندویچ سوسیس بخرم،
-
15:53 - 15:55صاحب دکه شروع به آماده کردن آن می کرد، و بعد به اطرافش نگاه می کرد
-
15:55 - 15:57به محافظ های شخصی و ماشین های پلیس --
-
15:57 - 15:59"من گرین کارت دارم! من گرین کارت دارم!" (خنده ی حاضرین)
-
15:59 - 16:03"مشکلی نیست، مشکلی نیست."
-
16:03 - 16:06اما الآن تنها هستم. تنها هستم.
-
16:06 - 16:08هیچ محافظی ندارم، هیچ ماشین پلیسی ندارم. هیچ چیزی ندارم.
-
16:08 - 16:11اما ساندویچ سوسیسم را می خورم.
-
16:11 - 16:15همین هفته ی پیش یک ساندویچ خوردم.
-
16:15 - 16:17آن روز سه شنبه بعد از ظهر، پایین میدان "کلمبوس" رفتم.
-
16:17 - 16:20و همان اتفاق همیشگی افتاد.
-
16:20 - 16:23من رفتم و سفارش یک ساندویچ هات داگ دادم،
-
16:23 - 16:26و صاحب دکه آن را پیچید، و همین که کارش تمام شد،
-
16:26 - 16:28گفت، "تو را می شناسم. تو را در تلویزیون دیدم.
-
16:28 - 16:30تو، اگر اشتباه نکنم، ژنرال پاول هستی."
-
16:30 - 16:33"بله، درسته." "اِه ..."
-
16:33 - 16:34من پول را به صاحب دکه دادم.
-
16:34 - 16:39"نه، ژنرال. من این پول را از شما نمی گیرم. پول آن قبلاً به من پرداخته شده است.
-
16:39 - 16:43آمریکا این پول را به من داده است. من هیچ وقت فراموش نمی کنم از کجا آمده ام.
-
16:43 - 16:46اما الآن یک آمریکایی هستم. متشکرم، آقا."
-
16:46 - 16:48من این سخاوت را پذیرفتم، به راه رفتن در خیابان ادامه دادم،
-
16:48 - 16:51و در این فکر فرو رفتم، خدایا،
-
16:51 - 16:55این همان کشوریست که پدر و مادرم ۹۰ سال پیش همین طور به آن مهاجرت کردند.
-
16:55 - 16:57بنابراین ما همچنان همان کشور جذاب و بی نظیر را داریم،
-
16:57 - 17:00اما این کشور پر از جوانانی است که از هر سرزمینی در جهان به آن مهاجرت کرده اند.
-
17:00 - 17:03اما این کشور پر از جوانانی است که از هر سرزمینی در جهان به آن مهاجرت کرده اند.
-
17:03 - 17:06و به عنوان یک شهروند جامعه وظیفه ی ما در قبال کشور بی نظیرمان این است
-
17:06 - 17:08و به عنوان یک شهروند جامعه وظیفه ی ما در قبال کشور بی نظیرمان این است
-
17:08 - 17:11که مطمئن شویم هیچ بچه ای فراموش نخواهد شد.
-
17:11 - 17:13خیلی متشکرم.
-
17:13 - 17:25(تشویق حاضرین)
- Title:
- کالین پاول: بچه ها به اصول و قوانین نیاز دارند
- Speaker:
- Colin Powell
- Description:
-
چگونه می توانیم به بچه ها کمک کنیم تا شروع خوبی داشته باشند؟ در این سخنرانی پر احساس و دوستانه، کالین پاول، وزیر سابق امور خارجه ی آمریکا، از والدین، دوستان و خویشاوندان می خواهد از کودکان، حتی از پیش از این که آن ها به دبستان برود از طریق انجام کار گروهی و دادن حس قوی احساس مسئولیت از آنها حمایت کنند. (ضبط شده در TEDxMidAtlantic)
- Video Language:
- English
- Team:
- closed TED
- Project:
- TEDTalks
- Duration:
- 17:46
b a approved Persian subtitles for Kids need structure | ||
b a edited Persian subtitles for Kids need structure | ||
Bavar Ziba accepted Persian subtitles for Kids need structure | ||
Amirpouya Ghaemian edited Persian subtitles for Kids need structure | ||
Amirpouya Ghaemian edited Persian subtitles for Kids need structure | ||
Amirpouya Ghaemian edited Persian subtitles for Kids need structure | ||
Amirpouya Ghaemian edited Persian subtitles for Kids need structure | ||
Amirpouya Ghaemian edited Persian subtitles for Kids need structure |